امنیت دانش آموزان، مسئله حکومت ایران نیست
گفتگو با سعید پیوندی جامعه شناس
ایرج ادیبزاده - وضعیت نابهسامان ایمنی در مدارس ایران، هر روز فاجعه تازهای میآفریند. روز ۱۵ آذرماه سال جاری، بر اثر آتش گرفتن یک بخاری نفتی در مدرسهای در روستای شینآباد آذربایجان غربی، ۳۷ کودک دچار آتشسوزی شدند که حال هشت نفر آنها با بیش از ۴۰ درصد سوختگی وخیم گزارش شده است و یکی از آنها روز یکشنبه در بیمارستان جان باخت.
در آغاز سال تحصیلی امسال هم در دو حادثه تصادف اتوبوس دانشآموزان در خوزستان و بروجن، ۳۶ دانشآموز جانشان را از دست دادند و ۱۸ دانشآموز دیگر مجروح شدند.
دو نماینده مجلس از ایران شهر و گروهی از دانشجویان دانشگاه پیرانشهر در چند گردهمایی اعتراضی، خواستار استعفای وزیر آموزش و پرورش شدهاند. جواد جهانگیرزاده نماینده ارومیه گفته است: «هزینه تجهیز محیطهای آموزشی صرف شام و افطار شدهاند» و رسول خضری نماینده پیرانشهر هم در مجلس گفته است: «این دانشآموزان در بیکفایتی مدیران سوختهاند».
برای بررسی بیشتر این حادثه با سعید پیوندی، پژوهشگر مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک فرانسه و کارشناس مسائل آموزش ایران گفتوگو کردهایم.
شما ناامنی مدارس ایران و دوربودن کلاسها از استانداردهای لازم را که هرازچندگاه فاجعهآفرین میشوند، چگونه ارزیابی میکنید؟
سعید پیوندی: در ۱۰، ۱۵ سال گذشته به این طرف، تقریباً ما به طور منظم هر سال یا هر چند ماه شاهد یک فاجعه در حوزه آموزشی ایران در سطح مدارس هستیم؛ در جریان مسافرتها یا فعالیتهای دانشآموزان.
در حقیقت این فقط یک معنا میتواند داشته باشد و آن اینکه ایمنی و حفظ جان دانشآموزها بهعنوان اولین و ضروریترین اولویت آموزش مورد توجه مسئولان نیست و به طور مکرر این موضوع در ایران مطرح شده، ولی هیچ وقت تبدیل به یک سیاست واقعی در نظام آموزشی ایران نشده است.
زمانی که هشت سال پیش در روستای سفیلان در چهارمحال بختیاری آتشسوزی رخ داد و در آن تعدادی از دانشآموزان کشته شدند و انعکاسی وسیع هم در جامعه ایران پیدا کرد، یک لایحه به مجلس داده شد برای اینکه بودجهای برای ایمنیسازی مدارس اختصاص داده شود تا این نوع حوادث دیگر تکرار نشود. در عمل هشت سال از آن تاریخ گذشته و ما به طور منظم شاهد تکرار این حوادث و برخورد مشابه مسئولان هستیم. یعنی هربار مسئولان میآیند و عذرخواهی میکنند و بهانهای میآورند، ولی هیچ وقت یک سیاست ضربتی، پیگیر و مطمئن پیاده نمیشود، برای اینکه ما شاهد تکرار این فجایع نباشیم.
وزیر آموزش و پرورش وقتی دو روز پیش برای توضیح این حادثه به مجلس رفت، به نمایندگان گفت که من تا قیامت بابت هر اتفاقی که در آموزش و پرورش میافتد عذرخواهی میکنم. به این معنا که در واقع هیچ تضمینی برای عدم تکرار این حوادث نیست و هیچ سیاست واقعی برای ایمنیسازی مدارس وجود ندارد.
اولین و ضروریترین مسئلهای که در یک مدرسه در هر جای دنیا باید به آن توجه شود، همین بُعد امنیت است و این بُعد در نگاه و در سیاستهای آموزش و پرورش ایران متأسفانه غایب است. اینها اولویتهای دیگری دارند. کشور ایران اگر کشور فقیری بود و اگر امکانات نداشتیم، این حرفها میتوانست قابل درک باشد.
ما از ده سال پیش به این طرف شش میلیون دانشآموز را از دست دادهایم. یعنی از جمعیت دانشآموزی ما ، به خاطر کاهش جمعیت کم شده است. این یک فرصت طلایی بوده برای آموزش ایران، برای اینکه بتواند کیفیت آموزش ایران را بالا برد، برای اینکه بتواند ایمنی مدارس ایران را بالا برد.
