«این آش آنقدرها هم شور نیست» − گزارش میدانی از انتخابات
یک راننده تاکسی: « عدهای بدشان نمیآید یک سری از آت و آشغالها از مجلس بروند بیرون. منتها این آش آنقدرها که میگویند شور نیست. شهرستانها مثل همیشه رأی میدهند چون هر نامزدی بالاخره کلی قوم و خویش دارد.»
این روزها در تهران چه میگذرد؟ مردم چه میگویند؟ طبعا ناممکن است دادن تصویری جامع، اما از برخی مشاهدات و گفتههای تیپیک میتوان به واقعیت موجود نزدیک شد.
مغازهداران و انتخابات
در دورههای متعدد انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی یکی از صحنههای ثابت در خیابانها، نصب پوسترهای نامزدهای انتخاباتی، پشت ویترین مغازهها بوده است. در این دوره هم با قدم زدن در خیابانها، کم برنمیخوریم به مغازه فلافل فروشی با فلافلهای دانهای تومان۱۵۰۰ و نمایشگاه اتوموبیل با خودروهای بالای یک میلیارد تومان که پوستری از یک فرد یا یک لیست انتخاباتی را در گوشه شیشه مغازه خود چسباندهاند. اما اتفاقی که جای چانه زدن ندارد و بسیار مشهود است، کاهش تعداد این موارد در انتخابات اخیر است.
چه نسبت به انتخابات گذشته و چه نسبت به دورههای پیشتر از آن، از تکاپوی اصناف برای تبلیغات انتخاباتی به میزان زیادی کاسته شده است. خود مغازهدارها چندان تمایلی برای صحبت در این زمینه ندارند. یکی از آنها که میگوید:
«داداش گلم شما میانگین بگیر از سن فروشنده و مغازهدار و ببین میانگین سنی چقدره. الان دهه هفتادیها کف بازار هستند. یک سری کارهها دیگه دمده شده. خیلی کارهایی که شما میبینید از کسانی هستند که طرفِ مسئول صنف هستند و میخواهند دست مسئول صنف جلوی چه میدانم اماکن و بسیج و این جاها، پر باشد. یک زمانی ۲۲ بهمن به ما میگفتند اگر سر در مغازه پرچم یا ریسه نباشد، پلمپ میکنیم. از این کارها میکردند. این جوانها را همینکه بتوانند جلویشان را بگیرند که سوار مشتری نشوند باید صلوات بفرستند.»
یک بازنشسته نیروی انتظامی نظری کاملا متفاوت دارد. او معتقد است:
«کاسبها آدمهای محتاطی هستند. حواسشان هست همیشه طرف برنده را بگیرند یا اگر طرف برنده نبودند، حداقل کاری نکنند که بعدش نتوانند جواب بدهند. این دوره معلوم نیست چطور میشود. برای همین مغازهدارها جرات نمیکنند زیاد شلوغ بکند. نمیدانند برنده کیست. هیچ کسی نمیداند.»
آش آنقدرها که میگویند شور نیست
یک راننده تاکسی بسیار لاغر اندام و با چهرهای افسرده در حالی که سیگار ارزان قیمتی را میکشد، حرفهایی به زبان میآورد که ظاهراً تناسبی با کارکتر اش ندارد:
«نه کسی که میگوید رأی بدهید و نه کسی که میگوید رأی ندهید، هیچکدام نمیدانند چکار میکنند. هر کسی آنطوری که در دلش هست حرف میزند. بحث کردن فایدهای ندارد.»
او ادامه میدهد:
«برای ما رانندهتاکسیها حرف در میآورند که زیاد حرف میزنیم و بحث سیاسی میکنیم. اگر شما رانندهای دیدید که حرف میزند بدانید تازهکار است. اگر طرف واقعا راننده باشد دیگر رمق حرف زدن ندارد. من به جز سلام و آدرس، کلمهای با مسافر حرف نمیزنم. بعضی مردم خودشان میآیند مغز ما را میخورند.»
