«ما و آنها»، گفتو گوی بین دو نسل
«ما و آنها»: نامهنگاریهای پرستو فروهر با «آیدین» در در فاصله بین بهار ۱۳۹۲ تا زمستان ۱۳۹۳. گفتوگو بین دو نسل از ایرانیان. با پرستو فروهر درباره این کتاب گفتوگو کردهایم.
«ما و آنها»، نامهنگاریهای پرستو فروهر، نویسنده و هنرمند ایرانی با آیدین، مجموعهای از نامههاییست که بین او و «آیدین» در فاصله بین بهار ۱۳۹۲ تا زمستان ۱۳۹۳ رد و بدل شده است. در این نامهنگاریها در پرتو رویدادهای نهضت سبز و برخی سرخوردگیهای سیاسی و اجتماعی در ایران، دو نسل از ایرانیان با هم در گفتوگو قرار میگیرند.
«آیدین» نام مستعاریست که یک طرف گفتوگو برای خود برگزیده است.
یکی از مهمترین درونمایههای این کتاب تفاوت بین «ما» و «آنها» و درون و بیرون است. پرستو فروهر میگوید: «ما و آنها» پیشفرضهایی هستند که تعلقها و تقابلها را مرزبندی میکنند. در این نامهنگاری این دو واژه در پسزمینهی سیاسی ایران و در توضیح چگونگی ارتباط فرد با ساختار قدرت به کار رفتهاند.
«ما و آنها» را میتوانید اکنون به شکل کتاب الکترونیکی در کتابخانه «زمانه» بخوانید.
«ما و آنها»، نامهنگاری پرستو فروهر و آیدین
با پرستو فروهر درباره این کتاب گفتوگو کردهایم.
- گفتوگو با پرستو فروهر
آشنایی شما با آیدین چگونه آغاز شد؟
حوالی سال ۹۱ بود که در حاشیهی یک کنفرانس در یک شهر اروپایی با «آیدین» آشنا شدم. البته همانطور که در پیشگفتار این جزوه هم نوشتهام آیدین یک نام مستعار است که دوست عزیزم بر خود نهاد تا از بلایایی در امان بماند، که از سوی مأموران امنیتی نثار آدمی میشود که «خط قرمزها» را رعایت نمیکند.
چه چیزی باعث شد که بعد از آن آشنایی، بین شما گفتوگو شکل بگیرد؟
آیدین از آن جوانانیست که در پی سرکوب جنبش سبز ناچار به ترک ایران شدند. ترک وطن از سر ناسازواری با حکومت و برای خلاصی از تنگناهایی که به زندگی انسان تحمیل میکند، تلاش برای ساختن زندگی در غرب با حفظ وابستگی عمیق به ایران و همچنین کار کردن در حوزهی فرهنگ و هنر شباهت سرگذشت ما بود، که سبب دوستی و پاگرفتن گفتوگو میان ما شد. در این بین پیآمدهای سرکوب جنبش سبز، پلاسیدن آنهمه نیروی اعتراض و شور سیاسی که در جامعه پدید آمده بود، و فروکش کردن آن امیدواری و رؤیا که برای چند ماهی واقعی و ممکن مینمود، برای هریک از ما، مانند بسیاری از ایرانیان، تجربهی تلخ و دشواری شد که خود را عمیقاً درگیر آن میدیدیم. این کلنجارها هم ضرورت گفتوگو را دامن میزد. انگار در تبادل فکر، سرخوردگی از شرایط موجود به نیروی زایندهای بدل میشد برای تلاش برای درک موقعیت خویش و جامعهای که از آن دور مانده بودیم. برای عمق بخشیدن به این گفتگوها و تبیین آنها، که در آن دوره بهنظرمان ضروری میرسید، به فکر انجام یک کار مشترک افتادیم و نامهنگاری را به عنوان قالب آن انتخاب کردیم.
نامهنگاری با آیدین چه وجه تمایزی دارد با مکاتبات متعارف روزانه؟
نمیدانم چه نامههایی را «متعارف» فرض میکنید. من به اقتضای حرفهام پیوسته در جستوجوی راههای مناسب و بکر بازنمایی هستم، و رابطهی متقابل فرم و محتوا در کار کردن برایم اساسیست. در اینجا هم نامهنگاری قالب مناسبی برای پرداختن به موضوعهای مورد نظر ما به نظر میرسید که با شرایط هریک از ما در دورماندگی از ایران هم هماهنگ بود.
