رولان بارت
<p>ویلیام دیل و تیموتی بیل – رولان بارت (۱۹۱۵ - ۱۹۸۰)، منتقد ادبی و نظریه‌پرداز فرهنگی، در ۱۹۱۵ در شربورگ (فرانسه) به دنیا آمد. او در دانشگاه سوربن (پاریس) زبان فرانسه و ادبیات کلاسیک خواند. در اعتراض علیه فاشیسم فعال بود و در روزنامه‌ها و نشریات چپ مطلب می‌نوشت.</p> <div dir="RTL"> </div> <!--break--> <div dir="RTL">بارت در طول جنگ جهانی دوم، به خاطر بیماری سل از خدمت سربازی معاف شد. بعد از جنگ برای تدریس به رومانی رفت اما بعدها به دانشگاه اسکندریه‌ی مصر رفت و زیر نظر گریماس <span dir="LTR">(A.J.Greimas)</span> <span>زبان‌شناسی خواند.</span></div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت در دهه‌ی ۱۹۵۰ به پاریس بازگشت و در مرکز ملی تحقیقات علمی در منصب فرهنگ‌نویس و بعدها در منصب جامعه‌شناس کار کرد. از ۱۹۶۰ تا پایان عمرش در <span dir="LTR">École practique des hautes etudes</span> درس می‌داد. وی در ۱۹۷۶ به کرسی نشانه‌شناسی ادبی در کالج دو فرانس رسید.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت به همراه کسان دیگری که در بخش‌های بعدی همین سلسله مقالات معرفی خواهند شد، عضو گروهی بود که گرد نشریه‌ی ادبی «تل کل» <span dir="LTR">(Tel Quel)</span> شکل گرفته بود. بارت در ۱۹۸۰ بر اثر جراحاتی که از تصادف با یک کامیون برداشت، درگذشت.</div> <div dir="RTL"><b> </b></div> <div dir="RTL"><b>فلسفه‌ی بارت</b></div> <div dir="RTL"><b> </b></div> <div dir="RTL">عمر روشنفکرانه‌ی بارت دو بخش دارد: بخش نخست شامل تفسیرهای ساختارگرایانه او از فرهنگ و ادبیات مردمی است. او در این آثارش، تمرکز ویژه‌ای بر نشانه‌شناسی (یعنی مطالعه‌ی نظام نشانه‌ها) و نظریه‌ی نشانه‌ی زبان‌شناختی سوسور دارد، همان نظریه‌ای که می‌گوید معانی دال‌‌ها در رابطه با نشانه‌‌های دیگر آن نظام و یا در ضدیت با آنها مشخص می‌شوند.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">آثار اولیه‌ی بارت نه‌تنها تحت تاثیر حوزه‌ی تحلیلِ ساختارگرایانه است، بل نوآوری‌هایی در این حوزه ایجاد کرده است. برای مثال، «اسطوره‌شناسی‌ها» (۱۹۵۷) مطالعه‌ی نشانه‌شناسی را وارد فرهنگ مردمی و روزمره ساخته و به تحلیل نظام نشانه‌هایی می‌پردازد که در تبلیغات و مد و فیلم یافت می‌شوند.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت در بخش دوم عمر روشنفکرانه‌اش، در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، از تحلیل ساختارگرایی به ساختارزدایی و پساساختارگرایی رسید. در این دوره بود که بارت به پروراندن آن اندیشه‌هایی پرداخت که پیامدهای مهمی برای خوانش متن (از جمله متون مذهبی) داشت.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">ما در این مقاله روی دو اثر مهم بارت (که متعلق به دوره‌ی دوم زندگی حرفه‌ای اوست) متمرکز خواهیم شد: «مرگ مؤلف» (۱۹۶۸) و «از اثر تا متن» (۱۹۷۱). بارت در این دو نوشته – که در واقع علامت ورود بارت به دوره‌ی پساساختارگرایی هستند – ایده‌هایی را مطرح می‌کند که نه‌تنها بر نحوه‌ی خواندن متون ادبی تاثیرگذار هستند، بل نحوه‌ی فهمیدن ما از ماهیت متنیت و تفسیر را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهند.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">این دو مقاله، مفاهیم سنتی و رایجِ «نقش مؤلف» و «نقش خواننده» را به پرسش می‌گیرند، و تفاوت معنا و فحوای «اثر» و «متن» را توضیح می‌دهند. بارت در این دو مقاله، شیوه‌های «طبیعی»ِ خواندن و روابط «عادی»‌ای را که بین مؤلف و خواننده و متن برقرار است به نقد می‌کشد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">«مرگ مؤلف» نقد بارت از مفاهیم سنتی مؤلف و اثر ادبی و خواندن است. در واقع این مقاله به نقد ایده‌ی واقع‌گرایانه‌ی بازنمایی می‌پردازد. ایده‌ی واقع‌گرایانه‌ی بازنمایی می‌گوید زبان، تصویری صحیح از واقعیت فراهم می‌آورد. بارت این پنداشت را به چالش می‌کشد که واقعیت کم‌وبیش ثابت و ایستاست و زبان می‌تواند واقعیت را بازتاب دهد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">مدرنیست‌ها می‌گویند با نگاه‌کردن به زندگی مؤلف و مجموعه‌ی آثار وی می‌توان معنی متن مشخصی از او را پیش‌بینی کرد. بارت با این باور