از این راننده تاکسی میخواهم تا در مورد مشاهداتش درباره انتخابات صحبت کند و اینکه چند درصد از کسانی که با او حرف زدهاند معتقد به شرکت در انتخابات بودهاند و بالعکس. پاسخ میدهد:
«همه مردم ایران سوار ماشین من نشدهاند که ملاک حرف من باشد. مردم شاکیاند. یک تهمانده امیدی هست در بعضیها. همچین بدشان نمیآید یک سری از آت و آشغالها از مجلس بروند بیرون. منتها این آش آنقدرها که میگویند شور نیست. شهرستانها مثل همیشه رأی میدهند چون هر نامزدی بالاخره کلی قوم و خویش دارد. آنجاها توی رأی دادن لج و لجبازی هم دارند. در تهران برعکس است. اگر صبح تا شب پشت فرمان نشستن ما را خرفت نکرده باشد اینطوری است که انتخابات مجلس و شوراها در تهران، مشارکت پایین است و ریاست جمهوری بیشتر. البته معلوم که نیست؛ اینها هر چیزی خودشان بخواهند را اعلام میکنند.»
تحلیلهایی از کف خیابان
یک پیرمرد شصت و چند ساله بدون آنکه ترسی از شنیده شدن صحبت هایش داشته باشد، کل نظام را به دروغگویی و دزدی متهم میکند و میگوید که رأی نمیدهد. دلایل او برای عدم شرکت در انتخابات که کمتر از پنج درصد صحبتهای او را در بر میگیرد به این شرح است:
«چهارتا بچه داشتیم. همه انتخاباتها، همه راهپیماییها، از اول صبح میرفتم. زودتر از همه. گفتم بالاخره اینها آینده داشته باشند. بالاخره گزینش هست و خلاصه یکجوری باشد که خواستند بروند سر کار، بهانه نداشته باشند که ردشان کنند. به خداوندی خدا قسم هرکاری کردم نتوانستم برایشان کار دولتی پیدا کنم. دو تای آخری را فرستادم بسیج که بلکه کارهای بشوند. دختر آخرم یکبار حرفی زد که دلم خون شد. من غر میزدم؛ زد زیر گریه که شما چه کاری بوده که بگویی و من نکنم. راست میگفت. گفت بابا جان الان مدرک داشته باشی، رأی بدهی، راهپیمایی بروی، توی بسیج باشی، هر کوفت و زهر ماری؛ تازه باید پارتی داشته باشی. بقیه مردم ول معطلاند. به پسرم میگویم خاک بر سر تو که اینقدر بیعرضهای توی بسیج هم نتوانستی برای خودت کار پیدا میکنی. میگوید باید بروی مردم را کتک بزنی. گفتم به جهنم برو بزن. این همه ملت میزنند توی سر و کله هم، تو هم دوتا بزن توی سرشان. به خرجش نرفت. ما که پامون لب گور است. آدمای به سن و سال من که بچههاشون به هیچ کجا نرسیدند برای کی بروند رأی بدهند. برای عمههایمان برویم رأی بدهیم؟ »
یک خانم میانسال بر خلاف نفر قبلی معتقد است که «مردم حتما باید در انتخابات شرکت کنند» و میگوید:
«ما نرویم رأی بدهیم به نفع چه کسی است؟ هیچکس هم در انتخابات شرکت نکند، لیست خودشان را اعلام میکنند با رأی بالا. مردم باید شرکت کنند که نتوانند هر کسی را که خواستند به مجلس بفرستند.»
او ادامه میدهد:
«اگر مردم در انتخابات شرکت کنند خودشان سود میبرند. وگرنه چه سودی برای نظام دارد؟ هر طوری بشود میگویند مردم به ما رأی دادند. آنها قویتر از این نمیشوند ولی اگر ما رأی ندهیم از اینی که هستیم ضعیفتر میشویم.»
تیمهای کوچک تبلیغاتی که طرفدار نامزدهای اصلاح طلب یا غیراصولگرا هستند، عمده فعالیت خود را در چهار راهها، میدانها و خیابانهای مهم شهرها متمرکز کردهاند و در مقابل اصولگرایان ترجیح میدهند از روشهای سنتی و هیئتی برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کنند. مسئول یک تیم تبلیغاتی اصلاحطلب بعد از یک ساعت همراهی و کمک به توزیع تراکت تبلیغاتی به قدر کافی برای بیان نظراتش اعتماد میکند و میگوید:
«این بچهها را ما از دانشگاهها جمع کردهایم. بدون پول! همین الان کسانی که در ستاد... فعالیت میکنند روزی ۵۰ هزار تومان میگیرند. نصف کارمندهای دادگستری برایش تبلیغ میکنند و ما ماندهایم که این همه پول برای تبلیغات از کجا آوردهاند. من سال ۸۹ بازداشت شدم. کسی که برایش تبلیغ میکنم حتی حاضر نیست در جمع خصوصی درباره میرحسین و خانم رهنورد صحبت کند. شما فکر نکنید که من خیال میکنم اینها برای رفع حصر کاری میکنند یا مثل مجلس ششم جلوی آن آقا میایستند. ولی باور کنید چارهای نیست. همین کار را نکنیم چکار کنیم؟ صبر بکنیم تا مجلس دست امثال بذرپاش و کوچک زاده باشد؟ مجبور هستیم از هر کسی که اصولگرای تندرو نباشد حمایت کنیم.»
