خوشبختی بروکلینی
پرویز جاهد – فیلم «بروکلین» با موضوع مهاجرت نامزد چند جایزه اسکار است. یک درام عاشقانه، خوشساخت اما شیک با پایانی نه چندان باورپذیر.
«بروکلین»، نه تنها از فیلمهای محبوب امسال بسیاری از منتقدان سینمایی بوده بلکه مورد استقبال بسیار وسیع تماشاگران عادی سینما نیز قرار گرفته و تاکنون از پرفروشترین فیلمهای به نمایش درآمده در نیمه اول سال ۲۰۱۶ بوده و نامزد دریافت چند جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی (نیک هورنبی) و نیز بهترین بازیگر زن شده است.
جان کرولی، سازنده آن، کارگردانی ایرلندی با گرایشهای روشنفکرانه است. کسی که فلسفه خوانده و از تئاتر آمده و کارهای نویسندگان بزرگی مثل ساموئل بکت (بیا و برو)، هارولد پینتر (جشن) و مارتین مک دونا (مرد بالشی) را روی صحنه برده و یا در تلویزیون اجرا کرده است. در سینما هم چند کار مستقل و جمع و جور دارد از جمله «یک پسر» با بازی مایکل کین و «وقفه» (اینترمیشن) که فیلمی با روایتها موازی و غیرخطی است که با رویکردی مستندگونه ساخته شده است.
«بروکلین» اما برخلاف «اینترمیشن»، روایت خطی، کلاسیک و سادهای دارد. فیلم از روی رمان پرفروشی به همین نام اثر نویسنده ایرلندی، کولم تویبین ساخته شده و داستان دختر جوانی است که بین عشق دو مرد و نیز بین ماندن در سرزمین مادری یا مهاجرت به آمریکا مجبور به انتخاب است.
مهاجرت موضوع اصلی فیلم «بروکلین» است. فیلمساز و در وهله اول رماننویس، نگاه خوشبینانهای به مهاجرت دارند. اینکه میتوان برای رسیدن به خوشبختی و زندگی بهتر، از سرزمین مادری دل کند و به سرزمینهای دیگر سفر کرد. اما آنچه که «بروکلین» از مهاجرت نشان میدهد با واقعیتهای تلخ مهاجرت در زمانه ما چندان همخوان نیست. تاریخ سینما، فیلمهای بهتر و درخشانتری را در مورد مهاجرت به آمریکا به یاد دارد که در میان نمونههای قدیمیتر، «آمریکا آمریکا»ی الیا کازان و «پدرخوانده ۲» کاپولا بهتریناند. در میان نمونههای اخیر هم «مهاجر» جیمز گری، قطعاً فیلم بهتری است و به واقعیت زندگی مهاجران نزدیکتر است.
ایلیش، قهرمان فیلم «بروکلین» (با بازی سیرشا رونان)، دختر جوان ایرلندی است که به دنبال کار و در جستجوی زندگی بهتر، مادر و خواهرش را در ایرلند جا گذاشته و به نیویورک میرود. او به عنوان یک دختر جوان و زیبای تنها، مسیر دراز ایرلند تا نیویورک را با کشتی تقریباً بدون مشکل و مواجهه با خطر طی میکند.
در تصویری نمادین، بعد از کنترل پاسپورت، ایلیش، از دری که به سمت نور باز میشود عبور کرده و از دنیای بسته، محدود و تاریک ایرلند به جهان بزرگ، آزاد و روشن آمریکا (سرزمین موعود) قدم میگذارد. در نیویورک هم خطری او را تهدید نمیکند. با اینکه تنهاست اما خیلی زود در آنجا جا میافتد و عاشق جوانی ایتالیایی به نام تونی (با بازی اموری کوهن) میشود و به همسری او درمیآید. تنها اتفاق تراژیک زندگی ایلیش، مرگ ناگهانی خواهرش رُز است که در غیاب او در ایرلند روی میدهد و او را ناچار به سرزمین مادری برمیگرداند. در بازگشت اما سرنوشت دیگری در انتظار اوست و آن آشنایی با جوان ایرلندی خوش قیافه و جنتلمنی به نام جیم است که منجر به شکلگیری رابطهای عاشقانه بین آنها میشود. اینجاست که مشکل اصلی فیلم و رمان آغاز میشود.
ایلیش در ایرلند، خود را تسلیم موقعیتهای شغلی و عاطفی جذابی که بر سر راهش قرار میگیرند میکند و به کلی یادش میرود که همسری در نیویورک دارد که به او قول داده نزدش باز خواهد گشت. او حتی نامههای تونی را نیز باز نمیکند و جز صحنهای که تصمیم میگیرد جواب نامههای او را بدهد و به او اعلام کند که احتمالا به نیویورک برنخواهد گشت و اینجا با عشق تازهاش میماند، ما تقریبا هیچ کشمکش درونیای در او نمیبینیم. از این رو تحول درونی بعدی او و تصمیم ناگهانی او به بازگشت و جدا شدن از جیم و پیوستن به همسرش تونی، توجیه دراماتیکی ندارد و به سختی قابل باور است. اینکه کارفرمای سابقاش از ماجرای ازدواج او در نیویورک باخبر شده و به روی او میآورد و یا بیزاری از زندگی در محیطی کوچک که سرگرمی مردمانش، ساختن شایعه و حرف زدن در مورد زندگی این و آن است، قطعاً نمیتواند دلیل محکم و قانعکنندهای برای این تحول درونی در شخصیت ایلیش و چرخش دراماتیک نهایی فیلم باشد.
در نمای پایانی فیلم، ایلیش را میبینیم که به نیویورک بازگشته و همسرش را در آغوش میگیرد.
پیشپرده فیلم «بروکلین» ساخته جان کرولی
«بروکلین»، البته درام عاشقانه شیک و خوشساختی است با ساختاری خطی و به شدت معمولی و با پایانبندی بیش ازاندازه خوشبینانه. فیلمی که جز مرگ خواهر ایلیش، از زخمها و دردهای واقعی مهاجران ایرلندی یا مهاجران دیگر در آمریکای دهه پنجاه در آن هیچ نشانی نیست.
بازیها به ویژه بازی سیرشا رونان در نقش ایلیش، قابل قبول است اما نه این نقش آنقدر پیچیده و دشوار است و نه رونان بازی فوقالعادهای در آن ارائه میکند که او را شایسته دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن کند.
سیرشا، البته در این سن خیلی خوب جلو آمده و بسیار موفق بوده. کسی که بازیگری در سینما را از نوجوانی با ایفای نقش در فیلمهایی مثل «تاوان» و «استخوانهای دوستداشتنی» و «هانا» شروع کرد و در سن نوجوانی، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل برای بازی در فیلم تاوان شد و حالا در سن ۲۱ سالگی هم نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای «بروکلین» شده است و این موفقیت بزرگی برای یک بازیگر کم سن و سال در سینماست و قطعا آینده درخشانی در انتظار اوست.
نظرها
نظری وجود ندارد.