متعارف، در معنای نامهنگاریهای عادی و روزانه. چرا قالب نامه را انتخاب کردید، در دوران مکاتبات کوتاه از طریق ایمیل و شبکههای اجتماعی؟
آنچه در این سالهای اخیر نامهنگاری را دوباره برای من جذاب کرده است امکان آن در ساختن رابطهای سیال میان روایت و برداشت در بافت متن است. نوشتار میتواند جنبهی شخصی داشته باشد، و از صمیمیت روایتهای فردی برخوردار باشد، و در عین حال، از همین مسیر شخصی، متن را به گسترهی عمومی و نظری بکشاند. مثل نوعی گزارشنویسیست که به نویسنده مهلت پرسه زدن در حاشیههای انسانی موضوعهای نظری را میدهد. نوعی اشتیاق ارتباط هم در آن نهفته است که درصدد ساختن فضای مشترک است. درضمن، از آنجا که نامه مخاطب خاص دارد، صمیمیت نوشتار در آن محسوستر از قالبهای دیگر نوشتار میشود. نامه به هریک از دو طرف هم مجال تکگویی و گشودن فضای ذهنی خویش را میدهد و هم مجال پاسخگویی را به دیگری. همچنین سبب تداومی همراه با تأمل در گفتوگو میشود، زمان گفتوگو را کشدار میکند، التهاب را کمی غربال میکند و امکان فاصلهگذاری میدهد؛ چیزی که در قالب مکاتبههای امروزی، از ایمیل و پیامک و غیره، کمتر اتفاق میافتد. در ضمن در برابر چنین متنی خواننده هم نقش فعالتری به خود میگیرد و امکان بیشتری از انتخاب و درگیر شدن با متن مییابد. البته اینها پیشفرضهای من در آغاز این کار مشترک بود که در مسیر نامهها، اینجا و آنجا، از آن دور شدیم. این هم از ویژگیهای نامهنگاریست که دو نویسنده دارد و یک طرف به تنهایی تعیین مسیر نمیکند؛ گاهی این کار مشترک شبیه تانگو میشود و گاهی شبیه زورآزمایی.
به نظر میرسد که در این نامهنگاریها دو نسل با هم در گفتو گو قرار میگیرند...
یک ویژگی اساسی نامهنگاری با آیدین در اختلاف نسل ماست. آیدین متولد اواخر دههی پنجاه و چندسالی بزرگتر از پسران من است. پس میتوان این نامهها را نمونهای گرفت از گفتوگوی دو نسلی که هریک از ما به آن تعلق داریم. نسل من انقلاب، جنگ و سرکوب دههی شصت را در پا گذاشتن به جوانی تجربه کرده است، نسل او در کودکی. پس از آن برههی دورانساز نیز اگرچه تجربههای زیستهی ما در تأثیرپذیری از شرایط بغرنج اجتماعی-سیاسی ایران رقم خورده است، اما اختلاف نسل در چگونگی این تأثیر اساسی بوده است. احساس بیگانگی و ناتوانی از یافتن زبان مشترک در گفتوگو با نسل دیگر، بهویژه در گفتمان سیاسی، تجربهایست که بسیاری از همنسلان ما در آن سهیم هستند. این پدیده بهویژه در اوج و فرود جنبش اعتراضی «سبز» چشمگیر بود و حتی سویههای بازدارنده و نفیکننده یافت. گاهی در بحثهای آن دوران با حجم سنگینی از عدم شناخت و یا سوءبرداشت روبرو میشدیم، و در بسیاری موارد با چشمپوشی از آن میگذشتیم. امید به پیشبرد آن جنبش چنان انگیزهی قدرتمندی شده بود که این چشمپوشیها را ناچیز مینمود. اما با گذشت زمان، و در برابر سرکوب و شکست، دریافت چرایی آن گسستها هم بیشتر ضروری مینمود.
فایده چنین گفتوگویی بین دو نسل، به نظر شما چیست؟
به نظرم بازخوانی این موقعیت از منظر تجربهی فردی، که این نامهنگاری نمونهای از آن است، میتواند به درک پیچیدگی رابطهی دو نسل در شرایط فروبستهی سیاسی ایران یاری برساند، و سرنخهایی به دست دهد از دشواری انتقال تجربههای زیسته از نسلی به نسل دیگر. و در ضمن میتواند بدیل کوچکی بسازد در برابر بازنمایی مغرضانهی تاریخ ما از سوی بافت قدرت در ایران.
