یک زندگی سراسر سیاسی: ایدز، فوکو و دانیل دفر
مجتبا گلمحمدی - دانیل دفر، شریک فیلسوف فرانسوی میشل فوکو در مورد همجنسگرایی، ابتلای فوکو به ایدز و تلاشهای دفر پس از مرگ فوکو برای آگاهیرسانی در مورد بحران ایدز میگوید.
دانیل دفر (متولد ۱۹۳۷) بیش از بیست سال همکار و همراه و شریک زندگی میشل فوکو بود. زندگی او از همان آغاز سراسر سیاسی بود: در دوران دانشجوییاش در اوایل دههی شصت از جنبش آزادیخواه الجزایر علیه جنگ پشتیبانی میکرد، در گروه عملگرای چپ پرولتری فعال بود، و همراه با میشل فوکو گروه اطلاعرسانی درباره زندانها را تشکیل داد، گروهی که اطلاعاتی درباره وضعیت زندانهای فرانسه جمعآوری و منتشر میکرد.
پس از مرگ فوکو در سال ۱۹۸۴ بر اثر بیماری ایدز، بدون آنکه تشخیص دقیق این بیماری از سوی هیچیک از پزشکان او اعلام شده باشد، دفر سازمان AIDES [به معنای «کمک» در زبان فرانسوی] را بنیان گذاشت، که تا امروز بزرگترین سازمان مدافع حقوق بیماران اچآیویمثبت و مبتلایان به ایدز در فرانسه است. او در روز ۲۵ سپتامبر همان سال در نامهای به دوستانش نوشت:
«در برابر یک بحران پزشکی و یک بحران اخلاقی، که بحرانی هویتی نیز است، پیشنهاد میکنم فضایی برای تأمل، همبستگی و دگرگونی ایجاد کنیم».
این سازمان در قالب شبکهای از مراقبت و همیاری دوطرفه شروع به کار کرد ولی رفتهرفته تأثیر و نفوذ سیاسی گستردهای یافت و به مبارزه با تبعیض علیه بیماران مبتلا به اچآیوی و نیز مبارزه با بدگویی از همجنسگرایی نیز پرداخت.
ترجمه آلمانی کتاب زندگینامهای گفتوگوهای دانیل دفر با عنوان «یک زندگی سیاسی» (Une vie politique) اخیراً به همت نشر مروه (Merve Verlag) در برلین منتشر شده است. جلسه رونمایی این کتاب به همراه جلسه بحث و گفتوگویی با حضور دانیل دفر و کورد ریچلمان روز ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵ در انستیتو پژوهشهای فرهنگی (ICI) در برلین برگزار شد.
کتاب «یک زندگی سیاسی» نگاهی به زندگی و فعالیت سیاسی دانیل دفر از خلال گفتوگوهای او با فیلیپ آرتییر تاریخدان و اریک فاورو روزنامهنگار روزنامه چپگرای لیبراسیون است. این کتاب همچنین برخی از مقالهها و گفتارهای پیشتر منتشرنشده دفر را نیز دربرمیگیرد.
کورد ریچلمان، زیستشناس و فیلسوف آلمانی، سخنان خود را با مقدمهای دربارهی دفر و کتاب او آغاز کرد و از حکایتهای جذابی گفت که در سرتاسر این کتاب نقل شدهاند: «در سال ۱۹۵۹ دفر وارد یکی از بارهای مشهور همجنسگرایان در پاریس میشود و در آنجا، پشت درهای بسته، مردی به نام رولان بارت را ملاقات میکند. و این دیدار آغازگر ورود او به دو دنیای موازی میشود: دنیای همجنسگرایان و دنیای روشنفکران.»
