ساحرهها در آتش؛ عدالت پس از ۳۰۰ سال
امیر کیانپور – انگیزه نگارش این مقاله تصمیم شورای شهر کوچکی در ایتالیا به برگزاری دادگاه مجدد برای متهمی است که سیصد سال پیش اعدام شده است.
همزمان با آغاز سال تحصیلی ۲۰۱۵، شورای شهر کوچک چهارهزار نفری برنتونیکو، در دامنهی رشتهکوه آلپ در شمال ایتالیا، در کنار بررسی مسائل مدیریتی دهکده و بودجهی مدارس و استفاده از زمینهای دولتی، قانونی عجیب را تصویب کرده است: برگزاری دادگاه مجدد برای متهمی که سیصد سال پیش اعدام شده است.
ماجرا به سال ۱۷۱۶ برمیگردد؛ ماریا برتولتی تولدینی، زنی معمولی و بیوهای شصت ساله که فرزندی ندارد و به تازگی دوباره ازدواج کرده، دستگیر و گناهکار شناخته میشود؛ ابتدا سرش را از تنش جدا میکنند، سپس او را، در منطقهای که امروز یک پارک عمومی است، در آتش میاندازند. جرم؟ قتل کودکان، توهین به مقدسات و ارتداد، تخریب تاکستان و البته مقدم بر همهی اینها، سحر و جادو. او حتی متهم شده بود که کودکی پنج ساله را در ظرف جوشان پنیر داغ انداخته است. به گزارش روزنامهی گاردین، حالا پس از سیصد سال، شورای شهر برنتونیکو خواهان آن است که در دادگاهی واقعی، منصف و آشنا به قوانین دوران، عدالت در حق او اجرا شود.
مسبب اصلی برپایی این دادگاه نمادین، کینتو کانالی، که یکی از مسئولان فرهنگی این دهکدهی کوچک است، انگیزهاش برای ترغیب اعضای شورای شهر برای تصویب این پروژه را تئاتری میداند که چند سال پیش درمورد این پروندهی هولناک دیده است.
چند سال پیش، نمایشی «وحشتناک» درمورد ماریا برتولتی تولدینی، برمبنای اسطورهی زنان جادوگر و برای توریستها روی صحنه رفت که در آن چهرهی قربانی، تهی ازهرگونه انسانیتی به تصویر کشیده شد. کانالی میگوید این آن چیزی است که او را برآشفته است؛ «مگر میتوان نمایشی کمیک و فولکلور در مورد آشویتس ساخت؟ » بیگناهی براساس مدارک و شواهد غیرکافی اعدام شده است و عدالت صرفاً مختص امروز نیست. گذشته نه فقط دیروز که ۳۰۰ سال پیش نیز است. اگر نسبت به فاجعهای که سیصد سال پیش رخ داده، بی تفاوت باشیم، قطعاً دوباره سیصد سال دیگر تکرار میشود. چراکه آیندهی ما در گرو گذشتهی ماست.
بوتهی آزمایش
مشهورترین نمایشی که به برپایهی اسطورهی زنان جادوگر نوشته شده نمایش بوتهی آزمایش (یا ساحرهسوزان) (۱۹۵۳) آرتور میلر است؛ میلر به شکلی دراماتیک فرایند اجتماعیای را بازنمایی میکند که در طی آن زنان در مقام ساحرگان احضار و محاکمه میشوند. جالب آنکه این نمایش، که برپایهی ماجراها و دادگاههای جادوگری در سیلم ماساچوست (۱۹۶۲-۱۹۶۳) نوشته شده، بیانی تمثیلی از ماجرای مککارتیسم و لیست سیاه متهمان کمونیسم و نظام تفتیش عقاید در آمریکای دههی پنجاه است. در هردو مورد، با نوعی سازوکار اهریمنسازی از دیگری و طرد او مواجهایم.
کارلو آندرا پوستینگر، تاریخنگاری که ماجرای ساحرهی اعدامی شهر برنتونیکو را بررسی کرده، گمان میکند که همچون دیگر موارد، تولدینی نیز در بدو امر توسط اعضاء خانواده و نزدیکان خودش، احتمالاً به دلیل مجادله بر سر ارث، طرد شده باشد؛ به خصوص که او به عنوان بیوهای بدون فرزند، زنی آسیبپذیر و متفاوت بوده است. در اینجا نداشتن فرزند و اتهام قتل کودکان نسبت مستقیم و بیواسطهای با یکدیگر دارند.
