ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

من همچنان یک «افغانی آواره»‌ام

نبی خلیلی- وزارت کار ایران از‌‌ همان سال‌های اولیه ورود افغانستانی‌ها به ایران، لیستی از شغل‌هایی تهیه کرد که آن‌ها می‌توانستند در آن وارد شوند. این لیست همچنان موجود است و اجرا می‌شود.

بعضی تصاویر، سمبل می‌شوند. تصویر ژنرالی که بر سر یک ویت کنگ شلیک می‌کند، از جنگ ویتنام؛ تصویر لاشخواری که منتظر مرگ کودکی آفریقایی است، از خشکسالی در آفریقا؛ تصویر آیلان کردی، پسرکی در ساحل ترکیه، از رنجی که بر انسانیت می‌رود ... و بالاخره عکس تصویربردار زنی که در برابر مرد سوری و کودک در آغوشش، پای خود را مانع می‌کند، از رنج آوارگی.

A migrant carrying a child falls after tripping on a TV camerawoman (R) while trying to escape from a collection point in Roszke village, Hungary, September 8, 2015. REUTERS/Marko Djurica

پا انداختن این زن برای من تصویرهای تلخ دوران آوارگی را بار دیگر مجسم کرد. تجربه‌های تلخ از پشت پا زدن‌های بی‌رحمانه و بی‌انصافانه.

افغانی

اولین بار زمانی اتفاق افتاد که کودکی بیش نبودم. بچه‌های کوچه همانند همین خبرنگار بر سر راهم پا انداختند. تا برخاستم که اعتراض کنم، اطرافم را جمع بچه‌های خرد و کلان محله گرفته بودند که به من می‌گفتند: «افغانی!»

مغرور بودم و به دفاع برخاستم. باران مشت و لگد به من ثابت کرد که «افغانی» بودن یعنی تو از اینجا نیستی، پس حقی هم نداری. نه تنها حقی برابر با دیگران بلکه حتی حقی برای دفاع از خود هم نداری.

ارباب

بیش‌تر که گذشت این‌گونه تلقی شد که چیزی شبیه برده هستی در اختیار ارباب. به همین دلیل بود که برادرانم که کارگران سنگ‌بری بودند، به صاحب کارشان «ارباب» می‌گفتند، پدرم که در کوره خشت‌پزی کار می‌کرد، ارباب داشت و عمویم هم به صاحب گاوداری می‌گفت ارباب. این رابطه ارباب- رعیتی بین منِ آواره و صاحب‌خانه همچنان ادامه داشت.

اتباع بیگانه

خوب یادم می‌آید که یک سال در مکتب درس خواندم. سال بعد در اولین روز درس، آقای ناظم نام من و دو «افغانی» دیگر را خواند و به خانه فرستاد. من و مادرم چقدر خیابان‌ها را بین وزارت کشور، وزارت آموزش و پرورش و وزارت خارجه و شعبه‌های آن‌ها در سطح شهر تهران پیاده گز کردیم تا به این نتیجه رسیدیم که اتباع «بیگانه» هستیم.

سفر بدون مجوز

برادرم به جرم سفر از یک شهر به شهر دیگر بدون گرفتن مجوز، طرد مرز شد. بدون این‌که خانواده‌مان هیچ اطلاعی از آن داشته باشند. بیش‌تر از یک سال پدر و مادرم در غم فرزند گمشده‌شان خون دل خوردند، تا اینکه او بعد از قریب یک سال و سفرهای خطرناک و پرماجرا به آغوش خانواده برگشت.

کودکان غیر مجاز

خوب یادم می‌آید، حوالی سال‌های ۱۳۷۰ بود که استاندار خراسان از دختران و پسران ایرانی خواست که با افغان‌ها ازدواج نکنند. چیزی شبیه این را قبلا در کتابی که راجع به نازیسم نوشته شده بود خوانده بودم. هیتلر «پاک» زاده‌گان آریایی را از ازدواج و عاشق شدن با نژادهای پست منع کرده بود.
استاندار محترم همچنین آماری داده بود و گفته بود از آنجا که افغان‌ها ازدواج‌شان را ثبت نمی‌کنند، در طی چند سال گذشته صد‌ها هزار فرزند غیرمشروع متولد شده است.

برای ثواب

- برای ثواب!

این اصطلاح زمانی استفاده می‌شود که هر مؤمن به نوبه خود، سهم خود را در مورد وظیفه‌ای که از او توقع می‌رود، ادا کند. وقتی تصاویر مربوط به لگدپرانی تصویربردار مجارستانی را می‌بینم، به خوبی می‌توانم احساس او را درک کنم که دارد سهم خود را در قبال پناهندگان ادا می‌کند.

