اسلام و خشونت
سروش دباغ − نسبت میان اسلام و خشونت از مسائل مهم و بحث انگیز معاصر است. در این نوشتار بر آنم تا رای خویش دربارۀ نسبت این دو را صورتبندی کنم.
نسبت میان اسلام و خشونت از مسائل مهم و بحث انگیز معاصر است. چندین دهه است که خشونت آمیز و ناروا بودنِ دست کم برخی از احکام فقهی توسط عدهای ازاهالی نظر محل تاکید قرار گرفته است. تحولات خاورمیانه در دو دهۀ اخیر و ظهور گروههای بنیادگرای مسلمانی چون « القاعده»، « بوکوحرام»، « داعش» نیز به این بحث دامن زده، هر چند مقولۀ «بنیادگرایی دینی»[1] در میان ادیان دیگر نیز سربرآورده است.[2]
در این نوشتار بر آنم تا رای خویش دربارۀ نسبت میان اسلام و خشونت را صورتبندی کنم؛ بحث من سویۀ روش شناختی[3] و معناشناختی[4] دارد، در عین حال برای ایضاح مدعیاتم به برخی وقایع تاریخی نیز استشهاد میکنم. مدلول این سخن این است که اگر استدلال هایم موجه باشد، میتوان در پرتو آنها، بحث تاریخی در این باب را پی گرفت و در تحولات صدر اسلام از منظر دیگری نظر کرد و به فهم و ارزیابی آنها همت گمارد.
چنانکه در مییابم، مفهوم « خشونت» در عداد «مفاهیم برساخته اجتماعی»[5] است، مفاهیمی که مؤلفهها و مقومات آنها به نحو پیشینی[6] بدست نمیآید، بلکه تجربی-پسینی احصاء میشود و میتواند از عصری به عصری تغییر کند؛ بر خلاف مفاهیمی نظیر « درخت»، « رودخانه»، « کوه»، « جنگل» و « دریا» که شکل گیری آنها بستگی به مناسبات و روابطِ میان آدمیان در یک جامعۀ انسانی ندارد، از اینرو مؤلفههای آنها در طول تاریخ تغییرات محسوس و چشمگیری نکرده است. در مقابل، مؤلفهها و مقوماتِ مفاهیم برساختۀ اجتماعی در طول زمان تغییر کرده است. لازمۀ این سخن این است که برای فهم مصادیقِ مفاهیمی نظیر « مدرنیته»، « بازی»، « جنگ»، «خشونت»، « عدالت»، «عفت» که در عداد مفاهیم برساختههای اجتماعیاند و میان مصادیق آنها، به تعبیر لودویگ ویتگنشتاین، شباهتی از سنخ شباهتِ میان اعضای یک خانواده برقرار است، [7] در نظر گرفتن فلان و بهمان پدیده به مثابۀ مصداقی از «بازی»، «جنگ» و یا رفتار عادلانه و رفتار خشونت آمیز، نباید دچار خطای « زمان پریشی»[8] شد و با ملاک و محکهای امروزین، به فهم و داوری دربارۀ پدیدهها و حوادث قرون پیشین همت گمارد، که در این صورت، تحلیل و ارزیابی ارائه شده از خطای روش شناختی جدی ای رنج خواهد برد.[9] فی المثل، عفت و رفتار عفیفانه به نزد ابوحامد غزالی، فقیه، متکلم و عارف قرن پنجم هجری متضمن مؤلفههایی است که امروزه با شهودهای اخلاقیِ عرفی منافات دارد. به نزد وی، زن عفیف کسی است که خلوت نشینی پیشه کند و در پستوی خانه بماند و نخ ریسی کند و در جلوت چندان حضور نیابد و دوستان همسر خود را نشناسد. وی در کیمیای سعادت میگوید:
