صد و سیامین زادروز و شصت و پنجمین سال درگذشت ملکالشعرای بهار
نیم قرن آزادیخواهی در اشعار ملکالشعرای بهار
شعر بهار در برخورد با مشروطیت شعریست کامل و پیچیده با سه درونمایه اصلی: وطن، مشروطه و آزادی. او گاه سرمست از پیروزی، گلبانگ آزادی سر داده و گاه بر وطن خویش تعزیه خوانده است.
شهین سراج در دانشگاه سوربن در رشته ایرانشناسی تحصیلاتش را به پایان رسانده و موضوع پایاننامه او نیز مفهوم وطن در شعر محمد تقی بهار است. او در سال ۱۹۹۹ با همکاری سازمان تحقیقات علمی فرانسه همایشی را در بزرگذاشت و شناخت ملکالشعرای بهار و دوران او برگزار کرد.
دکتر شهین سراج ریاست انجمن فرهنگی بهار را نیز به عهده دارد.
به مناسبت صد و سیامین زادروز محمد تقی بهار درباره این شاعر آزادیخواه ایرانی با او گفتوگویی انجام دادهایم. میخوانید:
چه شد که ملکالشعرای بهار مانند پدرش به شعر روی آورد؟
به دشواری میتوان دلایل رویکرد بهار به شعر را بیان داشت. شاید نبوغ و قریحه ذاتی بوده باشد و شاید این استعداد را از پدرش میرزا محمد کاظم صبوری که شاعری فحل بود و همانگونه که میدانیم مقام ملکالشعراء آستان قدس را عهدهدار بود، به ارث برده باشد، و شاید هم تأثیر آموزش و پرورش همین پدر شاعر بود که او را به سوی شاعری سوق داد یا بیشترسوق داد. در سرنوشتنامه بهار آمده است که از کودکی نزد پدر، شاهنامه و اصول ادبیات فارسی را فراگرفت و به بیانی نخستین شعرش را در هفت سالگی با الهام از شاهنامه سرود:
تهمتن بپوشید ببر بیان
بیامد به میدان چو شیر ژیان
همین نمونه شاهد آن است که گوینده آن با قواعد و موازین شعر فارسی آشنائی داشته است.
بهار این آموختن را پس از مرگ پدر، نزد دیگر آموزگاران مانند ادیب نیشابوری که او نیز شاعری بزرگ بود نیز ادامه داد وبه فراگیری فنون شعر پرداخت.
آنچه مسلم است آن است که بهار شاعر بود، شاعری بزرگ و سرشار از قریحه. میتوان با ایمان تمام گفت که شعر یکی از پایههای اصلی آفرینشهای بهار و شاید بتوان گفت بزرگترین آنها بود. میگویم بزرگترین بدین خاطر که ابعاد شخصیت و آفرینشهای بهار تنها در شعر خلاصه نمیشد او روزنامهنگاری چیرهدست، سیاستمدار و دولتمردی تیزبین و مبارز و پژوهشگری آگاه و هشیار بود. اگر استادی دانشگاه را هم براین چند بعد دیگر بیافزائیم میتوانیم بگوئیم که بهار آفرینندهای چندساحتی بود و آثار او چه در زمینه شعر، چه در زمینه پژوهش در ادب فارسی، روزنامهنگاری و همچنین حضورکارساز او در صحنه سیاست گواه این داعیه است. شاید در تاریخ معاصر ما کمتر شخصیتی را بتوان یافت که این چندین بعد را با هم داشته باشد.
آیا میتوانیم جلوههای این شخصیت چندساحتی را از هم تفکیک کنیم؟
بدون تردید شکافتن و ارزیابی هر یک از این ابعاد، نیازمند ساعتها بحث و گفتوگوست. برای نمونه اگر تنها زمینه پژوهش در ادب فارسی را به میان بیاوریم، میبینیم که بهار غیر از کتاب ارزشمند سبکشناسی که در زمانه خود اثری پیشرو و منحصر به فرد بود، بیش از صد مقاله در رابطه با جنبههای گوناگون شعر و ادب فارسی و شرح حال سخنسرایان و سبکهای شعری و نقد ادبی نگاشته است. در زمینه زبان و ادبیات پهلوی بیش از ده متن پهلوی را به فارسی امروزین برگردانیده و پارهای از آنها را مانند اندرزهای آذرباد مهرسپندان و بهرام ورجاوند به نظم کشیده است.
