جانشین برای کسی که دیده نمیشود
خلیل محمدی- مردم عادی کوچه و بازار بر خلاف تحلیلگران، برداشتهای متفاوتی از قضیه جانشینی دارند. حرف اصلی آنها این است که «برای ما چه فرقی میکند و این وسط، چه گیر ما میآید؟ چه به ما میماسد؟»
حالا حتی گوگل زبانبسته هم فهمیده که قرار است چه اتفاقی بیفتد. کافی است شما کلمه فارسی «جانشینی» را تایپ کنید؛ گوگل بلافاصله پیشنهاد میدهد: «جانشینی خامنهای؟» اما بر خلاف گوگل، این مسئله برای مردم ایران یک مسئله جدید نیست. حدود ده سال است که هر از گاهی مردم از همدیگر میپرسند که بعد از او چه کسی میآید؟
در حقیقت، این مسئلۀ چند ساله، از مدتی قبل فقط «جدی» شد؛ شاید از همان روز که خبر جراحی پروستات آیتالله خامنهای را علنی کردند و بیشتر از آن، در حول و حوش انتخابات اخیر خبرگان، که او گفت ممکن است نمایندگان این دوره خبرگان مجبور شوند رهبر آینده را انتخاب کنند. مردم از این سخن چندان شگفت زده نشدند؛ ولی تحلیلگران هوادار و مخالف او طبق معمول شروع کردند به تفسیر و تأویل و هر کدام از آنها تحلیلهای خاص خود را از چیستیِ منظور او و «کیستی» جانشین او ارائه کردند.
خامنهای معمولا کمتر صریح حرف میزند و به ندرت مصداق نشان میدهد. او علاقه دارد که حرفهایش چندپهلو و کنایهآمیز باشند و بعد، دیگران آنها را تفسیر کنند و خودش از آن بالا تماشا کند و حتی گاهی خودش در سخنرانیهای مکرر، سخنرانیهای دیگرش را تفسیر کند و بگوید که منظورم اون نبود؛ منظورم این بود. اما این بار، در ماجرای رفتناش صراحت بیشتری خرج کرد؛ هرچند باز هم حرفهایش از گوشه و کنایه خالی نیست و باز هم تکلیف مردم واقعا روشن نیست.
البته مردم عادی کوچه و بازار، تکلیف چندانی برای خود در این ماجرا نمیبینند؛ نه تکلیف که نقش و سهمی هم برای خود قائل نیستند. اصل ماجرا برای آنها، هم مهم است و هم نیست. آنها بر خلاف تحلیلگران، برداشتهای متفاوت و متعددی از قضیه جانشینی دارند. حرف اصلی آنها این است که «برای ما چه فرقی میکند و این وسط، چه گیر ما میآید؟ چه به ما میماسد؟»
خیلی از مردم معتقدند که دیگر آب از سرشان گذشته و تفاوتی نمیکند که چه کسی روی کار بیاید. آنها درگیر زندگی سخت روزگار تحریم و پساتحریماند. امید چندانی به بهبود اوضاع ندارند. به این باور رسیدهاند که از تغییراتِ این دستی، آبی برای آنها گرم نمیشود. زندگی برای مردم ایران پس از انقلاب همیشه سخت بوده و این سختی چند سالی است که به اوج خود رسیده. جمعیت زیادی از آنها دیری است که زیر خط فقر زندگی میکنند، با آرزوهای خود وداع کردهاند، دور اهداف بلند خط کشیدهاند و تنها روزگار میگذرانند. خودشان به آن میگویند: روزمرّگی. تمام تلاش آنها در این است که خود را «یک طوری» تا سر برج برسانند و نهایت کاری که در سیاست میکنند این است که گاهی خشمگین میشوند و به باعث و بانی این وضعیت دشنام میدهند و بر اقبال بد و بختِ برگشتۀ خود لعنت میفرستند.
پیشبینیهای این قشر از آینده و جانشینی رهبری گاهی برای تحلیلگران سیاسی وجیه نیست و حتی مضحک است. مثلا بعضی پیشبینی میکنند که مجتبی فرزند آیتالله خامنهای به رهبری میرسد. بعضیهاشمی رفسنجانی و از آن عجیبتر سیدحسن خمینی و حتی سیدحسن نصرالله را مطرح میکنند. اینها هنوز اختلافات داخلی حکومت را باور نکردهاند و همه ماجرا را یک جنگ زرگری میدانند.
