مردم ایران چرا رأی میدهند؟
گفتوگو با حسین قاضیان
فرشته قاضی- مردم در ایران به چه دلیلی در انتخابات مشارکت میکنند و معنی حضورشان پای صندوقهای رأی در شرایط مختلف و گاهی متفاوت، چیست؟
مردم در ایران به چه دلیلی در انتخابات مشارکت میکنند و معنی حضورشان پای صندوقهای رأی در شرایط مختلف و گاهی متفاوت، چیست؟
ترس یا امید، شور انقلابی و وفاداری به حکومت یا تلاش برای تغییرات گامبهگام، رأیهای ایلی و طایفهای، امتیازخواهی یا عادت و ...، بهعنوان دلایل گوناگون حضور مردم در انتخابات مطرح میشوند.
یک روز مساله شور انقلابیست و روز دیگر، مهر شناسنامه. این دلایل برای حضور پای صندوقهای رأی، از نظر جامعهشناختی چه معنا و مفهومی دارند و در ۳۸ سال گذشته، چه تغییراتی در رفتار مردم نسبت به انتخابات ایجاد شده است و چرا؟
کمتر از چند روز باقی مانده به انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و دهمین دوره مجلس شورای اسلامی که بهطور همزمان در هفتم اسفندماه برگزار خواهد شد. به همین بهانه، حسین قاضیان، جامعهشناس مقیم آمریکا، در گفتوگو با رادیو زمانه به بررسی و تحلیل چگونگی رفتار مردم ایران در مواجهه انتخابات میپردازد.
رادیو زمانه: چرا مردم ایران رأی میدهند و اگر دستهبندی بکنیم، از شور انقلابی اوایل انقلاب تا امروز، چه چیزهایی تغییر کرده است؟
حسین قاضیان: اول انقلاب، مهمترین عنصر توضیحدهنده استقبال مردم از رأیگیری و انتخابات، شور و هیجان خود انقلاب بود که آدمها را توی خیابان آورده بود و رأی دادن هم یک کار عمومی و شورآفرین بود که توی خیابانها انجام میشد. منظورم از توی خیابانها یعنی حضور مردم در صحنه اجتماعی به صورت گرم. بنابراین بخشی را میتوان از طریق همین وجود شور انقلابی توضیح داد برای اینکه آدمها فرصت میکردند از طریق رأی دادن، نقشی در چیزی به نام انقلاب ایفا کنند. کسانی که قبلاً برای انقلاب تلاش کرده بودند احساس میکردند که محصول کار خودشان است و حالا با رأی دادن کار را ادامه میدهند. کسانی هم که در انقلاب فرصت تجلی پیدا نکرده بودند، فکر میکردند این فرصتی است که نقشی در انقلاب ایفا کنند. عامل دوم این بود که خود انتخابات اساساً یکی از مضامین انقلاب هم محسوب میشد، چون انقلاب علیه استبداد صورت گرفته بود و در طلب آزادی. بهاینترتیب، انتخابات میشد یک شکلی از تحقق آزادی که برایش شعار داده میشد. به این ترتیب کسانی که طالب آزادی بودند و مخالف استبداد، مایل بودند که از طریق انتخابات، کار خودشان را به سرانجام برسانند. این دو در واقع هر دو وابسته به انقلاب بود اما از طرف دیگر چون فضا بازتر شده بود عامل دیگری هم نقش داشت و آن انتخابهای بیشتر بود. یعنی در مجلس اول یا ریاست جمهوری اول و حتی در انتخابات مربوط به رفراندوم و قانون اساسی که گروهها آزاد بودند و فضای سیاسی بازتر بود و فضای رسانهای فوقالعاده باز بود، همه گونه تلاش و تکاپو را میبینید در جهت نفی، در جهت تحریم، در جهت موافقت، انتقاد و انتقاد تند. همه جور چیزی را میبینی چون همه گروههای سیاسی فعال هستند، از مجاهدین خلق و دموکرات کردستان گرفته تا گروههای سیاسی که در متن جامعه حضور داشتند. گروههای چریکی که از قبل از انقلاب بودند و در پیروزی انقلاب سهمی داشتند یا تصور میشد سهمی دارند. همه حضور داشتند. گروهها و سازمانها، دفاتر خودشان را داشتند و در انتخابات تلاش میکردند و اگر هم تلاش برای تحریم میکردند باز بخشی از فرآیند انتخابات بودند. یک عامل دیگر، مذهبی بود. یعنی عناصر سنتی که کاری به انقلاب هم نداشتند و پیش از انقلاب شاید زندگی خودشان را میکردند، اینها شاید تحت تأثیر عنصر مذهبی و خواست رهبران مذهبی که انتخابات را یک نوع عمل مذهبی تلقی میکردند، به میدان آمدند و یک نوع استقبال عمومی شد. ولی به مرور هم شور اولیه انقلاب خوابید هم احساس شد که صندوقهای رأی آنطور که باید مفهوم آزادی را متجلی نمیکند. فضا بستهتر شد، گروههای سیاسی سرکوب شدند، رسانهها محدود شدند و از طرف دیگر هژمونی و برتری ایدئولوژیک نظام سیاسی که میتوانست تعداد زیادی از مردم را پای صندوقهای رأی بیاورد، کمرنگ شد.