دفر در ادامه و در پاسخ به پرسش از معنای «آزادی» (liberation) در زندگی و فعالیت سیاسیاش چنین گفت:
دانیل دفر - من آزادی را در زندگیام چندین بار تجربه کردم. نخستین تجربه آزادی و رهایی برای من پایان جنگ بود. البته در زمان جنگ نیز تجربه دیگری از رهایی داشتم که شما نیز به آن اشاره کردید. مادر من یهودی بود، ولی او را وانهاده بودند و هیچ تحصیلاتی نداشت و تجربه او در فرانسه تجربه یهودستیزی و زندگی در آوارگی بود.
نخستین بار که با این واقعیت روبهرو شدم که همجنسگرا هستم، همراه با مادرم در حال قدمزدن در خیابان بودیم و من داشتم به آدمهایی که در کافهها نشسته بودند نگاه میکردم، که ناگهان یکی از آنها مرا با کلمهی خیابانی و رکیک «همجنسباز» خطاب کرد، این اولین بار بود که این کلمه را به رویم فریاد کشیدند. مادرم شنید اما چیزی نگفت، ولی من فهمیدم که مادرم طرف من بود.
تجربه دیگرم از آزادی پایان جنگ الجزایر بود. چون عضو جنبش دانشجویی بودم، در واقع منشی سازمان دانشجویی École Normale Supérieure بودم، و این جنبش علیه جنگ الجزایر و برای آزادی الجزایر مبارزه میکرد… این بُعد آزادی و رهایی در زندگی من اهمیت زیادی داشت. ما در حال سازماندهی بزرگترین تظاهرات علیه جنگ بودیم و دوستان من در حزب کمونیست میگفتند: بله، اما ما باید در کنار کاگران بایستیم. پس من به جلسه آنها رفتم و اولین بدگمانی من به حزب کمونیست از آنجا آغاز شد که آن دوستان را در آن جلسه کارگران ندیدم و پس از آن نیز هرگز عضو حزب نشدم.
البته بعدها عضو گروهی مائوئیست شدم، اما این برایم خیلی متفاوت بود، چون بیش از هر چیز به معنای ضدیت با شوروی بود. به هرحال سنت کنش سیاسی به دست این احزاب مصادره میشد.
ولی مبارزه با ایدز از جنبشی نو آغاز شد که بعد آزادیخواهی در آن اهمیتی بسزا داشت: جنبش همجنسگرایان، که تفاوتی عمده با جنبشهای پیشین داشت.
پرسش از مسأله زندانها در واقع در شرایطی کاملاً سیاسی آغاز شد. من زمانی عضو گروه مائوئیستی شدم که این گروه در ۱۹۷۰ غیرقانونی اعلام شده بود. شاید جذابیت این گروه بیش از ایدئولوژی آن همین غیرقانونیبودن آن بود و مبارزه در راه آزادی بیش از مسأله مائوئیسم اهمیت داشت. با ژاک رانسیر در همان دوره آشنا شدم، او عضو گروه مائوئیستی چپ پرولتری (Gauche prolétarienne) بود و من به او گفتم که میخواهم به گروه شما ملحق شوم.
در آن زمان بیشتر افراد فقط به جرم فروختن روزنامه و پخش جزوهها دستگیر شده بودند. حتماً تصویر مشهور ژانپل سارتر و سیمون دبوآر را در حال فروختن روزنامه در خیابان به یاد دارید. آنها تنها کسانی بودند که بازداشت نشده بودند. در آن زمان حدود ۲۵۰ نفر به زندان افتاده بودند.
در همان هنگام بود که من به همراه فوکو گروهی را برای جمعآوری اطلاعات و بررسی وضعیت عمومی زندانها در فرانسه شکل دادیم: گروه اطلاعرسانی درباره زندانها: Groupe d’information sur les prisons.
