افسانهها و حقایقی درباره رابطه و خشونت خانگی
آمار نشان میدهد که مردان آزارگر نه تنها هیچ مشکلی در بیان احساساتشان ندارند که غالبا احساساتشان را به نسبت مردان دیگر با آب و تاب بیشتری به زبان میآورند.
* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
- «انگار دو شخصیت متفاوت داشته باشد».
- «قصدش واقعا آزار من نیست. فقط گاهی خیلی عصبانی میشود».
- «وقتی مست نیست خوب است ولی وقتی مست میکند یک آدم دیگرمیشود».
- «فکرمیکنم هیچ وقت از هیچ چیز من راضی نیست».
- «وقتی دور و برم است احساس خفگی میکنم».
- «چند بار شده که ازش ترسیدهام ولی برای بچههایمان پدر خیلی خوبی است».
- «همه فکرمیکنند خیلی مرد شوخ طبع و خوش مشربی است. شاید من مشکلی دارم که رفتارش با من مثل بقیه نیست».
- «با من بد حرف میزند و بد رفتارمیکند ولی یک ساعت بعد معذرت میخواهد و میخواهد رابطه جنسی داشته باشیم».
- «وقتی دوست بودیم خیلی خوب بود ولی بعد از ازدواج رفتارش عوض شد».
این جملات و جملات مشابه را حتما بارها از زنان بسیاری شنیدهاید. واقعیت این است که حتی در جوامع توسعه یافته هم باورهای نادرست زیادی در مورد خشونت خانوادگی و شیوههای مختلف آن وجود دارد. در این نوشته من سعی میکنم در مورد این باورهای غلط صحبت کنم.
یک: «او خودش در کودکی مورد آزار قرار گرفته و احتیاج به مشاوره دارد».
حقیقت: تحقیقات بیشماری که در این زمینه انجام شده نشان میدهند آزار دیدن در کودکی باعث آزارگر شدن مرد نسبت به شریک زندگیاش نمیشود ولی اگر مردی آزارگر باشد، سابقه آزار کودکی میتواند او را خطرناکتر و بیرحمتر بکند. اگر علت آزارگر بودن مردان نسبت به شریک زندگیشان آزار کودکی بود باید با مشاوره و روان درمانی حل میشد ولی باز تحقیقات نشان میدهند که هیچ مرد آزارگری با جلسات مشاوره تغییری در رفتارش به وجود نیامده است. مردان آزارگر باید در جلسات مشاوره ی فردی و گروهی که مخصوص آزارگران است شرکت کنند.
دو: «دوست دختر/شریک زندگی/همسر سابقش خیلی اذیتش کرده/ به او خیانت کرده. او مرد خیلی خوبی است ولی این رفتارهایش تقصیر آن زنیکه است. دیگر نمیتواند به هیچ زنی اعتماد کند.»
حقیقت: مردان آزارگر تقریبا همیشه داستانهایی از زنانی که به آنها یا دوستان شان بد کردهاند دارند ولی اگر جزییات را ازشان بپرسید جواب دقیقی ندارند. هدف این داستانها همیشه این است که مسئولیت رفتار آزارگر را به گردن شخص دیگری بیندازد. مردی که در رابطه آزار دیده باشد اگر آزارگر نباشد، باید بهتر بتواند رفتار غلط را تشخیص داده و از آن اجتناب بورزد. بیایید قضیه را برعکس کنیم. تا به حال چند بار از مردی شنیدهاید که بگوید زنش در رابطه قبلیاش مورد خیانت یا آزار قرارگرفته بوده و به همین دلیل الان او را آزار میدهد؟
سه: «کنترلم میکند، از دستم عصبانی میشود، من را میزند چون خیلی دوستم دارد».
حقیقت: اگرچه که احساسات ما باعث میشوند دلمان بخواهد در مواقع خاصی رفتار خاصی نشان بدهیم ولی انتخاب رفتار و عملکردمان در نهایت نتیجه ی مستقیم روش و رفتار و عادتهای ماست. رفتار و عادتهای ما در خانواده، محیط و اجتماعی که در آن رشد کردیم شکل میگیرد. عشق باعث آزار نمیشود. آیا میشود گفت مردانی که شریک زندگیشان را آزار نمی دهند و کنترل نمیکنند آنها را به اندازه کافی دوست ندارند؟
چهار: «احساساتش را در خودش میریزد و ناگهان منفجرمیشود. باید یاد بگیرد چطور احساساتش را بیان کند».