مخالف است. بارت هم‌چنین آثار اولیه‌ی خود را به چالش می‌کشد؛ مثلا می‌گوید «اسطوره‌شناسی‌ها» اشکالِ فرهنگی را متمایز و جدا از جهان بزرگ‌تر می‌نگرد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL"> بارت با این گرایش مخالف است که معنی یک متن را باید در راستای مقصود و منظور مؤلف‌اش قرار داد. وی می‌گوید متون را فقط می‌توان در رابطه با متون دیگر فهمید. این ایده به «بینامتنیت» <span dir="LTR">(intertextuality)</span> معروف است<span dir="LTR">y</span> اصطلاحی که ابتدا دانشجو و همکار بارت، ژولیا کریستوا، ابداع‌اش کرد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">از نظر بارت (و هم‌چنین از نظر کریستوا)، هر متنی بخشی از یک زمینه‌ی بزرگ‌تر تشکیل‌شده از متون است و معنی آن متن در این زمینه است که فراهم می‌شود. هر متنی در گفتگو با متون دیگر قرار دارد. بنابراین، معنی از منظور و مقصود مؤلف استخراج نمی‌شود. معنای متن را باید از شبکه‌ی رابطه‌ی بین خواننده و متن و شبکه‌های مفهومی‌ِ بزرگ‌تری که آن متن پیش می‌کشد، استخراج کرد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">با توجه به این ایده است که بارت خبر از مرگِ مؤلف می‌دهد (و آن جمله‌ی نیچه را به یاد می‌آورد که «خدا مرده است»). بارت می‌نویسد «وقتی مؤلف بمیرد، خواننده به دنیا می‌آید» («مرگ مؤلف، ص ۱۴۸»).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">این جمله‌ی بارت («مرگ مؤلف») صرفا به این معنی نیست که شیوه‌ی قدیمی فهم معنی متنی منسوخ شده است. بل به این معنی نیز هست که معنی در کجا مقیم است. بارت با اشاره به فهم سنتی از نقش مؤلف در انتقال معنی متنی می‌نویسد «وقتی می‌خواهند اثر را توضیح دهند، دنبال مرد یا زنی که آن اثر را تولید کرده می‌گردند، انگار که همیشه در تهِ داستان، در تمثیل داستان صدای یک فردِ تنها، یک مؤلف که در ما «اعتمادسازی» کرده وجود دارد» («مرگ مؤلف، ص ۱۴۳»).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">با مرگ مؤلف، متن از قید مؤلف‌اش رها می‌شود و مؤلف دیگر نمی‌تواند سرچشمه‌ی متعالیِ معنی متن و اقتداری برای چگونگی تفسیر متن باشد. برخلاف دیدگاه ادبی مرسوم، متون دارای معنای تک و ثابتی نیستند که بتوان از طریق تاریخ زندگی و زمینه‌ی فرهنگی و نیت‌های مؤلف آن را شناخت.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">وقتی به مؤلف به‌عنوان دارنده‌ی معنی متنی اشاره می‌کنیم، در واقع می‌خواهیم تفسیر را مشروعیت بخشیم. مادام که اقتدار مؤلف سلطه‌ی کاملی بر معنی متن داشته باشد، هیچ تفسیر دیگری به‌غیر از تفسیر مؤلف مجاز و موجه نیست. اما با مرگِ نمادین مؤلف، تفسیر می‌تواند ورای محدوده‌های خوانشِ مؤلف-محور برود.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت می‌نویسد «وقتی مؤلف حذف شود، آن‌وقت رمزگشایی متن یک‌سره ادعایی بیهوده می‌شود. وقتی برای یک متن یک مؤلف در نظر بگیریم، محدودیتی بر متن تحمیل کرده‌ایم، یعنی یک مدلول نهایی به متن داده‌ایم، یعنی نوشتن را متوقف کرده‌ایم» («مرگ مؤلف»، ص ۱۴۷).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بنابراین از نظر بارت، حذف مؤلف و «نپذیرفتن این‌که متن (و جهان به‌مثابه‌ی یک متن) دارای یک معنی «پنهانی» و نهایی است فعالیتِ ضد-الهیاتی را آزاد می‌سازد، فعالیتی که حقیقتا انقلابی است چراکه با نپذیرفتنِ معنیِ ثابت نهایتا خدا و اقنوم خدا (خرد، علم، قانون) را نمی‌پذیرد» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۷).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">مرگ مؤلف یعنی بینامتنیت‌سازی متن و نشاندن خواننده در مقام مفسر. خواننده حالا نقش مهم‌تری در معنی‌سازی بازی می‌کند، چرا که او اکنون آزاد است تا متن را با چشم‌پوشی بر قصد مؤلف تفسیر کند. ما خوانندگان، به آن‌چه بارت «مقصود نویسنده» نامیده، دسترسی نداریم. به زبان دیگر، ما نمی‌توانیم به‌یقین بدانیم که قصد مؤلف چه بوده تا بتوانیم به متن معنی‌ای یگانه اختصاص دهیم و تثبیت‌اش کنیم. اهمیت این مساله آن است که تفسیر را از معنیِ یگانه و مؤلف‌محور رها می‌سازد، معنی‌ای که الزام‌های ایدئولوژیک و هژمونیک در پی دارد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">در واقع ما از تفسیر متنی، به تفسیر خواننده از معنی نشانه‌های زبان‌شناسیک در متن، گذار می‌کنیم. نمونه‌ی این سبک از خوانش پساساختارگرایلتع در تحلیل بارت از داستان کوتاه بالزاک در کتاب «<span dir="LTR">S/Z</span>» وجود دارد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت می‌گوید که متن هیچ‌گاه یک معنی یگانه را منتقل نمی‌کند، بل حاوی معانی و تفسیرهای چندگانه است. این تفسیرهای متفاوت نه‌تنها نتیجه‌ی خوانندگان متفاوتی است که چشم‌اندازهای متفاوتی دارند، بل اساسا نتیجه‌ی پویایی و متغیربودن معنای خود واژه‌ها و نیز حضور بینامتنیت‌های بی‌شمار است.