امام گمشده – امام موسی صدر و گمانهزنی دیگری درباره سرنوشت او
امید منتظری – بر سر امام موسی صدر چه آمده است؟ کتابی که به زودی منتشر میشود، با سوءظن به خمینی و اطرافیانش مینگرد.
امام موسی صدر، روحانی ایرانی-لبنانی با نفوذ در لبنان و دارای پیوندهای سیاسی با محافل مختلف در ایران، از مقامات حکومت شاه گرفته تا مخالفان مذهبی او، همچنان سرنوشت نامعلومی دارد. تا کنون قویترین فرضیه این بوده است که قذافی مسئول ناپدید شدن اوست و این پرونده تنها یک متهم اصلی دارد که قذافی است. یک نکته باعث میشود که در اصرار حکومت اسلامی ایران بر صحت این فرضیه با شک نگاه شود و آن نکته این است که امام موسی صدر روحانیای با گرایشهای تجددخواهانه بوده و با اسلام سیاسی به روایت خمینی مخالفت داشته است. میگویند اگر هم زنده میماند مغضوب خمینی و حکومت او بود. همین نکته زمینه را برای گمانهپردازی در مورد راز ناپدید شدن موسی صدر در جهتی گسترش میدهد که نگاه پرسشآمیز را متوجه خمینی و عواملش هم میکند. کتابی که به زودی با عنوان "سقوط از بهشت" به قلم اندرو. اس کوپر استادیار در دانشگاه کلمبیا منتشر میشود، چنین نگاهی دارد. نیویورک تایمز این کتاب را معرفی کرده است. فشرده این معرفی به قلم ریک گلَدسْتون را در زیر میخوانید:
شاه ایران، انقلاب اسلامی و معمای امام گمشده
حتی نسبت به وضع امروز و با استاندارهای فعلی، خاورمیانه در دهه ۷۰ میلادی خاورمیانهای پر هرج و مرج بود. بمبگذاری، هواپیماربایی و ترور سرتیتر خبرهای هر روزه بود. در این اوضاع به هم ریخته، یکی از روحانیان سرشناس و مورد احترام شیعیان هنگام بازدید از لیبی ناگهان ناپدید شد.
پرس و جوها و استعلامهای قضایی، کتابها و حدس و گمانها درباره سرنوشت این روحانی شیعه به ناگهان فزونی یافت. امام موسی صدر از شخصیتهای کاریزماتیک زمان خودش بود که در خانواده روحانی قدرتمندی در ایران (قم) متولد شده بود. موسی صدر نزدیک به دو دهه در لبنان زندگی کرد و مدافع سرسخت شیعیان فقیر لبنان بود.
او به هراه دو همکار دیگر خود از ۳۱ اوت ۱۹۷۸ (۹ شهریور ۵۷) − زمانی که به ظاهر در فرودگاه طرابلس دیده شدند − تا کنون رؤیت نشدهاند. بسیارند کسانی که رهبر سابق لیبی، سرهنگ معمر قذافی را دلیل ناپدید شدن (و یا قتل) امام موسی صدر میدانند. با این حال انگیزه قذافی در ربودن موسی صدر همچنان نامشخص است.
کتاب اخیر اندرو. اس کوپر استادیار دانشگاه کلمبیا درباره سقوط رژیم پهلوی روایت جدیدی از ناپدید شدن امام موسی صدر ارائه میکند.
این کتاب مطرح میکند که برای روحانیون انقلابی که به رهبری آیت الله خمینی در پی سرنگونی شاه بودند، امام موسی صدر یک تهدید جدی به شمار میآمد.
کتاب «سقوط از بهشت: پهلویها و روزهای آخر ایران شاهنشاهی » مدعی است که با وجود تنشهای عمومی، نه تنها شخص شاه با موسی صدر تماسهای محرمانه فراوانی داشته بلکه حتی شاه در ماههای پیش از انقلاب برای خنثی کردن جاهطلبیهای خمینی خواستار بازگشت موسی صدر به ایران شده است.
اگر این ایده شاه عملی میشد شاید مسیر تاریخ نیز تغییر کرده بود.
طبق شواهد و مدارکی که کتاب ارائه میکند امام موسی صدر نسبت به آیت الله خمینی بیاعتمادی عمیقی داشت و او را به رغم روابط به ظاهر دوستانه و خانوادگی به عنوان یک دیوانه و مجنون خطرناک قلمداد میکرد. بر اساس شواهد کتاب کوپر، موسی صدر حتی این بیاعتمادی خود نسبت به خمینی را با شاه در میان گذاشت.
به گفته اندرو. اس کوپر: «آنچه تا کنون درباره داستان موسی صدر روایت شده، داستانی که او را علیه شاه و طرفدار پر و پا قرص خمینی نشان میدهد تنها لاف و گزاف بیهوده است».
