دگرجنسگرامحوری؛ سندروم پیروی از جامعه مردسالار
الهام ملکپور - خطر دگرجنسگراسالاری جدیتر از خطر ستیزههای دیگر است؛ آنقدر که میتواند خود دگرباشان جنسی را نیز حتی بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، در خود حل کند.
«ما در زیر آسمانهای جهان تجربه همخوابگی با نوعی مرگ را گذراندهایم»؛ این جمله آغازین کتاب «در انتظار کامینگ اوت»، همان جملهای است که این نوشتار لازم دارد تا با آن آغاز شود. چراکه میخواهد خبر ناگواری را برساند و همینطور میخواهد نیروی تصور را برای امید باز بگذارد؛ برای اینکه همه ترسها و همه خبرهای بد زمانی معنی پیدا میکنند که قدرت رؤیا و نیروی مبارزه برای زیستن را از دست داده باشیم.
حتماً میگویید با همجنسخواهی مشکلی ندارید و حتی یکیدوتا از دوستان نزدیکتان هم همجنسخواه هستند. بااینوجود همجنسخواهی را هم در قالبهای رنگوروافتاده دگرجنسخواهی متصور هستید؛ طوری که یکی قرار است مرد نانآوری باشد که پس از کار روزانه، روی کاناپه لم داده است و روزنامهاش را میخواند و «دیگری» همان زن خانهدار ملاقهبهدستی باشد که بوی قرمهسبزی مطبوع را در حوالی همان کاناپه مذکور به پا میکند.
همه این تصورها را میتوانید در قاب خوشبختی زندگی هنجاری بگذارید تا مبادا آب از آب تکان بخورد. حالا اینطور هم که نه، ولی هرطور که شده این جماعت رنگینکمانی [۱] را در این قاب جا میدهید یا دو تا زن یا دو تا مرد همجنسخواه را میآورید میگذارید تویش یا... البته شما هم اگر این کار را نکنید خودشان چلاق که نیستند.
آیا از عبارتهایی چون الجیبی، الجیتیآی، البیتی [۲] و یا هرچند حرف کنار هم آمده دیگری استفاده میکنید که یک مجموعه از نقشهای جنسی و جنسیتی را نمایندگی میکنند و یکسری را هم حذف کردهاند؟ خود را رنگینکمانی میدانید ولی با شرط و شروطی، مثلن به آیها (میانجنسیها) توی حسابوکتابتان جایی ندارند یا حواستان هست تنهتان به تن اِواخواهرها نخورد؟ هنوز توی گیر و گرفتاری «دادن» و «کردن» چرتکه میاندازید؟ اگر ال و جی باشید دیگر جایی برای تی (ترنس) و آی نیست چون تیها و انشعابهایشان کهنه فکر میکنند و برای جاخوشکردن توی دل جامعه سنتزده، میخواهند توی مناسبات دگرجنسخواهانه مرسوم بمانند و خودشان را بچسبانند بیخ ریش اسها؟ [۳] یا اینکه تی هستید و فکر میکنید الها و جیها منحرف و گمراه هستند؟ و یا در جماعت الجیتیآی هستید و کلن بیها حقی ندارند که حالا بشود برایش مبارزه کرد؟ حالا وای به حال آن روزی که کسی خودش را کیو (کوییر) یا پی (هرجنسخواه - Pansexual) بداند آنوقت است که کارش با کرامالکاتبین است.
همینجا باید به شما تبریک بگویم! شما با علائم و شواهدی که از خودتان بروز میدهید و البته طبق تعریفهای مرسوم، مبتلا به همجنسخواهستیزی / ترانجنسیستیزی آنچونان پیشرفتهای نیستید ولی خبر ناگوار این است که متأسفانه شما به بیماری وخیمتری دچار هستید؛ شما مبتلا به «دال» هستید. دال همان دگرجنسگرامحوری (Heteronormative) یا همان سندروم پیروی از جامعه مردسالار است.
خطر دال و عواقب ابتلا به آن، جدیتر از خطر ستیزههای دیگر است آنقدر که میتواند جماعت رنگینکمانی را حتی بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، در خود حل کند. مثلاً با وجود اینکه تصور میکنید همجنسگراستیز نیستید و حتی میگویید «من خودم شاکیام اصلاً!» حتی زمانی که خودتان را جزوی از جامعه رنگینکمانی میدانید هم ماجرا فرقی نمیکند؛ هنجارهای جامعه مردسالار تا مغز استخوانتان پیش رفته است و مناسبات قدرت تا زیر پوستتان رسوب کرده است.