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">واژه‌ها پویا هستند زیرا در رابطه با واژه‌های دیگرست که معنی پیدا می‌کنند، و نشانه‌ی زبان‌شناسیک نیز اختیاری (قراردادی) و افتراقی است. همین پویاییِ ذاتی زبان است که منجر به تفاسیر چندگانه و متضاد از متن می‌شود.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">چنین نگاهی به نشانه‌ی زبان‌شناسیک همانا یورشی به نگاه سنتی به تفسیر است، زیرا دیدگاه جدید رابطه‌ی تناظریِ بین واژه (دال) و معنی بیرونی و ثابت در جهان (مدلول) را رد می‌کند.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">پس از نگاه بارت همه‌ی متون بینامتنی هستند. یعنی، متون در نظام روابطی جا گرفته‌اند که بین متون چندگانه‌ی موجود در بافت فرهنگی برقرار است. این متون – خواه قصه باشند یا غیرقصه، علمی باشند یا دینی – بخشی از متن دیگری هستند، و هر متن «یک فضای چندبعدی است که نوشتارهای متنوعی (که هیچ‌کدام‌شان اصلی نیست) با هم تصادم کرده‌اند و به هم آمیخته‌اند» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۶).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">این چندگانگیِ بینامتنیت در خواننده جا گرفته است: «پس حضور کامل نوشتار آشکار شده است: متن از نوشتارهای چندگانه‌ای تشکیل شده است، منتج از فرهنگ‌های بسیاری است و وارد روابط متقابل دیالوگ و تقلید و مناظره می‌شود، اما این چندگانگی فقط در یک‌جا متمرکز می‌شود و آن خواننده است، نه (آن‌چنان که می‌گفتند) مؤلف. در خواننده است که همه‌ی عباراتی که نوشتار را برمی‌سازد ثبت می‌شوند، بی آنکه هیچ‌کدام از این عبارات مفقود شوند. وحدتِ متن نه در مبدأ آن [مؤلف] که در مقصدش [خواننده] قرار گرفته است» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۸).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">بارت در «از اثر تا متن» دیدگاه پساساختارگرایی و بینامتنی‌ خویش را تشریح می‌کند و از پدیداری «متن» (که اصطلاحی معاصر است) علیه «اثر» (که اصطلاحی کلاسیک است) می‌گوید. گرچه بارت چنین چیزی نگفته است اما می‌توان گفت که مرگ مؤلف همان مرگ اثر نیز هست. بارت با استفاده از تفاوت بین فیزیک نیوتنی و فیزیک اینشتینی، تفاوت بین اثر و متن را توضیح می‌دهد. اثر شبیه فیزیک نیوتنی است؛ [اثر] می‌پندارد می‌توان جهان را به‌درستی و به‌طور عینی بازنمود. متن اما شبیه علم اینشتینی است که «می‌خواهد نسبیت قواعد ارجاع را نیز وارد مطالعه‌ی ابژه کند» («از اثر تا متن» ص ۱۵۶).</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">مفهوم اثر را می‌توان قرینه‌ی مؤلف زنده دانست. این مفهوم بازتابنده‌ی دیدگاه سنتی در مورد نوشتار است، دیدگاهی که نوشتار را محصول یک شخص می‌داند، شخصی که به اثر معنی می‌بخشد. از دیدگاه سنتی، اثر یک باشنده‌ی ثابت و هویت‌مند است که می‌توان آن را فهمید از طریق شناختِ قصد مؤلف و زمینه‌ی تاریخی پیدایش آن. همچنین گمان می‌شود که اثر به سادگی بازنمایی می‌کند، یعنی واژه‌های آن به واقعیتِ بیرونی اشاره می‌کنند. این‌گونه است که اثر منتقل‌کننده‌ی حقیقتی یگانه و ایستا دانسته شده و گمان می‌شود معنی به‌ دست مؤلف در اثر ریخته شده و زیر کنترل قرار گرفته است. تصور می‌شود اثر محدود شده است، چیزی است که می‌تواند به چنگ آید.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">معنی متن، برخلاف اثر، پویاست زیرا ماهیت زبان و بینامتنیت موجب می‌شوند تا متن دست‌خوشِ بازی معانی شود. متن از آن چیزی برساخته شده که بارت در کتاب «مرگ مؤلف» (ص ۱۴۶) بدان اشاره کرده است: «بافته‌ای از عبارات که از مراکز بی‌شمار فرهنگ گرفته شده است».