•شعر زمانه
محمد رضا عالیپیام: «دروغ»
«هالو»، شاعر خوشسخن ما در زندان رجایی شهر میسراید: « در شبی سرد از سر تنهاییاش هالو سرود/کنج زندان این غزل را که ردیفش با دروغ»
محمد رضا عالیپیام، «هالو» دوران محکومیتش را در زندان رجاییشهر میگذراند. این شاعر خوشسخن، آذر ۹۴ در محبس شعری درباره رواج پیدا کردن دروغ در ایران سروده است.
دروغ
روز و شب میبارد از هر سوی سیلآسا دروغ
بر تو و بر من دروغ و بر شما و ما دروغ
این دروغ و آن دروغ و آن دروغ و این دروغ
این طرف یا آن طرف، اینجا دروغ، آنجا دروغ
زیر یا بالا چه فرقی میکند، بالا و زیر
هم از این پایین دروغ و هم از آن بالا دروغ
نه یکی دو تّا، نه ده تا بیست تا پنجاه تا
صبح و شب سهمیه دارد هر کسی صدها دروغ
روز خانم با دروغش پیش برده کار خویش
در عوض تحویل میگیرد شب از آقا دروغ
مثل هر کار بد دیگر که تکراری شود
اولش باشد قبیح و آخرش زیبا دروغ
بچهها از بچگی درس دروغ آموختن
از برادر، خواهر و از مادر و بابا دروغ
زنگ درس راستی در مدرسه تعطیل شد
در دبستان و دبیرستان و دانشگاه دروغ
چون که در تاریخ خوانده هی دروغ اندر دروغ
در نتیجه مینویسد متن انشا را دروغ
آنچه را چشمت ندید اما برایت گفتهاند
شک کن و با خود بگو گوشم شنید، اما دروغ
هر چه میگویند: از قول مقامات شریف
روزنامه جای خود دارد، صدا سیما دروغ
آنچه را دیروز گفتندش، کنون تکذیب شد
پس بدان اخبار امروزی شود فردا، دروغ
شیخ گفت: آن کس دروغی گفت، دشمن با خداست
این زمان – استغفر الله – شیخ سر تا پا دروغ
ملت مظلوم ما تا چند باید بشنوند
از منِ شاعر دروغ و از توی ملا، دروغ
در شبی سرد از سر تنهاییاش هالو سرود
کنج زندان این غزل را که ردیفش با دروغ
آذر ماه ۹۴ زندان رجایی شهر – محمدرضاعالی پیام (هالو)
نظرها
Jafari
این یک ظلم بزرگی است برای یک شاعر طنز پرداز البته اینها با نقد و انتقاد مخالفند و مخالف را بر نمی تابند
حمید
محمد رضا عزیز با تمام غم و اندوهم برای در بند بودنت بهت تبریک هم میگم چون در این حکومت اهریمنی اگر در بند باشی راه صحیح را پیمودی خدا پشت و پناهت
reza
پرسشی کان هست همچون دشنه تیز پاسخی دارد همه خونابه ریز آن همه فریادِ آزادی زدید فرصتی افتاد و زندانبان شدید آنکه او امروز در بند شماست در غم فردای فرزندِ شماست راه می جستید و در خود گم شدید مردمید، اما چه نامردم شدید کجروان با راستان در کینه اند زشت رویان دشمنِ آیینه اند آی آدمها صدای قرنِ ماست این صدا از وحشتِ غرقِ شماست دیده در گرداب کی وا می کنید؟ وه که غرقِ خود تماشا می کنید برداشتی ازمناجاتِ هوشنگ ابتهاج.