«و حق مرد بر زن آن است که در خانه بنشیند، و بی دستوری وی بیرون نشود، و فرا در و بام نشود، و با همسایگان مخالطت و حدیث بسیار نکند، و بی ضرورتی به نزدیک ایشان نشود، و از شوهر خویش جز نیکویی نگوید... و چون دوست شوهر وی در بکوبد، چنان پاسخ دهد که وی را نشناسد، و از جمله آشنایان شوهر، خویشتن را پوشیده دارد تا وی را بازندانند. »[10]
کثیری از انسانهایی که در این روزگار بر روی کرۀ خاکی زندگی میکنند، چنین تلقی ای از مفهوم عفت ندارند و آن را ناموجه میانگارند؛ اما این امر مانع از آن نمیشود که «عفت» و رفتار عفیفانه را در عداد وظایف و یا فضایل اخلاقی در نظر گیرند و سلوک اخلاقی خود را حول آن تنظیم کنند. به تعبیر دیگر، «عفت» نظیر «عدالت» در عداد ارزشهای جهانشمول اخلاقی است؛ هر چند مؤلفهها و مقومات آن میتواند از عصری به عصری تغییر کند. از اینرو میتوان از « وابسته به سیاق»[11] بودن این مفاهیم نیز سخن به میان آورد. بر همین سیاق میتوان دربارۀ مفهوم « خشونت» و رفتار خشونت آمیز سخن گفت و مؤلفههای آنرا در ادوار گوناگون سراغ گرفت و از یکدیگر بازشناخت.
برای بدست دادن فهم صحیح و سازوار از مقولات و مفاهیمی چون عدالت و خشونت و مناسبات و روابط عادلانه و یا خشونت آمیز در صدر اسلام، باید مختصات اقلیمی- اجتماعی- فرهنگی- معیشتی، همچنین قواعد زندگیِ قبیلگی و... را که عمیقا در شکل گرفتنِ زندگی ِآن روزگار اعراب ریزش کرده، اعرابی که مخاطبان سخنان پیامبر بودند، در نظر آورد و در آنها به دیدۀ عنایت نگریست. در غیاب مقولات و مفاهیمی چون «ملت- دولت»[12]، « شهروندی»[13]، تفکیک قوا، مرز.... مناسبات و روابط آن روزگار را باید بالمره به نحو دیگری فهمید و ارزیابی کرد.[14]
شرط اول قدم در این میان، فهم مناسبات و روابط انسانیِ پیچیده و تودرتو، همچنین مبانی و مبادیِ انسان شناختی، معرفت شناختی و اخلاقیِ جاری و ساری در آن روزگار است. پس از آن، در پرتو فهم درست و جامع الاطراف میتوان به ارزیابی اخلاقی و معرفتی آنها همت گمارد. لازمۀ این سخن دفاع از «نسبی گرایی اخلاقی»[15] نیست ( در وادی اخلاق، « واقع گرا»[16] و «شهودگرا»[17]هستم. به تعبیر دیگر، هم قائل به تعین و تقرر مفاهیم و اصول اخلاقیِ جهانشمول [18]چندی در جهان پیرامونم؛ هم گزارههای اخلاقی را معرفت بخش میدانم)؛ بلکه دعوت به شستن چشمها و جور دیگر دیدن و در نظر آوردن سیاق و زمینه و زمانهای است که فلان واقعه و بهمان حادثه در آن محقق شده است. پس از فهم سیاقی که فلان و یا بهمان رفتار و کنش در آن محقق شده، میتوان به داوری اخلاقی همت گمارد. مثلا، مطابق با قواعد عرفیِ آن روزگار شبه جزیرۀعربستان، اگر قبیلهای نقض پیمان میکرد و به قبایل رقیب در حین جنگ مدد میرساند، مجازات سختی درانتظارش بود.