</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">با این درک از متن است که خواننده درگیر می‌شود تا با تفاسیر ممکن بسیاری دست و پنجه نرم کند. اگر اثر، چیزی محسوس است که می‌توان در قفسه قرارش داد، متن چیزی است نامتعین و تثبیت‌نشده؛ چیز نیست، روندِ خوانش و تفسیر است.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">متن، چندگانه و متناقص و مبهم است و معنی‌اش کنترل‌پذیر نیست. متن هیچ مرکزی ندارد، فقط نوشتن است که نوشتنِ بیش‌تر را تولید می‌کند. متن از این که به حقیقت یا معنی ثابتی بسته شود گریزان است. بارت در «از اثر تا متن» می‌نویسد که اصطلاح «متن» به جای اشاره به متن خاصی، به مفهوم «متن» یا «متنیت» اشاره دارد.</div> <div dir="RTL"><b> </b></div> <div dir="RTL"><b>بارت و دین</b></div> <div dir="RTL"><b> </b></div> <div dir="RTL">نظریه‌‌ی بارت درباره‌ی متنیت و معنی متنی امکان‌های جدیدی برای دانشجویان دین‌پژوهی فراهم می‌آورد. برای نمونه، وقتی بارت تاکید می‌کند که هر متنی اساسا بینامتنی است، بافته‌ای از عبارات است که از متون دیگر و پیش‌پنداشت‌های فرهنگی و علایق مستقر بی‌شماری گرفته شده‌اند، در واقع پیشنهادهای برای جوامع دینی و مجموعه‌ی کتب مقدس‌شان به دست می‌دهد.</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">افزون بر آن، نظریه‌ی متنیتِ بارت می‌گوید که «معنی» این کتب مقدس همان‌قدر که از حوزه‌ی بینامتنی معاصر نیات و علایق جوامع دینی گرفته می‌شود، از زمینه‌ی باستانی‌اش نیز گرفته می‌شود. یعنی جامعه‌ی خوانندگان نیز متن را خواهند خواند و بخشی از معنی معاصر متن خواهند شد. از این چشم‌انداز است که معنیِ متون مقدس نه اثر یک مؤلف که متنِ یک جامعه خواهد بود.</div> <div dir="RTL"> </div> <p> </p> <div dir="RTL"><b>برای مطالعات بیش‌تر</b></div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL">• از رولان بارت</div> <div class="rteleft">Elements of Semiology. Translated by Annette Lavers and Colin Smith. New York: Hill and Wang,1968</div> <div class="rteleft">Mythologies. Translated by Annette Lavers. New York: Hill and Wang, 1973</div> <div class="rteleft">S/Z. Translated by Richard Miller. New York: Hill and Wang, 1974</div> <div class="rteleft">“Introduction to the Structural Analysis of Narratives.” In Image-Music-Text, translated by StephenHeath. New York: Hill and Wang, 1977</div> <div class="rteleft">“The Death of the Author.” Image-Music-Text. In Image-Music-Text, translated by Stephen Heath.New York: Hill and Wang, 1977</div> <div class="rteleft"> From Work to Text.” In Image-Music-Text, translated by Stephen Heath. New York: Hill and Wang, 1977.</div> <div dir="RTL" class="rteright">• درباره‌ی رولان بارت</div> <div class="rteleft">Culler, Jonathan. Roland Barthes. New York: Oxford University Press, 1983</div> <div class="rteleft">Hart, Kevin. “The Poetics of the Negative.” In Reading the Text: Biblical Criticism and LiteraryTheory, edited by Stephen Prickett. Oxford: Blackwell, 1991</div> <div class="rteleft">Lavers, Annette. Roland Barthes: Structuralism and After. Cambridge: Harvard University Press,1982</div> <div class="rteleft">Miller, Patricia Cox. “Pleasure of the Text, Text of Pleasure: Eros and Language in Origen’sCommentary on the Song of Songs.” Journal of the American Academy of Religion 54 (1986):241–53.</div> <div class="rteleft">Moriarty, Michael. Roland Barthes. Cambridge: Polity Press, 1991.</div> <div class="rteleft">Murphy, Tim. Nietzsche, Metaphor, Religion. Albany: State University of New York Press, 2001.</div> <div class="rteleft"> </div> <div> </div> <div dir="RTL"><b>◄توضیح مترجم:</b></div> <div dir="RTL">آنچه خواندید فصلی از کتاب "نظریه برای پژوهش‌های دینی" بود.</div> <div dir="RTL">این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهم‌پذیری بیشتر) ترجمه شده و در سایت زمانه منتشر می‌شود.