در زمستان ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ بود که ۳۵ شورش گسترده و در ادامه آن گروگانگیری و خشونت شدید روی داد. عده زیادی در جریان همین شورشها دستگیر شدند. زندان در آن زمان مقولهای سیاسی نبود. و ما آن را به مقولهای سیاسی بدل کردیم. ما از همان هنگام به این فکر بودیم که باید موقعیتهای ناپذیرفتنی را به سیاست نوین بدل کرد. به همین ترتیب، در پی سازماندهی زندانیان، از آنجا که میخواستیم زندانیان خودشان از طرف خودشان سخن بگویند، سرانجام در همان ۱۹۷۲ این پروژه را رها کردیم. چون در آن زمان اتحادیه زندانیان دیگر وجود داشت و فعال بود.
در جریان رویدادهای ۱۹۶۸ و در پی تظاهرات و اعتصابهای گسترده، یک دورهی اضطرار در فرانسه در پی آمد که با پلیسیشدن دولت و کنترل گسترده جامعه همراه شد. تفاوتهای بارزی میان جنبش ۶۸ در فرانسه و در آلمان وجود داشت. ما در فرانسه تروریسم نداشتیم. بلکه سنّت بسیجشدن طبقه کارگر را در چپ فرانسوی از پیش داشتیم. من به دنبال (یک دانش) تاریخی نو برای نقد زمانه کنونی بودم.
اما در سال ۱۹۸۴ و با مرگ فوکو به دلیل ابتلا به ایدز به فکر تشکیل سازمانی برای اطلاعرسانی درباره این بیماری و مبارزه علیه آن افتادم. پزشکان فوکو به خود او هم نگفته بودند که مبتلا به ایدز است و میکوشیدند این واقعیت را از او و از تمام جامعه پنهان کنند. آنها حتا پس از مرگ فوکو به من گفتند: «نگران نباش! ما نمیگذاریم این خبر به بیرون درز کند! هیچکس نخواهد فهمید فوکو از ایدز مرده است» و این موضوع مرا بسیار خشمگین کرد. و همین خشم یکی از انگیزههای من برای تأسیس سازمان شد…
مروری بر کتاب «یک زندگی سیاسی»
بخش اوّل کتاب شامل ده فصل از زندگینامه دفر است. پنج فصل نخست به سفر فکری و سیاسی دفر پیش از همهگیرشدن ایدز میپردازند و همچنین بر خاستگاههای فلسفه سیاسی دفر نور میافکنند. زندگی دفر، در آن زمان، به هر معنا سیاسی بود: کشف همجنسگرایی خویش در فرانسه دهه ۱۹۵۰، فعالیت سیاسی علیه جنگ الجزایر، گرایشهای مائوئیستی و درگیری در گروه اطلاعرسانی درباره زندانها در سالهای دهه ۱۹۷۰.
مسیر حرکت دفر نشانگر رادیکالشدن فعالان سیاسی در فرانسه پیش و پس از ۱۹۶۸ است. سال ۱۹۶۸ در تاریخ فرانسه از هر جهت سالی مهم و سرنوشتساز بود که با یک خیزش اجتماعی فراگیر، تظاهرات دانشجویان و سپس اعتصاب عمومی همراه شد. این جنبش واکنشی سیاسی بود به رژیم محافظهکار پس از جنگ ژنرال دوگل، ولی همچنین نمود سیاسیشدن فراگیر مردان و زنان جوان بود. می ۱۹۶۸ در را به روی ظهور جنبش فمینیستی و نیز جنبش رهاییبخشی همجنسگرایان گشود. دفر و فوکو، که در دههی ۱۹۷۰ گرایشی مائوئیستی داشتند، بعدها به جنبشهای اجتماعی دیگری پیوستند، که مهمترین آنها جنبش ضدروانپزشکی و جنبش ضدزندان بودند. نقطه مشترک در تمام این جنبشها موضع انتقادی آنها نسبت به نگاه شیانگار و ابزاری دولت به افراد بود.