یک خانم دانشجو که در طی صحبتهایش حداقل سه بار تاکید میکند که سیاسی نیست و فعالیت سیاسی ندارد، میگوید:
«...من که سیاسی نیستم ولی فکر میکنم به جای اینکه درباره رد صلاحیت صحبت میکنند بهتر است دنبال انتخابات الکترونیک باشند. اگر انتخابات الکترونیک باشد امکان اینکه ترتیب افراد را جابهجا کنند دیگر نیست. عددها معلوم است و روی مونیتورها میشوند تعداد رایها را در هر لحظه دید.»
او سپس ادامه میدهد:
«صبر کنید این را هم بگویم. وقتی انتخابات الکترونیکی باشد؛ ما یک بانک اطلاعاتی ایجاد میکنیم بر مبنای اثر انگشت و کد ملی. با یک نرم افزار ساده، هر دیتایی که بخواهیم را میتوانیم از نتیجه انتخابات بیرون بیاوریم. در هر پروژهای، اصول برنامهریزی بر پایه اطلاعات صحیح و دقتی است که در بانک اطلاعاتی داریم. من باز هم میگویم سیاسی نیستم ولی هر کاری به نظرم باید فلوچارت داشته باشد وگرنه علمی نیست و نتیجه درست نمیدهد.»
رأیهای تاریخی، نظرات تاریخی
یک خانم ۲۸ ساله، بیکار و مجرد میگوید:
«آقا من یه چیزی برای شما تعریف کنم؛ لطفا حتما بنویسید. آخه خیلی جالبه. مادر بزرگ من به جمهوری اسلامی رأی آری نداده. همیشه پدر من و بقیه بچههایش را مسخره میکند که شما که به جمهوری اسلامی رأی دادهاید حق ندارید غر بزنید. صفحه سوم شناسنامهاش کاملا سفید است. هر چقدر صحبت کردیم که در انتخابات مجلس شرکت کند، میگوید رأی نمیدهم ولی میخواهد در انتخابات خبرگان رهبری شرکت کند و برای اولین بار رأی بدهد.»
علت را سوال میکنم و پاسخ میشنوم:
«نمی دانم دقیقا ولی از جنتی بدش میآید. یکبار توی تلویزیون حرفهایش را شنیده و از آن روز تا حالا میگوید جنتی قرصی است. میگوید نسرین خانم داروی اعصاب میخورد و هر وقت دارو میخورد مثل جنتی میشود. اون طفلک آلزایمر دارد، فکر کنم. خیلی حالش بد است... میگویند خامنهای قرار است بمیرد و اگر یک دیوانه برود مجلس خبرگان، یک دیوانه مثل خودش را رهبر میکند.»
یک جوان ۳۱ ساله از مجلات فقرنشین میگوید:
«من میروم هر کدام که آخوند نبودند و سید نبودند رأی میدهم. مینویسم تا پر شود. فرقی هم ندارد. آخوند نباشد، هر خری میخواهد باشد.»
از این شهروند سؤال میکنم:
هر کسی آخوند نباشد آدم خوبی است؟ احمدینژاد آخوند نبود.
− اتفاقا به احمدینژاد رأی دادم.
از کارهایی که کرد راضی هستید؟
− همین که دهن آخوندها را سرویس کرده بود بسه. تا وقتی آخوند توی این مملکت هست، وضع ما همین گهی است که میبینید. هر سیستمی قرار باشه بیاد اول باید این آخوندها نباشند. آخوند که باشه اجازه نمیده. مردم توی انتخابات به آخوندها رأی ندهند یک تکانی میخورد.
