سکتههای زنجیرهای زندانیان و فعالان سیاسی در ایران
بهرنگ زندی- مرگ فعالان سیاسی به دلیل سکتههای قلبی و مغزی، پرسشهایی را در مورد نقش دولت و قوه قضاییه در این نوع مرگها ایجاد کرده است. آیا مسئولیت این مرگها متوجه حکومت است؟
شب ١٣ آبان ١٣۹۴، نیما امام جمعه کوهبنانی، وکیل پایه یک دادگستری در خانه خود در تهران بر اثر سکته مغزی درگذشت. او تنها ٣۶ سال داشت. یک روز بعد از مرگ او که از وکیلان مدافع کارگران زندانی بود، کوروش بخشنده، عضو کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، در سنندج بر اثر سکته قلبی جان سپرد. مرگ این دو فعال سیاسی، گمانهزنیهایی را در مورد نقش حاکمیت و دخالت آن در این مرگها ایجاد کرده است.
روز ٢٢ شهریور ١٣۹۴، زندانیان بند ١٢ رجایی شهر، جسد شاهرخ زمانی، عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای کارگری را در حالی یافتند که ساعتها بود بر اثر سکته مغزی جان داده بود. با توجه به سابقهای که مرگهای زنجیرهای بر اثر سکتههای قلبی و مغزی در اذهان ثبت کرده، ارزیابیهای متفاوتی در مورد مرگ این فعالان سیاسی در زندان و خارج از زندان وجود دارد.
سکتههای مغزی و قلبی فقط برای فعالان سیاسی نیست
حسن قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، پنجم اردیبهشت ١٣۹٣ در گفتوگو با صراط نیوز گفت: «۵٠ درصد علت مرگها در ایران سکتههای قلبی یا مغزی است که ناشی از تغذیه نامناسب، کم تحرکی، فشار خون بالا و مصرف دخانیات است.»
وزیر بهداشت، اشارهای به دیگر عوامل شیوع سکتههای مغزی و قلبی در ایران نکرد اما بر اساس تحقیقات سه مرکز پژوهش علمی در جهان، استرس و فشار عصبی، جزء ۱۰ عامل سکته مغزی و قلبی هستند. تحقیقات صورت گرفته نشان میدهد رابطه معناداری بین میزان استرس و فشار روحی و سکته مغزی وجود دارد.
علی کلایی، روزنامهنگار حوزه حقوق بشر که در مورد مرگ فعالان سیاسی در زندانهای ایران کار کرده، معتقد است که «مسائلی مانند آلودگی هوا، پارازیتها بر روی امواج ماهوارهای، فشار کمرشکن اقتصادی و وضعیت نابسامان روانی جامعه عواملی است که نه تنها فعالان سیاسی بلکه همه شهروندان ایرانی را تحت تاثیر قرار داده و آزار میدهد.»
کلایی درباره سکتههای زنجیرهای فعالان سیاسی به رادیو زمانه میگوید: «اگر قتل سیاسی را تلاش حاکمیت برای حذف مشخص یک فرد یا افرادی بفهمیم که مثلا با ترور، اعدام یا ایجاد سوانح ساختگی انجام میگیرد، در مورد درگذشتگان مورد اشاره چنین مسالهای نبوده است. یعنی عامل مرگ حداقل بر اساس آنچه رسما اعلام شده سکته بوده و دو مورد آخر یعنی زندهیادان کوهبنانی و بخشنده به همین صورت فوت کردهاند.»
او اما در ادامه میگوید: «مرگ فعالان سیاسی در زندان و خارج از زندان با هم تفاوت دارند و مسئولیت حقوقی مرگ فعالان سیاسی در زندان بر عهده قوه قضاییه و اداره زندانهاست.»
شک عمومی در مورد سکتههای زنجیرهای فعالان سیاسی
مرگ شاهرخ زمانی در زندان و کوروش بخشنده و نیما امام جمعه کوهبنانی در خارج از زندان بر اثر سکته مغزی و قلبی، اولین باری نیست که در میان فعالان سیاسی در ایران در چند دهه اخیر اتفاق میافتد.
در ۱۰ سال گذشته بیش از ٢۵ نفر از فعالان سیاسی در ایران به علتهای مشابهی که از طرف پزشکی قانونی اعلام شده، جان خود را از دست دادهاند. از جمله این فعالان میتوان به این افراد اشاره کرد:
اکبر محمدی، فعال دانشجویی (مرداد ١٣۸۵)، ولیالله فیض مهدوی، عضو سازمان مجاهدین خلق (شهریور ١٣۸۵)، عبدالرضا جباری، عضو سازمان مجاهدین خلق (آبان ١٣۸۷)، امیرحسین حشمتساران، دبیر کل جبهه اتحاد ملی (اسفند ١٣۸۷)، امیدرضا میرصادقی، وبلاگنویس (اسفند ١٣۸۷)، محسن دکمهچی (فروردین ١٣۹٠)، هدی رضازاده صابر، فعال ملی مذهبی (خرداد ١٣۹٠)، ناصر حاجی زاده، زندانی سیاسی کرد (مرداد ١٣۹٠)، منصور رادپور، فعال سیاسی (خرداد ١٣۹١)، افشین اسانلو، فعال کارگری (خرداد ١٣۹٢).