کارتونی از گوندوز آقایف، کارتونیست آذربایجانی

او می‌داند که یک پناهنده بخت برگشته از لحظه‌ای که جانش تهدید شده تا رسیدن به آنجا، چقدر آزار دیده، سختی‌ها و خطرات را پشت سر گذاشته، اموال و عزیزان خود را از دست داده و .... حالا نوبت اوست تا سهم خود، شاید آخرین پشت پا زدن را ادا کند.

در دوران آوارگی بسیار دیدم که بسیاری‌ سهم خود را نسبت به من ادا کردند. برای ثواب، شاید.

جدا‌سازی (آپارتاید)

دو سال پیش، عکسی از پارچه‌نوشته‌ای بر سر در مدرسه‌ای در ایران منتشر شد که از مدیریت مدرسه می‌خواست از ثبت‌نام کودکان اتباع خارجی (افغانی) خودداری کند. سیاهان چه رنجی کشیدند از جداسازی‌ها!

آن وقت در جمهوری اسلامی همیشه از رژیم‌های نژادپرست آفریقای جنوبی و آمریکای قرن ۱۸ و ۱۹ بد گفته می‌شد.

افغانی و شغل شریف آجرپزی

وزارت کار ایران از‌‌ همان سال‌های اولیه ورود ما به ایران لیستی از شغل‌هایی تهیه کرد که افغان‌ها می‌توانستند در آن وارد شوند. این لیست همچنان موجود است و اجرا می‌شود.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم/ از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

در برخی پست‌های فیس‌بوکی، در کنار تصویر به زمین افتادن پیرمرد سوری و کودکش، تصاویری از گذشته او که مربی یکی از تیم‌های بزرگ فوتبال سوریه بوده است، گذاشته شده است. بدون شک اگر بانوی تصویربردار می‌دانست که این مرد قبل از آوارگی برای خودش کسی بوده است، شخصیت، احترام و جاه و مقامی داشته است، این کار را نمی‌کرد.

در سال‌های آوارگی بسیاری از مهندسان، تاجران، رییسان اداره‌ها، بزرگان، شعرا، نویسندگان و شخصیت‌های هم‌وطنم را می‌دیدم که کار گل می‌کردند یا به جرم افغانی بودن، در مقابل نگاه بهت‌زده مسافران، از سرباز پاسگاه انتظامی لگدخوران از ماشین پیاده می‌شدند. اما چه می‌شود کرد که یک پناهنده، در نظر دیگران هیچ هویتی ندارد و سزای آدم بی‌هویت همین است.

یاد شعر قنبر‌علی تابش افتادم که از سر اتفاق او هم به جرم «افغانی» بودن، دوره دکترایش را ناتمام گذاشت و مجبور به ترک ایران شد:

آدمی پرنده نیست‌

تا به هر کران که پر کشد، برای او وطن شود

سرنوشتِ برگ دارد آدمی‌

برگ‌، وقتی از بلند شاخه‌اش جدا شود،

پایمال عابران کوچه‌ها شود [۱]

آوارگی تا آوارگی

حالا حتما مرد سوری که تصویربردار مجارستانی بر سر راهش پای انداخته بود، در اسپانیا جاگیر شده است: جفت‌پای خبرنگار مجارستانی، مربی پناهجوی سوری را راهی مادرید کرد

او و فرزندانش حالا می‌توانند از مزایایی که قانون برای یک پناهنده در نظر گرفته است، بهره‌مند شوند. کودکش به مکتب (مدرسه) خواهد رفت، چند سال بعد او یک اسپانیایی خواهد بود، اما من و فرزندانم همچنان یک «افغانی» باقی ماندیم.

آیلان کردی و گلچهره

کارتون از مانا نیستانی

دنیا وقتی تصویر آیلان کردی را دید، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و این برای تصمیم‌گیری برای همیاری پناهندگان مؤثر بود، اما دنیا هزاران برادر و خواهر مرا ندید که در دشت‌های تفتان خوراک مور و ملخ شدند. شاعر هم‌وطنم ابوطالب مظفری درباره سرنوشت آنان چنین گفت:

... دوشیزگان قریه بالا کجا شدند

گلچهره و گل‌آغه و گلشا کجا شدند

گلشا شکوفه داد، جوان شد، عبوس شد

در دشتهای تفته تفتان‌[۲] عروس شد

گلچهره ـ خوش به حال غمش ـ غصّه سیر خورد

یک شب کنار مرز وطن ماند و تیر خورد

از او نشان سرخ‌پری مانده است و هیچ‌

از ما فقط شکسته‌سری مانده است و هیچ‌ ...