اندرو کوپر شواهد کتاب خود درباره ناپدید شدن امام موسی صدر را بر پایه مصاحبه با خانواده شاه، و همچنین با مقامات سابق و روحانیون نگاشته است. به گفته کوپر نیز مهمترین نکته درباره ناپدید شدن موسی صدر همین نادیده گرفته شدن نظرات همکاران و مشاوران شاه سابق ایران است.
کوپر عنوان میکند: «شاه درصدد مذاکره و گفتوگو با امام موسی صدر بود. چرا که من معتقدم امید بزرگ شاه این بود که به این وسیله شیعهگرایی و مدرنیته را در ایران به یک همزیستی توأمان برساند. به یکباره و با ناپدید شدن صدر این امکان از بین رفت و درها برای جولان دادن شبهنظامیان شیعه در ایران باز شد».
نظریه رایج درباره داستان موسی صدر این است که او پس از دعوت قذافی و ورود به طرابلس لیبی، به دست قذافی ربوده و سپس کشته شده است. طبق این نظریه اقدام قذافی نیز به احتمال زیاد به درخواست یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین (فتح) صورت گرفته است. چرا که عرفات از پایگاه موسی صدر در جنوب لبنان، در مرز با اسرائیل به شدت خشمگین بود. عرفات چریکهای موسی صدر را اپوزیسیون خود میپنداشت.
برخی نظریهها نیز بر آنند که لیبی به جنبش امل (جنبش امل در سال ۱۹۷۴ توسط امام موسی صدر پایهگذاری شد و یکی از طرفهای درگیر در جنگ داخلی لبنان بود) برای ناپدید کردن موسی صدر پول داده، یا اینکه سوریه نفوذ صدر در لبنان را مانعی برای جاهطلبیهای خود میدیده و در اقدام علیه موسی صدر نقش داشته است.
حتی برخی میگویند که مأموران محمد رضا شاه او را کشتند.
سرهنگ قذافی اصرار میورزید که موسی صدر و حزب او از لیبی به ایتالیا رفتند. مسئلهای که بازرسان ایتالیایی آن را اساساً انکار میکنند.
ولی همچنان این مسئله که چه کسی در مورد قضیه موسی صدر مسئول، و در این قضیه ذینفع بوده مکتوم مانده است. در سال ۲۰۱۱ و با سقوط قذافی حتی حدس و گمانها افزایش یافت که صدر زنده است و بیش از ۳۰ سال میشود که در سلولهای انفرادی و مخفی قذافی حبس بوده است. حتی ماه گذشته از جوانترین پسر قذافی، هانیبال قذافی نیز در لبنان توسط مقامات قضایی این کشور در مورد ناپدیدشدن صدر بازجویی شد.
احتمالاً رهبران ایران کتاب اندرو کوپر را تاریخی دستکاری شده و تجدیدنظرطلبانه قلمداد میکنند. با این حال محققان و مورخان خاورمیانه همکاری محرمانه میان موسی صدر و شاه را کاملاً محتمل میدانند.
آگوستوس ریچارد نورتون، استاد دانشگاه بوستون که در اوایل دهه ۸۰ میلادی ناظر سازمان ملل در لبنان بود و در سال ۱۹۸۷ کتابی درباب جنبش امل نوشت، در این باره میگوید: «من درباره نقش ایران در ناپدید شدن صدر زیاد شنیدهام».
او نیز بر این باور است که میان شاه و امام موسی صدر روابط دوستانهای برقرار بوده و هیچ شکی وجود ندارد که او از شاه پول گرفته است.
اندرو کوپر کتاب خود را اینگونه تشریح میکند: این کتاب اطلاعات گزارش نشدهای از روابط موسی صدر و شاه در اختیار خواننده میگذارد. این اطلاعات از جمله شامل هشدار موسی صدر به شاه نسبت به سخنرانیهای خرابکارانه آیت الله خمینی در تبعید و پیشنهاد موسی صدر در تابستان ۱۹۷۸ برای کمک به شاه مبنی بر منحرف ساختن و از میدان به در کردن خمینی است.
به گفته کوپر: «آنچه جدید مینماید این نکته است که درست زمانی که دولت شاه با روحانیون میانهرو تساهل سیاسی میورزید، میانهروها نیز سعی میکردند که با اتخاذ یک استراتژی جدید از خمینی پیشی بگیرند و یکی از این ایدهها و استراتژیهای نو بازگشت امام موسی صدر به ایران بود».
نویسنده کتاب «سقوط از بهشت: پهلویها و روزهای آخر ایران شاهنشاهی» میگوید، یکی از کسانی که افشاگریهایش کمک زیادی به او در نوشتن این کتاب کرد، علی کنی یکی از مشاوران مهم شاه و دوست دوران کودکی موسی صدر بود. به گفته کوپر کنی نقش کانال رابط میان صدر و شاه را ایفا میکرد.
در اواسط دهه ۷۰ میلادی، زمانی که لبنان در هرج و مرج فرقهگرایانه جنگ داخلی به سر میبرد و امام موسی صدر نیز نقش آهن ربا را برای چریکهای آموزش دیده ایرانی و مخالف سیاسی شاه ایفا میکرد، شاه نیز صدر را در اینباره مسئول دانست و دستور داد تا پاسپورت او را باطل کنند.