[19] بنابر عرف آن زمان، مجازات کردن سخت در چنین سیاقی، معقول بود و امری عرفی و کارآمد، هر چند امروزه خشن و ناموجه مینماید. برای ایضاح بیشتر این امر، در نظر بگیرید که امروزه کسی بدون ویزا وارد خاک کشور دیگری شود، اگر این فرد محاکمه شود و به زندان افکنده شود، رفتار مطابق با عرفی با او صورت گرفته، هر چند ممکن است به نزد کسانی فی المثل صد سال دیگر، رفتاری خشن به حساب آید. در عین حال این امر مانع از داوری اخلاقی در این روزگار نمیشود، کما اینکه اگر فرد خاطی به سبب عبور غیر قانونی از مرز به زندان بیفتد، کار غیر اخلاقی ای صورت نگرفته است. پس با عنایت به عرف زمانه، میتوان داوری اخلاقی کرد و بر برخی رفتارها صحه نهاد و برخی دیگر را فرو نهاد. به تعبیر دیگر جدی گرفتن و لحاظ کردن عرف به معنای صحه نهادن برهمۀ امور و از میان رخت بربستن و بی وجه شدن داوریهای اخلاقی نیست. از اینرو، برخی ازمورخان غربی و اسلام شناسان بر این باورند که رفتار پیامبر با بت پرستان پس از فتح مکه، مطابق با عرف آن زمان، امری ستودنی محسوب میشد. به تعبیر دیگر، اگر پیامبر به نحوی خشن با ایشان برخورد میکرد، خلاف عرف رفتار نکرده بود، چرا که روا داشتن رفتار سخت در حق ساکنان مکه با توجه به مناسبات خصمانه و مملوّ از تنش میان مدینه و مکه در سالهای پس از استقرار پیامبر در مدینه، معقول مینمود.[20]
بر همین سیاق، مجتهد شبستری در نقدی بر قرائت رسمی از دین بر آن است تا به زمینه و زمانۀ پیداییِ برخی از احکام فقهی نظیر «قصاص» بپردازد و منطق آنها را دریابد. به روایت ایشان، حکم قصاص اولا و بالذات معطوف به جلوگیری از خونریزی بیشتر در نظام قبیلگیِ آن زمانه بوده، با توجه به آداب و رسومی که میان قبایل اعراب آن روزگار جاری بود؛ نه اینکه فی نفسه محل عنایت شارع بوده است. از اینرو در روزگار کنونی، «مخاطب» راستینِ متن مقدس واقع شدن و تاسیِ روشمند به سنت نبوی و پیشه کردن عدالت ورزی اقتضاء میکند که حکمی مثل قصاص در معنای تحت اللفظیِ آن در نظر گرفته نشود و به ترجمۀ فرهنگیِ آن پرداخته شود. به نزد ایشان، مخاطب راستین واقع شدن، متضمنِ بکار بستن روش « پدیدارشناسی تاریخی» و فرو نهادن مواجهه و خوانشِ تحت اللفظی[21] و غیر تاریخی[22] با متن مقدس (قرآن) و سنت دینی است. شبستری معتقد است باب «سیاساتِ» فقه موجود، بسترعقلایی خود را از دست داده و احتیاج به تجدید نظر جدی و اساسی دارد[23]، چرا که جمهور فقها، مواجهۀ مکانیکی و تحت اللفظی با سنت نبوی و احکام فقهی میکنند و در فهم سنت ستبرِ پسِ پشت، مؤلفۀ تاریخیت را لحاظ نمیکنند و متن مقدس و احکام فقهی را زمانمند و مکانمند نمیانگارند، مواجههای که به نزد شبستری البته غیر موجه و غیر روشمند و ناکارآمد است.[24] در واقع، شبستری میکوشد بدون اینکه دچار خطای زمان پریشی شود، منطق حاکم بر احکام فقهی ای نظیر « قصاص»، « دیات» و توسعا احکام باب «سیاسات» را بفهمد و به نحو روشمند به بازخوانی و ترجمۀ فرهنگی آنها همت گمارد. به نزد شبستری، « اجتهاد در اصول» و برکشیدن و گشوده بودنِ نسبت به آموزههای حقوق بشری و عرضی انگاشتن تمام احکام فقهیِ باب سیاسات در روزگار کنونی، معنا و مدلولی جز این ندارد.
