• دیدگاه
هما روستا:حلقه گمشده بین دو نسل ترقیخواه و آرمانگرا
حسین نوشآذر - مهمترین اثر هما روستا «باغوحش شیشهای» بود: روایتی از فروپاشی یک انسان درونگرا. با درگذشت این هنرمند ایرانی حلقهای از یک نسل ممتاز از دست رفت.
با درگذشت هما روستا (کارگردان و بازیگر تئاتر و سینما) حلقهای از یک نسل ممتاز که ما را به پیشینه تئاتر علمی و پویای ایران در سالهای پس از جنگ جهانی دوم پیوند میداد، از دست رفت.
بزرگ علوی در خاطراتش که به اهتمام حمید احمدی فراهم آمده (انتشارات باران، تابستان ۱۹۹۷) از حسن ناصر به عنوان فردی که اساس تئاتر ایران را گذاشت یاد میکند. به گفته بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین با ناصر همکاری میکرده است.
در میان آمد و شد درشکهها در تهران
جنگ جهانی دوم تازه تمام شده، رضا شاه به جزیره موریس تبعید شده و ایران در آستانه یک تجدد نوپا بر گرته شیوه زندگی غربی قرار گرفته: تختخواب فرانسوی و پنکه مارشال به خانههای اعیان در دزاشیب راه پیدا کرده، کافه نادری و رستوران پولونیا پاتوق روشنفکران و دولتمردان است و در همان حال شیوههای بومی زندگی در شهر و روستا هم ادامه دارد. هنوز در خیابانهای تهران درشکههایی را میتوان دید که در آمد و شدند. تعزیهداری و نذری شب عاشورا در بازار و پامنار و سرچشمه و خیابان ری رونق دارد. دستههای عزاداری که با تأنی در شهر حرکت میکنند نزد مردم و دولت احترام دارند و پیش میآید که صاحب روضه به سردسته عزاداران خلعت بدهد. اینها آداب مردم است. اما در کنار این آداب کهن، جریان نوپایی هم شکل گرفته است.
عبدالحسین نوشین که به تئاتر بومی ایران اعتقادی نداشت و گمان میکرد که تنها با بهکارگیری آموزههای تئاتر مدرنِ جهان میتوان تئاتر ایران را متحول کرد، یک سال بعد از شهریور ۲۰، هنرکده هنرپیشگی را تأسیس کرد. از همین هنرکده بود که نسلی از بهترین بازیگران ایرانی به عرصه تئاتر وارد شدند.
در «حزب توده، از شکلگیری تا فروپاشی» (چاپ اول بهار ۱۳۸۷، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی) درباره تأثیرگذاری عبدالحسین نوشین بر تئاتر ایران آمده است: «فعالیتهای عبدالحسین نوشین، از رهبران حزب توده به عنوان یکی از بنیانگذاران تئاتر نو در ایران سبب جذب و تربیت عدهای از استعدادهای جوان نمایش شد که به هنرپیشگان معروف کشور تبدیل شدند، مانند حسین خیرخواه، محمد علی جعفری، محمد تقی کهنموئی، نصرت کریمی، محمد علی کشاورز، صادق شباویز، دیهیم اسکوئی و اکبر مشکین.»
آغاز یک عصر طلایی
۱۰ مهر ۱۳۲۰ است. آلمان در جنگ شکست خورده، همه آن زنان آلمانی که برای گذران زندگی به تنفروشی تن دادهاند، «ورونیکا» نام دارند. این را ایرانیها که تا پیش از این «نبرد من» هیتلر به ترجمه داود منشیزاده کتاب بالینیشان بود، به خوبی میدانند. بزرگ علوی در خاطراتش میگوید: از مدتها پیش عدهای از آزادیخواهان سابق مثل سلیمان میرزا اسکندری و محمد صادق طباطبایی میخواستند حزبی برای آزادیخواهی تأسیس کنند. چنین است که عدهای از چپها که بعد از سقوط حکومت رضا شاه از زندان رهایی پیدا کردهاند، جلسهای تشکیل میدهند و حزب توده را بنیان میگذارند. رضا روستا، پدر هما هم در این جلسه حضور دارد. او شخصیت مهمیست: حلقه واسط بین آزادیخواهان ایرانی و اتحاد جماهیر شوروی. بزرگ علوی میگوید: «هیچ بعید نیست که بعضی زندانیان امثال "روستا" که در این جلسه بودند و با شورویها تماس داشتند به "سلیمان میرزا" حالی کرده باشند که ما حمایت دولت شوروی را داریم و خواهی نحواهی در این زمان جنگ، انگلیسیها هم با مخالفتی نخواهند کرد.»