- از نظر سیاسی رفتن یا نرفتن مردم پای صندوقهای رأی یا چگونگی رفتنشان شاید توجیه زیاد داشته باشد. از نظر جامعهشناختی چطور؟ آن شور انقلابی رسید به مهر شناسنامه و گفته میشد که خیلیها برای مهر شناسنامه رأی میدهند و بحث استخدام و دانشگاه و ...
- ماجرای مهر شناسنامه مال وقتی است که نظام سیاسی جا افتاد، ادارهها وضعیت روشنی پیدا کردند، گزینش شروع به کار کرد (چه گزینش دانشگاه و چه گزینش ادارات) و مساله اینکه شما با نظام سیاسی هستید یا با نظام سیاسی نیستید، مساله شد. از آن به بعد این مساله پیش آمد که اگر شناسنامه شما مهر نخورد، شاید نتوانید دانشگاه بروید یا سر کارهای دولتی، و با محدودیت مواجه میشوید. یک تعدادی از مردم این را باور کردند، جدا از اینکه واقعیت داشت یا نداشت. این را من نمیتوانم بگویم ولی حدس میزنم که بالاخره واقعیت داشته و بوده که مردم میگفتند. بنابراین یک عده از مردم به همین دلایل رفتند و رأی دادند در انتخابات. اما مساله میزان این آدمهاست. میزان و درصد و نسبتشان، نسبت بهکل رأیدهندگان. کسانی که فقط به این انگیزه میآیند رأی میدهند و هیچگونه انگیزهای برای شرکت در انتخابات ندارند، نباید به شخص خاصی رأی بدهند. اینها باید رأی سفید بدهند یا رأی باطله. مثلاً به خواننده محبوبشان رأی بدهند یا فحش بدهند یا سفید بیندازند و هر چیز دیگری. اینها باید خود را در آرای باطله متجلی کنند. آرایی که خوانده نمیشود. اما وقتی نگاه میکنیم در مجموع انتخاباتهایی که صورت گرفته یک تا دو درصد آرا (بهطور معمول) باطله بوده. بنابراین اگر فرض کنیم همه کسانی که به خاطر اجبار و برای مهر خوردن شناسنامه، رفتند و رأی دادند از این قبیل افراد باشند، یک تا دو درصد رأیدهندگان هستند، در حالی که میانگین شرکت در انتخابات در مجلس، حدود ۶۰ درصد و در ریاست جمهوری، بالاتر است. بنابراین آنها رقم قابل ملاحظهای نمیشوند مگر اینکه بگوییم کسانی که به خاطر مهر شناسنامه و از ترس رفته و رأی دادهاند، در عین حال به یک عده هم رأی دادهاند. آنوقت دیگر مفهوم مهر خوردن عوض میشود. یعنی درست است که برای مهر بوده، اما بهنوعی مشارکت کردهاند. درست توضیحی که برای رفتار جامعه ایران میشود داد.
همین عکسی که این روزها در شبکههای اجتماعی میبینید طرف روی لباسش نوشته آی لاو نیویورک، بعد در دستش مرگ بر آمریکاست. یا خبرنگار پیآر که رفته ایران، میگفت مردم خیلی محبت میکردند و میگفتند ما شما را خیلی دوست داریم و بعد میرفتند آنطرفتر میگفتند مرگ بر آمریکا. این رفتارها از یک آدم سر زده و رفتار مهر توی شناسنامه خوردن و رفتن و رأی دادن هم یک رفتار است. یعنی اینها ممکن است با هم تلاقی داشته باشد و نباید یک مفهوم روی آن گذاشت. مفهوم، ما هستیم. مایی که اینطور زندگی میکنیم و این تناقضها را داریم. همان آدمی که در صف نانوایی به کل رژیم فحش میدهد و فردا هم میرود رأی میدهد.