صفحه تاریخ دارد ورق می‌خورد، اما ...

این روز‌ها صفحه جدیدی در تاریخ در حال نوشته شدن است، پناهجویان سیل آسا به اروپا هجوم آورده‌اند، اروپا آغوش خود را به روی آنان گشوده است. شرایط برای انتخاب محل سکونت -که از مواد منشور حقوق بشر است- در حال تغییر است، اما من همچنان یک «افغانی آواره»‌ام.

پانویس:

[۱]. A man is not a bird

that he might make his home on any shore he flies to

A man has the destiny of a leaf

A leaf, when separated from the heights of its branch,

is trampled underfoot by passersby in the streets

[۲]. شهری در مرز افغانستان‌، پاکستان و ایران و از گذرگاه‌های مهاجران افغانستان‌.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Ali Rezayee

    تشکر از رادیو زمانه بابت نشر این مطلب. به امید روزی که دیگر افغانی بودن جرم نباشد و در ایران اسلامی با آنها اگر اسلامی بخورد نمیشود، انسانی برخورد شود. جای بسا شرم بزرگ است که میبینیم اروپاییان غیر مسلمان با مهاجران مسلمانان چگونه برخورد میکنند و وضعیت مهاجران افغانی مسلمان در ایران اسلامی بعد از دها سال هنوز اینگونه است.

  • بابک

    کاش به جای درج این مقالات افغانی دوستی به مشکلات ایران و ایرانیان می ّّپرداختید در ضمن حال که در افغانستان دموکراسی و حکومت قانون حاکم شده دلیلی برای حضور چند میلیون افغانی در ایران وجود ندارد

  • سعید

    آقای خلیلی من به عنوان یک ایرانی، از تجربۀ تلخ دوستان افغانی در ایران بسیار شرمنده ام و همینطور از نگاه ها، رفتار ها و داورهای تحقیر آمیز و ضد بشر بسیاری از هموطنانم به افغانستانی ها و دیگر اقلیت ها . نه همه ایرانی ها، اما تودۀ آنها، برخلاف ادعای خود، مردمی هستند که شعور فرهنگی و اجتماعی شان در حد بسیار نازلی است. من از شما و دیگر دوستان افغانستانی می خواهم که با نوشتن تجارب خود (با مردم ایران و در جامعه ایران) افکار عمومی ایران را هرچه بیشتر به چالش بکشید . شاید دراین کشور فلک زده با توده مردمانی خود بزرگ بین، باب گفتمانی انتقادی در باره رفتار، گفتار و داورهای نادرست و بسیار بی مورد ما (در باره خود و دیگران) باز شود. بازهم برای ما بنویسید. موفق باشید س

  • بهروز

    نبی خلیلی احساساتی و نازک دل "فراموش" کرد بنویسد که "مرد سوری" عضو جبهته النصره وابسته به القاعده است.

  • جمهوریخواه

    تبعیض، اجحاف، خودخواهی ملی‌، نژادگرایی و... با غیر خودی‌ها !؟، اشکال متفاوتی در میا‌‌ن فرهنگ‌ها و جوامع مختلف دارد. شکل ایرانی‌ آن در اهانت، خشونت، تمسخر و بزرگ بینی‌ دروغین از خود در تقابل با دیگران (البته بجز غربی‌های مو بور) و... پدیدار میشود. در غرب هم به روش‌های مختلف تبعیض اعمال میشود ولی نه بصورت عقب مانده شرقی‌ و همگان نان و پنیری روی سفر دارند. اگر ایرانیان و افغانی‌ها ، سماجت- لجاجت- تک روی- جزم اندیشی‌ را کنار گذاشته و بیشتر به همکاری- همیاری- تفاهم و هدفمندی بپردازند، احتیاجی به پناهندگی از بیگانگان و کندن از زاد و بوم خود را نخواهند داشت و برای لقمه ایی نان در صلح و آرامش، به تعریف و توجیح خود به هر کور و کر سیاسی- فرهنگی‌ سرزمین میزبان احتیاج پیدا نخواهند کرد !

  • جمهوریخواه

    ..... همگان نان و پنیری روی سفره دارند.....