بنا برآنچه آمد، معتقدم با مدّ نظر قرار دادنِ آموزههای معناشناختی و روش شناختی فوق، باید به فهم و ارزیابی متن مقدس و تاریخ صدر اسلام پرداخت. با عرضی انگاشتن احکام فقهیِ باب سیاسات (از جمله احکامی که «امروزه» خشن انگاشته میشود)[25]، تفکیک امور موقتی و موضعی از امور جهانشمول، بکار بستن نگرش تاریخی و هم افق شدن با زمانه و زمینۀ پیدایی متن مقدس و سنت دینی، خود را «مخاطب» آموزههای سنت نبوی در « این زمانه» قلمداد کردن و نلغزیدن و نغلتیدنِ در خطای زمان پریشی به توضیحی که آمد، میتوان منطق آنچه را در آن روزگار محقق شده و امروزه «خشن» انگاشته میشود، فهمید و تبیین نمود.[26] پس از آن، باید با مدّ نظر قرار دادن شهودهای اخلاقیِ عرفی، به بازخوانی و بازبینی آنچه امروزه خشن قلمداد میشود، همت گمارد و آنها را در ترازوی اخلاق توزین نمود.[27]
پانویسها
[1] Religious fundamentalism
[2] برای آشنایی با ادوار بنیادگرایی و بروز و ظهور آن در دیگر ادیان، به عنوان نمونه، نگاه کنید به سخنان فروغ جهانبخش در سمینار « اسلام وخشونت»، در مقالۀ "خشونت اسلامی؟".
[3] methodological
[4] semantic
[5] Socially-constructed concepts
[6] a- priori
[7] تلقی های مختلف از مفهوم « شباهت خانوادگی» که از برساخته های ویتگنشتاین متاخر است، در منبع ذیل به بحث گذاشته شده است:
سروش دباغ، " بازیها و معناها" ، سکوت و معنا: جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین ، تهران، صراط ، ویراست دوم، چاپ سوم، صفحات ۶۲-۴۷.
[8] anachronism
[9] دو سال پیش در جلسه مناظره ای درباره «آزادی بیان و اهانت به مقدسات» در دانشگاه جرج واشنگتن شرکت کردم. در بخش پرسش و پاسخ، کسی در مقام نقد رفتار پیامر، از من پرسید که پیامبر اسلام با عایشه که ۹-۱۰ ساله بوده ازدواج کرده و این کار غیر اخلاقی است، چون با دختر زیر ۱۶ سال ازدواج کرده . در مقام پاسخ گفتم، امیرکبیر که در دوران قاجار می زیست، با خواهر ناصر الدین شاه ازدواج کرد که ۱۲ ساله بود. پس حتی ۲۰۰ سال پیش نیز ازدواج با دختر ۱۲ ساله ، امری عرفی بوده؛ چه رسد به ۱۴۰۰ سال پیش، تفاوت میان ۱۲ و ۱۰ سال نیز اندک است. مضافا بر این، « ازدواج زیر ۱۶ سال» ، مفهومی مدرن است. به مدد این مفهوم که متعلق به روزگار کنونی است و در دهه های اخیر رایج شده، به سروقت روزگار پیشامدرن رفتن و از پی تحلیل و فهم و ارزیابی آن برآمدن، بالمره خطاست و راه به جایی نمی برد.
[10] ابوحامد امام محمد غزالی طوسی، کیمیای سعادت، «ربع عبادات و ربع معاملات»، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، ، جلد اول، «آداب نکاح»، صفحه ۳۲۳.
[11] Context-dependent
[12] nation-state
[13] citizenship
[14] عبد الکریم سروش در مقالۀ "بهشت با طعم تازیانه ۲" ، عدم تفطن به آموزه « ملت-دولت» و تفاوتهای بنیادینِ امور سیاسی در جهان پیشامدرن و جهان مدرن را علت اصلیِ ناکارآمدی احکام فقهی در روزگار کنونی قلمداد کرده است.