- گفتید کسانی که برای مهر شناسنامه رأی میدادند یا هنوز هم میدهند، درصد پایینی هستند. بقیه چرا رأی میدهند، در مقطعی که از شور انقلابی فاصله گرفتهایم و شرایط هم تغییر کرده است؟
- گفتم کسانی که صرفاً از روی ترس و برای مهر شناسنامه رأی میدادند نباید به شخص خاصی رأی داده باشند. یا باید رأی سفید داده باشند یا به هر حال چیزی که باطله باشد. اما اینکه چرا بقیه رأی میدادند {میدهند} اولین نکته این است که رأی دادن در انتخابات متفاوت است. یعنی انتخابات مجلس با ریاست جمهوری یا خبرگان و شوراها متفاوت است. بنابراین دلایل رأی دادن در اینها هم متفاوت است. در هر کدام از اینها، مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری، یک مضمون سیاسی عمومی وجود دارد اما در انتخابات مجلس خیلی اوقات بهخصوص در حوزههای محلی، مضمون سیاسی وجود ندارد، بلکه مضمون فنی و محلی وجود دارد. آن کسی که در شهرستانی کوچک رأی میدهد، (ما ۱۷۳ یا ۱۷۴ حوزه تک نماینده داریم از ۲۰۷ حوزه نمایندگی)، میداند که مجلس جنبه خدماتی و کارکردی دارد و فردا اگر در شهرشان بخواهند دانشگاه بزنند، فرودگاه بزنند یا خدماتی دیگری بدهند، آن نماینده است که باید برود در مجلس و با دولت و بقیه نمایندهها چانه بزند. آنجا معنای عملیاتی پیدا میکند و ممکن است از مفهوم سیاسی هم تهی شود. پس رأیی که فرد در مجلس میدهد، دلایل و مضمونش با ریاست جمهوری فرق میکند، چون در آنجا مفهوم سیاسی دارد یا مفهوم خدماتی خاص. در بحث شورای شهر هم مثل مجلس است با این تفاوت که آنجا مردم احساس نمیکنند شورای شهر خیلی کارهای است. در قبال کار شهرداری عملاً شورای شهر و روستاها نشان دادهاند قدرت زیادی ندارند. در صورتی که نمایندگان مجلس نشان دادهاند که به هر حال مختصر قدرتی دارند. به این ترتیب باید در هر کدام از این موارد جداگانه بررسی کرد که چرا مردم رأی میدهند. درباره خبرگان هم شرایط متفاوت است، اما اگر بخواهیم به طور کلی دلایل مشترک و متفاوت بیاوریم، به چند دلیل میشود اشاره کرد.
اولین دلیل رفتار عقلانی است. آدمها بهطور کلی سعی میکنند عقلانی رفتار کنند و برای خود محاسباتی دارند. ممکن است محاسبات من با شما متفاوت باشد. یعنی عقلانیت من و شما متفاوت باشد، اما هر دو داریم رفتار عقلانی میکنیم. یعنی سودها و زیانهای عمل خود را میسنجیم و تصمیم میگیریم. حالا آن چیزی که من فکر میکنم سود است، شاید از نظر شما زیان باشد و از نظر کس دیگری خیلی زیان باشد. بنابراین در اینکه سود و زیان چیست و در برآورد سود و زیان یک امر هم آدمها متفاوت هستند، اما به هر حال محاسبات حسابگرانه میکنند و در نهایت عمل میکنند. در انتخابات هم به همین شیوه عمل میکنند. مثلاً همین نکتهای که شما گفتید طرف فکر میکند که اگر من رأی ندهم، ممکن است فردا مشکل پیدا کنم و نتوانم شغل دولتی پیدا کنم یا به دانشگاه بروم. پس بنابراین رفتم رأی بدهم به یک کسی هم رأی میدهم و .... اینها میشود دلایل عقلانی. ممکن است کسی از بیرون دلیل عقلانی این فرد را نقض بکند و بگوید درست نیست اما مهم این است که خود آن آدم چه فکر میکند و به چه شیوهای عمل میکند؟
دوم مساله مناسکی شدن انتخابات در ایران است. چون تعداد انتخابات در این سالها زیاد بوده و تبلیغ هم زیاد میشود، عملاً شده بخشی از مناسک اجتماعی. مثل اینکه عید میروید اینطرف و آنطرف خانه دوست و آشنا یا مسافرت، محرم که میشود در دسته شرکت میکنید یا رمضان که میشود روزه میگیرید یا نمیگیرید و .... اینها عملاً بخشی از مناسک اجتماعی شدهاند که بخشی از آدمها عادت کردهاند در جامعه انجام بدهند. یکی هم انتخابات است. پوستر پخش میشود، شلوغ میشود و میروند رأی میدهند. یعنی مناسک در خودش مستتر است و قرار نیست آدمها از طریق انجام یک چیزی به چیز دیگری برسند. برای همین ممکن است انتخابات هم همینطور باشد. فقط میروند انجام میدهند و به اینکه خوب است یا تأثیرگذار است یا نیست و ... کاری ندارند. فقط میروند و شرکت میکنند.