در زمینه روزنامهنگاری خدمات بهار بیشماراند. روزنامه نوبهار و تازه بهار و زبان آزاد و ایران را تأسیس کرد و همچنین با بسیاری از روزنامهها و مجلات مانند یغما و طوفان هفتگی و رعد و آینده و غیره همکاری نزدیک داشت. بعدها در تهران انجمن و مجله دانشکده را پایه گزارد که نقش مهمی در تاریخچه نقد ادبی داشته است.
شکافتن و به میان کشیدن بعد سیاسی شخصیت بهار نیازمند ساعتها بحث و گفتوگوست. نقش او در پایهگذاری حزب دمکرات، حضور او در مجلس به عنوان نماینده در پنج دوره قانونگزاری و مبارزاتش با استبداد رضا شاه در کنار مدرس و دیگر اعضاء اقلیت مجلس، خود دفتری جداست و پژوهشی ژرف را میطلبد تا پایگاه این دولتمرد هوشمند به روشنی شناخته شود.
دستآوردهای او در شعر بعد از مشروطه چه بود؟
بیتردید اقالیم شعر بهار بسیار گستردهاند. این شاعر نکتهسنج از همه چیز یادداشت برداشته و در شعر خود ازآن دیدهها و شنیدهها نکتهها آورده است. در شعر او از مسائل عمده سیاسی و اجتماعی تا وصف طبیعت و گله و شکایت از یاران و همراهان حزبی، یا عواطف خانوادگی و توصیف ناهنجاریهای زندگی شهری و بسیاری دیگر از موضوعات میتوان نشان یافت. اما به دیده من و شاید بسیاری دیگر از پژوهشگرانی که با شعر بهار آشنائی دارند، سه درونمایه هست که بیش از آن دیگران بر شعر این شاعر تأثیر گذاشته: وطن، مشروطه و آزادی. که هرکدام از این سه مقوله در جای خود قابل طرح و بررسی هستند. حال از این سه درونمایه اگر بخواهیم تنها درباره شیوه برخورد شعر بهار با نهضت مشروطیت به بحث بپردازیم، میبایست این بحث را از چند زاویه دنبال کنیم. بدین لحاظ که شعر بهار در برخورد با مشروطیت شعریست کامل و پیچیده و از چند ویژگی عمده برخوردار است:
نخستین ویژگی که نظر مارا جلب میکند، حضور شعر بهار است در تمام ادوار تاریخ نهضت مشروطیت و در بیانی کلیتر در مقاطع عمده تاریخ مجلس شورای ملی.
اگر از اولین شعر او، قصیده عدل و داد که در رابطه با صدور فرمان مشروطیت و در سال ۱۲۸۵ خورشیدی سروده شده تا آخرین قصیده او، تأسف بر گذشته که در سال ۱۳۲۴ خورشیدی و در رابطه با حوادث مجلس در این سالها به نظم درآمده، کار او را دنبال کنیم، روایت نزدیک به نیم قرن تاریخ آزادیخواهی و تلاش برای برقراری حکومت قانونی و مجلس ملی در میهنمان را در این سرودهها مییابم. در حقیقت میتوان گفت که شعر بهار تابعی از حوادث مشروطیت است، و تمام مقاطع در شعر او آمده و اگر روزی ما بخواهیم تاریخی منظوم از نهضت مشروطیت و تاریخچه مجلس شورای ملی، در دورانی که او میزیست تهییه کنیم، بیشک دیوان بهار در صدر این مشروطهنامه قرار خواهد گرفت.