اما طبق مستندات کتاب اندرو کوپر، در ژوئیه ۱۹۷۸ صدر در پیغامی که از طریق یک رابط در بیروت به شاه رساند، پیشنهادی مبنی بر صحبت با خمینی از طرف شاه و دلجویی از منتقدان مذهبی نظام را به منظور کمک به شاه ارائه کرد.
بلافاصله پس از این پیشنهاد، در ماه سپتامبر ۱۹۷۸شاه با فرستادن مأمور مخفی با ملاقات مخفی خود و موسی صدر در آلمان غربی موافقت میکند. دیداری که هرگز رخ نداد.
کتاب اندرو کوپر میگوید، سرهنگ قذافی پیشنهاد داد تا در ماه اوت ملاقاتی بین موسی صدر و مشاور ارشد خمینی، آیت الله بهشتی ترتیب دهد. پس از ترتیب این قرار، موسی صدر به همراه دستیار خود شیخ محمد یعقوب و یک روزنامهنگار لبنانی، عباس بدرالدین، به طرابلس پرواز کرد.
امام موسی صدر، پس از چند روز انتظار در هتلی در طرابلس و بدون دیدار محمد بهشتی در ۳۱ اوت ۱۹۷۸ تصمیم به ترک لیبی میگیرد.
آنچه زین پس رخ میدهد دیگر مشخص نیست.
نظرها
روانکاو
به حق چیزهای ندیده، نشنیده. هر کس که روزهای انقلاب ایران را به یاد داشته باشد می داند که حتی خود امام زمان هم اگر با آیت الله خمینی در می افتاد از چشم انبوه هواخواهان او می افتاد. او حتی آیت الله مشهور، محبوب و نیمه انقلابیی چون شریعتمداری را د ر اول انقلاب به سادگی خلع لباس کرد. بختیار محترمترین گماشته ی شاه هم به ناچار فرار کرد. شاهدان این کتاب هواخواهان شاه بی اعتبار پیشین ایران هستند. خواندن این کتاب تنها به کار مردان خاله زنانکی می آید و بس. امام موسی صدر چهره ای تجدد خواه و لیبرال بود. از جنس چمران، بازرگان. شیعیان لبنان را که به شدت مورد ستم بودند سامان داد، و جنبش امل را به رهبری نبیه بری که او هم لیبرال بود/هست پایه گذاشت.همان گونه که درحکومتشیعه ی اسلامی ی ایران، میان لیبرالهای نهضت آزادی و خط امامی ها گسست افتاد، در لبنان هم چنین شد و حزب الله لبنان از دل امل بیرون زد و رادیکالیسم جمیت شیعه ی لبنان را نمایندگی کرد. طبیعیست که بنا به شرایط کمیتی شیعیان در لبنان، روابط امل و حزب الله نمی توانست به اندازه ی لیرال ها و امامی ها ی ایران خصمانه شود، گفته می شود که قذافی جهت واداشتن شیعیان به شرکت کردن در جنگ های داخلی آن زمان لبنان ، به امام موسی پول کلانی داده بود. او اما به این تعهد عمل نکرده بود و پول را در راه دیگری مصرف کرده بود. این حکایت می گوید قذافی او را به لیبی فرا می خواند ، در آنجا با او مشاجره کرده و از سر خشمی لحظه ای، دستور به کشتن او می دهد. به هر حال اگر او هم می ماند، با توجه به سیر تحولات ایران و لبنان ، به احتمال فراوان، جرات مخالفت با جمهوری اسلامی را پیدا نمی کرد. همانگونه که امروز نیز هواخواهان امل و شخص نبیه بری نیز چنین جراتی را ندارند.
روانکاو
سلام، در ضمن ترجمه ی فارسی ی عنوان کتاب ، سقوط بهشت است و نه سقوط از بهشت. با پوزش و سپاس. ----------- زمانه: ممنون از تذکر. ما میان "سقوط بهشت" و "سقوط از بهشت" در تردید بودیم. با توجه به اینکه The fall of heaven به اصطلاح slang محسوب میشود، دومی را ترجیح دادیم. ترجمه خوب − که ممکن است برای همگان مفهوم نباشد − "هبوط" است.
روانکاو
یا شاید سقوط عرش بهتر باشد. خیلی ببخشید.