مرگ فعالان سیاسی در خارج از زندان بر اثر سکته قلبی و مغزی اگر چه کمتر از این تعداد است، اما برخی فعالان سیاسی معتقدند ارتباط معناداری بین این مرگها در خارج و داخل زندان وجود دارد.
منصور اسانلو، عضو سابق هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، برادرش را در خرداد ١٣۹٢ در زندان رجایی شهر از دست داده است. مسئولان زندان علت مرگ افشین اسانلو را سکته قلبی اعلام کردند.
او در مورد مرگهای اخیر فعالان سیاسی به رادیو زمانه میگوید: «من این دسته از مرگها را چه در داخل زندان و چه در خارج از آن به راحتی نمیتوانم بپذیرم و برای من این مساله هضم نمیشود.»
اسانلو در ادامه با اشاره به عوامل این مرگها میگوید: « فشار شدید، دستگیریهای پیاپی، فشار روی زندانیها، دستگیری معلمها، طولانیتر شدن احکام زندان حتی برای فعالان کارگری و تمدید بازداشت آنها خود از عوامل فشار روحی به فعالان سیاسی است. من این مرگها را مشکوک میبینم. افرادی که در این سالها چه در داخل زندان و چه در خارج از آن با علتهای مشابه سکته مغزی و قلبی جان سپردند از جمله اکبر محمدی، منصور رادپور، افشین اسانلو، شاهرخ زمانی، نیما کوهبنانی، کوروش بخشنده و بسیاری دیگر، جزء تاثیرگذارترین افراد بر روند مبارزات سیاسی علیه حاکمیت بودند و در توضیح مرگ آنها فقط سکته مغزی و قلبی گزارش داده میشود که این خود شک را در مورد این مرگها دو چندان میکند.»
او مسئولیت این مرگها را متوجه حاکمیت میداند و معتقد است که حکومت در مقابل شهروندانش مسئول است: «هر کدام از این افراد را که با مرگ روبهرو شدهاند، اگر به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم، حکومت نقش اصلی را در ایجاد فشار روانی و انتقال استرس به آنها بازی کرده است.»
شکنجه سفید و سکتههای زنجیرهای
چند سالی است که از اصطلاح شکنجه سفید در نوشتهها و خاطرات زندانیان سیاسی در ایران استفاده میشود. احمد شهید، گزارشگر ویزه حقوق بشر در امور ایران هم در گزارشهای خود چندین بار به شکنجه سفید زندانیان سیاسی در ایران اشاره کرده است.
اصطلاح شکنجه سفید اشاره دارد به «محرومیت حسی» و در انزوا قرار دادن شخص که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی برخی کشورها در مورد متهمان اعمال میکنند.
برخی فعالان سیاسی در ایران بر این باورند که شکنجه سفید در خارج از زندان هم در مورد فعالان سیاسی به اجرا در میآید.
محمود صالحی، عضو سندیکای خبازان سقز که در شهریور ١٣۹۴ در دادگاه انقلاب سنندج به ۹ سال زندان محکوم شده است، مرگ فعالان سیاسی در ایران را در متن شکنجه سفید تعریف میکند.
صالحی در اینباره به رادیو زمانه میگوید: «ما در عصری زندگی میکنیم که دیگر شکنجه فیزیکی به صورت وسیع نمانده و هر روز ابعاد شکنجه سفید گستردهتر میشود. به طور مثال در مورد مرگ شاهرخ زمانی وقتی که این فعال کارگری در زندان شاهد این است که هر روز به زندانیان مرخصی داده میشود ولی به او حتی یک روز مرخصی برای شرکت در مراسم خاکسپاری مادرش و ازدواج دخترش داده نمیشود، تحت فشار روحی شدید قرار گرفته و شکنجه سفید شده است. کوروش بخشنده هم دقیقا در همین متن است که جان خود را از دست میدهد. لحظاتی قبل از سکته قلبی کوروش بخشنده، وزارت اطلاعات با او تماس گرفته و این فعال کارگری را تهدید کرده است.»