میگویند حکومت میخواهد با این بازیها ما را سرگرم کند و هر بار به خیابان و یا پای صندوق رأی بکشاند. ما دیگر بازی نمیخوریم. شاید برای همین، وقتی در انتخابات اخیر نیمی از مردم پای صندوق رای بودند، حدود نیمی دیگر (یعنی همین جماعت) با پراید ارزانقیمت و خطرساز خود به جایی مثل جاده چالوس و کنار رودخانه کرج رفتند و صبحانه میل کردند و از طبیعت لذت بردند. آنها سعی کردند به این «چیز»ها فکر نکنند.
پیشبینیها و تحلیلهای این قشر از مردم، عوامانه و غیرمنطقی به نظر میرسد، ولی آنها دستکم در دو مسئله اصولی ظاهرا منطقی فکر میکنند:
اول، قابل پیشبینی نبودن جمهوری اسلامی است. این یعنی بیخود به خود زحمت ندهید؛ نمیشود پیشبینی کرد که چه کسی رهبر خواهد شد! در دهه شصت رهبری آیتالله خامنهای نیز قابل پیشبینی نبود و قبول آن حتی برای خود حکومت سخت بود و مدتی باعث سردرگمی شد به گونهای که تا چند روز نمیدانستند او را با چه عنوانی خطاب کنند؛ ابتدا او را «رهبر جمهوری اسلامی ایران» خواندند و سپس «رهبر انقلاب اسلامی».
آیتالله منتظری که چند سال قائم مقام رهبری بود، مدتی قبل از آن (و البته ناگهانی) عزل شد و تصاویر او در ادارات دولتی و ارگانهای انقلابی شبانه پایین آمد. دیواری را که کنار خانه او برای حفاظتش ساخته بودند، در همان شب با لودر ویران کردند و مردم قم دیواری را که شب دیدند، صبح ندیدند و شوکه شدند.
پس از مرگ آیتالله خمینی، گویا گزینه اول رهبری در آن جلسه تاریخی خبرگان، آیتالله محمدرضا گلپایگانی بود که رای نیاورد. خامنهای هیچ وجه اشتراک و تناسبی با او نداشت ولی رأی آورد و باز ماجرای یک شبۀ دیگری رقم خورد: او در یک شب «آیتالله» شد، در همان شب لبادۀ شیک آخوندهای روشنفکر را با قبای سنتیِ آیتاللهی عوض کرد و باز در همان شب عمامه را هم آورد پایین. گویا قرار بود رهبریاش موقت باشد و شورای رهبری تشکیل شود و حتی خود او در آن جلسه به رهبری خود رأی منفی داد؛ ولی سپس محکم بر تخت رهبری نشست و نزدیک سی سال حکومت کرد.
دوم، تغییر نکردن اوضاع در ایران است. به همین دلیل، برای این دسته از مردم جانشین هر که باشد، فرقی نمیکند. او هر که باشد، همچنان دغدغههای خاص خود را خواهد داشت. او مثل اوباما نیست که در شب عید با مردم خود برقصد. او در پیام عیدانهاش در حالی که مردمش در حال رقصاند، خشمگینانه بر دشمن خارجی و داخلی خواهد تاخت و در سخنرانیهایش باز خواهد گفت که ما از پشتیبانی مردم لبنان و سوریه و یمن و بحرین و «ملل ستمدیدۀ جهان» دست برنمیداریم. و مردم باید سعی کنند نان خود را در کنار سفرۀ این دغدغهها بیابند و روزگار بگذرانند و البته مدتها است که این را خوب آموختهاند.
در این منظر، دولتهای ایران و جریانهای سیاسی داخلی، همگی حکم دکوراسیون در یک فیلم بلند سینمایی را دارند و فقط صحنه را میآرایند و اوضاع را کمی شلوغ میکنند تا «او» که هم نقش سناریست و هم کارگردان و هم آرتیست را یکتنه ایفا میکند، بازی بکند و دیده هم نشود. ناامیدکننده است؛ ولی این مردم، این چنین میاندیشند.