</div> <div dir="RTL">فصل‌های این کتاب مستقل از هم هستند و در نتیجه لازم نیست برای مطالعه‌ی هر کدام از آنها فصل‌های پیشین را خوانده باشیم.</div> <div dir="RTL">مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:</div> <div class="rteleft">William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004</div> <div dir="RTL"> </div> <div dir="RTL"><b>بخش‌های پیشین:</b></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../reflections/2011/12/07/8870"><span>نظریه و اهمیت آن در دین‌پژوهی</span></a></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2011/12/21/9167"><span>زیگموند فروید</span></a></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/01/04/9692"><span>کارل مارکس</span></a></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../reflections/2012/01/17/10152"><span>فردریش نیچه</span></a></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../reflections/2012/01/31/10656"><span>فردینان دو سوسور</span></a></div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../reflections/2012/02/15/11083"><span>لویی آلتوسر</span></a></div> <div dir="RTL"><span><a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../reflections/2012/03/01/11513">میخائیل باختین</a></span></div> <p> </p> <p> </p>
ویلیام دیل و تیموتی بیل – رولان بارت (۱۹۱۵ - ۱۹۸۰)، منتقد ادبی و نظریهپرداز فرهنگی، در ۱۹۱۵ در شربورگ (فرانسه) به دنیا آمد. او در دانشگاه سوربن (پاریس) زبان فرانسه و ادبیات کلاسیک خواند. در اعتراض علیه فاشیسم فعال بود و در روزنامهها و نشریات چپ مطلب مینوشت.
بارت در طول جنگ جهانی دوم، به خاطر بیماری سل از خدمت سربازی معاف شد. بعد از جنگ برای تدریس به رومانی رفت اما بعدها به دانشگاه اسکندریهی مصر رفت و زیر نظر گریماس (A.J.Greimas) زبانشناسی خواند.
بارت در دههی ۱۹۵۰ به پاریس بازگشت و در مرکز ملی تحقیقات علمی در منصب فرهنگنویس و بعدها در منصب جامعهشناس کار کرد. از ۱۹۶۰ تا پایان عمرش در École practique des hautes etudes درس میداد. وی در ۱۹۷۶ به کرسی نشانهشناسی ادبی در کالج دو فرانس رسید.
بارت به همراه کسان دیگری که در بخشهای بعدی همین سلسله مقالات معرفی خواهند شد، عضو گروهی بود که گرد نشریهی ادبی «تل کل» (Tel Quel) شکل گرفته بود. بارت در ۱۹۸۰ بر اثر جراحاتی که از تصادف با یک کامیون برداشت، درگذشت.
فلسفهی بارت
عمر روشنفکرانهی بارت دو بخش دارد: بخش نخست شامل تفسیرهای ساختارگرایانه او از فرهنگ و ادبیات مردمی است. او در این آثارش، تمرکز ویژهای بر نشانهشناسی (یعنی مطالعهی نظام نشانهها) و نظریهی نشانهی زبانشناختی سوسور دارد، همان نظریهای که میگوید معانی دالها در رابطه با نشانههای دیگر آن نظام و یا در ضدیت با آنها مشخص میشوند.
آثار اولیهی بارت نهتنها تحت تاثیر حوزهی تحلیلِ ساختارگرایانه است، بل نوآوریهایی در این حوزه ایجاد کرده است. برای مثال، «اسطورهشناسیها» (۱۹۵۷) مطالعهی نشانهشناسی را وارد فرهنگ مردمی و روزمره ساخته و به تحلیل نظام نشانههایی میپردازد که در تبلیغات و مد و فیلم یافت میشوند.
بارت در بخش دوم عمر روشنفکرانهاش، در اواخر دههی ۱۹۶۰، از تحلیل ساختارگرایی به ساختارزدایی و پساساختارگرایی رسید. در این دوره بود که بارت به پروراندن آن اندیشههایی پرداخت که پیامدهای مهمی برای خوانش متن (از جمله متون مذهبی) داشت.
ما در این مقاله روی دو اثر مهم بارت (که متعلق به دورهی دوم زندگی حرفهای اوست) متمرکز خواهیم شد: «مرگ مؤلف» (۱۹۶۸) و «از اثر تا متن» (۱۹۷۱). بارت در این دو نوشته – که در واقع علامت ورود بارت به دورهی پساساختارگرایی هستند – ایدههایی را مطرح میکند که نهتنها بر نحوهی خواندن متون ادبی تاثیرگذار هستند، بل نحوهی فهمیدن ما از ماهیت متنیت و تفسیر را نیز تحت تاثیر قرار میدهند.
این دو مقاله، مفاهیم سنتی و رایجِ «نقش مؤلف» و «نقش خواننده» را به پرسش میگیرند، و تفاوت معنا و فحوای «اثر» و «متن» را توضیح میدهند. بارت در این دو مقاله، شیوههای «طبیعی»ِ خواندن و روابط «عادی»ای را که بین مؤلف و خواننده و متن برقرار است به نقد میکشد.