در فصل ششم، دفر به بستر اجتماعی و تاریخی مرگ فوکو در ژوئیهی ۱۹۸۴ میپردازد. در برابر اپیدمی ایدز، اجتماع مردان همجنسگرا در فرانسه به هیچ روی متحد نبود، و از ترس ابتلا به این بیماری، اطلاعات نادرست و نیز ترس از بدنامشدن همجنسگرایان فلج شده بود. پزشکی نیز هیچ راه حلی برای علاج این بیماری ارائه نمیداد و پزشکان از درمان این بیماری ناتوان بودند. پزشکان فوکو بهدروغ به دفر گفته بودند که فوکو مبتلا به ایدز نبوده است، اگرچه یقین داشتند که او از این بیماری جان خواهد داد. این تجربه دفر را بسیار خشمگین کرد، و او از این بهعنوان یکی از انگیزههای اصلی تأسیس سازمان AIDES یاد میکند.
در سه فصل بعدی دفر به خاستگاههای تأسیس سازمان AIDES، سیر تحول آن، چالشها و اختلافهای درونی و سپس پایان ریاست او در این سازمان میپردازد. این سازمان از بدو تشکیل به درگیری عمیق در جنبش اجتماعی آگاهیرسانی دربارهی اچآیوی/ایدز پرداخت، و به همت بیماران مبتلا به این بیماری و دوستان آنها ساخته شد. بنا به گفته دفر، همین نکته به این گروه امکان موفقیت داد، آن هم در هنگامهای که اغلب همجنسگرایان در فرانسه پنهانی زندگی میکردند. برای بنیانگذاران این سازمان، هویت یک فرد (چه هویت فردی و چه گروهی او) در مقام همجنسگرا نباید مبنایی برای مبارزه علیه اپیدمی اچآیوی/ایدز باشند: این گروه فاصله خودش را از اعترافهای فردی همجنسگرایان و وضعیت ابتلا یا عدمابتلای یکنفر به اچآیوی (“l’aveu”) حفظ کرد. در عوض، فعالان عضو سازمان کوشیدند صدایی جمعی را درباره این بیماری پدید آورند و این بیماری را به نقطه عطفی برای ساختهشدن هویت همجنسگرایان بدل نکنند. همین نقطه اختلاف این سازمان با Act-Up Paris (شاخه فرانسوی گروه نیویورکی فعال در زمینه ایدز) از دهه ۱۹۸۰ تا به امروز بوده است.
در بخش پایانی، دفر به گذشته مینگرد و اصالت فعالیت سازمان آغازین را برجسته میکند: «من فکر میکنم که این قسم کار گروهی و غیرانتفاعی فقط به تجربهآزمایی، یافتن پاسخهای جدید یا پرکردن شکافهای مداخلههای دولت محدود نمیشود. بلکه کارکرد تاریخی آن بهپرسشکشیدن ارزشهای اخلاقی یک جامعه است» (ص. ۲۰۵).
بخش دوم کتاب پیوستی است حاوی گزیدهای از برخی نوشتهها و نامههای سیاسی دفر از ۱۹۷۱ تا ۲۰۰۱، از جمله پانزده مقاله در نشریههای غیردانشگاهی، مقالات منتشرشده در آثار جمعی دربارهی ایدز، و نیز چندین سخنرانی عمومی. این اسناد نادر و کمیاب پیشتر فقط در بایگانیها و کتابخانههای تخصصی یافتنی بودند و تا به حال در دسترس مخاطب عام قرار نگرفته بودند. این کتاب همچنین حاوی نامه مشهور دفر در ۱۹۸۱ است که پیشتر به آن اشاره شد، سخنرانی علنی او درباره بیمار درمقام «یک اصلاحگر اجتماعی» (در مونترآل در ۱۹۸۹) و نیز مقاله او درباره «همجنسگرایانهشدن» اچآیوی/ایدز، که در هفتهنامه همجنسگرایانه فرانسوی Gai Pied در ۱۹۹۰ منتشر شده بود.
نظرها
نظری وجود ندارد.