نظرها
شاهد
این تصور که حکومت اسلامی ایران غیر قابل فهم و درک از منظر فلسفه سیاسی است به دلیل عقب ماندگی سیاسی کنشگران است که از قبل از جنبش سال 57 تا کنون ادامه داشته است. پس از جنبش های توده ای دهه های ابتدای قرن حاضر اروپا متفکران سیاسی با جنبش ها و حکومت های نوظهوری مواجح شدند که انرا توتالیتر یا شبه توتالیتر نامیدند . انان دریافتند 1:هر شرایط انقلابی منجر به جنبش انقلابی برای تغییر شرایط سیاسی اجتماعی از سوی طبقه مشخصی نمی شود بلکه هر کجا توده ها به سیاست ورزی گرایش یابند امکان شکل گیری جنبش های توتالیتر وجود دارد . 2:هدف این جنبش ها ساختن "انسان نوین" است که در تضاد با هدف انقلاب برای ساختن جامعه نو است 3:حکومت حاصل از این جنبش همواره حکومتی استثنایی و دوگانه است که از رهبری جنبش متکی و به زعم خود مجری قوانین فرا مکانی و فرا زمانی تاریخی نژادی یا مذهبی و دولت کارگزار متکی و مجری قوانین موضوعه کشوری تشکیل می شود . از اینرو همواره بین این دو بخش تعارض و کشمکشی وجود دارد که دنباله ان تا درون جامعه ادامه می یابد 4: رهبری جنبش قدرت اصلی حکومت است و هدف گسترش جنبش تمامیت خواه در جهان است .همه توان کشور باید در اختیار این هدف قرار گیرد 5:علی رغم تبلیغات حکومت ابهام در سخنان رهبر و عدم وضوح در جانشین از خصلت های ذاتی حکومت های شبه توتالیتر و توتالیتر است . تاریخ تجربی نمونه اتحاد جماهیر شوروری سوسیالیستی نمونه ای مدل از تغییر رهبری در اینگونه حکومت ها است .
کاظم محمدی
در بین همه سایت های خارج از کشور زمانه مقام اول دارد : در سیاه نشان دادن همه چیز !! هیچ امیدی نیست، همه چیز از قبل تعیین شده است، همه مقدرات دست یک ابرمرد است......اسم این را میگذارید تحلیل سیاسی؟
بهنام
رهبری نالایق و متوهم و افراطی که رهبری زورکیش بر ملت بزرگ ایران ، هیچ افتخاری برای هیچکس نداشته ، حتی برای وجدان خودش .
چه نوشته بیهوده ای!
حالا این مردمی که تصویر کردی اگه وضع طور دیگری بود چه شاخ غولی قرار بود بشکنند ؟ بیشتر می خوردند و ریخت و پاش می کردند این دو روز زندگی رو ؟! بیشتر طبیعت رو نابود می کردند ؟! زندگی اساسا پوچ و بیخوده وقتی هم از عوام باشی بی فایده و بیخودتره .یکی هستی از بین آمار .بدنیا می آیی و می میری بدون هیچ اهمیتی! در ضمن قبل از انقلاب هم فکر نکنم وضع مردم راحت بوده! کافیه به عکسها و فیلمهای بر جا ماننده از اون همه مردم فقیر نگاه کنیم که حتی آب خوردن هم نداشتند .
روزبه
آقا بهنام شما نوشته اید ملت بزرگ ایران . منظورتون از اینکه ملت ایران بزرگه. چیه و چه چیزی ما رو اینقدر بزرگ کرده؟ من که چیزی از این عظمتی که شما بهش اشاره میکنید نمی بینم. مثلا این ملت بزرگ چه خدمتی به بشریت یا حتی خودشون در عرض ۳۰۰ سال اخیر کردن که ما خبر نداریم. این از اون حرفهایی که سیاستمدار بر خر کردن ملتهاشون میزنند . این صفت. رو تو همه کشورها تو تبلیغات سیاسی میشه شنید پس فریب این حرف تو خالی رو نخورید.
روزبه
در رابطه با ولی فقیه آینده. یا همون دیکتاتور آینده. نظرم اینه. ۱. معجزه ای رخ نخواهد داد . چون اگر خامنه ای و هاشمی و احدی نژاد نخبه های اینها باشند بعدی هم جلاد و دیکتاتوری در ردیف اینهاست. ۲. ملتی که یک روز هم در این ۲۵۰۰ سال کذایی یک آزاد نبوده. و نمید ونه. آزادی چهار گوش یا گرد. و. یا آزادی رو مساوی این میدونه که اونها رو بحال خودش بزاره و آزارشون نده. همین کوتوله های شاید با رنگ و لعابی دیگه نصیبش بشه. ۳. تا وقتی که ما بخاطر کوچکترن چیزی حاضریم شکم همدیگر رو تو خیابونها پاره کنیم ولی جرات جیک زدن در مقابل رژیم قلدور که هر خوار و کوچیکمون میکنه و مثل افراد نادان و صغیر باها مون برخورد میکنه نداریم و زندگی در خفت رو ترجیح میدیم. همینه که هست. رمز یک رژیم آزاد . یادگیری خصایل آزاد منشی و آزاد اندیشی و آگاهی به حقوق حقه خود و دیگران بعنوان یک انسان و احترام به آن است و دیگری مسئولیت افراد در قبال. خود و یکدیگر. در جامعه.