گونتر گراس: "آنچه باید گفت"
<p>بابک مینا ـ « گفتن حقیقت» مضمونی ست که ریشه‌های آن به نیچه می‌رسد: حقیقت چیست؟ چگونه باید حقیقت را گفت؟ بگذارید روی گفتن مکث کنیم. زنجیره بی‌پایان گفتار از صبح تا شام در رسانه‌های گروهی، از زبان کارشناسان، روزنامه‌نگاران، سیاستمداران، روحانیون، شومن‌ها، دلقک‌های رسانه‌ای، گفته می‌شود.</p> <!--break--> <p>اما چه کسی می‌تواند از زیر بار غبارآلود این همه تعینات ملال‌انگیز کلام، این سلطنت مستبدانه زبان که علیه زبان عمل می‌کند، از بیرون و درون به مفهوم حمله می‌کند و او را در خود می‌فشارد و می‌خشکاند تا آن را به سکونی مطلق فرو‌کاهد، حقیقت را ـ که چیزی نیست جز ترکی بر دیواره‌های استبداد گفتار ـ بگوید؟</p> <p> </p> <p>ادبیات امکانی ست برای رهایی از این استبداد شوم کلام. رهایی از این همدستی مشکوک زبان با قدرت‌های مستقر و مسلط. گونتر گراس، این «غول زیبا» متنی ساده نوشته است. چرا ساده؟ چون کلمه‌ها همان کلمه‌های روزمره‌ای ست که ما در روزنامه‌ها می‌خوانیم و یا در رادیو و تلویزیرون می‌شنویم.. حلقه‌های همان زنجیری که هر روز ما را با آن حلق‌آویز می‌کنند. او «حقیقت» را می‌گوید چون ما را از این زنجیر رها می‌کند. چون دوباره نیروی تخیل کلمات را از بی‌شرمی واقعیت پس می‌گیرد. نبرد ادبیات با دروغ سیاسی و سیاست دروغ ادامه دارد.</p> <p> </p> <p class="rtecenter"><img align="middle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ggbm02_0.jpg" /></p> <p> </p> <p class="rtecenter"><strong>گونتر گراس، نویسنده و شاعر آلمانی و برنده نوبل ادبی:باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست، </strong></p> <p class="rtecenter">-------------------------------------</p> <p> </p> <p><strong>آنجه باید گفت، گونتر گراس<br /> </strong></p> <p> </p> <p>چرا سکوت می‌کنم؛ چنین طولانی پنهانش می‌‌سازم<br /> آنچه آشکار است و در نقشه‌های جنگی، <br /> تمرین شده<br /> و ما جان به‌دربردگان، در پایانش، <br /> سرانجام جز پانوشتی نیستیم.</p> <p>ادعای حق حمله‌ی پیشدستانه، <br /> که می‌‌شود ایرانیانی را که پهلوان‌پنبه‌ای دروغین به یوغشان کشیده و<br /> سازمان‌یافته به شادی و هلهله‌شان واداشته، <br /> نابودکرد؛ <br /> چون درسرزمینشان، <br /> شاید که بمب اتمی ساخته می‌‌شود!</p> <p>چرا خود را بازمی‌دارم، <br /> آن سرزمینی را به نام یاد کنم، <br /> که آنجا سال‌هاست - هرچند در نهان -<br /> توان هسته‌ای‌ فزاینده‌ای در دسترس است<br /> اما لجام‌گسیخته، که هیچ‌کسی را به آزمونی<br /> بدان راه نیست؟</p> <p>این همگانی نهان‌کردن واقعیتی آشکار را، <br /> که سکوت من، فرمان‌بردار اوست، <br /> دروغی خفت‌بار می‌‌بینم؛ <br /> و اضطراری که تنبیه در یک‌قدمی‌ است، <br /> هرگاه که فرمانش نبری؛ <br /> که فتوای «سامی‌ستیزی»، اتهامی آشناست.</p> <p>اما اکنون، که از سرزمین من، <br /> با آن دیرگناهی که هیچش مثال نیست، <br /> و همیشه و دوباره، <br /> به یادش می‌‌آورند و سرزنشش می‌‌کنند، <br /> – وزان سوی دیگر، تاجرانه و مزورانه، <br /> به امید رستگاری و به تاوان گناه–<br /> می‌‌گویند زیردریایی دیگری باید به اسراییل<br /> فروخته‌شود؛ <br /> ویژه‌گی‌ا‌ش آن است که کلاهک همه‌ویرانگرش، <br /> آنجایی را نشانه می‌‌گیرد، <br /> که وجود حتا یک بمب اتمی‌ هم درآن اثبات نشده؛ <br /> از بیم درستی‌ آن، <br /> می‌‌خواهم که گفته‌باشم، آنچه باید گفت.