عامل دیگر، امتیازگیری است. یعنی بخشی از آدمها فکر میکنند با انجام یک سری کارها ممکن است خودشان را به نظام سیاسی نزدیکتر نشان دهند و بگویند بله، من در همه دورهها شرکت کردم و رأی دادم و فلان کار را کردم و .... اینها فردا در ادارات دولتی و هر جایی که منابعی در اختیار دارد و میخواهد اختصاص دهد، میتواند منبع امتیازگیری باشد؛ از ارتقای شغلی گرفته تا استخدام و به دست آوردن چیزی.
یک دلیل دیگر هم برای عدهای میتواند این باشد که انتخابات، طلب تغییرات سیاسی است. آدمهایی که خسته شدهاند از آنچه تاکنون دیدهاند و فضای تازه میخواهند، حتی برای نه گفتن به آدمهایی که قبلاً بودهاند میروند به کسانی دیگر رأی میدهند. این الگو را در انتخابات آقای خاتمی و احمدینژاد میبینید. یعنی هر دو جدید بودند و نه بودند به رقبایشان. همانطور که آقای خاتمی نه بود به آقای ناطق نوری و ادامه وضع گذشته، آقای احمدینژاد هم نه بود به آقای هاشمی. بنابراین اتفاقاً برخلاف تفاوتی که ماهیت و مضمون سیاسی آقای خاتمی و آقای احمدینژاد دارد، الگوی رأی دادن به آنها خیلی مشابه است. سلبی و در جهت تغییر و بر ضد فضایی که وجود دارد.
- آرای ایلی و طایفهای چطور تعریف میشوند؟ بهخصوص در انتخابات مجلس.
این بیشتر در انتخابات مجلس و انتخابات محلی مطرح است یا گاهی اوقات کسانی در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا میشوند که وجه و بعد طایفهای دارند و از قومیت خاصی هستند، مثل آقای کروبی که از قوم لر بود و روی آرای آنها سرمایهگذاری کرده بود. ولی معمولاً در انتخابات ریاست جمهوری خیلی خودش را نشان نمیدهد چون الگوهایی میشوند که در برابر کل خیلی قوی نیستند.
- ولی در انتخابات مجلس و شورای شهر ...
- حتی در انتخابات مجلس این قضیه نسبت به شورای شهر بیشتر است. به دلیل اینکه مجلس در سطح وسیعتری نسبت به شوراها انجام میشود (از لحاظ گستره جغرافیایی)، بنابراین اختلافات هم در این جغرافیا نسبت به شورای شهر بیشتر است. بعضی از این اختلافات سابقه دارد. بالاشهریها و پایینشهریها، بالادهیها و پاییندهیها، دعواها قدیمی است. طایفه فلان و طایفه بهمان و ... در مناطقی که خصلت قومی و طایفهای بیشتر است، با هم در تقابل هستند. این همیشه بوده و دیدهایم که حتی به برخورد مسلحانه سر صندوق هم کشیده شده و حتی بعد از اعلام نتایج هم ادامه داشته.
- آیا میشود گفت که مهر شناسنامه و دلایلی مثل آن، مربوط به مقطع زمانی خاصی بوده و تاریخ مصرفش تمام شده یا هنوز هم به همان شکل است؟ مثلاً این روزها برخی میگویند که مردم به خاطر یارانهها میروند و رأی میدهند.
- من نمیتوانم قاطعانه در این مورد حرف بزنم، چون نمیدانم که یارانهها را با نگاه کردن به شناسنامه افراد میدهند یا نه. تا جایی که میدانم اینطور نیست، یعنی نمیآیند شناسنامه افراد را ببینند و کنترل کنند این را. ممکن است خود مردم چنین تصوری بکنند که فردا میآیند موقع دادن یارانه شناسنامه را نگاه میکنند و ... که خیلی بعید میدانم چنین چیزی صادق باشد. چیزی هم در این زمینه تاکنون مشاهده نشده و حدس میزنم این مورد نباید صادق باشد.