«مرگ مؤلف» نقد بارت از مفاهیم سنتی مؤلف و اثر ادبی و خواندن است. در واقع این مقاله به نقد ایدهی واقعگرایانهی بازنمایی میپردازد. ایدهی واقعگرایانهی بازنمایی میگوید زبان، تصویری صحیح از واقعیت فراهم میآورد. بارت این پنداشت را به چالش میکشد که واقعیت کموبیش ثابت و ایستاست و زبان میتواند واقعیت را بازتاب دهد.
مدرنیستها میگویند با نگاهکردن به زندگی مؤلف و مجموعهی آثار وی میتوان معنی متن مشخصی از او را پیشبینی کرد. بارت با این باور مخالف است. بارت همچنین آثار اولیهی خود را به چالش میکشد؛ مثلا میگوید «اسطورهشناسیها» اشکالِ فرهنگی را متمایز و جدا از جهان بزرگتر مینگرد.
بارت با این گرایش مخالف است که معنی یک متن را باید در راستای مقصود و منظور مؤلفاش قرار داد. وی میگوید متون را فقط میتوان در رابطه با متون دیگر فهمید. این ایده به «بینامتنیت» (intertextuality) معروف استy اصطلاحی که ابتدا دانشجو و همکار بارت، ژولیا کریستوا، ابداعاش کرد.
از نظر بارت (و همچنین از نظر کریستوا)، هر متنی بخشی از یک زمینهی بزرگتر تشکیلشده از متون است و معنی آن متن در این زمینه است که فراهم میشود. هر متنی در گفتگو با متون دیگر قرار دارد. بنابراین، معنی از منظور و مقصود مؤلف استخراج نمیشود. معنای متن را باید از شبکهی رابطهی بین خواننده و متن و شبکههای مفهومیِ بزرگتری که آن متن پیش میکشد، استخراج کرد.
با توجه به این ایده است که بارت خبر از مرگِ مؤلف میدهد (و آن جملهی نیچه را به یاد میآورد که «خدا مرده است»). بارت مینویسد «وقتی مؤلف بمیرد، خواننده به دنیا میآید» («مرگ مؤلف، ص ۱۴۸»).
این جملهی بارت («مرگ مؤلف») صرفا به این معنی نیست که شیوهی قدیمی فهم معنی متنی منسوخ شده است. بل به این معنی نیز هست که معنی در کجا مقیم است. بارت با اشاره به فهم سنتی از نقش مؤلف در انتقال معنی متنی مینویسد «وقتی میخواهند اثر را توضیح دهند، دنبال مرد یا زنی که آن اثر را تولید کرده میگردند، انگار که همیشه در تهِ داستان، در تمثیل داستان صدای یک فردِ تنها، یک مؤلف که در ما «اعتمادسازی» کرده وجود دارد» («مرگ مؤلف، ص ۱۴۳»).
با مرگ مؤلف، متن از قید مؤلفاش رها میشود و مؤلف دیگر نمیتواند سرچشمهی متعالیِ معنی متن و اقتداری برای چگونگی تفسیر متن باشد. برخلاف دیدگاه ادبی مرسوم، متون دارای معنای تک و ثابتی نیستند که بتوان از طریق تاریخ زندگی و زمینهی فرهنگی و نیتهای مؤلف آن را شناخت.
وقتی به مؤلف بهعنوان دارندهی معنی متنی اشاره میکنیم، در واقع میخواهیم تفسیر را مشروعیت بخشیم. مادام که اقتدار مؤلف سلطهی کاملی بر معنی متن داشته باشد، هیچ تفسیر دیگری بهغیر از تفسیر مؤلف مجاز و موجه نیست. اما با مرگِ نمادین مؤلف، تفسیر میتواند ورای محدودههای خوانشِ مؤلف-محور برود.
بارت مینویسد «وقتی مؤلف حذف شود، آنوقت رمزگشایی متن یکسره ادعایی بیهوده میشود. وقتی برای یک متن یک مؤلف در نظر بگیریم، محدودیتی بر متن تحمیل کردهایم، یعنی یک مدلول نهایی به متن دادهایم، یعنی نوشتن را متوقف کردهایم» («مرگ مؤلف»، ص ۱۴۷).
بنابراین از نظر بارت، حذف مؤلف و «نپذیرفتن اینکه متن (و جهان بهمثابهی یک متن) دارای یک معنی «پنهانی» و نهایی است فعالیتِ ضد-الهیاتی را آزاد میسازد، فعالیتی که حقیقتا انقلابی است چراکه با نپذیرفتنِ معنیِ ثابت نهایتا خدا و اقنوم خدا (خرد، علم، قانون) را نمیپذیرد» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۷).