سعیده نیکویی
واقعا سیاست گیج کننده است.چمرانی که مذهبی وملی گرا است زن و فرزنددر امریکا رها میکند،با هوش،تحصیل کرده و دارای دکترای الکترونیک است.در مصر ناصری دوره میبیند.به لبنان میرود وبه بهانه کمک به شیعیان در مقابل فلسطینی های سکولار می ایستد و بین شیعه و جنبش فتح که همرزم بودند اختلاف می اندازد که بزرگترین ضربه به جنبش فلسطین در لبنان و مقدمه اخراج خونبار ان ها از لبنان به افریقا و قتل وعام های پی درپی است. همکاری چمران که به نظر من انسان صادقی بوده با موسی صدر و بهشتی که همکاری انها با شاه قطعی بود عجیب به نظر میرسد.عجیب تر اینکه بعد از انقلاب و تا حدودی روشن شدن قضایا هنوز هم از عملکرد خود در لبنان به شدت دفاع میکرد. احتمالا چمران گول سی ای ا را خورده واین کار ها را تحت تلقین غیر مستقیم ان ها انجام داده است.
بهنام
از قدیم گفته اند : ( سگ زرد برادر شغال است ) اگر این امام تقلبی هم به ایران می آمد بعد از چندی و با دیدن متحجرینی که امام امام میکردند ، قطعا خود شیفته میشد و به جنایتکار سنگدلی چون خمینی ملعون مبدل میگشت . مرگ بر اسلام ، دین خشونت و تزویر و ریا . به امید نابودی کلیه دیکتاتورهای جهان به خصوص خامنه ای ولی امر دزدان جهان .
روانکاو
خانم سعیده نکویی، دنیای ی سیاست برای انسانی که آلوده ی به آن نیست، دنیای ی چرخشهای گیج گننده است. کارگزاران حکومت اسلامی در آغاز پیدایش این حکومت ، طیفی بسیار نا همگون از افراد را در بر می گرفتند. چمران انسان بسیار متفاوتی بود، او یک لیبرال- مذهبی ی عمیقن کمونیست ستیز بود. او شدیدن به گونه ی وخیمی از عرفان اسلامی معتاد بود. او با برداشت خود از شخصیت چگوار، به او هم علاقه داشت. شیعیان لبنان تا پیش از انقلاب ایران هم جمعیتی کلان ، اما بسیار ستمدیده بودند.همجواری ی ایشان با اسراییل، جغرافیای ی ایشان را برای نیروهایی که با اسراییل می جنگیدند دلخواه کرده بود. آنروزها هم مانند امروز،همه ی اقلیت های ی قومی مذهبی ی لبنان بجز شیعیان، بوسیله ی دولت های متفاوت خارجی تا دندان مسلح شده بودند. شاه ایران و عناصری در حکومت او با وجود تمایلشان به استفاده از ایران دوستی ی بسیار دبرینه ی مردم شیعه ی لبنان، برای حضور در آن کشور، به جهت سیاست های اسراییل دوستانه اشان ، از نیروهای راست و مسیحی ی مارونی حمایت می کردند. شیعیان لبنان از یک سو مورد تعرض مارونی ها، اسراییلی ها قرار داشتند و از سویی دیگر مورد آزار گروهای مسلح سنی مذهب و جنگجویان فلسطینی ی ساکن لبنان بودند. باید بدانیم که عنصر ملیت در تایین هویت اقلیت های ی باشنده در خاورمیانه، بسیار ضعیف است. در این بخش از جهان، مذهب آن عنصر تواناییست که مردمان توسط آن ، هویت خود را تعریف می کنند. پیش از انقلاب، گروه مذهبی های ملی ی ایرانی که ایشان هم ایرانیت و تشیع را تنیده ی در هم می دیدند، با دلسوزی برای شیعیان لبنان، کوشش می کردند تا اوضاع آنهارا سامان بدهند. چمران رادیکالترین فرد در میان این ملی مذهبی ها بود. عارفی ی جوان، به شدت مذهب گرا ، تحصیل کرده، درونگرا و چیز های دیگر. بهشتی و آقای صدر، اما ملا های ی تجدد خواه و بسیار پراگماتیکی بودند. آنها برای سامان دادن شیعیان لبنان بسیار کوشا بودند شاید هم با آنها از جهت دورانی که شاهان صفوی برای شیعه سازی مردم ایران از لبنان به ایران وحانی برده بودند، احساسی از همبستگی ی خونی، قومی داشتند. به هر حال ایشان کوشش می کردند تا از امکانات مادی تنها حکومت شیعه در جهان برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند. در آن زمان بسیاری از جنگجویان الفتح که توانا ترین نیروی نظامی ی در گیر آن جنگ بود، با مردم شیعه ی جنوب لبنان برخوردهایی آزاردهنده و تحقیرآمیز داشتند. رهبری ی امل هم در دست کسانی بود که گرچه هرگز متحد اسراییل نبودند اما در دشمنی ی خود با تجاوز گران صهیونیست هم جدی نبودند . همه ی اینها سبب شد که جنگجویان تازه به دوران رسیده ی امل در آن مقطع زمانی ، بار ها دوگانه عمل کنند. پس از انقلاب، چمران که با بانویی لبنانی رمانتیکانه ازدواج کرده بود، به همراه او و خیلی از جوانان پرشور شیعه ی لبنانی به ایران آمد . گرایشات شدیدن ناسیونالیستی چمران ، او را در همان آغاز در گیری های کردهای ی سنی ایرانی( و نه همه ی کردهای ایرانی) با حکومت مذهبی ی شیعه در مرکز، روانه ی جنگ کردستان کرد. پس از تجاوز نیروهای عراقی به خاک ایران، او با شتاب به جبهه های آن جنگ رفت و هرگز باز نگشت. آن خیل جوانان لبنانی اما در ایران ماندند و به همراه حکومت رادیکالیزه شدند. ایشان در بازگشت هدفمند انه ی خود به کشورشان، حزب الله را پایه گذاشتند و از امل گسیختند. سید حسن نصرالله، رهبر توانای ی مروز ی ی شیعیان لبنان و تمامی ی سردارانش نیز، متعلق به همان گروه جوانی هستند که در سال پیروزی انقلاب ، به همراه چمران یا به هوای او به ایران رفتند و به همراه جنگ آموزی، زبان فارسی را هم به خوبی آموحتند .