یکی از مضامین اصلی و کلیشهای اسطورهی زنان ساحره کودکآزاری آنهاست. از قرن پانزدهم تا هجدهم، زنانی که به دلایل طبیعی یا اجتماعی از انجام وظیفهی ذاتی خود، یعنی تولد و پرورش فرزندان، برنمیآمدند، یا به طریقی در کار تولید مثل یا سازوکار خانوداه اخلال ایجاد میکردند، بلادرنگ در مظان اتهام قرار میگرفتند. در یک کلام، در آن دوران مقاومت در برابر بارداری ماهیتی مجرمانه داشت.
با این حال، همهی اعضاء شورای شهر برنتونیکو در مورد برگزاری یک دادگاه مجدد برای یک ساحره با کالینی همنظر نیستند و بعضاً در این خصوص تردیدهایی دارند: آیا بهتر نیست این انرژی و هزینه صرف مسائل و مشکلات امروز زنان شود؟
امروز با توجه به اینکه کلیشهی سرکوب زنان از «زن ساحره» به «زن روسپی» تغییر یافته، آیا واقعاٌ ضرورتی برای برگزاری این دادگاه مجدد وجود دارد؟
ارزش نمادین دادرسی مجدد
لوئیز نیهولم کالستروپ، یک استاد دانشگاه در رشتهی تاریخ، با تأکید بر بیگناهی این قربانی قرن هجدهمی، میپرسد: «پس قربانیان دیگر، از جمله همجنسگرایانی که بیرحمانه در آتش سوزانده شدند، چه میشوند؟ برای همهی قربانیان که نمیتوان دادگاه دوباره برگزار کرد، آیا نصب یک مجسمه در منطقه یا اجرای یک تئاتر که تصویری عادلانهتر از این واقعه به دست بدهد، ایدهی بهتری نیست؟»
تئاتر و دادگاه از دوران یونان باستان و از زمان مرگ سقراط، دو سازوکار شهر و نظام اجتماعی-سیاسی آن برای مواجهه با دروغها و حقیقتهای خویش بوده است؛ در هر دو، گناه، تقدیر، تأثر عاطفی، ترس و شفقت و...از عناصر کلیدیاند. و معماری آمفیتئاتر و ساختمان دادگاه، به خوبی این شباهت کارکردی را نشان میهد. حال یکبار دیگر در شورای شهری کوچک در دامنهی آلپ، نمایش و دادگاه خویشاوندی باستانی خود را نشان دادهاند.
آنچه در نهایت شهردار و اعضاء شورای شهر را برای برگزاری این دادگاه مجدد قانع کرده «ارزش نمادین» این اقدام است. این اقدام نمادین و نمایشی، علاوه بر اینکه ادای دینی به قربانیان دوران جادوگرسوزی است، اهمیتی تبلیغاتی-اقتصادی نیز دارد و به صنعت توریسم منطقه کمک میکند. اما آنچه در اینجا محل تردید است کارآیی راهحلهای نمادین برای مسائل واقعی است. مسئله نمادین و نمایشی شدن سیاست در سطوح محلی و ملی است. پاسخ به این سؤال که آیا تئاتر میتواند راهحلی بیواسطه برای مسائل واقعی باشد و به شکل مستقیم و عملی بر جریان امور اثرگذار بگذارد پاسخ سرراستی نیست و از یونان باستان محل بحث و مجادله بوده است.
درهرحال، کالینی معتقد است که این دادگاه دیرهنگام فرصتی است برای مواجهه و تسویه حساب با باورهای عامیانه و رمانتیک در مورد زنان جادوگر.
زن و جادو
جادوگری از دیرباز نزد کلیسای کاتولیک، عملی مذموم و محکوم شمرده شدهاست. با این حال تا سال ۱۴۰۰ کمتر کسی به جرم جادوگری متهم و مجازات شده است. باور به ساحرگان تا آن دوران چندان شایع نبود و مجازات شدیدی برای جادوگری درنظر گرفته نمیشد. در متون حقوقی و مذهبی قبل از قرن یازدهم (canon Episcopi)، جادوگری بیشتر پدیدهای خودتلقینی قلمداد میشد. جادوگر یا ساحره کسی بود که خود را، بر اثر اغوای شیطان، جادوگر میپنداشت. هرچند در آن زمان نیز در افواه عوام این زنان بیایمان بودند که اغلب طعمهی شیطان قرار میگرفتند.