فکرش را بکنید، فیلمی ساخته میشود مثل کارول (Carol)، آنهم با موضوع هنجارشکنی از رابطه عاشقانه و جنسی دو زن - آن هم در نیویورک سال ۱۹۵۲ که کیو (کوییر) هنوز فحش بود.[۴] خلاصه بعد از کلی جار و جنجال، فیلم را میخواهند نمایش بدهند آنهم جایی مثل کن (Cannes Film Festival) درست روز ۱۷ ماه می، ولی ناگهان بنای باشکوه عصر جدید در یک صحنه یخ میبندد یکطوری که آدمی ذهنش میرود توی داستان لباس پادشاه.
حتماً میپرسید که اینهمه داد و بیداد برای چیست؟ یک زن خطای جبرانناپذیری مرتکب شده است و روی فرش قرمز مجلل، کفشهای پاشنهبلندش را نپوشیده است.[۵] حالا هرچقدر عذر بیاورند که همین کفشهای بدون پاشنهاش هم گران و مجلسی بودهاند و طرف اصلاً بالای ۵۰ سال داشته است و با رعایت نامنبردن، بگویند که عذر پزشکی هم در میان بوده... هیچ افاقه نمیکند. بعد از اینکه فرد مذکور «فاقد زمینههای لازم برای یک سیندرلا» را از روی فرش قرمز میکشند یکطرفی، سخنگوی جشنواره هم در میآید که در سنت دیرین فرش قرمز جشنواره ما، پوشیدن کفش پاشنهبلند برای «همه زنان» اجباری است.
حالا هیچکس نیست به این جناب بفهماند که اصلاً خود این «زن» که گفتی یعنی چه؟ و اصلاً این دست فیلمها ساخته میشوند که عارضههایی از این دست از بیماری دال را نشان بدهند. (لینک) بماند که در همین جشنواره کن، یک فیلم مثل زندگی اَدِل (The Life of Adèle) میرود روی پرده که میشد برای شیرفهم کردن دانشجویان در مورد بیماری دال، مستقیم آن را به روی میز تشریح برد.
«واژهها معانیای را دارند که ما به آنها دادهایم؛ و ما با توضیح به آنها معنا میدهیم» (کتاب آبی، ویتگنشتاین، ۴۷). ترس از دستدادن هویت که از شرایط بالینی همجنسخواهستیزی هم میتواند باشد، با نام دادن و فربه کردن این نامگذاری است که تسکین مییابد؛ همانطور که میشل فوکو زیر عبارت «تحریک به گفتمان» بر میل غرب برای بازگو کردن و مرئیسازی «خود» تأکید میکند.
خیلی از ترسها و هراسهای ما که از اعتبار دال سرچشمه میگیرند و از ستیز نخستین سربرمیآورند، میل به ساخت «دیگری» قربانی/ضعیف دارند. این پازل کامل نمیشود مگر اینکه «خود» را هم مرئی کنیم و در زورآزمایی با «دیگری» قرار دهیم. نظم دیرین دگرجنسخواهانه مردسالار، بر ستونهای پست دانستن و کمارزشانگاری زنانگی استوار است؛ نظمی که زنانگی را در «زن» مرئی میکند و تجسم میدهد.
در این نظم، آنچه که زنانه است بد دانسته میشود و آنکسی که نزدیکتر به زنانگی است، بیشتر در تیررس خشم و نفرت است - حالا فرقی نمیکند که توی جماعت رنگینکمانی باشی یا نباشی، موضوع این است که هنوز گرفتار بیماری وخیمی هستی که حتی روحت هم خبردار نیست.
دگرجنسگراسالاری، وهمی «عجیب»، «دور» و ترسناک است و درگیر با دودتایی زن/مرد و ترساندهشدهازهم، حتی تا لایههای رادیکال رنگینکمان هم پیش رفته است. بنای نظم بنیادین و نمادین برساخته، پوچی آن و پایههای قدرت استوار بر این وهم، با نفی همین دوتاییها میلرزد. این نظم برساخته، میخواهد جعبههای کهنه هنجار پوسیده را حفظ کند و زیست رنگینکمانی را هم توی آنها جا کند. دوتاییها/ و چندتاییهای مرسوم زنگزده، همان بستههایی که زیست نا-رنگینکمانی، در تلاش برای بیرون آمدن از آنهاست؛ همان بستههایی که توان بلعیدن و فروخوردن هر زیست غیرهمخوان با خود را دارند.