[15] moral relativism
[16] moral realist
[17] moral intuitionist
[18] Universal moral principles
[19]فردیک دنی در منبع ذیل، قصۀ کشتار یهودیان بنی قریظه در جنگ خندق را بر همین اساس تحلیل می کند. به باور وی، یهودیان بنی قریظه پیمانی را که با پیامبر که آن روزگار حاکم مدینه بود، بسته بودند، نقض کردند و در حین جنگ، به دشمنان پیامبر یعنی بت پرستان مکه مدد رساندند و به پیامبر و مسلمانان مدینه خیانت کردند؛ هر چند سپاه مکه در این جنگ شکست خورد:
Frederick Mathewson Denny. An Introduction to Islam, third edition, Pearson, 2005, chapter 3&4.
[20] برای بسط بیشتر این مطلب نگاه کنید به:
کارن آرمسترانگ، محمد: زندگی نامه پیامبر اسلام، ترجمۀ کیانوش حشمتی، تهران،حکمت، چاپ سوم، ۱۳۸۹، فصول ۸ و ۹.همچنین نگاه کنید به منبع ذکر شده در پانوشت ۱۹.
[21] literal
[22] a historical
[23] نگاه کنید به: محمد مجتهد شبستری، « شوراها و مسئله عدالت» و « فقه سیاسی بستر عقلایی خود را از دست داده است»، نقدی بر قرائت رسمی از دین: بحرانها، چالشها، راه حلها، تهران، طرح نو، ۱۳۹۰، چاپ چهارم، صفحات ۱۶۰-۱۵۲ و ۱۸۸-۱۶۱. در مقالۀ «الاهیات روشنفکری دینی: نسبت سنجیِ میان تجربۀ دینی، معرفت دینی و کنش دینی»، فقه شناسی مجتهد شبستری مبتنی بر آثار متاخر ایشان به بحث گذاشته شده است.
[24] برای بسط نکات فوق در دین شناسی و نظام الاهیاتی شبستری، نگاه کنید به درسگفتارهای نگارنده تحت عنوان « بازخوانی آثار محمد مجتهد شبستری» ، القاء شده در «بنیاد سهروردی»، جلسات ۹ و ۱۰ ( لینک )
همچنین نگاه کنید به پاورپوینت های سخنرانیِ نگارنده در دانشگاه نیویورک تحت عنوان
Mojtahed Shabestari ; On Faith and Revelation (Link)
[25]در مقاله ذیل، با ذکر استدلال هایی چند، کلّ احکام فقهی در زمرۀ «عرضیات» دین انگاشته شده و از ذاتیات تفکیک شده است:
عبدالکریم سروش، « ذاتی و عرضی در ادیان»، بسط تجربه نبوی، تهران، صراط، ۱۳۸۲، چاپ چهارم، صفحات ۸۲-۲۹.
[26] دوست کشیشی در شهر تورنتو دارم که به تفاریق با یکدیگر دربارۀ آئین مسیحیت و الاهیات مسیحی و ربط و نسبت آن با آموزه های اسلام و الاهیات اسلامی گفتگو می کنیم. اخیرا با هم درباب نسبت میان اسلام و خشونت صحبت می کردیم. تاملات و ایده های خود در این مقاله را با او در میان نهادم. وی معتقد بود خیلی از کسانی که از منظر یک بیرونی و غیر مسلمان در اسلام و سنت اسلامی نظر می کنند و به ارزیابی کارنامۀ اسلام می پردازند، خصوصا با توجه به ظهور گروه های بنیادگرای مسلمان در دهه های اخیر، دچار خطای « زمان پریشی» می شوند و از تحلیل منطقی و جامع الطراف آنچه در شبه جزیره عربستان رخ داده، در می مانند و ارزیابی ناموجهی از اتفاقات و حوادث آن روزگار بدست می دهند.
[27] از همین منظر، در برخی از مقالات خویش به نقد اخلاقیِ مجازات اعدام برای «مرتد» و «ساب النبی» و همچنین حکم «سنگسار» پرداخته، ادلۀ خویش را اقامه کردهام. نگاه کنید به مقالات "ارتداد در ترازوی اخلاق" ، "آنچه بر نفس خویش نپسندی" و "غمی غمناک".