اگر در گذشته مسئولان میگفتند افزایش شمار دانشآموزان هرسال فشار زیادی را بر ما تحمیل میکند، الان ده سال است که این فشار را هم نداریم، بلکه برعکس با کاهش جمعیت دانشآموزی، زمینه فراهم شده که بپردازیم به زمینههایی که توجه به آنها در گذشته مشکلتر بوده است، ولی حرفهای مسئولان نشان میدهد که هیچ اراده جدیای متأسفانه در این زمینه وجود ندارد.
با وجود کشتار و تلفات بسیار در جادهها در برنامهای موسوم به «راهیان نور» چرا این برنامه را متوقف نمیکنند؟ اصلاً راهیان نور با تحصیل دانشآموزان چه ارتباطی دارد؟
هیچ ارتباطی بین برنامه راهیان نور و امر آموزش در ایران به طور واقعی وجود ندارد. یعنی این اردوگاهها نه کمک آموزشی هستند، نه فوق برنامه آموزشی و نه هیچ اهمیت علمی، فرهنگی، آموزشی و یا تربیتی دارند؛ نه حتی بچهها را به موزه میبرند که بچهها چیزی جدید یاد بگیرند... این برنامهها فقط وجه ایدئولوژیک و سیاسی دارند. این بچههایی را که عضو بسیج هستند، میبرند به مناطقی که جبهههای جنگ بوده تا با روحیه و شرایط جنگی آن زمان آشنا شوند و از این طریق وابستگیشان به حرکت بسیج یا حکومت بیشتر یا شدیدتر شود.
بنابراین هیچ ارزش آموزشی، علمی و فرهنگی در این برنامهها جز نیت ایدئولوژیک وجود ندارد. ولی با وجود این آموزش و پرورش و بسیج برای تداوم این برنامهها اصرار میکنند؛ آنهم علیرغم همه اتفاقهایی که در سالهای گذشته و بهخصوص در همین سال جاری افتاده است و ما شاهد چندین تصادف و کشتهشدن تعدادی از دانشآموزان بودهایم.
ما در ایران جادههایی داریم که از نظر استانداردهای بینالمللی بسیار دور هستند، از آنچه میتواند برای یک جاده قابل قبول باشد. برای همین هم تعداد تصادف در جادههای ایران را اگر با حد متوسط اروپا مقایسه کنیم، می بینیم بیش از ده برابر است. البته اگر نسبت تعداد ماشین و تعداد جمعیت را در نظر بگیریم.
این به این معناست که ما جادههایی به شدت ناامن داریم و بردن دانشآموز بهخصوص در شرایط مدیریتی که در آن توجهای به ایمنی بچهها نمیشود بسیار خطرناک هست؛ شرایطی که توجه نمیشود آیا اتوبوسهایی که قرار است دانش آموزان را به منطقه مورد نظر ببرند، ایمنی لازم را دارند؟ آیا رانندهای که آنها را میبرد، همه نکات لازم را رعایت میکند؟ آیا جاده به اندازه کافی ایمن هست؟ بدون توجه به همه اینها، بچههای بیگناه را سوار اتوبوس میکنند و از پدر و مادرشان هم تعهد میگیرند تا اگر بلایی سرشان بیاید، تقصیر خودشان باشد که اجازه داده اند بچههاشان به اردوی راهیان نور بروند و به همین ترتیب حوادث تکرار میشود.
من فکر میکنم در هر جای دنیا اگر بود، خیلی سریع جلوی چنین برنامههایی را گرفته بودند یا دست کم از وسایلی مثل راهآهن استفاده میکردند که در آنها کمتر تصادف رخ میدهد. ولی هیچ تصمیمی برای این گرفته نمیشود، چون همانطور که گفتم ایمنی بچهها جزو اولویتهای اول مسئولان نیست. اولویت اول مسئولان تربیت ایدئولوژیک و مذهبی بچههاست. نگاه کنیم به برنامههای ده سال پیش تا بهحال، بهخصوص پنج، شش سال اخیر و ببینیم آموزش و پرورش ایران برای چه چیزی بسیج شده است؟ برای این بسیج شده بود که مدارس قرآنی ایجاد کند.
اگر در گذشته، در ده سال پیش این وعده مطرح بود که قرار است تا چند سال دیگر از طریق صندوق توسعه، مدارس ایران نوسازی شوند که هیچ وقت هم اجرا نشد، الان حتی وعده هم داده نمیشود که مثلاً ما از الان تا یکی دو سال دیگر در یک برنامه ضربتی همه کلاسهای ناامن را امن میکنیم، برای اینکه دانشآموزان ما دیگر شاهد این حوادث فاجعهبار نباشند. دیگر حتی هیچ وعده خاصی هم داده نمیشود. در حالی که در همه زمینههای دیگر ایدئولوژیک و سیاسی تا دلتان بخواهد وعده داده میشود.