در آستانهی جهان مدرن، در حدفاصل سالهای ۱۴۵۰ تا ۱۷۵۰ بود که سندروم جادوگرستیزی جهان مسیحی را، از اروپا تا شمال آمریکا، درنوردید. از قرن سیزدهم، ارتداد به مسئلهای جدی برای کلیسای کاتولیک بدل شد، لیکن از ابتدای قرن پانزدهم بود که جادوگران و ساحرگان به عنوان دشمنان خدا و مردم به یک پدیدهی اجتماعی خطرناک تبدیل شدند. انتشار رسالهی موسوم به «چکش علیه جادوگران» (Malleus Maleficarum) در سال ۱۴۸۶ توسط هنریش کرامر، کشیش کاتولیک آلمانی، در جلب حساسیت و بسیج جامعهی اروپا علیه ساحرگان وهلهای کلیدی بود. در این رساله آمده است که زنان، به خاطر ضعف و قرابت طبیعیشان با امور شهوانی و دنیوی، در برابر وسوسههای شیطانی آسیبپذیرتراند و ایمان خود را در قیاس با مردان زودتر از کف میدهند.[1] جالب توجه آنکه، در آغاز جهان مدرن، فیلسوفان برجستهای چون هابز و مالبرانش نیز از سوزندان زنان به جرم ساحرگی حمایت کردهاند.
بیشتر کسانی که به ساحرگی و ارتداد محکوم میشدند زنانی بودند که به لحاظ شخصیتی قویتر بوده و از نظم مردانهی سلطه و استثمار سرباز میزدند. در این خصوص، مورد ژاندارک، که در جنگ صدساله در برابر انگلستان مردم فرانسه را بسیج و رهبری کرد و در نهایت به جرم ارتداد در سال ۱۴۳۱ زنده در آتش سوزانده شد، مثال روشن و گویایی است.
تاریخنگاران تخمین میزنند که در فاصلهی پایان قرن پانزدهم و اوایل قرن هجدهم، بین ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ نفر، که اغلب آنها زن بودهاند، در اروپا به اتهام جادوگری کشته شدهاند. برخی رقم اعدامها را نزدیک به ۱۰۰۰۰۰ نفر میدانند؛ این در حالی است که جمعیت جهان در سال ۱۴۰۰ چیزی بین ۳۵۰ تا ۴۰۰ میلیون و در سال ۱۷۰۰ چیزی مابین ۵۰۰ تل ۵۸۰ میلیون تخمین زده میشود.
نقد تاریخ فاتحان
سیلویا فدریچی، متفکر و فعال فمینیست ایتالیایی-آمریکایی، در کتاب «ساحرهها و کالیبان»، این اعدام گستردهی زنان به جرم ساحرگی را بخشی مهم از فرایند انباشت اولیه و ساختن بدن مطیع و اختهای میداند که سرمایهداری نیازمند آن است.
بارانه عمادیان، در سخنرانیای ذیل عنوان «گذار به سرمایه داری: نقد تاریخ فاتحان» که اواخر مرداد در تهران برگزار شد، تز فدریچی را این طور تشریح میکند:
«انباشت اولیهی سرمایه و شکلگیری طبقهٔ فرودست در گذر از فئودالیسم به سرمایهداری تنها به بیرون رانده شدن کشاورزان از زمینهایشان و مبدل شدن آنان به کارگران صنعتی شهرنشین و دزدین طلا و نقره بومیان آمریکا و استثمارشان منحصر نمیشود. پروسهی انباشت، مستلزم دگرگون ساختن بدن انسان و تبدیل او به ماشین کار است و همچنین مطیع ساختن زنان به بازتولید نیروی اجتماعی کار.»
