● دیدگاه
خط قاسم سلیمانی حتی علیه منافع بلندمدت جمهوری اسلامی است
همن سیدی − هنوز بسیار مانده تا هزینه های تحمیلی قاسم سلیمانی بر سیاست و اقتصاد ایران در سوریه و عراق و شبه جزیره عربستان آشکار شود، حتی از منظر منافع جمهوری اسلامی.
ابعاد انسانی فاجعه کنونی سوریه و نقش ایران در این فاجعه را فعلا کنار بگذاریم و برای چند لحظه از منظر منافع ویژه خود جمهوری اسلامی به این فاجعه بپردازیم تا معلوم شود قاسم سلیمانی حتی از این منظر هم مستحق دادگاهی شدن است.
منافع ایران در سوریه چه بود؟
سوریه نه مستعمره ایران بود و نه متحد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی. نه تنها مستعمره ایران نبود بلکه از همان سال١٣٦٠ طبق یادداشتهای رفسنجانی «واگذاری مقداری نفت مجانی به سوریه و فروش بقیه نفت درخواستی به قیمت ارزانتر از بازار» شروع شده بود. حکومت بعثی عربی هم طبعا نمیتوانست اشتراکی ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی داشته باشد.
تنها منافع جمهوری اسلام در سوریه، فراهم آوردن امکان کمک به حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین بود.
این دو منفعت - هم از منظر جهان اسلام و هم در افکار عمومی منطقه و هم در میان طیفهای گوناگون سوریه − چنان مشروع بود که هر گروه دیگری هم که آنها را پی میگرفت، میتوانست در سوریه امکاناتی برای تأمین آنها پیدا کند. نه تنها اسلامی ها و اخوان المسلمین و ..، بلکه حتی لیبرالها، سوسیالیستها و ناسیونالیستهای سوری هم این بخش از سیاست خارجی ایران را قبول داشتند. پس از درگیری های ٢٠٠٦، حزب الله حتی در بین مردم منطقه محبوبیت بسیاری یافته بود.
اما سیاستی که نماد آن "قاسم سلیمانی" شده است، و اصرار بر «حفظ بشار اسد به هر قیمتی» صرف نظر از فاجعه بزرگ انسانی و کشتار قریب سیصدهزار انسان و ظهور داعش و ...، حتی به این دو بخش از منافع جمهوری اسلامی هم زیان وارد کرد.
ایران هزینه بسیاری داده بود تا از دید جهان تسنن، موقعیت خود را از یک کشور شیعی به یک کشور اسلامی ضد اسرائیلی ارتقا دهد. ارتباط ویژه با حماس به عنوان یک جریان رادیکال سنی، دلیلی برای این پذیرفته شدن در جهام اسلام بود. در واقع حماس کلید اتصال ایران به جهان تسنن بود.
اما سیاستهای پنج سال گذشته "قاسم سلیمانی"، ایران را مجددا از کشوری اسلامی و ضد اسرائیلی، به کشوری شیعی و ضد سنی تبدیل کرد (در پنج سال اخیر خبر چندانی از اسرائیل نیست و در ازای هر یک خبر از فلسطین، ده خبر از سوریه میشنویم). از میان متحدان تهران، حزب الله را هم به موضع شیعی و ضدسنی کشاندند و همچنین حلقه اتصال به جهان اسلام را با از دست دادن حماس پاره کردند.
در این میان نقش قاسم سلیمانی از خامنهای هم بیشتر است. اگرچه خامنهای بر «حفظ بشار اسد به هر قیمتی» تاکید کرده بود اما این قاسم سلیمانی بود که به عنوان مسئول اول و حاضر در صحنه می بایست غیرممکن بودن این استراتژی و ممکن بودن راه حلهای دیگر با حفظ همه منافع جمهوری اسلامی را به خامنهای منتقل میکرد.
اما شخصیت او بیشتر شبیه آن ماموران متملقی است که تا رئیس بگوید کلاه فلانی را بیاور، جهت احتیاط سرش را هم برایش میآورد.
نمونه عکس سیاست فوق را می توان در سیاست آمریکا نسبت به مصر دید. پس از دو دهه داشتن رابطه ویژه با حسنی مبارک، تا آمریکا متوجه شد حفظ او غیرممکن یا پرهزینه است، به شرط حفظ منافعش، رفتن او را پذیرفت و با محمد مرسی هم وارد روابط ویژه شد و بعد از آن هم مجددا همین سیاست را راجع به سیسی در پیش گرفت، یعنی بر حفظ افراد اصرار نکرد، بلکه بر حفظ منافعش تاکید کرد.