- به همین فضای مجازی که نگاه میکنیم، میبینیم خیلی از کسانی که میخواهند رأی بدهند میگویند به خاطر امید به کمی تغییر رأی میدهند. این تغییر رفتار مردم در این سالها (از شور انقلابی تا مواردی که برشمردید) حالا میرسد به امید. این را شما چگونه میبینید؟
- دلیلش خیلی ساده است. دورهای که انقلاب شده بود شور انقلابی وجود داشت. فقط هم مربوط به ایران نبود. در سطح جهانی این ایده پذیرفته شده بود و جهان در حال تغییر بود. انقلاب نیکاراگوئه همزمان پیروز شده بود. افغانستان و جاهای دیگر اتفاقاتی افتاده بود. نهضتهای بهاصطلاح آزادیبخش در جهان قدرت داشتند و بنابراین آن فضای انقلابی در ایران هم حاکم بود و مردم به همان شیوه عمل و فکر میکردند. گفتمان مسلط همان بود و خودش را در انقلاب نشان داد و بعد هم در شور و هیجانی که در انقلاب حاکم بود. به مرور اما اینها عوض شد و آدمهای جدیدی هم آمدند. در سطح جهانی هم گفتارها تغییر کرد. در همه جای جهان در دهه ۸۰ به بعد نیروهای راستگرا روی کار آمدند. نیروهای چپ ضعیف شدند و خیلی کشورهایی که حکومتهای استبدادی داشتند، دموکرات شدند. فرآیندهای انتخاباتی شدن افزایش پیدا کردند و مساله انتخابات و جامعه مدنی اهمیت پیدا کرد. نسیم این تغییر به ایران هم رسید. در ایران نیروهای دموکراتیک یا خواهان دموکراسی قویتر شدند. روالها و شیوههای دموکراتیک بیشتر موردتوجه قرار گرفتند و به این ترتیب انتخابات ابزاری برای این تغییرات دموکراتیک شد. نسلهای جدیدتر که آمدند دیگر به شیوه قبل به تغییر فکر نمیکردند. همه اینها باعث شد خواستهها به خواستههای نسبی بدل شود و مردم، تغییرات سیاسی ملایم و نسبتاً اندکی را جستوجو کنند. خصوصاً که حالا جامعه این توان را در خود نمیبیند که بتواند نظام سیاسی را تغییر دهد یا وادار کند به خواستههایش تن دهد. عامل دیگر که این اواخر اضافه شده، ترس از دچار شدن به سرنوشت کشورهای همجوار است که سرنوشت خوشی نداشتند. از عراق و سوریه و افغانستان بگیرید تا جاهای دیگر که انقلاب بهار عربی اتفاق افتاد مثل لیبی و مصر. بنابراین وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، قابل فهم میشود که چرا مردم تا حد زیادی به این تغییرات کوچک دلخوش هستند.
- تعبیر این در عرصه سیاسی و اجتماعی و آنچه که مردم عنوان میکنند، انتخاب بین بد و بدتر است. در انتخابات آتی با توجه به توضیحاتی که دادید، مردم بیشتر به چه دلیلی پای صندوقهای رأی میروند و وزنه کدام دلایلی که برشمردید، سنگینتر است؟
- رأی دادن ناشی از استیصال هم هست. اینکه راهحل دیگری نیست. برخی آدمها هم اصلاً در جهان سیاست زندگی نمیکنند. همانطور که گفتم راٍی دادن آنها بخشی از مناسک اجتماعی است نه عمل سیاسی. طرف ۳۶۵ روز سال زندگیاش را میکند، یک روز هم میرود رأی میدهد. مناسبات سیاسی رژیم، دموکراسی، حقوق بشر، زندانی سیاسی، مخالف، موافق اصلاحطلب و اصولگرا و ... در جهان زندگیاش حضوری ندارد. اگر حضور جدی داشت مطبوعات و روزنامهها این چیزها را مینوشتند و فروش میرفتند. آدمهایی که توی این حوزهها بودند محبوبیت پیدا میکردند. تقاضای جدی برای احزاب افزایش پیدا میکرد و .... خب میبینیم که هیچکدام نیست. بنابراین مردم دارند عموماً زندگی خودشان را میکنند و یک روز هم میروند و رأی میدهند. پس آن نوع انتظار که از سیاسی بودن مردم میرود با واقعیت تطابقی ندارد. ما آدمهایی که اهل رسانه هستیم و اهل سیاست هستیم، زندگی را اینطور میبینیم و قالببندی میکنیم ولی مردم عادی، جهان را به این شیوه که ما قالببندی میکنیم، قالببندی نمیکنند. در نتیجه انتخابات هم برایشان مضامینی سیاسی (آنطور که ما تعریف میکنیم) ندارد. ما ممکن است بگوییم رأی ندادن یعنی تحریم و رأی دادن یعنی تأیید رژیم و .... مردم عادی اینطور قالببندی نمیکنند و ممکن است اصلاً چیزی به نام رژیم برایشان موضوعیت نداشته باشد. مضامینی که ما بر رأی مردم سوار میکنیم خیلی اوقات صادق نیست مگر زمانی که معنایی بعد از انتخابات سوارش میشود و مردم معنا را میپذیرند، نه اینکه از قبل آن معنا در انتخابات بوده باشد. یک نمونه خیلی خوب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ که آقای خاتمی رئیسجمهوری شد، اینطور تبلیغ شد که بله، زنان رفتهاند به آقای خاتمی رأی دادهاند چون ایشان خیلی محبوب بود و ... ولی نتایجی که ما در نظرسنجی به دست آوردیم، نشان داد که اتفاقاً زنان کمتر از میزان مورد انتظار به آقای خاتمی رأی دادهاند. توضیح جالبتر این بود که وقتی این مساله مطرح شد و این معنا نشست بر نتیجه انتخابات که زنان به آقای خاتمی رأی دادهاند، وقتی سؤال میشد به چه کسی رأی دادید، زنان بیشتر از بقیه گفتند به آقای خاتمی، یعنی این معنا را باور کردند و میخواستند خودشان را جزیی از این معنا بدانند.
