ژولیا کریستوا
کریستوا در تلاقیگاهِ زبانشناسی و روانکاوی و نظریهی فمینیستی کار میکند. وی دربارهی موضوعهای بیشماری نوشته، از وحشت گرفته تا عشق و افسردگی. روی هم رفته، وی علاقهی کمی به ساختارهای رسمی زبان و معنی دارد؛ کریستوا به هر چه از این ساختارها میگریزد و این ساختارها را ویران میکند، علاقهی بیشتری نشان داده است.
ویلیام دیل و تیموتی بیل − ژولیا کریستوا (۱۹۴۰ - ) روانکاو و نظریهپرداز فمینیست زبان و ادبیات است. وی در بلغارستان به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۶، پس از گرفتن یک بورس پژوهشی برای نوشتن تز دکترایش، به پاریس رفت. کریستوا در آنجا بهسرعت به جنبش روشنفکرانِ چپی پیوست که گرد نشریهی ادبی "تل کِل" (Tel Quel) جمع شده بودند. پرتاثیرترین آموزگار کریستوا در این دوره، رولان بارت بود.
تز دکترای کریستوا، «انقلاب در زبانِ شعری»، در ۱۹۷۴ منتشر شد و برای کریستوا کرسیای در زبانشناسیِ دانشگاه هشت پاریس به ارمغان آورد. وی تاکنون در همین دانشگاه مشغول به کار بوده است. کریستوا از ۱۹۷۹ به بعد بهعنوان روانکاو نیز مشغول به کار بوده.
کریستوا در تلاقیگاهِ زبانشناسی و روانکاوی و نظریهی فمینیستی کار میکند. وی دربارهی موضوعهای بیشماری نوشته، از وحشت گرفته تا عشق و افسردگی. روی هم رفته، وی علاقهی کمی به ساختارهای رسمی زبان و معنی دارد؛ کریستوا به هر چه از این ساختارها میگریزد و این ساختارها را ویران میکند، علاقهی بیشتری نشان داده است. علاقهی او به دیگریِ بازنمایینشدنی و بیاننشدنی در زبان و در خود و در جامعه است. در این دیگری است که کریستوا امکانی برای دگرگونی انقلابی اجتماعی میبیند.
کریستوا در «انقلاب در زبان شعری» به دیگربودگیای در زبان اشاره میکند که بالقوه انقلابی است. این دیگربودگی نشانهشناختی، که آن را با "کورا"[1] (chora) مشخص میسازد، با امر سمبلیک یا تتیک (thetic) در ستیز است. این امر نشانهشناختی در زبان (بهویژه در زبان شعری) مفهومشدنی است، و آن هم در ستیزی که با نظم غالب سمبلیکی (بنگرید به لاکان) دارد که بر زبان حاکم است. "کورا" (در اصطلاحِ روانکاوانه) با مرحلهی پیشازبانی و بدنِ مادر در ارتباط است. کریستوا این مؤلفهی "کورا"ییِ زبان شعری را با مادر و کودک و قانوقونهای پیشازبانی و مانند اینها نیز در ارتباط قرار میدهد (بنگرید به خاطرات اولیهی کریستوا از مادرانگی در « Stabat Mater» - دعای حضرت مریم). این مولفهی "کورا"یی در زبان و بهویژه در زبانِ شعری وجود دارد و نیروی بالقوه تخریبگری است. امر سمبلیک نمیتواند امر نشانهشناختی را بهطور کامل تحت کنترل خویش قرار دهد؛ امر نشانهشناختی پیوسته به ساختار سمبلیکِ معنا نفوذ میکند و بنابراین سیالیت و عدمتجانس را از نو در سوژهی سخنگو/نویسنده برپا میکند. امر نشانهشناختی، فرآیندِ آفرینش را از نو احیا میکند. کریستوا امر نشانهشناختی را «پیششرط اساسی» نظم سمبلیک میداند (انقلاب در زبان شعری، ص ۵۰). اگر نظم سمبلیک زبان را با خودآگاهی یکی بگیریم، میتوانیم امر نشانهشناختی یا کورا را ناخودآگاهِ زبان بدانیم. نفوذِ امر نشانهشناختی به درون زبان همانا بازگشتِ زبانِ سرکوبشده است. این را باید بدانیم که مفهومِ کریستوا از امر نشانهشناختی، متفاوت از مفهوم و معنای استاندارد نشانهشناختی یا علمِ نشانهها است.