</p> <p>چرا دیرزمانی سکوت کردم؟ <br /> چراکه می‌‌اندیشیدم، پیشینه‌ی من، <br /> – که دامانش از آن لکه‌ی ننگ هیچگاه پاک نخواهد‌شد–<br /> بازم می‌‌دارد، این حقیقت را، علیه اسراییل<br /> –که به آن وفادارم و وفادار خواهم‌ماند–<br /> بر زبان‌رانم و به چرایی بازپرسم.</p> <p>چرا اما اکنون لب به سخن باز می‌‌کنم؟ <br /> سالخورده با آخرین قطره‌های مرکب: <br /> اسراییل اتمی‌، به خطر می‌‌اندازد، <br /> صلح جهانی‌ به خودی خود شکننده و ناپایدار را. <br /> باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست، <br /> شاید که فردا دیر باشد؛ <br /> چراکه ما – آلمانی‌های کمرخم‌کرده زیر بار گناه -<br /> همدست جنایتی می‌‌توانیم‌شد، <br /> که از پیش دیدنی‌ است و همدستی ما، <br /> با هیچ‌کدام از بهانه‌های آشنا، <br /> توجیه نخواهد‌شد.</p> <p>اعتراف می‌‌کنم: بیشتر سکوت نخواهم‌کرد، <br /> که از فربیکاری و دورویی غربیان، <br /> به‌تنگ آمده‌ام؛ <br /> باشد که دیگران بسیاری هم، <br /> خویشتن از بند این سکوت برهند؛ <br /> بانی‌ این خطر شناخته را<br /> به ترک این خشونت بخوانند و<br /> بخواهند<br /> مهار بی‌مانع و پایدار<br /> توان اتمی‌ اسراییل<br /> و سازه‌های اتمی‌ ایران را، <br /> به یاری نهادی جهانی‌، <br /> که دولت‌های هر دو کشور، پذیرفته‌اش باشند.</p> <p>تنها اینگونه می‌‌شود همگان را، اسراییلی‌‌ها را، فلسطینی‌‌ها را، <br /> بیش از آن، همه‌ی مردم را، <br /> – در این زمینی‌ که توّهم اشغالش کرده‌ و در آن<br /> همه تنگ در کنار هم به دشمنی زنده‌اند–<br /> و سرآخر ما را هم،<br /> یاری‌کرد.</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=12786">:: جنجال شعر تازه گونتر گراس در مورد سياست اسرائيل عليه ايران::</a></p> <p> <span>اکبر فلاح‌زاده: <a href="#http://radiozamaneh.com/../../../../../../../politics/2012/04/05/12839">شعر بحث‌برانگیز گونتر گراس</a></span></p> <p> </p> <p><em>اصل شعر گراس</em> در <a href="http://www.sueddeutsche.de/kultur/gedicht-zum-konflikt-zwischen-israel-und-iran-was-gesagt-werden-muss-1.1325809">"زوددویچه تسایتونگ"</a></p>
بابک مینا ـ « گفتن حقیقت» مضمونی ست که ریشههای آن به نیچه میرسد: حقیقت چیست؟ چگونه باید حقیقت را گفت؟ بگذارید روی گفتن مکث کنیم. زنجیره بیپایان گفتار از صبح تا شام در رسانههای گروهی، از زبان کارشناسان، روزنامهنگاران، سیاستمداران، روحانیون، شومنها، دلقکهای رسانهای، گفته میشود.
اما چه کسی میتواند از زیر بار غبارآلود این همه تعینات ملالانگیز کلام، این سلطنت مستبدانه زبان که علیه زبان عمل میکند، از بیرون و درون به مفهوم حمله میکند و او را در خود میفشارد و میخشکاند تا آن را به سکونی مطلق فروکاهد، حقیقت را ـ که چیزی نیست جز ترکی بر دیوارههای استبداد گفتار ـ بگوید؟
ادبیات امکانی ست برای رهایی از این استبداد شوم کلام. رهایی از این همدستی مشکوک زبان با قدرتهای مستقر و مسلط. گونتر گراس، این «غول زیبا» متنی ساده نوشته است. چرا ساده؟ چون کلمهها همان کلمههای روزمرهای ست که ما در روزنامهها میخوانیم و یا در رادیو و تلویزیرون میشنویم.. حلقههای همان زنجیری که هر روز ما را با آن حلقآویز میکنند. او «حقیقت» را میگوید چون ما را از این زنجیر رها میکند. چون دوباره نیروی تخیل کلمات را از بیشرمی واقعیت پس میگیرد. نبرد ادبیات با دروغ سیاسی و سیاست دروغ ادامه دارد.