Hassan Zamani
مطلب نو و جدیدی اظهار نشد و همچنان مبهم و رازالود باقی ماند.!
جمهوریخواه
بگفته دوستی مسیحی لبنانی، موسی صدر پولهای را که از لیبی،سوریه ،ایران و دیگر کشورها میگرفت خرج درست کردن مدارس، مراکز درمانی و اصلاحات اجتماعی برای شیعیان لبنان میکرد، چیزی که بمزاق پرداخت کنندگان خوش نمیامد، آنها خواهان ایجاد بحران و تنش در لبنان بودند و میخواستند که موسی صدر گروهای چریکی را مسلح و سازماندهی کند. موسی صدر رفتاری زیبنده یک سیاستمدار هوشمند را داشت، تحسین و احترام بخش بزرگی از جامعه مسیحی و سنی لبنان را برانگیخت و رابطه خوبی با سیاستمداران آنها داشت. شیعیان لبنان، امروزه مانند دوران قبل از او جزو محرومین جامعه محسوب نمیشوند. از سیاستهای استراتژیک جمهوری اسلامی در خاورمیانه، بوجود آوردن حزب الله با کمک دلارهای نفتی ملت ایران بود، آنها سازمانی سیاسی- نظامی- اقتصادی- اداری- اجتماعی (دولت در دولت)در لبنان بوجود آورده اند که بخش بزرگی از شیعیان لبنان را تحت پوشش آموزشی و درمانی دارد ! شایعه است که هر شهروند شیعه لبنانی بدون سرپرست ، ماهی ۱۰۰ دلار از حزب الله کمک هزینه زندگی میگیرد! نظریه آقای کوپر پر بیراه نیست زیرا با آمدن خمینی، ۱-تشنج در داخل و خارج کشورهای عربی برای ثبات و امنیت اسرائیل بیشتر شد،۲-جناح راست نظامی با نام تاچریسم و ریگانیسم در غرب سلطه پیدا کرد،۳- دو کشور بزرگ و مهم نفتی در خاورمیانه در ۸ سال جنگ فرسایشی، ضررهای انسانی- اقتصادی- اجتماعی را متقبل شدند ۴-خطر کمونیسم در خاورمیانه و داخل جمهوریهای مسلمان نشین شوروی، بعنوان حکومتی تساوی طلب دفع شد، ۵-عقب ماندگی و بیچارگی جهان اسلام در مقابل جهان صنعتی صدها برابر بیشتر شد و... این داستان ادامه دارد ...
استاد پرنده از تهران
آنچه را جمهوریخواه نوشته درست است. اما آنچه که کم دارد این است که شخص خمینی فتوای قتل موسی صدر را داده بود و از همان نوع مریدانی که سینمای رکس آبادان را به آتش کشیدند و بیش از پانصد و پنجاه نفر را زنده زنده سوزاندند. موسی صدر را نیز سر به نیستش کردند. تمامی فریادهای اشخاص مهم حکومت اسلامی در عزاداریها ی کاذب برای صدر اینرا بخوبی میدانند و می دانشتند. آنها به نحوه ی استالینیستی که رقبایش را می کشت و در عزایشان هم شرکت می کرد عمل کرده و می کنند. کافی ست نگاتهی به سقوط هواپیماهایی که فرماندهان سپاه که با رهبری زاویه دارند و تسلیتهای رهبر و شرکت در مراسم عزایشان را در نظر آوریم. سکته های مرموز فرماندهان را در نظر آوریم قتل احمد خمینی و بزرگراه یادگار امام و عزاداری برای او را در نظر آوریم. حکومت ایران یک حکومت فاشیستی اسلامی ست که اسلامیت این ملغمه آنرا از تماتمی فاشیستهای تاریخی و موجود خطرناکتر و بی وجدانتر می کند. چرا که توجیهات مذهبی قاتل را جاری کنند عدل الهی میداند و نه قاتلی همانند دیگر قاتلها. تدریج تاریخی نپذیرفتن و حفظ این قوانین در اسلام به خاطر همین سربستگی و پنهان کاری آن است. اسلام هزار و چهارصد سال است که آدم می کشد٬ قاتل پروری می کند و شهید پروری. قاتل اگر کشته شود شهید است و اگر بکشد کارش پاک کردن کثافت و فساد از روی زمین است. اگر ما به تاریخ اسلام نگاه کنیم حتا یک لحظه بدون خون و خونریزی نخواهیم یافت. تمامی کوشش ایرانیان و هنیان و کوشش انسانهای آزاده برای تلطیف اسلام بدون نتیجه بوده است. شما نگاه کنید خامنه ای دوست و فامیل خودش و نخست وزیر خودش را به خاطر پیشنهاد اسلام رحمانی به چه روز سیاهی نشانده است. پس وای به حال دیگران. اما چرات؟؟؟ پاسخ این است که اسلام با محمد شروع می شود و محمد بدست پیر زنی مسموم می شود و به قتل می رسد! بعد از او ابوبکر و عمر و عثمان به عنوان خلیفه به قتل می رسند! بعد از او علی هم به عنوان خلیفه و هم به عنوان اولین امام به قتل می رسد٬ بعد از او جگر تکه تکه شده ی امام حسن که بدست سوده مسموم شده در لگن می ریزد و او هم به قتل می رسد٬ بعد از او امام حسین با لشگری احمقانه از علی اصغر شش ماهه و علی اکبر چهارده ساله و قاسم یازده ساله و رقیه سه ساله و زینب و عباس هجده ساله به جنگی احمقانه و سیاسی مذهی می رود و او هم سرش بریده می شود.... اما همه ی اینها تا توانستند آدم کشته اند و بعد به قتل رسیده اند. تاریخ شیعه می گوید امام حسین مظلوم تا زانوی اسبش در خون کفار بود و او آنقدر گردن زد که خون کفار تا زانوی اسبش بالا آمد و آنگاه بود که هل من ناصرا ینصرنی را سر داد. چرا که دورش را نیروهای یزید گرفتند و شمر از اسب پاسسنش کشید و سرش را برید. حلاصه تمامی امامان شیعه و خلفای راشدین و سنی حنبلی و سلفی و...همشان بدون حتا یک استثنا کشته شده اند. تمامی ماجرا هم بر سر قدرت بوده است. همین رو.حانیون بر قدرت از خمینی و تا خامنه ای و تمامیت روحانیت شیعه در سر بریدن هزاران نفر توسط علی ابن ابی طالب اتحاد و اتفاق نظر دارند. آنها تازه به مسلمانان جهان و تمامی سکنه ی زمین بشارت می دهند که وقتی مهدی موعود عود کند و بیاید و ظهور کند آنقدر از کفار و آنقدر از دیگر دینان و دیگر مذهبان گردن بزند و همه را از دم شمشیر درو کند که رودخانه های خون جاری شود و اسب آن حضرت در دریایی از خون شنا کند. در روایت های شیعه آمده است که ایشان تا بیضه های اسبش را خون بگیرد خواهد کشت. بنا بر این ما با یک سیستم آدمکشی قصی القلب و سیستماتیک روبروییم. قتل و آدمکشی و ارعاب و ارهاب و بخوانید ترور از ارکان دین اسلام است. کشتار و قتل دیگر اندیشان و رقبای سیاسی و مذهبی جزو رحمت الهی ست. برای همین خمینی هم در بهشت زهرا که آنرا تبدیل به جهنم شیعه کرد و هم در آن نطق کذاییش که گفت باید دارها بر افراشته شوند و قلمها باید شکسته شوند و زبانها بریده....و آنجا که گفت حضرت امید در یک نصف روز سر نهصد نفر را برید و ما باید چنین کنیم همه مطلب را گفت اما ما پروردگان مکتب ولایت امیر مومنان نه اینکه این ماجرا را نفهمیدیم ! نه! فهمیدیم ! اما اینهمه را جزو برکات و سجایای اخلاقی و شرافت انسانی و رحمت الهی دانستیم. شرم و حجالت بر ما. اما آیا با این بیداری اسلامی بر علیه بشریت ما را بیدار کرده است؟؟؟ امیدواریم. استاد تاریخ٬ استاد پرنده از تهران
Naser Mostashar
مدارک کافی وجود دارد که موسی صدر سال های طولانی با خمینی بر سر ولایت فقیه و ایجاد حکومت اسلامی اختلاف عقیده داشتند و وی کاملا با شکل گیری حکومت اسلامی مخالف بود و او شاه را همواره شاه شیعیان خطاب می کرد.او از دربار حمایت مالی برای جنبش امل دریافت می کرد و رابطه خوبی با شاه داشت و همین موضوع باب میل خمینی نبود.به دستور خمینی افرادی مانند جلاالدین فارسی و چمران به نام های مستعار علیه موسی صدر مقالاتی در سوریه و لبنان نوشته بودند تا اورابی اعتبار و خمینی را بزرگ جلوه دهند. در دوران حیات او خمینی هرگز نمی توانست لقب امام را کسب نماید لذا به اشاره خمینی به قذافی او از سر راه خمینی برداشته شد تا انقلاب اسلامی به ثمر برسد.