این فعال کارگری در مورد مسئولیت حاکمیت در قبال مرگ فعالان سیاسی میگوید: «حاکمیت مسئولیت این مرگها را چه در داخل و چه در خارج از زندان نمیپذیرد. بار آخری که من بازداشت بودم و به بیمارستان منتقل شدم، یکی از مسئولان بلندپایه امنیتی به من گفت که اگر شما بمیرید با یک صورت جلسه همه چیز تمام میشود»
از قتلهای زنجیرهای تا سکتههای زنجیرهای
برخی از فعالان سیاسی و کاربران شبکههای اجتماعی هم بر این باورند که سکتههای زنجیرهای در ادامه همان قتلهای زنجیرهای است که در فاصله سالهای ١٣۷٣ تا ١٣۷۷ در ایران اتفاق افتاد و موجب حذف فیزیکی نویسندگان، فعالان سیاسی و دگراندیشان در ایران شد.
نسرین پرواز، زندانی سیاسی دهه ۶٠ و از فعالان سیاسی مقیم لندن معتقد است که «وقتی تعداد فعالانی که بر اثر سکته جان میسپارند زیاد میشود، هیچ شکی نیست که رژیم در مرگ آنها دست دارد.»
او در ادامه میگوید: «مهم نیست که این سکتهها در زندان رخ دادهاند یا بیرون از زندان. متاسفانه امکان کالبدشکافی مستقل وجود ندارد که علت مرگ را تعیین کند وگرنه تا به حال هزاران بار دست رژیم رو شده بود. جمهوری اسلامی تمام توانش را روی این گذاشته که نگذارد تشکلی رشد کرده یا فعالیتی دوام پیدا کند و از آنجا که دستگیری پایان فعالیت سیاسی نیست، مبارزان را به اشکال مختلف از بین میبرد. گذشته از اینکه تعداد اعدامها در ایران بالاست، رژیم ترجیح میدهد بخشی از فعالان را به شکلی از بین ببرد که کسی نتواند بلافاصله انگشت اتهام به سوی او دراز کند. مثل قتلهای زنجیرهای.»
این زندانی سیاسی دهه ۶٠ که هشت سال از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده است، به جان باختن تعدای از زندانیان سیاسی مدتی پس از آزادیشان از زندان اشاره میکند و در مورد مرگهای مشکوک فعالان سیاسی میگوید: «امروزه خیلی راحت میتوانند با ریختن دارو در غذا، بدن را طوری مسموم کنند که فرد بلافاصله نمیرد، بلکه بعد از چند ماه جان بسپارد. برای این کار هم حتما دکترهایی با شکنجهگران همکاری میکنند و این موضوعی است که در همه کشورها اتفاق میافتد. همانطور که چندی پیش خبر همکاری بخشی از جامعه روانپزشکان آمریکا در شکنجه زندانیان با دولت این کشور منتشر شد.»
حاکمیت جمهوری اسلامی مستقیما در مرگ فعالان سیاسی و مدنی دست داشته باشد یا نه، تغییری در این جلوه از واقعیت ایجاد نمیکند که این افراد جان خود را در راه آرمانهایشان از دست میدهند. از آنجا که حکومت سالهاست با این آرمانها مبارزه میکند، به این واسطه نسبت به مرگ آنها مسئول است.
نظرها
بهروز ایمانی
یاسر انصاری کجوری از فعالان برجسته محیط زیست که شوهر مژگان جمشیدی بود در سن 32 سالگی او را با سکته قلبی یا شکنجه سفید کشتند و در قطعه نام آوران بهشت زهرا دفن کردند ، که برای حکومت مخصوصا در زمینه واردات بنزین سرطان زا با دولت احمدی نژاد درگیر بود را فراموش نکنید http://www.danial-sheikh.blogfa.com/post-124.aspx http://www.tabiatbakhtiari.com/archives/1104 http://isdle.ir/news/index.php?news=6228
میترا محسنی
لیلا اسفندیاری روزی که ندا آقا سلطان را کشتند، طبق معمول او نيز در خيابان بود. وقتی توانستم شماره اش را بگيرم نفس نفس زنان گفت تو چرا خانه هستی؟ رفته ای اروپا که بنشينی توی خانه؟ مگر آن جا ايرانی ها تظاهرات ندارند؟ ..... لیلا که سخت ترین کوه ها را صعود داشت هم نباید برای دختران ایران الگو می شد ، او را هم جور دیگر کشتند و مرگش را طبیعی جلوه دادند ، بدون هیچ هزینه ای برای حکومت ، بی سروصدا ، مانند بسیاری های دیگر، که رسانه ها هم از آن غافلند http://www.cloob.com/u/navidjooni/15473130 http://www.radiofarda.mobi/a/f5_leila_esfandiari_and_her_life_in_mountains_and_in_demonstrations_in_iran/24277785.html