«تا سر زلف عروسان سخن» دولتآبادی: کتابسازی یا یک اثر پژوهشی؟
محمود دولتآبادی با دو کتاب«بنیآدم» و «تا سر زلف عروسان سخن» و در نمایشگاه کتاب تهران حضور دارد. آیا این اثر دوم کتابسازیست؟ مهدی جامی پاسخ میدهد.
محمود دولتآبادی با مجموعه داستان «بنیآدم» و با کتاب «تا سر زلف عروسان سخن» در نمایشگاه کتاب تهران حضور دارد. مهدی جامی میگوید این اثر، کتابیست خامدستانه و از قلمرو کتابسازی میآید.
«تا سر زلف عروسان سخن» که نخستین بار در بهار ۱۳۹۴ توسط نشر چشمه منتشر شد و اکنون چاپ دوم آن هم روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفته، گزیدهای است از مهمترین متون نثر فارسی از قرن سوم تا قرن دوازدهم هجری. این کتاب با داستان «کیومرث و پادشاهی او» برگرفته از «تاریخ طبری» نوشته محمد بن جریر طبری و «قصه یوسف» از «تفسیر طبری» که هر دو از نمونههای نثر فارسی در قرن سوم هجریاند آغاز میشود و سپس با فرازها و گزیدههایی از «شاهنامه ابومنصوری»، «تاریخ بلعمی»، «تاریخ بخارا» ، «سیاستنامه» خواجه نظامالملک طوسی، «کلیله و دمنه» و «تذکرهالاولیا»ی عطار نیشابوری و «جوامعالحکایات» عوفی و «گلستان» سعدی ادامه مییابد و سرانجام با داستانهایی از شب ۵۸۶ تا ۵۹۶ «هزار و یکشب» عبداللطیف طسوجی به پایان میرسد.
مهدی جامی،نویسنده و روزنامهنگار این کتاب را خوانده است. او نظرش را با ما در میان میگذارد:
«تا سر زلف عروسان سخن» از محمود دولتآبادی نوعی کتابسازی است. متأسفم که تعبیر دیگری ندارم. من کتاب را با شوق و ذوق سفارش کردم ولی آب سردی بر اشتیاق من ریخت. یک مقدمه نیم صفحهای و بعد گزیدهای از ۲۰ کتاب نثر فارسی. همین و بس! بدون هیچ «کار»ی روی متنها.
این کار را مؤلفان کتابهای درسی فارسی در دبیرستان - و درس فارسی عمومی در دانشگاه- بهتر انجام میدهند چون دستکم شرح لغتی میآورند و زیر و زبری میگذارند و جملات عربی را ترجمه میکنند و متن را آماده خواندن میکنند.
آقای دولتآبادی واقعاً چه فکر کرده که متنها را خام انتخاب کرده و کنار هم گذاشته است؟ بگذریم که بر سر انتخاب هم بحث است. اما کارنشده بودن متنها واقعاً جفا به مخاطب جوانی است که بیتردید در فهم متن به راهنما نیاز دارد. و اما جفای به نظرم بزرگتر آن است که حضرت ایشان همه ۲۰ کتاب را با نام کتاب و نام مؤلفاش آورده است بدون هیچ اشارهای به اینکه هر متنی را از کدام تصحیح و ویرایش گرفته است (منهای یک اشاره به محمدعلی موحد که آن هم با تعبیری نادرست به کار رفته).
این متنها هر کدام سالها از عمر محققی را به خود مصروف داشته است. حق مصحح متن آن است که نام او برده شود. مثلاً گفته شود کلیله و دمنه از ویرایش استاد مینوی بوده است. و این را وقتی میگذاری کنار مقدمه نیم صفحهای واقعاً از غفلت ایشان و ناشر - نشر چشمه- عصبانی میشوی.
محمود دولتآبادی نوشته است: «انگیزه من در این فراهم (کذا در اصل) ادای دین است به یکایک آموزگارانی که کتب منبع این گزینهها را ویراسته پیش روی ما نهادهاند.»
و آن وقت یک کلمه یک اشاره به هیچ ویرایشگر و مصححی در تمام کتاب نیست. کتاب حتی کتابنامه ندارد که بگوییم آنجا هر منبعی با ذکر مشخصات کامل آمده است. میتوانم این کتاب را با دستکم کتاب قاسم هاشمینژاد که کاری مشابه با متون عرفانی کرده مقایسه کنم و نشان دهم که چقدر جفا بر مصححان رفته و البته بر ناشرانی که کتاب را در اختیار آقای دولت آبادی گذاشتهاند ولی دریغ از اینکه ایشان بگوید کدام ناشر زحمت چاپ تاریخ بلعمی یا تاریخ بخارای نرشخی یا تذکره الاولیا را کشیده و ایشان از روی آن کپی کردهاند و کتابی درست کردهاند. فقط میتوانم بگویم متأسفم.
و تأسف بالاتر اینکه این دست کارها به شاگردان و پیروان آقای دولتآبادی هم روش کار بیاموزد. نکته آخر هم اینکه حتی اگر نام مصححان میآمد و متنها کار شده بود تازه باز کتاب یک چیز دیگر هم لازم داشت تا به هدف آقای دولتآبادی و انتظاری که از این کتاب هست برسد: مقدمهای در همان نیم صفحه برای هر متن برگزیده که توضیح دهد لطف این متن و دلیل انتخاب چه بوده است. آنچه میتوانست به این گزیده ارزش بدهد همین مقدمهها بود از قلم نویسندهای که اعتباری در داستاننویسی دارد. اما هیچ هیچ. به نظر من کتاب سرتاپا کتابی خام است و خامدستانه.
نظرها
نظری وجود ندارد.