زیست غیرهمخوان با بستههای دال، زمینههای تشویش میل مبتنی بر کنترل و خواهان قدرت را دارد و میتواند پرسشگری ایجاد کند، میتواند از افقهای متصور زیست آلوده به دال فراتر برود و پیشنهادهایی برای خروج از چهارچوبهای قدرت کنترلکننده داشته باشد. با وجود این، نیروی ویرانگر دال پیش از آنکه خبردار شویم به هر حضوری شکل میدهد و میخواهد آدمها را اندازه بگیرد. همینجاست که زیست رنگینکمانی باید ماهیت غیر یک جانشین خود را نشان بدهد، در چنگ نیاید، در بستهها جا نگیرد و اینها همانهایی هستند که قدرت معطوف به کنترل را میترسانند. نیروی تصور را برای امید باز بگذارد، برای اینکه همه ترسها زمانی معنی پیدا میکنند که قدرت رؤیا و نیروی مبارزه برای زیستن را از دست داده باشیم.
پانویس:
[۱] - رنگین کمانی - واژهای است که در سال ۱۳۹۴ توسط برخی کنشگران حقوق اقلیتهای جنسی به عنوان واژهای همه شمول برای اطلاق به مجموعه هویتهای جنسیتی و گرایشهای جنسی غیر دگرجنسگرا مطرح شد. این واژه اشاره به پرچم رنگین کمان، مردان و زنان همجنسگرا، دوجنسگرا و تراجنسیتی دارد.
[۲] - اشاره به مخفف LGBTIQ در زبانهای لاتین دارد که در آن ال حرف اول «لزبین» به مفهوم زن همجنسگرا، جی حرف اول «گی» به مفهوم مرد همجنسگرا، بی حرف اول «بایسکسوال» به مفهوم فرد دوجنسگرا، تی حرف اول «ترانسجندر» به مفهوم فرد تراجنسیتی، آی حرف اول «اینترسکس» یا فرد میانجنسی است. کیو به مفهوم «کوییر»است که در فارسی دگرباش جنسی یا فراهنجار جنسی هم ترجمه شده اما استفاده از خود کلمه کوییر هم رایج است.
[۳] - اس برای «استریت» یا دگرجنسگرا.
[۴] - واژه کوییر پیش از آنکه تبدیل به واژهای برای بیان فراهنجار بودن جنسی شود، فحش عامیانهای به مفهوم «منحرف جنسی» بوده است.
[۵] - در ماه می ۲۰۱۵، فستیوال «کن» برخی از زنانی که در مراسم فرش قرمز فیلمها، کفش پاشنه کوتاه یا بیپاشنه پوشیده بودند را به بیرون فرش قرمز هدایت کرد و شرکت آنها در مراسم را نپذیرفت. این موضوع تبدیل به جنجالی رسانهای شد به ویژه که برخی از این زنان بالای پنجاه سال سن داشتند و پوشیدن کفش پاشنهبلند برای سلامت آنها مضر بود.
نظرها
yavar
امید است که حداقل نویسنده مقاله بداند که چه می خواهد بگوید و مخاطبش کیست.....
farzad
نحوه نگارش مقاله باید طوری باشد که کسانی هم که سررشته ای نیز از موضوع ندارند تا حدودی مطلب را درک کنند من تا حدودی در باب اصطلاحاتی که در این مقاله به کار برده شد مطالعه داشتم، اما هیچ از این مقاله نفهمیدم ، تنها چیزی که با آ« مواجه شدم شلختگی و مصادره به مطلوب بود نویسده ارجاعات و استدلال هایش را امری بدیهی و اثبات شده تصور میکند
شیرزاد
اینکه مقصد را ندانی (معلوم نیست که چه میخواهی بگویی ) یک فایده دارد ، درست مثل آلیس در سرزمین عجایب هرجا که باشی جای درست و صحیح است. این واریته هزار رنگ فرا - ترا - میا ن - دگر.... حالا حالاها ظرفیت خلق واژگانی دارد.