در زمینه دین و خشونت
یان آسمن:
اسد بودا:
اکبر گنجی:
نظرها
ابراهیم ورسجی
نوشته ی آقای سروش راخواندم.چون افغانستان نخستین کشورمسلمانِ قربانی خشونت بنام دین می باشد،ازاین رو،لازم می دانم که هم تبصره به نوشته ی نامبرده کنم هم آن را بدین وسیله درصفحه فسبک یارخ نامه ام بگذارم تادوستان رخنامه ی ام آن رابخوانند وابرازنظرنمایند.روشن است که، آقای سروش درنوشته ی خود به مسایلی مفیدی انگشت گذاشته است،اما به یک مسئله ی مهم اشاره نکرده است وآن اینکه ،سیاست وقدرت است که هم اسلام رامسخ کرده هم آن را وسیله ی خشونت بنام تقویت خودش گردانده است.ازین رو،بهتراست که کمی به آغازتاریخ مسلمان هابروم.منظورم ازتاریخ مسلمان ها؛دوره ی پسارسالت است که، اول، باجنگ برای قدرت آغازشد .جنگی که بعدن رنگ شیعه وسنی به خود گرفت؛ وبعدن، به جنگ برای غنیمت درظاهرفتوحات وگسترش اسلام مبادرت ورزیده شد.درجریان جنگ هابرای غنیمت هم ، دیده شد که مسلمان هادرمدینه برای قدرت وثروت ناشی ازجنگ های غنیمتی ، به جان هم افتاده خلافت دست ساخت خود راکه تاحدی زیادی خلاف قرآن وسنت پیامبرص هم بود،بعدازشهید کردن بسیاری یاران پیامبرص، برانداخته زمینه سازی کردند برای شکل گرفتن نظام سلطنتی که درنخستین گام فرزندان پیامبرص را درکربلا شهید ساخت.درواقع،همان مسئله ی شهید سازی مسلمان ها به بهانه ی حفظ نظام جابروستمگری دارای پوشش مذهبی تاکنون ادامه یافته وخشونت ومسلمان کشی می نماید.ازهمه زشت تراینکه،ادامه ی استبداد که پس ماندگی مسلمان هارارقم زده است،کمک کرد به برآمدن بنیاد گرایی وتروریسم اسلامی.درحقیقت،ادامه ی استبداد دینی یادینی نما وغلبه ی مدرنیسم،بنیاد گرایی وتروریسم اسلامی را خلق کرد؛وبنیاد گرای هم رسیدن به قدرت ازطریق تروریسم وخشونت راپیشه کرد که بحران کنونی ازلیبی تا افغانستان وفرارمسلمان ها به سوی غرب، یعنی دارالحرب بنیاد گرایان وتروریستان،میوه ی تلخ آن می باشد؛ وراه بیرون رفت ازخشونت دینی هم این است که ، دین ازچنگال قدرت با یک سکولاریسم انسانی- دموکراتیک رهاساخته شود.وقتیکه دین ازچنگال قدرت رهاشود،بدرستی می تواند خودرابازسازی وبه گونه ی الهیات رهای بخش امریکالاتین برگردد.درغیرآن،مسلمان هاتوجه نمایند که تروریسم وخشونت اسلام را نابود خواهدکرد!
احمد
نویسنده می نویسد: "مفهوم « خشونت» در عداد «مفاهیم برساخته اجتماعی»[5] است، مفاهیمی که مؤلفهها و مقومات آنها به نحو پیشینی[6] بدست نمیآید، بلکه تجربی-پسینی احصاء میشود و میتواند از عصری به عصری تغییر کند*. از نظر بنده، اگر مفهوم خشونت را در پرتو اخلاقیات عمومی دین اسلام ببینیم، عملی که امروز خشونت دانسته می شود، در آنزمان نیز خشونت بود. فرضاً دین اسلام امر می فرماید که برای کشتار حیوانات باید از تیغ تیز و شیوه بهتر استفاده شود تا حیوان شکنجه نشود. اگر به این روح عمومی نگریسته شود، فکر نمی کنم مفهوم خشونت از آنزمان تا به این زمان زیاد تفاوت کرده باشد.