هفت سال بعد، در نیمه بهمن ۱۳۲۷ با تیراندازی به سوی محمد رضا شاه، فعالیت حزب توده غیر قانونی اعلام شد. عبدالحسین نوشین همراه با عدهای از سران حزب توده دستگیر شد. رضا روستا هم مدتی بود که همراه با خانواده و دخترش که در آن زمان فقط یک سال داشت از ایران به شوروی گریخته بود.
به رغم ناآرامیهای سیاسی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم در ایران، عبدالحسین نوشین از مهرماه ۱۳۲۶ تا نیمه بهمن ۱۳۲۷ موفق شد در عرض فقط ۱۶ ماه با «تئاتر فردوسی» عصر طلایی تئاتر ایران را رقم بزند. تئاتر یک هنر مردمی نبود و فقط مورد استقبال روشنفکران و برخی از دولتمردان آن روز که میخواستند خود را متجدد نشان دهند قرار میگرفت. با اینحال نوشین به اوضاع اجتماعی ایران نظر داشت. نخستین نمایشی که در تئاتر فردوسی روی صحنه رفت، «مستنطق» اثر پریستلی، به ترجمه بزرگ علوی بود. نمایش «ولپن» اثر بن جونسون و اشتفان سو (با بازی توران مهرزاد، عزتالله انتظامی، حسن خاشع، صادق شباویز، حسین خیرخواه، رضا درخشانی، مصظفی اسکویی، و عباس شباویز) از دیگر نمایشهای به یاد ماندنی تئاتر فردوسیست. «ولپن» به معنی «روباه» در این نمایش مردم را فریب میدهد و سرانجام برای برقراری عدالت اجتماعی محاکمه میشود.
در تئاتر سعدی که بعد از دستگیری عبدالحسین نوشین توسط یاران او در سال ۱۳۲۹ افتتاح شد، این رویکرد اجتماعی و روشنگرانه تا حدی تغییر کرد و هنر تئاتر به شکل قائم به ذات و مبتنی بر استانداردهای جهانی در مرکز توجه قرار گرفت.«بادبزن خانم وندرمیر»، نوشته اسکار وایلد نخستین نمایشی بود که در تئاتر سعدی روی صحنه رفت.
بازگشت به «باغ وحش شیشهای»
هما روستا که بعدها در پایان دهه ۱۳۴۰ به ایران بازگشت، به اعتبار خانوادهای که در آن پرورش پیدا کرده بود، با تاریخ تئاتر تجددخواه ایران آشنا بود و مبانی و آموزههای آن را درونی کرده بود: نمایشی که الزاماً در خدمت سیاست قرار نمیگیرد که منشأ تغییراتی باشد، بلکه الزامات هنر تئاتر را در نظر دارد. اگر مردم عادت کنند به تئاتر بروند و تئاتر را درک کنند، خواهناخواه تجدد و همپای آن نهادهای مدنی هم به تدریج در اجتماع شکل میگیرد. تئاتر یعنی ارتقای درک فرهنگی و این البته تفاوت داشت با خیزشی که پس از اصلاحات ارضی در ایران آغاز شد و روشنفکران و هنرمندان را به دو راه متفاوت انداخت.
هما روستا پس از پایان تحصیلاتش در دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت. نام او با کارگردانی نمایش «باغوحش شیشهای» اثر تنسی ویلیامز بر سر زبانها افتاد. (با بازی امید جوهری، بدری بدیعی، مهشید افشارپناه و ناصر آقایی) تأمل در معنای این نمایش ممکن است نمایانگر روحیه هما روستا در آن سالها باشد.