حقیقت: آمار نشان میدهد که مردان آزارگر نه تنها هیچ مشکلی در بیان احساساتشان ندارند که غالبا احساساتشان را به نسبت مردان دیگر با آب و تاب بیشتری به زبان میآورند. آن ها احساس برحق بودن دارند و توقع دارند مود احساسی آنها تعیین کننده احساس همسر/پارتنر و بچه هایشان هم باشد. وقتی ناراحت یا عصبانی هستند همه باید به احساس آن ها احترام بگذارند و درکشان کنند. وقتی خوشحال هستند همه باید خوشحال باشند. در غیر این صورت ناراحت میشوند، بهشان برمیخورد و از این موضوع به عنوان بهانهای برای آزار استفاده میکنند. در حقیقت شخص آزارگر با احساسات خودش بیگانه نیست بلکه با احساسات همسر و یا فرزندانش بیگانه است.
پنج: «کنترلش را ازدست میدهد. دست خودش نیست».
حقیقت: لاندی بانکرافت پژوهشگری که سالهای زیادی را صرف مطالعه درباره خشونت خانگی کرده است میگوید در مصاحبههایش با مردان آزارگر همیشه از آنها میپرسد چرا وقتی زنش را کتک میزند او را از پلهها پرت نمیکند یا با چیز سنگینی به سرش نمیکوبد. جواب بعضی از مردان اینهاست: «نمیخواهم بهش آسیب جدی بزنم». «میترسم همسایه ها به پلیس زنگ بزنند». «اگر این کار را بکنم ممکن است بمیرد.» و رایج ترین پاسخ: «این قدرها هم آدم عوضیای نیستم.». این پاسخها نشان میدهند که آزارگر برخلاف آنچه باور عموم است، با آگاهی و کنترل عمل میکند. چیزی که باید همواره به خاطر داشت این است که مرد آزارگر هیچگاه آزاری که از نظر خودش از لحاظ اخلاقی غیرقابل قبول باشد را انجام نمیدهد. مشکل اصلی افراد آزارگر این است که تعریف بیمارگونه و ناسالمی از رفتار غلط و درست دارند.
شش: «از لحاظ روانی ناسالم است. باید دارو مصرف کند».
حقیقت: بیماری روانی عامل خشونت نیست. این روان افراد آزارگر نیست که مشکل دارد بلکه نظام ارزشی او است که تحت تاثیر تربیت خانوادگی، محیط، عرف و قوانین جامعه به گونه یی شکل گرفته که آزار شریک زندگیاش را امری موجه و قابل قبول میداند.
هفت: «اعتماد به نفسش خیلی کم است. باید کمکش کرد حس بهتری نسبت به خودش پیدا کند».
حقیقت: زنان فکر میکنند اگر از پارتنر آزارگرشان تعریف کنند و به اشکال مختلف تشویق و تاییدش کنند رفتارش بهتر میشود ولی واقعیت این است که این کار نتیجه برعکس میدهد. مردان آزارگر سرشار از حس حق به جانب بودن هستند. هیچ تعریف و تمجید و خدماتی هیچگاه برای شان کافی نیست. شاید برای مدتی کمک کند ولی سریع عادی میشود و بیشتر و بیشتر میخواهند. عدم اعتماد به نفس باعث رفتارهای آزارگرانه نیست.
هشت: «شرایط سختی دارد. رئیساش بد است. محیط کاریاش پر استرس است. با برادرش مشکل دارد. در هیچ کاری موفق نشده. قدر تواناهایی اش دانسته نشده و غیره و غیره».
حقیقت: ریشه رفتار مردان آزارگر در باورهای غلط شان و عدم احترام به شریک زندگیشان است نه هیچ چیز دیگر.
نُه: «او خودش آزارگر نیست. تحت تاثیر الکل این کارها را میکند. اگر الکل را کنار بگذارد رفتارش درست میشود».
حقیقت: الکل مرد آزارگر به وجود نمی آورد و اجتناب از الکل درمان رفتار پرآزار نیست.
واقعیت این است که مردان آزارگر نیاز به کنترل دارند، از کودکانشان به عنوان ابزار آزار شریک زندگیشان استفاده میکنند، حس مالکیت و حق به جانب بودن دارند، وقایع را به نفع خودشان میچرخانند، سفسطه میکنند، نقش قربانی را بازی میکنند، برای رفتارهایشان بهانه میآورند و دیگران را مقصر میدانند، شریک زندگیشان را مقصر و عامل رفتارهای آزارگرانهشان میدانند، خودشان را برتر از شریک زندگیشان میدانند، مالکیتطلب هستند و همه افراد زندگیشان را مایملک خودشان میدانند، عشق را با آزار اشتباه میگیرند، زبان بازند و وجهه اجتماعیشان برایشان مهم است، در حضور دیگران خوشزبان و خوش برخوردند و رفتارشان نمونه کلاسیک چرخه آزار است.
یادمان باشد که اگرچه سیاستگذاریهای اجتماعی و قوانین هر کشوری میتوانند نقش به سزایی در ترویج یا ریشهکن کردن فرهنگ آزار زنان داشته باشند، اما هیچ کس یا هیچ چیزی جز خود فرد آزارگر مسئول رفتارش نیست.
نظرها
نظری وجود ندارد.