هنوز بسیار مانده تا هزینه های تحمیلی قاسم سلیمانی بر سیاست و اقتصاد ایران در سوریه و عراق و شبه جزیره عربستان آشکار شود، حتی از منظر منافع جمهوری اسلامی.
نظرها
حقیقتگو
در سیاست و فلسفه فوق العاده از قبل بدرستی طراحی و محاسبه شده و آینده نگر امپریالیست ها در منطقه خاورمیانه و چپاول منابع عطیم زیر زمینی و معادن کشورهای خاورمیانه تنها با آتش افروزی و تنش های مذهبی و جنگ های نیابتی و قومی میسر میشود ونه با صلح و خوش خوری و خوش پوشی و جشن و آواز و رفاه مردمان خاورمیانه! بهمین دلیل هم از افغانستان و پاکستان شروع کردند به بریدن ریشه های رفاه و آزادی و تمدن مردم و بعد ایران و عراق و لیبی در ردیف اهدافشان بودند البته برای آتش افروزی نیاز به اصطلا رهبران دینی داشتند که خمینی یک نمونه آن بوده است که با هر گونه تبلیغی و مخارج و حتی زور و کشتن مخالفان از جمله شاهپور بختیار و شعارهای آب گاز برق مجانی به ایران ببرند و برای اهدافشان به جامعه ایرانی با چسب اسلام ناب محمدی بچسبانند که این عمل را با موفقیت انجام دادند. حالا بعد از گذشت سالها آنچه که امپریالیست ها محاسبه کرده بودند مهره های مذهب نماوارایشان که در حقیقت روبات های برنامه ریزی شده شان درمنطقه خاورمیانه باشند عمل می کنند. درجنگ های داخلی افغانستان و عراق و سوریه ویمن جنگجویان با سنگ و کلوخ و دسته بیل حمله نمی کنند بلکه با اسلحه و ابزار نظامی که با پول های دلاری نفتی و چپاول منابع زیر زمینی و معادن خاورمیانه تهیه شده اند. پس جای هیچ تریدی نیست که این جنگ های منافع آور برای امپریالیست ها و توسط روبات های عبابردوشان و سلیمانی ها و امثال آنها پایانی نخواهد داشت.
شاهد
یکبار و برای همیشه از این ترهات که غربی ها خمینی را به مردم " با فکر و شعور" ایران تحمیل کردند دست بردارید و همچون مردمی بالغ و عاقل بپذیرید که خمینی نتیجه خواست و عمل همین مردم بود . جنبش هویت گرای اسلامی شیعی که در ادامه بدل به شورش شبه توتالیتارو برامدن حکومت شبه توتالیتر اسلامی شیعی ایران شد از استین مردم بیرون امد . خمینی رهبری کریزماتیک بود که سال 57 با پیشواز مستقیم بیش از سه ملیون نفر و همدلی میلیونها دیگر به ایران امد و سال 67 با اندوه و شرکت میلیو ن ها نفر ایرانی به خاک سپرده شد . اولین شرط روشنگری این است "جرات اندیشیدن داشته باش " ملتی که نخواهد و نتواند مسولیت خود را در فجایعی که بر سر خویش اورده بعهده بگیرد لایق تکرار فاجعه است . از ملت و سیاستمداران المانی بیاموزید که گفتند و مکرر می گویند هیتلر حاصل تفکر و عمل مردم المان بود !
کامی
لیاقت مردم کنونی ایران، حتی این آخوندهای مفتخور وطن فروش نیستن! باید بدتر از این به سر ایرانیهای خودخواه، متکبر و نادان بیاید
کامی
باید قبول کرد که مردم کنونی ایران در جهل و خرافات مذهبی غوطه ورند. مردمی که برای یک دست غذای نذری، به یکدیگر رحم نمیکنن و به سر و کول همدیگر میپرند، لیاقتشان بیشتر از حکومت جنایتکار و چپاولگر جمهوری اسلامی نیست! هر ملتی لایق حکومت بالای سرشان هستند. دموکراسی از پایین شروع میشود و در حال حاضر ایرانی ها ظرفیت دموکراسی ندارند.