«باغ وحشی شیشهای» در سالهای ۱۹۳۰ در سن لوئی، در آپارتمان خانواده «وینگفیلدز» اتفاق میافتد. همه اعضای این خانواده به شکلی از واقعیتها گریزاناند و در حسرت یک زندگی از دسترفته هستند. در مرکز حوادث، لورا وینگفیلدز قرار دارد. پدر او سالهاست که خانواده را ترک کرده و حالا تنها دلخوشی لورا، مجسمه یک حیوان تخیلی، آمیزهای از اسب و بز از جنس شیشه و به عنوان نمادی از تکروی، درونگرایی و آسیبپذیریست. این مجسمه شیشهای همچون شخصیت لورا درهم میشکند و تباهی خانواده آشکار میشود.
آیا میتوانیم ادعا کنیم که هما روستا که مدتی در اتحاد جماهیر شوروی و سپس در آلمان شرقی زندگی کرده و با تأثیرپذیری از فرهنگهای مختلف در یک خانواده سیاسی تحت تعقیب پرورش پیدا کرده، در «باغ وحش شیشهای» با شخصیت لورا انس و الفت درونی دارد؟ رمز موفقیت این نمایش به عنوان برجستهترین اثر هما روستا در مقام کارگردان را باید در این نکته جست. حزب توده در سالهای دهه ۱۳۵۰ عملاً از دست رفته بود، رهبران آن در بلوک شرق پراکنده بودند و ارتباط آنها با ایران کمرنگ شده بود. روشنفکران زبده این حزب در کشورهای بلوک شرق در عزلت زندگی میکردند. این فروپاشی حزبی را آیا میتوان به عنوان فروپاشی یک خانواده در نظر گرفت؟ آیا هما روستا تحت تأثیر این فروپاشیها بوده است؟ اینها پرسشهاییست که روزی باید در پی پاسخی بر آن برآییم.
تئاتر به عنوان یک خانواده
هما روستا پس از بازگشت به ایران، خانواده تازهای تشکیل میدهد: با حمید سمندریان ازدواج میکند و در نمایشهایی مانند «بازی استریندبرگ» نوشته فریدریش دورنمات، «مردههای بیکفن و دفن» نوشته ژان پل سارتر بازی میکند. این نمایشها کاملاً با نمایشهایی که عبدالحسین نوشین و شاگردان او در تئاتر فردوسی و سعدی روی صحنه میبردند تفاوت دارد. بحث بر سر افشاگری سیاسی و عدالتخواهی اجتماعی نیست. تئاتر اکنون سر جای خودش بازگشته و به انسان و چالشهای هستی و زندگی او نظر دارد. بازی هما روستا در نمایش «شنل» اثر گوگول آخرین درخشش او روی صحنه تئاتر در پیش از انقلاب است.
با وقوع انقلاب اما اتفاق ژرفی در تئاتر ایران روی داد: دستاوردهای مشروطه و اندیشه تجدد و ترقیخواهی با پاکسازی هنرمندان و سرکوب سیاسی احزاب چپ کاملاً محو شد و ما به عصر قاجار بازگشتیم: فرهنگ بومی، تعزیه، نوحهخوانی و شمایلگردانی و موسیقی سنتی و موسیقی نواحی ایران. تئاتر رمقش را از دست داد و سینما که همواره بر تئاتر غلبه داشت، اکنون با یک سویه تبلیغی به هنر مسلط تبدیل شد.
در ایران انقلابزده و جنگزده جایی برای هنرمندان بزرگی مانند سوسن تسلیمی و هما روستا وجود نداشت. هنرمندان و نویسندگان تجددخواه از مراکز فرهنگی و دانشگاهی پاکسازی شده بودند و نشستها و بحثها در حلقههای ادبی و هنری، در خانه چهرههای سرشناسی مانند هوشنگ گلشیری، رضا براهنی و بهرام بیضایی و دیگران، در یک فضای کاملاً خصوصی و محفلی ادامه پیدا میکرد. اگر سوسن تسلیمی در سال ۱۳۶۶ به خارج از ایران مهاجرت کرد، هما روستا که با محیط تبعیدی به خوبی آشنایی داشت، در چنین شرایطی ماندن را به رفتن ترجیح داد.
میگویند سینمای جنگ نقش مهمی در گشایش فضای سینمایی کشور در سالهای دهه ۱۳۷۰ ایفا کرده است. «از کرخه تا راین» ساخته ابراهیم حاتمیکیا به لحاظ سینمایی یک فیلم شعاریست که از تراژدی جنگ ایران مایه و قوت میگیرد و اشک به چشم ببیندهاش میآورد. اما با همه ضعفهایش در بیان سینمایی، در عرصه سینمای جنگ، از نظر امکاناتی که برای سینمای ایران فراهم کرده فیلم مهمیست.