مرگ مؤلف یعنی بینامتنیتسازی متن و نشاندن خواننده در مقام مفسر. خواننده حالا نقش مهمتری در معنیسازی بازی میکند، چرا که او اکنون آزاد است تا متن را با چشمپوشی بر قصد مؤلف تفسیر کند. ما خوانندگان، به آنچه بارت «مقصود نویسنده» نامیده، دسترسی نداریم. به زبان دیگر، ما نمیتوانیم بهیقین بدانیم که قصد مؤلف چه بوده تا بتوانیم به متن معنیای یگانه اختصاص دهیم و تثبیتاش کنیم. اهمیت این مساله آن است که تفسیر را از معنیِ یگانه و مؤلفمحور رها میسازد، معنیای که الزامهای ایدئولوژیک و هژمونیک در پی دارد.
در واقع ما از تفسیر متنی، به تفسیر خواننده از معنی نشانههای زبانشناسیک در متن، گذار میکنیم. نمونهی این سبک از خوانش پساساختارگرایلتع در تحلیل بارت از داستان کوتاه بالزاک در کتاب «S/Z» وجود دارد.
بارت میگوید که متن هیچگاه یک معنی یگانه را منتقل نمیکند، بل حاوی معانی و تفسیرهای چندگانه است. این تفسیرهای متفاوت نهتنها نتیجهی خوانندگان متفاوتی است که چشماندازهای متفاوتی دارند، بل اساسا نتیجهی پویایی و متغیربودن معنای خود واژهها و نیز حضور بینامتنیتهای بیشمار است.
واژهها پویا هستند زیرا در رابطه با واژههای دیگرست که معنی پیدا میکنند، و نشانهی زبانشناسیک نیز اختیاری (قراردادی) و افتراقی است. همین پویاییِ ذاتی زبان است که منجر به تفاسیر چندگانه و متضاد از متن میشود.
چنین نگاهی به نشانهی زبانشناسیک همانا یورشی به نگاه سنتی به تفسیر است، زیرا دیدگاه جدید رابطهی تناظریِ بین واژه (دال) و معنی بیرونی و ثابت در جهان (مدلول) را رد میکند.
پس از نگاه بارت همهی متون بینامتنی هستند. یعنی، متون در نظام روابطی جا گرفتهاند که بین متون چندگانهی موجود در بافت فرهنگی برقرار است. این متون – خواه قصه باشند یا غیرقصه، علمی باشند یا دینی – بخشی از متن دیگری هستند، و هر متن «یک فضای چندبعدی است که نوشتارهای متنوعی (که هیچکدامشان اصلی نیست) با هم تصادم کردهاند و به هم آمیختهاند» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۶).
این چندگانگیِ بینامتنیت در خواننده جا گرفته است: «پس حضور کامل نوشتار آشکار شده است: متن از نوشتارهای چندگانهای تشکیل شده است، منتج از فرهنگهای بسیاری است و وارد روابط متقابل دیالوگ و تقلید و مناظره میشود، اما این چندگانگی فقط در یکجا متمرکز میشود و آن خواننده است، نه (آنچنان که میگفتند) مؤلف. در خواننده است که همهی عباراتی که نوشتار را برمیسازد ثبت میشوند، بی آنکه هیچکدام از این عبارات مفقود شوند. وحدتِ متن نه در مبدأ آن [مؤلف] که در مقصدش [خواننده] قرار گرفته است» («مرگ مؤلف» ص ۱۴۸).
بارت در «از اثر تا متن» دیدگاه پساساختارگرایی و بینامتنی خویش را تشریح میکند و از پدیداری «متن» (که اصطلاحی معاصر است) علیه «اثر» (که اصطلاحی کلاسیک است) میگوید. گرچه بارت چنین چیزی نگفته است اما میتوان گفت که مرگ مؤلف همان مرگ اثر نیز هست. بارت با استفاده از تفاوت بین فیزیک نیوتنی و فیزیک اینشتینی، تفاوت بین اثر و متن را توضیح میدهد. اثر شبیه فیزیک نیوتنی است؛ [اثر] میپندارد میتوان جهان را بهدرستی و بهطور عینی بازنمود. متن اما شبیه علم اینشتینی است که «میخواهد نسبیت قواعد ارجاع را نیز وارد مطالعهی ابژه کند» («از اثر تا متن» ص ۱۵۶).
مفهوم اثر را میتوان قرینهی مؤلف زنده دانست. این مفهوم بازتابندهی دیدگاه سنتی در مورد نوشتار است، دیدگاهی که نوشتار را محصول یک شخص میداند، شخصی که به اثر معنی میبخشد. از دیدگاه سنتی، اثر یک باشندهی ثابت و هویتمند است که میتوان آن را فهمید از طریق شناختِ قصد مؤلف و زمینهی تاریخی پیدایش آن. همچنین گمان میشود که اثر به سادگی بازنمایی میکند، یعنی واژههای آن به واقعیتِ بیرونی اشاره میکنند. اینگونه است که اثر منتقلکنندهی حقیقتی یگانه و ایستا دانسته شده و گمان میشود معنی به دست مؤلف در اثر ریخته شده و زیر کنترل قرار گرفته است. تصور میشود اثر محدود شده است، چیزی است که میتواند به چنگ آید.