کریستوا در «انقلاب در زبان شعری» و آثار دیگرش، بیشتر روی فرآیند دلالت متمرکز میشود تا خودِ محصول [دال و مدلول]. کریستوا نهتنها جهتِ کشفکردن فرآیندهای معنابخشی به سراغ متن میرود، بل میخواهد بداند چه چیزی در یک متن هست که در مقابل این فرآیند معنابخشی مقاومت میکند و آن را تضعیف میکند (بنگرید به «نشانهشناسی» و «نظام و سوژهی سخنگو» کریستوا). از این لحاظ، ما میتوانیم روشِ تحلیل ادبی کریستوا را نوعی روانکاوی متن بدانیم، روشی که وضعیتِ نهایی و ثابتِ متون را مفروض نمیگیرد، روشی که میخواهد بکاود این متون چهطور به وجود آمدهاند، چهطور شد که متون برای گفتن آنچه میگویند ایجاد شدند، و در این فرآیند چه چیزی سرکوب شده و چه چیزی متون را اساسا ناایستا و بیقرار نگه میدارد. از این طریق، تحلیل کریستوا در پی جاهایی در زبان است که رو به امکانِ دگرگونی اجتماعی گشوده است، رو به «تولید یک نوع متفاوت از سوژه، سوژهای که قادر باشد روابط اجتماعی جدیدی ایجاد کند، و بنابراین به فرآیند واژگونی سرمایهداری بپیوندد» («انقلاب در زبان شعری»، ص ۱۰۵).
نظریهی کریستوا دربارهی بینامتنیت (intertexuality) تاثیر زیادی روی مطالعات ادبی و فلسفه و دین داشته و دارد. این نظریه در ارتباط با ایده گفتوگوگرایی (dialogism) میخائیل باختین شکل گرفت. ایدهی بینامتنیت اولینبار در مقالهی «واژه، گفتوگو، و رمان» (۱۹۶۹) مطرح شد. کریستوا در آن مقاله ایدهی بینامتنیت را بهعنوان بخشی از نقد گستردهای به کار گرفت که به مفهومپردازی مدرنِ متن داشت؛ مفهومپردازی مدرن، متن را ظرفِ مجزا و محصورِ معنا میداند. بینامتنیت اما، برخلاف این مفهومپردازی مدرن، توجه را به این واقعیت جلب میکند که هر متنی «بهعنوان موزاییکِ نقل قول برساخته شده است» («واژه، گفتوگو، و رمان» ص ۶۶). بینامتنیت «حوزهی فراگذاری (transposition – پس و پیش کردن) نظامهای مختلفِ دلالتی» («انقلاب در زبان شعری»، ص ۶۰)، یک «تلاقیگاهی از سطوحِ متنی است تا یک نقطه (یعنی یک معنیِ ثابت)» («واژه، گفتوگو، و رمان» ص ۶۵).
کریستوا و دین
در دینپژوهی، بینامتنیت شیوهای از درکِ متن و سنت را ارائه میدهد که مقولهبندی آنها (متن و سنت) به مشروع و غیرمشروع را به چالش میکشد. برای نمونه، اگر انجیل مسیحی را یک بینامتنیت بدانیم، یعنی گفتهایم که نمیتوان آن را از حوزههای (باستانی و معاصر) متنی گوناگونی جدا کرد که زمینهی آن انجیل هستند. از این لحاظ، قانون یا شریعتِ خودبستهای (closed canon) وجود ندارد.
مفهوم کلیدی دیگری که در آثار کریستوا به چشم میخورد و استلزامات روشنی برای دینپژوهی دارد، نابهنجاردانی و پلشتخوانی (abjection) است (بهویژه بنگرید به «قدرتهای وحشت»، نخستینبار منتشرشده به فرانسوی در ۱۹۸۰). نابهنجار چیزی است که با نظم اجتماعی و سمبلیک چیزها جور نیست، بنابراین باید از این نظم خارج شود و ناپاک و چرک دانسته شود و به بیرون از مرزها رانده شود. نابهنجار / پلشت همیشه نظم را تهدید به برهمزدن و آلودهساختن میکند، بنابراین باید همیشه از آن فاصله گرفت. نابهنجاردانی فرآیندی است که جامعه به کار میبندد تا نابهنجار را شناسایی کند و آن را از طریق ممنوعیتها و تابوها از نظم اجتماعی و سمبلیک چیزها خارج سازد. بدین ترتیب، نابهنجاردانی در خدمت مشخصکردن مرزهای نظم اجتماعی/سمبلیک است.