- دو انتخابات پیش رو داریم: خبرگان و مجلس شورای اسلامی. خبرگان به دلیل احتمال تعیین ولیفقیه بعدی اهمیت دارد، مجلس هم به دلایلی دیگر که به نوعی حمایت از دولت تعبیر میشود و ... در این دوره مردم چرا رأی میدهند؟ یک کارزاری هم راه افتاده با عنوان کارزار رأی سلبی که مردم را تشویق میکنند به عدهای رأی بدهند که عده دیگری رأی نیاورند. شما چه فکر میکنید؟
- ما هنوز نمیدانیم چقدر مردم در این انتخابات پیش رو مشارکت میکنند. رأی که بدهند بعد میتوان تحلیل کرد.
- درباره کارزار رأی سلبی چه فکر میکنید و از نظر جامعهشناختی چگونه تحلیل میشود؟ آیا صرفاً در محدوده سیاسی تعریف میشود یا اثرگذاری فراتری دارد؟
- میتواند دو جور تعریف شود. یکی اینکه گزینههای موجود اینقدر محدود هستند که جایی برای انتخاب چیزی نیست و فقط شما میتوانید چیزی را انتخاب نکنید. یعنی انتخابات مضمون واقعی ندارد، چون شما چیزی را انتخاب نمیکنید.
- منظورتان از «انتخاب نمیکنید» چیست؟
- یعنی شما به یک عده رأی میدهید که عده دیگری انتخاب نشوند. یعنی شما عدهای را انتخاب نمیکنید، نه اینکه عدهای را انتخاب میکنید. وقتی عدهای را انتخاب میکنید، آنها را قبول دارید ولی وقتی رأی میدهید که عده دیگری نیایند، یعنی شما انتخاب نمیکنید. یعنی از روی ناچاری به عدهای رأی میدهید و این انتخاب شما نیست. البته میتوانید بگویید وقتی بین دو چیز نامطلوب قرار میگیرم چنین انتخابی میکنم و از روی استیصال رأی میدهم. این استیصال گاهی اوقات در نظامهای دموکراتیک هم اتفاق میافتد و شما ناچار میشوید بین بد و بدتر، دست به انتخاب بزنید. همانطور که بین شیراک و لوپن، فرانسویها دماغشان را گرفتند و رفتند به شیراک رأی دادند. حالشان به هم میخورد ولی اگر رأی نمیدادند، بدتر میشد وضعیت. یا اینکه اینجا بین ترامپ و کلینتون بخواهند رأی بدهند. یعنی این موضوع فقط هم مربوط به رژیمهای بسته و غیر دموکراتیک نیست. در نهایت همه اینها یعنی جامعه نتوانسته از پویایی لازم برخوردار باشد و نظام سیاسی نتوانسته ظرفیت ایجاد کند که همه مردم نمایندههای خودشان را ببینند. بنابراین مردم میروند به کسانی که دورتر از خواستههای آنها هستند رأی ندهند و رأی ایجابی و سلبی اینجا معنی پیدا میکند.