معنی متن، برخلاف اثر، پویاست زیرا ماهیت زبان و بینامتنیت موجب میشوند تا متن دستخوشِ بازی معانی شود. متن از آن چیزی برساخته شده که بارت در کتاب «مرگ مؤلف» (ص ۱۴۶) بدان اشاره کرده است: «بافتهای از عبارات که از مراکز بیشمار فرهنگ گرفته شده است».
با این درک از متن است که خواننده درگیر میشود تا با تفاسیر ممکن بسیاری دست و پنجه نرم کند. اگر اثر، چیزی محسوس است که میتوان در قفسه قرارش داد، متن چیزی است نامتعین و تثبیتنشده؛ چیز نیست، روندِ خوانش و تفسیر است.
متن، چندگانه و متناقص و مبهم است و معنیاش کنترلپذیر نیست. متن هیچ مرکزی ندارد، فقط نوشتن است که نوشتنِ بیشتر را تولید میکند. متن از این که به حقیقت یا معنی ثابتی بسته شود گریزان است. بارت در «از اثر تا متن» مینویسد که اصطلاح «متن» به جای اشاره به متن خاصی، به مفهوم «متن» یا «متنیت» اشاره دارد.
بارت و دین
نظریهی بارت دربارهی متنیت و معنی متنی امکانهای جدیدی برای دانشجویان دینپژوهی فراهم میآورد. برای نمونه، وقتی بارت تاکید میکند که هر متنی اساسا بینامتنی است، بافتهای از عبارات است که از متون دیگر و پیشپنداشتهای فرهنگی و علایق مستقر بیشماری گرفته شدهاند، در واقع پیشنهادهای برای جوامع دینی و مجموعهی کتب مقدسشان به دست میدهد.
افزون بر آن، نظریهی متنیتِ بارت میگوید که «معنی» این کتب مقدس همانقدر که از حوزهی بینامتنی معاصر نیات و علایق جوامع دینی گرفته میشود، از زمینهی باستانیاش نیز گرفته میشود. یعنی جامعهی خوانندگان نیز متن را خواهند خواند و بخشی از معنی معاصر متن خواهند شد. از این چشمانداز است که معنیِ متون مقدس نه اثر یک مؤلف که متنِ یک جامعه خواهد بود.
برای مطالعات بیشتر
• از رولان بارت
Elements of Semiology. Translated by Annette Lavers and Colin Smith. New York: Hill and Wang,1968
Mythologies. Translated by Annette Lavers. New York: Hill and Wang, 1973
S/Z. Translated by Richard Miller. New York: Hill and Wang, 1974
“Introduction to the Structural Analysis of Narratives.” In Image-Music-Text, translated by StephenHeath. New York: Hill and Wang, 1977
“The Death of the Author.” Image-Music-Text. In Image-Music-Text, translated by Stephen Heath.New York: Hill and Wang, 1977
From Work to Text.” In Image-Music-Text, translated by Stephen Heath. New York: Hill and Wang, 1977.
• دربارهی رولان بارت
Culler, Jonathan. Roland Barthes. New York: Oxford University Press, 1983
Hart, Kevin. “The Poetics of the Negative.” In Reading the Text: Biblical Criticism and LiteraryTheory, edited by Stephen Prickett. Oxford: Blackwell, 1991
Lavers, Annette. Roland Barthes: Structuralism and After. Cambridge: Harvard University Press,1982
Miller, Patricia Cox. “Pleasure of the Text, Text of Pleasure: Eros and Language in Origen’sCommentary on the Song of Songs.” Journal of the American Academy of Religion 54 (1986):241–53.
Moriarty, Michael. Roland Barthes. Cambridge: Polity Press, 1991.
Murphy, Tim. Nietzsche, Metaphor, Religion. Albany: State University of New York Press, 2001.
◄توضیح مترجم:
آنچه خواندید فصلی از کتاب "نظریه برای پژوهشهای دینی" بود.
این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهمپذیری بیشتر) ترجمه شده و در سایت زمانه منتشر میشود.
فصلهای این کتاب مستقل از هم هستند و در نتیجه لازم نیست برای مطالعهی هر کدام از آنها فصلهای پیشین را خوانده باشیم.
مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:
William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004
بخشهای پیشین:
نظرها
یاسر میردامادی
با تشکر از حمید پرنیان عزیز برای ترجمه جزء به جزء این کتاب خوب. نکته کوچکی در باب ترجمه این بخش داشتم که بیان آن، بهانه ای است برای تشکر از این کار خوب. در این عبارت: تفاوت معنا و اهمیتِ «اثر» و «متن» را توضیح میدهند» متن اصلی این چنین است: and explore differences in meaning and significance of a “work” and a “text.” به نظرم واژهی سیگنیفیکنس، باید به فحوا ترجمه شود نه به اهمیت. بارت و برخی دیگر از هرمنوتیسین ها میان معنا و فحوا تفاوت می گذارند.
حمید پرنیان
جناب میردامادی عزیز، ممنون از دقت و توجهتون. برای دوستان بخش سایت نوشتم که لطف کنن و اعمال کنن.