دیگر ویژگی شعر بهار در رویارویی با نهضت مشروطیت، «تنوع و غنای درونمایه» آن است. بدین معنا که او هم به زمینههای شکلگیری این نهضت توجه دارد و عوامل سیاسی و اجتماعی آن را در شعر خویش میآورد، هم به وقایع و مقاطع عمده نظر دارد و هم به نقش چهرهها و شخصیتها ومهرههای بازیگر در این نهضت میپردازد. در شعر بهار نام بیشتر بازیگران صحنه مشروطیت از بستنشینان مشروطهخواه، تا مظفرالدین شاهی که فرمان مشروطیت را امضاء کرد و محمد علیشاهی که مجلس را به توپ بست تا آزادیخواهانی همچون ستارخان و باقرخان و صمصامالدوله بختیاری و مجاهدین تبریز که تهران را فتح کردند تا ناصرالملک نایبالسلطنه که مجلس را دوباره بست و آغازگر استبداد کبیر شد و بسیاری دیگر از چهرهها و نقشها آمده است. در رابطه با هر یک از این چهرهها و نقشها ما نشانی در دیوان بهار مییابیم. بنابراین میتوان گفت که شعر بهار آئینه تمامنمای نهضت مشروطیت است.
ویژگی دیگری که باید به آن توجه کرد. تحول ذوق و زبان این شاعر است. بخش مهمی از عناصر شعر او چون عاطفه، قالب، زبان، آهنگ و ترکیبآفرینی ملهم از مشروطیت و رویدادهای آن و آن آرمان بزرگ است. اگر بخواهیم درباره هر یک توضیح مختصری بدهیم سخن به درازا میبرد. برای نمونه عنصر عاطفه که از عناصر عمده شعر است. در شعر بهار تحت تأثیر زیر و بم حوادث نهضت مشروطیت زبان و بیانی خاص میگیرد. بهار با سیر حوادث مشروطه گاه سرمست از پیروزی، گلبانگ آزادی سر داده و گاه ناامید از پایگیری مجلس بر وطن خویش تعزیه خوانده و در سوگ آزادی نشسته است.
برای نمونه هنگامی که مجلس سوم پس از سالها در بستگی در سال ۱۲۹۳ باز میشود بهار این را به فال نیک میگیرد و این رویداد را به نوعی رهائی از «دیو دژخیم ظلم» تلقی میکند و در مسدس ترکیب بند مجلس سوم میگوید:
در مجلس به فرٌخی واشد
آنچه گم گشته بود پیدا شد
شید رخشان عدل طالع گشت
دیو دژخیم ظلم رسوا شد
بانگ پاینده باد آزادی
از ثری باز تا ثریا شد...
یا وقتی پس از بمباران مجلس، آگاه میشود که مجاهدین برای فتح تهران و رهائی مجلس از دربستگی در راهاند، غرق در امید و شادی میشود و میسراید:
سرزند کوکب مشروطه زگردون کمال
به سر آید شب هجران و دمد صبح وصال
برای بهار صبح وصال یعنی «سر زدن کوکب مشروطه ز گردون کمال». یا هنگامی که در اثر تفرقه اعضاء حزب دمکرات و پارهای تندرویها، بحرانی در مجلس دوم ایجاد میشود و مجلس بسته میشود، بهار رو به نمایندگان خطابیهای منظوم و تند میسراید و کلیه لطماتی را که وطن ومشروطه براثر این تفرقه دیده در پیش چشم آنها نهاده میگوید:
هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو
یا چه کردیم به هم، جان برادر من و تو
سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مایه ننگیم امان از من و تو
من و تو هر دو جفتگیم امان از من تو
مستبد گشتم و تو باز مساوات شدی
یا که من صاحب ثروت شده تو لات شدی
اعتدالی شده مخلص، تو دموکرات شدی
الغرض من چو تو لات و تو چون من مات شدی
باز هم بر سر جنگیم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفتگیم امان از من و تو
حالت ما و تو امروز چنین است بهار
روح مشروطه ز ما و تو غمین است بهار
ای بسا فتنه که ما را به کمین است بهار
روش و سیرت و کردارگر اینست بهار
تا ابد واز و ولنگیم امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو!