یک خانم خانهدار با تقریبا پنج دهه عمر و دارای سه فرزند میگوید که در انتخابات شرکت میکند اما در ده دقیقه صحبت هیچ دلیلی برای دفاع از تصمیم خود ارائه نمیدهد. او میگوید: «وقتی انتخابات است خوب مردم رأی میدهند.» یک جمله تاریخی را هم بیان میکند: «نسل جوان فرق دارد. مثل روزه است. ما میگیریم. بچه بزرگها میگیرند ولی ته تغاریها روزه نمیگیرند.» سپس میخندد و میگوید: «ما نسل قدیمایم.»
یک خانم کارمند و دارای مدرک فوق لیسانس میگوید:
«مردم بعضی چیزها را خبر دارند و از بعضی چیزها خبر ندارند. یک سری آدم خیلی پرت را آوردهاند در ادارات...یعنی اینطوری بگم همه کارها را کارمندهای ساده انجام میدهند. در ادارات به ندرت مدیر درست و حسابی باقی مانده است. کسانی که هستند از قدیم هستند و هر کدام بازنشست میشوند یک نفر از بیرون میآورند. از همین بسیجیها. هیچ کاری بلد نیستند. میگویند اگر مجلس طرفدار آقای روحانی بشود، جلوی این افراد گرفته میشود ولی اگر مجلس مثل قبل باشد دولت باز مجبور است این افراد را قبول کند. چی بگم والا؟ ولی فکر کنم اگر رأی بدهیم و مجلس طرفدار دولت بشود بهتر است.»
یک خانم ۴۱ ساله و تحت پوشش کمیته امداد میگوید که در انتخابات شرکت میکند و از لج روحانی، به هر کسی کمیته امداد بگوید رأی میدهد. او میگوید:
«مسخره کرده مردم را. احمدینژاد حرفش یکی بود. روحانی یک روز میگه ارزونی میشه؛ چه میدونم تورم منفی میشه، اقتصاد یک رقمی میشه؛ پس چرا دلار هر روز گرانتر میشه؟ به خدا من دیگر نمیتوانم. یک روز دل و جراتم را جمع میکنم و تمامش میکنم. بچه بزرگ میکنم، کارهای خانه را انجام میدهم، فرش میبافم. به خدا هر کاریش میکنم جور در نمیآید. هر روز گرانی، هر روز بدبختی.»
او سپس ادامه میدهد:
«به درک که هستهای چطوری میشود. هستهای شد، چه فرقی برای ما کرد؟ همه مدرسهها پولی شده. همه چی گرانتر شده. به چه دردی میخوره؟ وزیر بهداشت ایکبیری هر روز میگوید بیمارستان ارزان شد. لعنت به زنده و مردهاش بیاید که دروغ میگوید. بیمارستان دولتی دکتر خوب ندارد. قیمتهای آزاد، گرانتر شده. من دیگر نمیتوانم.»
مدیر یک فروشگاه صنایع دستی میگوید:
«همه مردم سر کار هستند عزیز من. این افرادی که میآیند و میروند برای مردم نمیآیند. فرقی ندارد بروید رأی بدهید یا رأی ندهید... زمانی که تحریمها شروع شد فروش خیلی پائین آمد. یک قدمی این بودم که فروشگاه را تعطیل کنم ولی با مشورت یکی از دوستانم جنسها را لوکستر کردیم و قیمتها را بالاتر بردیم. یک بخشی هستند که وضعشان هر روز بهتر میشود و اقتصاد دستشان است. بقیه مردم گشنه باشند یا نباشند هیچ فرقی ندارد. من به خانمام و بچهها گفتهام که میخواهند رأی بدهند یا ندهند هر کاری دوست دارند بکنند اما کسی حق ندارد داخل خانه درباره سیاست و انتخابات حرف بزند.»
یک کارگر شیرازی از الگوی عجیب رأی دادن خود میگوید:
«...نگاه میکنم تبلیغات چه کسی از همه کمتر است به همان رأی میدهم. کسی که در و دیوار را با تبلیغ میپوشاند یا خودش پولدار است یا از پولدارها قرض کرده است. اگر خودش پولدار باشد برای مردم دل نمیسوزاند. اگر قرض کرده باشد هر حرفی بگویند را مجبور است بگوید چشم. این به درد ما نمیخورد. همه پولدارها دزد هستند.»