در کتاب شما یکی از محورها: «ما» و «آنها»ست. ما کیست و آنها کدام است؟
ما و آنها در واقع پیشفرضهایی هستند که تعلقها و تقابلها را مرزبندی میکنند. در این نامهنگاری این دو واژه در پسزمینهی سیاسی ایران و در توضیح چگونگی ارتباط فرد با ساختار قدرت به کار رفتهاند. «من» گرد اشتراکهایی از جنس حقطلبی یا سودای آزادی جمع بسته میشود و در فاصلهای هویتی با «آنها» قرار میگیرد که به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی دیگران دستاندازی میکنند. پیچیدگی ماجرا اما اینجاست که مولفههای این مرزبندی بهنوعی وابسته به هویت و برداشتهای گوینده میشوند و در ضمن در طول زمان و در شرایط گوناگون سیاسی تغییر میکنند. عادتها یا لایههای پنهان حسی هم در این میان تأثیرگذار هستند. در جامعهای مثل ایران، که حکومت امکان ایجاد فضای آزاد عمومی برای گفتمانسازی هویتی و سیاسی را از افراد جامعه سلب میکند، این مرزبندی میان ما و آنها فرضیتر و گاه حتی همراه با توهم میشود. بازخوانی این مرزبندی به یکی از رشتههای پرکلنجار بحث در این نامهنگاری بدل شد و به نظرم بیش از آنکه به پاسخ رسیده باشد پیچیدگیهای آن را بازنمایی کرد.
آیا واقعاً فکر میکنید ما ایرانیها، داخل و خارج، یا در نسلهای پیاپی، با هم غریبه شدهایم؟
در مورد غریبگی ایرانیها با یکدیگر در چنین تقسیمبندیهای جغرافیایی یا زمانی از قبیل داخل و خارج یا نسلها، با پرهیز از حکمهای کلی، میتوانم با رجوع به تجربههایی از قبیل همین نامهنگاری بگویم مسئلهی تعلق به یکدیگر از آن حالت پیشفرض و بدیهی بودن، که شاید در گذشته داشته، فاصله گرفته و بسیاری از ما در حال بازبینی آن هستند، در جستجوی معیارهای «واقعی» برای تعلق یا فاصلهگذاری و نقد. این به نظر من بخش مثبت ماجراست، گسترش حوزهی تفکر نقادانه است برای رسیدن به خودآگاهی بر موقعیت خویش. اما عوامل بازدارندهی آگاهی هم بهنظرم به شدت فعال هستند. از جمله پیشداوریها، غرضورزیها، تعصبها و نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت اجتماعی. در کل برای من غریبگی و فاصلهگذاری آنجا که به بازبینی و تعمق دامن بزند و «هویت» را سیال و قابل گفتگو کند، جذاب است اما خیلی وقتها متأسفانه واکنشها با نوعی سنگرگیری در عادتها و کلیشهها همراه میشود که بازدارنده هستند. و البته نوعی لاپوشانی و سر باز زدن از صراحت درک و بیان هم وجود دارد که من یکی را گاهی کلافه میکند. به نظرم در چنین برخوردهاییست که مسئولیت اجتماعی به تعویق میافتد.
در نامهنگاری گاهی سوءتفاهمها واضح میشود و گاهی هم تفاهم به یک سوءتفاهم میانجامد. در این مکاتبات چه اتفاقی افتاد در درون شما؟
برای من این نامهنگاری مثل راه رفتن روی لبهی تفاهم و سوءتفاهم بود. ظرفیت تبدیلپذیری این دو فضا را به یکدیگر در طول این نامهها به شدت تجربه کردم. در مجموع مسیر پربار و در عینحال دشواری بود. نمیتوانم از آن به عنوان یک تجربهی موفق یاد کنم چون حجم گسستی که به مرور و در امتداد نامهها عیان شد، چه از منظر تجربهی زیسته و چه از منظر دیدگاه، غیرمنتظره و سنگین بود، که در بسیاری لحظهها نوشتن را دشوار میکرد و درکی از عدم امکان تفاهم پدید میآورد. و به همین دلیل کنجکاو هستم تا برخورد خوانندگان با این نامهها را بدانم. نه از این جهت که جانب یکی از دو طرف را بگیرند بلکه از این منظر که تا چه حد خود را درگیر این گفتگو خواهند دید. به نظرم در این نامهنگاری یک پایاننیافتگی هست که مشارکت مخاطب را طلب میکند. البته ممکن است متن زیادی طولانی باشد و نوعی انباشتگی حرف داشته باشد که آنهم شاید از پافشاری دو طرف برای رسیدن به درک متقابل ناشی شده است.
نظرها
مسیح
سلام خانم فروهر اگه ممکنه ایمیلتونولطف کنید ممنون میشم