قالبهای شعری بهار نیز از عناصریست که تحت تأثیر زیر و بم حوادث مشروطه دچار تحولاتی میشود. بهار که اصولاً قصیدهسرای بزرگی بود، برای رساندن پیام خود، ابائی نداشت که از قالبهای آهنگین مانند مستزاد، ترکیببند و ترجیعبند و حتی تصنیف که به کار رسانیدن شعارها و پیامهای انقلابی بیشتر میآمد بهره بگیرد. او به این قالبها روی آورد برای اینکه بتواند بیشتر با روح زمانه و مردم خود ارتباط برقرار کند. مستزاد معروف او «با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست»، که بعد از بمباران مجلس و در دوران استبداد صغیر سروده شده، به خاطر همین برخورداری از زبانی آهنگین و روان، مدتها بر سر زبانها بود.
نکته دیگری که در رابطه با شیوه برخورد شعر بهار با نهضت مشروطیت قابل ذکر است، ترکیبهای جدید و واژگان سیاسیست که با نهضت مشروطه به شعر بهار راه یافت و شاید بتوان گفت که او خود آفریننده و واضع ترکیبهای شاعرانه سیاسی در شعر دوره مشروطیت بود. ترکیبهائی مانند: اختر سعد دموکراسی، طبل آزادی، بانگ پاینده باد آزادی، چمن ملی، دریای استبداد، بیخ استبداد، چشم استبداد، جیش استبداد، کشت ملت، لشکر ملت، غنچه انقلاب، می انقلاب، سایه قانون، مغاک سیاست، باغ سیاست، ریشه مشروطه، روح مشروطه، ماه مشروطه و بسیاری دیگر ترکیبهاییست که در زبان فارسی تازگی داشته و شاید پیش از بهار کمتر کسی کشت ملت یا چمن ملی و دریای استبداد را به کار برده بود.
آنچه بر ما مسلم است آن است که بهار کلیه تجارب ادبی قدما، یا بخش مهمی از آن تجربهها را چه به لحاظ قالب وچه از نقطه نظر بدایع و صنایع شعری به خدمت گفتن از مسائل سیاسی واجتماعی و فرهنگی عصر جدید درآورد و حوادث نهضت مشروطیت از این رهگذر عنایتی تمام دیدند و از قدرت کلام بهار بهرهمند گردیدند برای آنکه با قالبی منظوم و به یادماندنی بیان شوند.
از آن دستاوردها چه باقی مانده است؟
بهار بیشک همانطور که بسیاری از صاحبنظران همچون استاد شفیعی کدکنی دربارهاش گفتهاند یکی از پرفروغترین شعلههای قصیدهسرائی در طول تاریخ ادبی ماست. بیهیچ گمان از قرن ششم بدین سوی چکامهسرائی به عظمت او نداشتهایم (باچراغ و آینه ص ۳۹۰). او پایهگذار و بنیانگذار بسیاری از شیوههای نگرش به ادبیات و مسائل اجتماعی و فرهنگی بود. بسیاری از دانشپژوهان و دانش آموختگانی که راه او را چه در زمینه سبکشناسی، چه در زمینه نقد ادبی و درآمیختن شعر با مسائل سیاسی و اجتماعی دنبال کردند گواهی بر مانائی میراث او هستند.
اما آنچه بهار را برای ما مانا میسازد غیر از میراث بزرگ فرهنگ و ادبی که برایمان به یادگار گذاشته، ترکیب و بافت شخصیت اوست. مردی مبارز و آزادیخواه و سخت باورمند به ارزشهای ملی و میهنی که در راه این باور داشت، حتی لحظهای از تلاش و کوشش دست برنداشت و در دشوارترین لحظات زندگی میهنش، زمانهائی که ایران در دست بیگانگان و مستبدان اسیر بود، از ایران و ایرانی امید برنگرفت وبه مبارزه برای بهسازی ایران ادامه داد. قلم زد، آفرید، سخن گفت، مشت گره کرد، به زندان رفت و تصویری به یادماندنی از خود بر جای گذاشت. به دیده من این بیشترین یادگاریست که برای ما بر جا مانده که باید سرمشق هر یک از ما بشود.
نظرها
نظری وجود ندارد.