صبوری مطلع از تهران
در مورد قتل امام موسی صدر روایت بسیار جالبی را در سال شصت و نه جلال الدیین فارسی نقل کرده است. او در حین صحبت با عموی من از جسم سختی سخن گفته که مغز صدر را متلاشی کرده است. او البته این موضوع را در حضور یک بازاری آهن فروش فکر می کنم نامش بهرامی یا رحمانی باشد نقل کرده است. البته او از در جریان بودن هاشمی رفسنجانی نیز سخن به میان آورده است. وقتی عموی من کنجکاو شده او حرفش را عوض کرده و آن خبر مطمئن را تبدیل به احتمال دادن کرده است. در هر حال خمینی دستور فتوای قتل موسی صدر را داده و افرادی همچون هاشمی رفسنجانی و جلال الدین فارسی و ریشهری و اسدالله لاجوردی و عمله های دیگر که بعد ها خمینی به آنها پستهای اطلاعاتی داد و خامنه ای آنرا ادامه داد انجام وضیفه کردند و او را کشتند. راجعه به جسد او جلال الدین فارسی احتمال می دهد که آنرا به چند نفر داده اند تا او را نابود کنند. همین جلال الدین فارسی با یک آدم بسیار مشکوک دیگر گفته اند که آنها که پول گرفتند تا جسد را نابو.د کنند دو روایت با چند سال در میان گفته اند : اول اینکه جسد را به یک تکه تیر آهن سنگین بسته اند و آنرا در دریا انداخته اند. و دومی آن که او را در گودالی عمیق اندپاخته اند و بعد روی آنرا با خاک پوشانده اند. آن شخص مشکوک که در حال تریاک کشی بوده گفته است که کسی در ایران چهارده سال بعد از سر به نیست کرذن صدر نامه ای از لبنان برای صادق طباطبایی فرستاده که در آن توضیح داده شده بوده که جسد را سوزانده اند. در هر حال هر چه باشد خمینی دخل آن امام را آورده تا خودش راحتر امام شود و این مسبوق به سابقه است. صادق طباطبایی در صدد بود تا از چند و چون این ماجرا برآید چرا که فامیل صدر بود اما رندان چمدان او را خالی کرده بودند و سی کیلو تریاک در چمدانش گذاشتند. بعد هم کسانیکه دوستش خوانده می شدند او را در فرودگاه برلین یا فرانکفورت لو دادند. و او دستگیر شد و بعد از آن نه دنبال سیاست رفت و نه دنبال صدر و چندی پیش مرد. در هر حال خمینی و بد تر و حسودتر از او خامنه ای هر جنایتی را در ایران و منطقه از دستشان برآمد انجام داده و می دهند و خواهند داد.
جلالی کرمانشـــــــاهی
جناب آقای روانکاو شما با این ید (طولانـــــــــی ) در نوشتار بریدید و دوختید و هم پوشیدید ، از صدر همجنس چمران تا چمران قدیس و تجدد خواه و جنگ ایشـــــان با کورد (سنی نه شیعه !!!!!!!!) و...... باید بگویم که بهتر بود شمـــــا رمانی! در رابطه با موضوع مقاله مینوشتید. با کمال احترام
صادق
با سلام خانواده ی صدر و محمد خاتمی که داماد لبنانی ست از ماجرای قتل امام موسی صدر خبر موثق دارند آنها به خوبی میدانند که آدمهای خمینی از کار کثیف را انجام داده اند. رفسنجانی حتما در این ماجرا کاره ای بوده است. آن آهن فروشی که که نویسنده ی بالا از آن نام برده رحمانی ست و نه بهرامی. اسد الله لاجوردی و عسکر اولادی و خلخالی نیز در این ماجرا دست داشته اند. اینها یک گروه از فداییان اسلام بوده و یا به آنها کشش داشتند و حالا هم هستند. آنها با حجتیه ای ها زاویه دارند. خامنه ای اگر چه امروز به مراتب بدتر از خمینی آدمکش است اما در این ماجرا دست نداشته. چرا که خمینی اصلا وپ ابدا با خامنه ای نه در تماس بوده و نه حتا او را آدم حسابی می دانسته. هاشمی رفسنجانی با عدم شناختی که از خامنه ای داشته او را با دروغ و نیرنگ وارث خمینی معرفی کرد و گفت خمینی گفته که من نبشم آقا خامنه ای که هست!!! او از طبیعت و شناعت و خبیث بودن خامنه ای آگاهی نداشت و فکر می کرد که وقتی او رهبر شود همه چیز را خودش از پشت سر خامنه ای عمل خواهد کرد. او فکر می کرد که هر کار خوبی انجام شود خواهد گفت که این من بودم و هر کار بدی انجام شود می اندازدش به گردن خامنه ای. چنانکه تا اندازه ای امروز هم همین کار را می