بخت با هما روستا بود که به خاطر تسلطش بر زبان آلمانی به بازی در این فیلم فراخوانده شد. بازی او در نقش لیلا، خواهر یک مرد جنگزده، صمیمانه و بیتکلف است، اما بازی ممتازی نیست. در هر حال بازی در این فیلم باعث شد که در فیلم «مسافران» بیضایی به عنوان یک بازیگر توانا خود را یک بار دیگر بشناساند. در «مسافران»، عروسی خانوادهای به عزا بدل میشود. مونولوگ هما روستا در آغاز این فیلم به یاد ماندنیست: «ما برای عروسی خواهر کوچکترم به تهران میرویم. اما ما به تهران نمیرسیم و در راه میمیریم.»
بیان تمثیلی ماندن یا رفتن در زمانهای که گشایشهایی در فضای سیاسی ایران اتفاق افتاده بود و حاکمیت از یک سو شخصیتهایی مانند شاپور بختیار و فریدون فرخزاد و صادق شرفکندی را ترور کرد، اما در همان حال ایرانیان مقیم خارج را به بازگشت به کشورشان ترغیب میکرد.
هما روستا حلقه گمشدهای بود بین دو نسل ترقیخواه و آرمانگرا: نسل روشنفکرانی مانند عبدالحسین نوشین و بزرگ علوی و نسل هنرمندان برجستهای مانند حمید سمندریان و بهمن فرسی، نسلی که با نمایشهایی مانند «ولپن» آغاز کرد و به زودی، در طی کمتر از سه دهه به آثار ماندگار ادبیات نمایشی غرب راه پیدا کرد و خودش هم آثار ماندگاری آفرید که روایتگر فروپاشی اجتماعی و بحرانهای فکری و چالشهای درونی روشنفکران و کارمندان باشد: نسلی درونگرا، تکرو و آسیبپذیر مانند یک حیوان افسانهای در یک قفس شیشهای که قفس خانواده روشنفکری ایران است.
نظرها
تیرداد
جهت یادآوری به آقای نویسنده، فیلم مسافران در سال 1370 یعنی دو سال پیش از فیلم از کرخه تا راین ساخته شده است بنابراین تحلیل ایشان مبنی بر این که فیلم از کرخه تا راین، راهگشای بازی زنده یاد هما روستا در فیلم مسافران شد، از اساس نادرست است!
حامد
از دید نویسنده محترم و مطلع گویا Friedrich Dürrenmatt و Max Rudolf Frisch یک نفر هستند! نمایشنامه بازی استریندبرگ نوشته Friedrich Dürrenmatt است نه Max Rudolf Frisch !
سهراب
اینکه تاریخ ها جابجا میشود خیلی شگفت انگیز است فقط برای اینکه دست اخر نتیجه بگیرد بله این رانت حاتمی کیا و از کرخه تا راین بود که اجازه داد هما در مسافران خودی نشان دهد... کاش میگذاشتید چند روزی آرام بگیرذ اندکی دیرتر این ترهات را میبافتید.... امان از گندم نمایان جوفروش.
حسین نوش آذر
سلام دوستان عزیز در اطلاعات این مقاله یک اشتباه پیش آمده. فیلم «مسافران» یک سال پیش از «کرخه تا راین» ساخته شده. بنابراین حق با شماست و من از این بابت صمیمانه پوزش میخواهم. میخواهم بگویم «از کرخه تا راین» به لحاظ بیان سینمایی فیلم خوبی نیست. اما مانند دیگر فیلمهای ژانر دفاع مقدس زمینه ساز برخی گشایشها شد. در این زمینه نگاه کنید لطفاً به گزارش زیر در سایت زمانه: http://www.radiozamaneh.com/224772 طبعاً ورود زندهیاد هما روستا به سینما در سالهای بعد از انقلاب به «کرخه تا راین» ربط زیادی ندارد. از یادآوری شما سپاسگزارم. حسین نوشآذر
shahed
علیرغم اشتباهات کم اهمیت , مطلب زیبایی بود. مرسی از تصحیح صمیمانه تان.