کریستوا در «قدرتهای وحشت» و بعدها در مقالهای با عنوان «خوانشِ انجیل» (نخسیتنبار منتشرشده به فرانسوی در ۱۹۹۳)، قوانین و ممنوعیتهای «سفر لاویان» (یکی از اسفار کتاب تورات) را استخراج میکند تا نشان دهد که فرآیند نابهنجاردانی چگونه است. کریستوا میگوید لاویان (Leviticus) «صورت منطقی دادن به چیزی است که از [نظم] سمبلیک جداست». این فرآیند با تضاد بنیادین انسان و خدا آغاز میشود و تکامل میکند و به «نظام کاملی از تضادهای منطقی» تبدیل میشود. در این نظام است که «امر پاک با طبقهبندی مستقر همخوانی دارد» و امر ناپاک یا پلشت «همانی است که طبقهبندی مستقر را برهم میزند، و بینظمی و دَرهمی ایجاد میکند».
طبق تحلیل کریستوا، نظم سمبلیک در «سفر لاویان» همانا نظام بیگانهستیز و پدرشاهانه است و سوژهی ممتازش، مرد بزرگسال. و فرمانها و ممنوعیتهای آسمانی و الاهی این نظام برای آن است که همهی «قدرت مادرانه» را تابع و فرمانبردار قواعد و قوانین این نظام سازد. پس «خدا»ی انجیل همانا مؤلف و ضمانتگر این نظام است، نظامی که هدف نهاییاش ممنوعساختن همانندسازی (identification) با مادر است. افزون بر آن، کریستوا تابوی مادر را «هستهی اسطورهشناختیای» (mytheme) میداند که سرچشمهی آن نظمی است که در لاویان برساخته شده. و ردپای این تابو را در ممنوعیتی میبیند که علیه جوشاندن کودک در شیر مادرِ کودک است، و امر به ختنهکردن نیز نشانهای از این تابوست که پسر را از مادر جدا میسازد و با پدر همسان میکند (پدری که به نوبهی خود با پدر/خدا و بنابراین با نظم پدرشاهی همسان شده است).
تحلیل کریستوا از قوانین غذایی لاوی از بسیاری جهات شبیه تحلیل مری داگلاس (مردمشناس) از پاکی و خطر است. داگلاس عمدتا روی این متمرکز میشود که چنین ممنوعیتهایی وضع شدهاند تا فرهنگ کهن اسرائیل را بر طبق یک نظم نمادین مشخصی برسازد، کریستوا اما تاکید دارد که ما باید فراتر از این نگره برویم تا بتوانیم بپرسیم این نظم چگونه نوع خاصی از سوژگانی انسانی را برمیسازد. کریستوا با خواندن انجیل بهعنوان «راهبرد هویت»، نهتنها میخواهد نظامی را که در لاویان ارائه شده بررسی کند بل میخواهد «سوژهی سخنگو»ی متن را نیز بکاود، سوژهای که همان راوی متن است. کریستوا میگوید وقتی متن را اینگونه نگاه کنیم، دربارهی فرآیند شکلگیری سوژه بینش به دست میآوریم، فرآیندی که هرگز پایان نمیپذیرد و همیشه گشوده است تا با بازگشت امر سرکوبشده فروریزد (بنگرید به بیل و کتاباش «گشودهبودن»، در این کتاب خدای انجیل سوژهای دانسته میشود که به همین نحو در خطر است).
کریستوا همیشه به مسئلهی تجربهی دینی زنان و امر مقدس علاقهمند بوده است. او در یکمجموعه منتشر شده از گفتوگو با کاترین کلمان (مردمشناس و نظریهپرداز فمینیستی)، به این میپردازد که آیا فرد میتواند امر مقدس را فقط بر حسب زنانگی بفهمد («زنانگی و امر مقدس» گفتوگوهایی بین این دو در ۱۹۹۶). این گفتوگو بیآنکه نظریهی خاصی از امر مقدس ارائه دهد، پرسشهای برانگیزانندهای طرح میکند، در این باره که آیا تجربهی دینی زنان به صورت ویژهای به روی روابط درونی ایمان و امورجنسی، امر عرفانی و امر نفسانی گشوده است یا نه.