نظرها
بانو
با درود...ایکاش خانم قاضی عزیز از جامعه شناس محترم می پرسیدند که آیا رای دهندگان در ایران آگاهی به حقوق شهروندی خود دارند؟ بر حقوق انسانی، ملی و حق تعیین سر نوشت و حاکمیت خود واقف هستند؟ چرا مردم مجبورند 38 سال همواره به همان آدمها " رای " بدهند؟ پس تکلیف و مرز شعور اجتماعی و فرهنگی و... انسان ایرانی چه می شود؟
كشكساب
با درود برهمه ايرانيان . عدم اگاهي از توانايي خويش ، انسانرا به اينگونه توجيهات واميدارد . اصلا اينكه چرا انتخابات بايد باشد و هست از ميان رفته . وگر نه ، كاريكه ازمعنا خارج است ، ميشود بيهوده و سودي در ان نيست . بقيه توجيه است . من به سيستم فاسد حق نمايندگي خود در جامعه جهاني ميدهم . ان سيستم فاسد پس از ان قدرتمند ميشود ، حالا هروقت و هرگونه دلش بخواهد با من رفتار ميكند . فرض كه پس از شركت در انتخابات ، دانشگاه بروم ، در دانشگاه هم بايد خفه باشم . چون در صورت اعتراض ، همان سيستم فاسد كه من به او قدرت داده ام ، زندكيم را مختل ميكند ،، پس دانشگاه را ، مطيع تمام ميكنم ، اگر كار پيدا كنم باز بايد خفه باشم ، چون علت مشابه است و اين استمرار ، تماما با شركت من در انتخابات مربوط است و تنيدن تار بدور خويش است . در حاليكه تحريم انتخابات ( توجه جهاني ) را جلب ميكند و نميتوانند براحتي با حكومتي كه توسط من بذيرفته معرفي نشده ، قرارداد ببندند و ابزار اسارتم را در اختيارش بگذارند . پاينده ايران ، سربلند ايراني
Farid
باز انتخابات شد تا با وعده های توخالی ودادن امیدواری الکی به مردم ٬ صندوقها را با نام مهر ه ای خودی پر کنند و حکومت اخوندی را ادامه دهند.... سالهاست این جریان تکرار شده و سبز و بنفش امدند و همچنان بگیر و ببند و اختناق و رد کردن صلاحیت و سانسور و دزدی و بی برنامگی ادامه دارد و تغییری نخواهد کرد و مجلس بره وار سکوت میکند و تابع اوامر و دولت نخودی و تدارکات چی و گوش بفرمان خواهند بود!
Farid
محمد ملکی: پس از تغییر نظام و بر پایی نظام ولایی هم جز چند انتخابات اولیه که به دلیل عدم تسلط کامل آقای خمینی و دار و دسته اش چند نفری از منتقدین توانستند به مجلس خبرگان و شورای ملی راه یابند، اکثریت قریب به اتفاق راه یافتگان به این دو مجلس از وابستگان به حزب جمهوری و وابستگان به نظام ولایی بودند. بعد از حوادث دهه ی شصت و کشت و کشتاری که در کشور بر پا شد، مردم کم کم به ماهیت نظام پی بردند و خیمه شب بازی انتخابات کم بیننده و کساد شد. بعنوان مثال اگر آقای خامنه ای در دوره اول ریاست جمهوری ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار رای آورد، در دوره دوم با وجود افزایش جمعیت توانستند فقط ۱۲ میلیون رای را به بنام ایشان به صندوقها بریزند. پس از ایشان آقای هاشمی رفسنجانی در دوره اول با ۱۵ میلیون و در دور دوم با ۱۰ میلیون رای به کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. این امر موجب وحشت حاکمیت شد تا آنجا که با برنامه ریزی طرحی نو در انداختند و سعی کردند مردم را به دو گروه تقسیم کنند. گروهی را ذوب شده در ولایت و گروه دیگر را اصلاح طلب و مخالف گروه اول که وابستگی شدید به ولی فقیه داشتند معرفی کردند و چنین در مهندسی خود وانمود نمودند که دو جبهه در مقابل هم قرار گرفته اند و مردم بی خبر و بی امید که از گروه ولایی ها صدمه دیده بودند، برای نجات خود به طرف مقابل متمایل شدند و به این ترتیب محمد خاتمی رای آورد و این برنامه به انواع مختلف ادامه داشت تا امروز!
Farhad
تحلیل بسیار عالی! تشکر از آقای حسین قاضی، و سپاس از رادیو زمانه برای مصاحبه با ایشان!