گونتر گراس، نویسنده و شاعر آلمانی و برنده نوبل ادبی:باید گفت آنچه گفتنیست،
-------------------------------------
آنجه باید گفت، گونتر گراس
چرا سکوت میکنم؛ چنین طولانی پنهانش میسازم
آنچه آشکار است و در نقشههای جنگی،
تمرین شده
و ما جان بهدربردگان، در پایانش،
سرانجام جز پانوشتی نیستیم.
ادعای حق حملهی پیشدستانه،
که میشود ایرانیانی را که پهلوانپنبهای دروغین به یوغشان کشیده و
سازمانیافته به شادی و هلهلهشان واداشته،
نابودکرد؛
چون درسرزمینشان،
شاید که بمب اتمی ساخته میشود!
چرا خود را بازمیدارم،
آن سرزمینی را به نام یاد کنم،
که آنجا سالهاست - هرچند در نهان -
توان هستهای فزایندهای در دسترس است
اما لجامگسیخته، که هیچکسی را به آزمونی
بدان راه نیست؟
این همگانی نهانکردن واقعیتی آشکار را،
که سکوت من، فرمانبردار اوست،
دروغی خفتبار میبینم؛
و اضطراری که تنبیه در یکقدمی است،
هرگاه که فرمانش نبری؛
که فتوای «سامیستیزی»، اتهامی آشناست.
اما اکنون، که از سرزمین من،
با آن دیرگناهی که هیچش مثال نیست،
و همیشه و دوباره،
به یادش میآورند و سرزنشش میکنند،
– وزان سوی دیگر، تاجرانه و مزورانه،
به امید رستگاری و به تاوان گناه–
میگویند زیردریایی دیگری باید به اسراییل
فروختهشود؛
ویژهگیاش آن است که کلاهک همهویرانگرش،
آنجایی را نشانه میگیرد،
که وجود حتا یک بمب اتمی هم درآن اثبات نشده؛
از بیم درستی آن،
میخواهم که گفتهباشم، آنچه باید گفت.
چرا دیرزمانی سکوت کردم؟
چراکه میاندیشیدم، پیشینهی من،
– که دامانش از آن لکهی ننگ هیچگاه پاک نخواهدشد–
بازم میدارد، این حقیقت را، علیه اسراییل
–که به آن وفادارم و وفادار خواهمماند–
بر زبانرانم و به چرایی بازپرسم.
چرا اما اکنون لب به سخن باز میکنم؟
سالخورده با آخرین قطرههای مرکب:
اسراییل اتمی، به خطر میاندازد،
صلح جهانی به خودی خود شکننده و ناپایدار را.
باید گفت آنچه گفتنیست،
شاید که فردا دیر باشد؛
چراکه ما – آلمانیهای کمرخمکرده زیر بار گناه -
همدست جنایتی میتوانیمشد،
که از پیش دیدنی است و همدستی ما،
با هیچکدام از بهانههای آشنا،
توجیه نخواهدشد.
اعتراف میکنم: بیشتر سکوت نخواهمکرد،
که از فربیکاری و دورویی غربیان،
بهتنگ آمدهام؛
باشد که دیگران بسیاری هم،
خویشتن از بند این سکوت برهند؛
بانی این خطر شناخته را
به ترک این خشونت بخوانند و
بخواهند
مهار بیمانع و پایدار
توان اتمی اسراییل
و سازههای اتمی ایران را،
به یاری نهادی جهانی،
که دولتهای هر دو کشور، پذیرفتهاش باشند.
تنها اینگونه میشود همگان را، اسراییلیها را، فلسطینیها را،
بیش از آن، همهی مردم را،
– در این زمینی که توّهم اشغالش کرده و در آن
همه تنگ در کنار هم به دشمنی زندهاند–
و سرآخر ما را هم،
یاریکرد.
اکبر فلاحزاده: شعر بحثبرانگیز گونتر گراس
اصل شعر گراس در "زوددویچه تسایتونگ"
نظرها
امیر
یک واقعیت تلخ رو بیان داشته متاسفانه همه بر علیه اش موضع گرفته اند. وقتی خود آمریکائیها هم اذعان دارن که ایران دنبال سلاح اتمی نیست و وقتی کشورهایی مثل اسرائیل، هند، پاکستان و کره شمالی که بمب اتمی دارند و عضو ام پی تی هم نیستند هیچ واکنشی از سوی مدعیان سلح جهانی را نمی انگیزد، چنین شعرهایی می تواند تا حدودی استاندارد دو گانه غرب را برملا سازد.