برای مطالعات بیشتر
از کریستوا
The Kristeva Reader. Edited by Toril Moi. New York: Columbia University Press, 1986
“Stabat Mater.” In The Kristeva Reader, Edited by Toril Moi. New York: Columbia University Press, 1986
Revolution in Poetic Language. Abridged and translated by Margaret Waller. New York: Columbia University Press, 1984
Powers of Horror: An Essay on Abjection. Translated by L.S.Roudiez. New York: Columbia University Press, 1982
Tales of Love. Translated by L.S.Roudiez. New York: Columbia University Press, 1987
“The System and the Speaking Subject.” In The Kristeva Reader, edited by Toril Moi. New York: Columbia University Press, 1986
“Semiotics: A Critical Science and/or a Critique of Science.” In The Kristeva Reader, edited by Toril Moi. New York: Columbia University Press, 1986
“Word, Dialogue and the Novel.” In Desire in Language: A Semiotic Approach to Literature and Art, edited by Leon Roudiez. New York: Columbia University Press, 1980
“Reading the Bible.” In New Maladies of the Soul, translated by R.Guberman. New York: Columbia University Press, 1995
(with Catherine Clément) The Feminine and the Sacred. Translated by Jane Marie Todd. New York: Columbia University Press, 2001
دربارهی کریستوا
Astell, Ann W. “Telling Tales of Love: Julia Kristeva and Bernard of Clairvaux.” Christianity and Literature 50 (2000): 125–48
Beal, Timothy K. “Opening: Cracking the Binding.” Reading Bibles, Writing Bodies: Identity and the Book, edited by David M.Gunn and Timothy K.Beal. London and New York: Roudedge, 1997
Berry, Philippa. “Kristeva’s Feminist Refiguring of the Gift.” In Post-Secular Philosophy, edited by Phillip Blond. London and New York: Routledge, 1998
Chopp, Rebecca S. “From Patriarchy into Freedom: A Conversation between American Feminist Theology and French Feminism.” In Transfigurations, edited by Susan St. Ville, Susan M.Simonaitis, and C.W.Maggie Kim. Minneapolis: Fortress Press, 1993
Jasper, Alison. “Communicating: The Word of God.” Journal for the Study of the New Testament 20 (1997): 29–45
Joy, Morny, Kathleen O’Grady, and Judith L.Poxon, eds. French Feminists on Religion: A Reader. London and New York: Routledge, 2002
Kearns, Cleo McNelly. “Kristeva and Feminist Theology.” In Transfigurations, edited by Susan St. Ville, Susan M.Simonaitis, and C.W.Maggie Kim. Minneapolis: Fortress Press, 1993
O’Grady, Kathleen. “The Pun or the Eucharist? Eco and Kristeva on the Consummate Model for the Metaphoric Process,” Literature and Theology 11 (1997): 93–115
◄توضیح مترجم:
آنچه خواندید فصلی از کتاب "نظریه برای پژوهشهای دینی" بود.
این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهمپذیری بیشتر) ترجمه شده و در سایت زمانه منتشر میشود.
فصلهای این کتاب مستقل از هم هستند و در نتیجه لازم نیست برای مطالعهی هر کدام از آنها فصلهای پیشین را خوانده باشیم.
مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:
William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004
بخشهای پیشین:
پانویس:
[1] مفهوم "کورا" یا "خورا" χώρα را افلاطون وارد ادبیات فلسفی کرده است. منظور از آن در رساله تیمائوس فضایی برزخی میان هستی و نیستی در آغاز جهان است. ژولیا کریستوا این مفهوم را برای مشخص کردن مرحله نخستین رشد روانی (از بدو تولد تا شش ماهگی) در نظر میگیرد. در این دورهی پیش از زبان گشودن، بر روان کودک آمیزه بینظمی از ادراکها، احساسها و نیازها غلبه دارد. کودک هنوز خود را از دیگری متمایز نمیبیند؛ پدیدهها هنوز دارای مرزهای ویژه خویش نشدهاند.
نظرها
نظری وجود ندارد.