Mani
از مجلسی که ریاست آن بعهده یک آخوند و اکثر نمایندگان آن اسلامگرا(اصلاح گرا بودند چه انتظاری میشد داشت(مجلس ششم). در نهایت جناح طالبانی حکومت اسلامی بر جناح غیر طالبانی و اسلامگرای آن چیره شد. وقتی سیستم یا حکومتی تحت سیطره یک ایدئولوژی (در ایران مرتجع ترین و عقب افتاده ترین ایدئولوژی که تا کنون توسط انسان بوجود آمده است و مخوفترین نوع انسانی را چون آخوندها،طالبانها،داعشها را تولید و به جان بشریت انداخته است) باشد هرگز نمیتوان تحولی مشاهده کرد. برای ایجاد تحول باید از ایدئولوژی فاصله گرفت و به بشریت نزدیک شدو حقوق انسانی آنها را محترم شمرد. ایدئولوژیها مرزها و بند بوجود میاوردند و بر انسانهای گرفتار این بندها و مرزها حکومت میکنند. و انسانهایی که در اسارت آنها و خود زندانی هستند هرگز نخواهند توانست برای انسانهای دیگر طلایه دار آزادی و شادی باشند.
گیل آمرد
تردید درباره ی اینکه آیا یارانه ها در ایران بر اساس مهر شرکت در انتخابات داده می شود (!!!) و بیان اینکه مردم صبح به رژیم فحش می دهند و عصر می روند به همان رژیم رای می دهند، نشان می دهد آقای حسین قاضیان با مسایل ایران بشدت ناآشناست. جهت اطلاع به ایشان بگویید اصلا یارانه را با شناسنامه نمی دهند که بخواهند به صفحه ی آخرش نگاه کنند یا نکنند. انتخاب میان دو اندیشه که آقای قاضیان با هر دو مخالف است، دلیل نمی شود ایشان به خود اجازه دهند که مردم را دستمایه طنز و تمسخر قرار دهند و با آن نوجوانی مقایسه کنند که روی پیراهنش نوشته عاشق نیویورک و در دست شعار مرگ بر آمریکا دارد.
سونا كاشاني
به نظرمن تنها وتنها دليلي كه مردم راي مي دهند وبارها وبارها خودشان گفته اند اين است كه بين بد و بدتر ، به بد راي بدهند چون راه حل سومي وجود ندارد به دليل عدم وجود آنتخابات آزاد و عدم فعاليت هاي ازاد احزاب سياسي و ديكتاتوري قرون وسطايي يك پوسته وشكلي از انتخابات وجود دارد كه آن هم سو استفاده حاكميت براي نشان دادن اينكه درايران دموكراسي وجود دارد وبدين وسيله خودش را وارد جامعه جهاني كرده و درارگان هاي بين المللي نماينده داشته باشند اگر يك بار وفقط يك بار رفرندامي زير نظر سازمان ملل متحد و باراي مخفي مردم ايران گذاشته شود آن وقت مشخص مي شود كه مردم به چه كساني راي خواهد داد
جواد
اصولا ملت علاقه دارند در تیم برنده ها باشند. بارها پیش آمده است که هواداران یک تیم ورزشی پس از شکست های پی در پی و هنگامی که کاملا از برد خود نا امیدند به تشویق تیم حریف می پردازند. با این کار خودشان را به نحوی تسکین میدهند. این را باید پذیرفت که به دلایل سنتی و مخصوصا همانطور که آقای دکتر گفته اند به دلیل تبدیل انتخابات به یکی از مناسک اجتماعی و حتی از دید من نوستالژیک، اکثریت همچنان تمایل به رای دادن دارند. در این میان افرادی هم که خود را در تحریم انتخابات بازنده میدانند وارد تیم رقیب میشوند . در محیط خوابگاه بارها من این مساله را شاهد بوده ام که دانشجویانی که از ماه ها قبل تصمیم به عدم شرکت داشته اند در ساعات پایانی و با تبلیغاتی که از رسانه مبنی بر حضور پر شور مردم دیده اند ، وارد تیم رقیب شده و رای داده اند تا جرء بازندگان تحریم انتخابات نباشند . حتی در انتخاب شخص هم مخصوصا در شهرهای متوسط مردم به کسی رای میدهند که احتمال برنده شدنش بیشتر باشد. اینجوری احساس میکنند رایشان مفید بوده و به قولی رایشان را دور نریخته اند. یعنی عملا فرد اصلح را انتخاب نمیکنند بلکه با موج برنده همراه میشوند تا جزء برندگان باشند نه بازندگان.
میترا
ایرانیها جزو سالم و سلیم ترین مردم جهان نیستند. همین!
g
جالب اینه که وضعیت عراق و لیبی را ناشی از بهار عربی می داند این شخص کارشناس نه حمله آمریکا به عراق و گند زدن در لیبی