محاکمهی زنان به جرم ساحرگی پردهی مهمی از مطیعسازی زنان و نهادینه ساختن سرکوب آنها و در نهایت سازماندهی و شکلدهی به بدن جدیدی بود که با مناسبات اقتصادی سرمایه خوانا و هماهنگ باشد. بدین لحاظ، اعدام ساحرگان را باید بخشی از فرایند سیستماتیک گستردهای دانست که هدفش تولید نیروی کار و ارزش مازاد اقتصادی بود و اقدامات دیگری از جمله تصویب قوانین علیه ولگردی یا بیکاری، به دار آوریختن گدایان، بردهداری و مستعمرهسازی، حفاظت از مالکیت خصوصی، و وادار ساختن کارگران به تولیدمثل و... را نیز در برمیگرفت.
«بر خلاف زنان دوران فئودال که میتوانستند بر سر داشتن یا نداشتن فرزند تصمیم بگیرند، این آزادی در قرنهای اول سرمایه داری از زنان گرفته شد و تولید مثل اجباری به یکی از ارکان انباشت اولیه تبدیل شد. بدین ترتیب بدن زن ابزاری شد برای تولید کارگر و وسعت بخشیدن به نیروی کار.»
«این فرآیند بازسازی بدن به هیچ وجه به سادگی تحقق پیدا نکرد و راه دراز و خونین و جهنمی بود که در واقع سه قرن طول کشید و تنها در قرن نوزدهم بود که انسانِ ایدهآل جامعهی سرمایهداری یعنی انسان مطیع و اختهشده، محتاط و متعهد به کار زاده شد.» (به نقل از عمادیان)
شکلدهی به بدنهای مطیع، سرکوب بدن زنان و در نهایت انباشت اولیه فرایندی نیست که در یک دورهی تاریخی محدود در ابتدای تکوین نظام سرمایهداری اتفاق افتاده و امروز موضوعیت خود را از دست داده باشد، بلکه باید آن را همچون پدیدهای مستمر و تکرارشونده درک و فهم کرد.
طرفه آنکه، در سمت دیگر جهان، ۳۵۰۰ کیلومتر آن طرفتر از این دهکدهی کوچک کوهستانی در شمال ایتالیا، اعدام زنان جادوگر هنوز به تاریخ نپیوسته است. در اواخر ژوئن ۲۰۱۵ خبر آمد که حکومت موسوم به دولت اسلامی سر دو زن را به جرم ساحرگی در شرق سوریه از تن جدا کرده است.
کمی پیشتر، در ۱۹ مارس ۲۰۱۵، فرخنده ملکزاده، دختر جوان و «مجرد» افغان، به اتهام سوزاندن قرآن، و درحقیقت به خاطر اعتراض به ملایی تعویذنویس (اعتراض به خرافات مذهبی) در کابل، به دست مسلمان خشمگین به شکلی وحشتیانه کشته و جسدش در بستر خشک دریای کابل سوزانده شد.
جادو، ارتداد، نازایی، جذام و روسپیگری و...، مورد اتهام به لحاظ تاریخی و جغرافیایی شاید متفاوت باشد، اما سوزاندن زنان غیرمولد، سرکش و خاطی در آتش، یا دستکم سلطه بر بدن زنان و سرکوب میل زنانه همچنان از اصول برسازندهی پنهان جهانی است که در آن زندگی میکنیم.
پانویس
[1] ن. ک. به
Bailey, Michael D. (2003). Battling Demons: Witchcraft, Heresy, and Reform in the Late Middle Ages. Pennsylvania State University Press.
نظرها
جمیله ندایی
بسیار مطلب جالب و مهمی ست. تبریک به مسئولین این صفحه
امیرخلیلی
Anna Göldi آخرین زنی بود که در سال ۱۷۸۲ ، ۱۰ سال قبل از انقلاب فرانسه ، در سوئیس در زیر شکنجه مجبور گردید به جادوگری اعتراف کند و در یک شورای پروتستانی ( دادگاه مسیحی ) به مرگ محکوم شد. جلاد با شمشیر گردن این زن بی گناه را از تن جدا کرد.
امیرخلیلی
کتاب تورات به طور واضح به زن جادوگر اشاره می کند : “ یک زن جادوگر نباید زنده بماند ( کتاب Exodus ). داستان سوز اندن Giordano Bruno (فیلسوف ایتالیایی قرن 16 ) نیز خواندنی است: http://www.chubin.net/?p=4734