کند. اما در هر حال خامنه ای آن طور که رفسنجانی میخواست از آب در نیامد. در هر حال خامنه ای اصلا و ابدا در نظر خمینی آدم قابل توجهی نبود. اگر به عکس هایی که خمینی و خامنه ای با هم هستند هم نگاه کنید خامنه ای خیلی کوچک و حقیر نشسته است و این ربطی به تواضع و پرهیز ندارد. خامنه ای را بنده از نزدیک می شناسم< او واقعا یک آقای سد علی آقا دو تومنی بود و هنوز هم با آنهمه ادا و اطوار نمی تواند آن *** گدایی و حقارت خودش را پنهان کند. در هر حال امام موسی صدر را خمینی و دوستان او کشتند. در همان زمان محمد رضا شاه نیز از ماجرا آگاه شده بود اما وضعیت او جچنان در التهاب بود که این ماجرا برایش فرعی شد. من فکر می کنم هنوز دونفر هستند که میتوانند این قتل را روشن کنند و هم نتریند یکی ابولحسن بنی صدر است که البته در این کار دست نداشته اما مطلع است. دیگری فرح پهلوی ست که می تواند در این مورد توضیح دهد. باید خبر نگاری برود نزد این دو و ماجرا را ازانها بپرسد. چرا که در سفرهایی که شاه به لبنان و کشورهای منطقه داشت چندین بار امام موسی صدر را دیده بود. من مطمئنم که فرح پهلوی و بنی صدر خبرهای مهمی را از قتل موسی صدر بدست دهند. شاید رادیو زمانه بتواند برود با آنها مصاحبه کند. خبر نگار واقعی کسی نیست که خبرها را از منابع خبری میگیرد و پخش می کند بلکه کسی که میرود به سراغ مبدع خبر و سرچشمه ی آن. لازم است گفته شود که هر از چندی برای وانمود کردن رژیم از موسی صدر سخن به میان می آورد اما این دروغ محض است برای آرام کردن خانواده ی صدر. و صد البته خاتمی مردی این میدان نیست و خانواده صدر نیز اینک می ترسد که حرف بزند چرا که به پول و ثروتی عطیم رسیده است و جایی برای تردید نیست. از دوستی که مرا خبر کرد ممنونم
Maria
عکس شاه و فرح دیبا چه زیباست... روحش شاد.
Behrouz
"......امام موسی صدر روحانیای با گرایشهای تجددخواهانه...." حالا این یارو هم امام شد و هم تجددخواه؟ واقعأ که........
روانکاو
آقای جلالی کرمانشاهی عزیز. با تقدیم احترام متقابل به شما. همه در اینجا با توجه به شنیده های خود از موضوع این نوشته داستانی نوشته اند و من هم چنین کردم. من از خصلت های عیان چمران و سابقه ی او نوشتم و هرگز از قداست او که جای خود ، هیچ نکته ی مثبتی در مورد او یا دوستانش ننوشته ام. موسی صدر و بهشتی را تجدد خواه گفتم که تجدد خواهی هیچگاه به خودی خود به معنای خوب بودن یک انسان نیست. جهان غریب ما باشگاه انبوه آدمهای مدرنیست که با جدید ترین روشها زشتترین جنایتها را می کنند. و بعد باور دارم که جنگ جمهوری اسلامی با مردم کرد تنها در پارچه ای از کردستان در جریان بود که باشندگانش سنی مذهب بودند. شما بهتر از هر کس می دانی که سرزمین شریف کردستان لااقل از استان ایلام شروع و تا انتهای استانی که با منظور آذربایجان غربی نامش داده اند کشیده می شود. ان جنگ شوم اما در همه ی این سرزمین صورت نگدفت . و شما خود بهتر می دانی که تنها تفاوت عمده ی میان مردم بخشهای گرفتار جنگ و مردم بخشهای فارغ از جنگ چه بود. حتی در قروه و بیجار هم که دو شهر از شهرهای استان کردستان هستند، جنگ نشد. باور من به آنچه پیشتر نوشتم نیز نتیجه ی برداشتم از چگونگی این تفاوت ها می باشد. شما و دیگران دراز شدن این مطلب را بر من ببخشید.
سام نریمان
آقایان عزیز نویسنده: باید فراموش کنید که فلان امام از ا ین امامها بهتر میشد یا فلان رهبر سوسیالیست از اینها بهتر میشد. ایرانیها اگر عیسا مسیح را هم بیاورند ، او را در مدت چند ماه تبدیل به دیکتاتوری بی رحم میکنند، زیرا چند هزار سال با این فرهنگ زندگی کرده اند و در ذات همه آنها نیاز به دیکتاتور وجود دارد. دیکتاتور از مادر زاده نمیشود، بلکه به دست اطرافیان قدرت طلب و مال پرست تبدیل به دیکتاتور میشوند.
رضا
همونی که شماره پنج گفت عین حقیقت است