  • کیانی

    درود به همه فارسی زبانان من یک ایرانی هستم،در ایران شاهد همه جور نگاه به افغان های عزیز بوده ام ، از خوب تا بد آن. باید به ریشه و بن این برخورد در ایران توجه شود، حکومت فعلی ایران همه می دانیم نگاه به قوم و دین و مکتب عربی اسلامی به نفع خودش دارد و با خود ایران و ایرانی خوب نیست و آنها را نابود و پریشان کرده ، از هر راهی ، اگر بیست میلیون ایرانی فردا بمیرند برای این رژیم مهم نیست ، شاید به ظاهر ادا در بیاورند افغان ها هم طبیعی است چون ریشه ایرانی دارند در باطن رژیم فعلی مانند شهروندانش ، به آنها درجه دو و سه نگاه می کند، و شبانه روز تبلیغات حکومت مستقیم و غیرمستقیم هست از تلویزیون تا حضوری توسط این همه بسیجی زن و مرد در کوچه و برزن. ایرانی دانا ، افغان ها را بسیار دوست دارند و بیش از هم وطنش به آنها احترام می گذارد و دوستشان دارد، که رژیم از این می ترسد امروزحکومت ایرانی ها در ایران دیگر وجود ندارد،ای عزیزان افغان، ما را ببخشید که دستمان نمی رسد

  • نبی خلیلی

    از رادیو زمانه به خاطر نشر این مطلب تشکر می کنم. از تمام دوستان ایرانی هم که لطف کردند و به واقعیت ظلمی که بر افغانستانی های پناهنده در ایران رفته و می رود، اذغان کردند نیز سپاسگزارم. من و هموطنانم می دانیم که حساب مردم شریف و مهمان نواز ایران را باید از دولت بی رحم و فاشیست آن جدا کرد. علاوه بر سیاست های تبعیض آمیز و غیر انسانی که دولت ایران در مقابل پناهندگان افغانستانی داشته و دارد، برای ما کاملا ثابت شده است که گاه اگر رفتار ناشایست ملت ایران را در بعضی مناطق شاهد بوده ایم، ریشه در سیاست های کثیف دولت داشته است و در بسیاری موارد به تحریک مستقیم یا پشت پرده دولتمردان انجام شده است. لازم است در اینجا از رفتار با فرهنگ و شایسته نام ایرانی تمام ایرانیان عزیز قلبا قدردانی و سپاسگزاری کنم و اگر این مقاله دل برخی از آنان را شکسته است یا احساس ناسپاسی کرده اند، معذرت بخواهم. به نظر من پرده برداشتن از بدی ها و ناشایستگی ها نه تنها بد نیست بلکه باید گفت تا حقیقت و راستی در جایگاه خود قرار بگیرد.

  • سهیل

    چه مطلب ناقص و کم عمقی. مقایسه اینگونه وضعیت ایران و کشور های دیگر جهان در پذیرفتن پناهجو کاملا اشتباه است. بگذارید مثالی بزنم سالانه هزار پناهجو ایرانی سعی می کنند توسط قایق خود به مرزهای استرالیا برسانند دولت استرالیا برای جلوگیری از مهاجرت این هزار پناهجو جزیره کریسمس را که دارای وضعیت بدوی برای کمپ پناهجویان ایرانی است انتخاب کردند و رسانه های استرلیایی صد ها اخبار هجوم پناهجویان را در صدر تیتر های خود قرار دادند حتی وزیر امور خارجه استرالیا رسما خواستار روشن شدن وضعیت پناهجویان ایرانی شد حالا مقایسه کنید در اوج جنگ داخلی افغانستان چهار میلیون دقت کنید چهار میلیون افغانستانی در ایران زندگی می کردند نه در کمپ ها بلکه در همین شهر های که ما زندگی می کنیم در کشوری که بالاترین سوبسید ها به انرژی و غذا در آن زمان داده می شد و وضعیت خودمان هم کم از کشور جنگ زده نداشت . بدون اجازه کار و بدون پرداخت مالیات و هیچ برگشتی به اقتصاد ایران. الان دولت های اروپایی هر کدام تضمین قبول چند پناهجو را داده اند ؟ انگلستان 80 هزار فرانسه حدود 100 هزار این اعدا در مقابل میلیون ها پناهجو افغانستانی در ایران مثل لطیفه دردناک است. احساسی و ایده آلیست برخورد نکنید هیچ کشوری در دنیا مثل ایران آماده سرویس دادن به پناهجو یان جنگ زده نبوده و نیست الان حدود دو میلیون افغانستانی در ایران زندگی می کنند در همین شهر های تهران و اصفهان و کلا شهر های درجه یک ایرام و هیچ روزنامه و کشوری و نهاد بیم الملی نگران نیست اما کل اتحادیه اروئا برای پذیرفتن زیر یک میلیون پناهجو آن هم در شهر های پرت و دور افتاده اروپا ببینید چه هجمه رسانه ای راه انداختند آن هم با آن تولید ناخالص ملی و اقتصاد هزاران میلیادر یورویی.