یک شهروند ۳۷ ساله کشورمان که در حال تبلیغ برای افراد به گفته او «معتدل» است با صدایی نجوا گونه به مردمی که از کنارش رد میشوند میگوید: «به اصلاح طلبان رأی بدهید تا جنتی و مصباح یزدی و کوچک زاده و... رأی نیاورند.» از او میپرسم:
اگر یک سوال از شما بپرسم صادقانه به آن جواب میدهید؟
− حالا بپرسید تا ببینیم چی هست سوال شما
حتی تصور اینکه مجلس خبرگان رهبری بدون افرادی مثل مصباح، جنتی و یزدی تشکیل شود؛ برای شما ممکن است؟
− به هر حال باید تلاش خودمان را بکنیم.
صحبتی بر سر تلاش شما ندارم. نمیخواهم تلاش شما را زیر سوال ببرم. فقط سوال میکنم به شخصه وقتی به فردای انتخابات فکر میکنید، یک درصد احتمال میدهید که اسم این سه نفر در لیست افراد پیروز معرفی قرار نگیرد؟
− سوال سختی است. یک درصد را احتمال میدهم ولی بیشتر نه. یعنی راستش دو درصد هم نمیشود احتمال داد. فقط همان یک درصد. ولی همین یک درصد ارزشاش را دارد که مردم به کمپین تحریم تندروها بپیوندند.
اگر بعد از انتخابات مشخص شود که تلاشهای فایدهای نداشته است به نظر شما مردم ناامیدتر نمیشوند؟
− میشوند. ولی فرقی ندارد. مردم ما همین حالایش هم ناامید هستند. یک برگه رای، ضرری برای مردم ندارد.
مطمئنید؟
− مگر غیر از این است؟
اگر یک برگه رأی منجر به اینشود که ایدههای دیگری در جامعه نتواند پا بگیرد، به نظر شما باز هم بی ضرر است؟
− مثلا چی؟ انقلاب؟
هر چیزی که منجر به ایجاد تغییرات اساسی و غیر قابل بازگشت در ساختار حاکمیت ایران شود.
− هر کاری بشود کرد خود من اولین نفر هستم. این را با اطمینان به شما میگویم که نصف بیشتر اصلاحطلبان دیگر هیچ امیدی به اصلاح نظام ندارند. فعلا چارهای جز شرکت در انتخابات نداریم. اگر اصولگراها مجلس را بگیرند و در آن طرف ترامپ رئیسجمهور آمریکا شود، جنگ میشود. به این فکر کردهاید؟
نظرها
كشكساب
با درود بر همه ايرانيان . همه در باره داخل كشور گفته اند و اين دليل سردگمي و عدم اگاهي مردم از (( نتيجه انتخابات و درصد شركت مردم در هر كشوري ، شايستگي و مقبوليت ان دولت يا در ايران ، حكومت را به جهانيان معرفي ميكند و بر همين مبنا ، ان حكومت نمايند و پذيرفته شده مردم ان كشور ، در سازمان ملل برسميت ساخته شده و اختيار دار ان مردم ميشود )) است . بهمين دليل بزرگ و اساسي ( مطابق متن گزارش ) يكي از لج جنتي ، يكي از لج اخوند وووو به اين حكومت راي ميدهند . انكه ميگويد اميدي نيست ، ولي بايد تلاش كرد ( انكه با قَربال تلاش ميكند اب جابجا كند ) ايا از نظر رواني سالم است ؟ ايا خادم است كه ديگران را نيز به اين عمل زيانبار واميدارد ؟ من در اين انتخابات شركت نميكنم چون ( اين حكومت و جنايات و شكنجه ها و رذالتها و دزديهايش مورد تائيد من نيست ) پاينده ايران ، سربلند ايراني
سراج
به ادم های بی حیا وپرو قبلا یه چیزی میگفتند که نمیشه بنویسم ونشانه بی شرمی ان شخص بود چه زن وچه مرد که البته همه مطلب را فهمیدند اما در طول تاریخ روحانیون وقشر اخوند روی ان افراد که گفتم را سفید کرد وثابت کرد که پروترین .وقیح ترین .بی شرم وحیا تر از اخوند هنوز خداوند بزرگ خلق نکرده . با همه تحقیرها .بی اعتنایی ها به حرفای انها . مسخره نمودن انها .کتک خوردنشان . القاب و نامهایی که مردم به انها نسبت میدهند بازهم دست از پررویی بر نمیدارند و برای مردم نسخه میپیچند .خب انتظار بیشتری هم از انها نیست وکسی که بخودش وبه ....رحم نکنه حرفی دیگه ندارم وقضاوت با شما عزیزان.