در نظام آموزشیای که بالاترین میزان آموزش دینی را در برنامههای درسیاش دارد، همزمان یک فعالیت جدید هم بهنام مدرسه قرآنی ایجاد میکنند. حکومت بسیج راه انداخته است برای اینکه دهها هزار نمازخانه در مدارس بسازد، در حالی که در گوشه و کنار این کشور پر از مسجد است و همه گله میکنند که این مساجد خیلی وقتها خالی از نمازخوان است. بسیج راه انداخته است برای اینکه نهادی که در گذشته برچیده شده بود به نام نهاد امور پرورشی که در واقع نقش کنترل ایدئولوژیک و سیاسی مدرسه و دانشآموزان و معلمان را داشت دوباره احیا کند. هزاران معلم پرورشی نیز در این زمینه استخدام شدهاند. وزارت آموزش و پرورش بسیج شده برای این که یک نهاد جدید به نام مربیان حجاب در مدارس دخترانه به بچهها یاد دهند که حجاب یعنی چه یا قانعشان کنند که باید حجاب داشته باشند.
همه این فعالیتها را وزارت آموزش و پرورش توانسته انجام دهد، ولی آیا نمیتواند همزمان برود سراغ مسئله ایمنی بچهها، مسئله بخاریهای ناامن را حل کند و یا شرایطی ایجاد کند که کودک ما وقتی به مدرسه میرود، جنازهاش شب برای خانوادهاش ارسال نشود؟ یعنی عمق این فاجعه و اهمیت این مسئله که در همه جای دنیا میتواند بهراحتی اولویت اول و ضروری نه تنها در آموزش بلکه در امر کشورداری باشد، به همین سادگی نادیده گرفته میشود، به همین سادگی از آن چشمپوشی میشود و هیچ نوع وعدهای هم حتی دیگر داده نمیشود.
یعنی اگر در گذشته، در ده سال پیش این وعده مطرح بود که قرار است تا چند سال دیگر از طریق صندوق توسعه، مدارس ایران نوسازی شوند که هیچ وقت هم اجرا نشد، الان حتی وعده هم داده نمیشود که مثلاً ما از الان تا یکی دو سال دیگر در یک برنامه ضربتی همه کلاسهای ناامن را امن میکنیم، برای اینکه دانشآموزان ما دیگر شاهد این حوادث فاجعهبار نباشند. دیگر حتی هیچ وعده خاصی هم داده نمیشود. در حالی که در همه زمینههای دیگر ایدئولوژیک و سیاسی تا دلتان بخواهد وعده داده میشود.
در همین پیشگفتاری که شما از قول یکی از مسئولان گفتید که پولی که قرار بوده صرف نوسازی مدارس شود، صرف دادن شام و افطاری و از این فعالیتها شده است. یعنی نگاه مسئولان به مسئله مدرسه، ایمنی و آموزش، در واقع یک نگاه غیرمسئولانه، غیرکارشناسانه و ضد آموزشی است و تنها چیزی که گویا برای آنها در مدرسه اهمیت دارد، همین بُعد ایدئولوژیک قضیه است و اینکه در این مدرسه بچههایی تربیت شوند که فرمانبردار حکومت باشند، از حکومت اطاعت کنند و با سمتگیریهای ایدئولوژیک آن موافق باشند. در واقع شستوشوی مغز مردم برای حکومت نسبت به هرچیز دیگر اولویت دارد. در حالی که در همهجای دنیا، حفظ امنیت بچهها در مدرسه از اولویتهای جا افتاده و پیشپا افتاده است.
نظرها
کاربر مهمان
این هم از برکاتش هست !!!!!
محمد امین حسن پور
سالانه نفرات بسیاری (زیاد تر از انچه که در کاروان های راهیان نور کشته می شوند) در جاده های شمال کشورکشته می شوند،آیا شمال رفتن را هم محکوم میکنید؟ جناب آقای پیوندی، همانگونه که نظام سیاسی فرانسه به عنوان یک نظم لائیک، از استفاده از نشانه ای مذهبی را در مدارس ممنوع میکند و این عمل نیز در عین اینکه آموزشی و پژوهشی نیست، موجه شمرده می شود، نظام سیاسی ایران نیز به عنوان نظمی دینی میل به دینی و مذهبی نمودن دانش آموزان دارد. درنهایت، کاملا صحیح است که باید مدارس نوسازی و ایمن سازی شوند و بودجه های این امر نیز باید در ردیف خود هزینه شوند اما اتفاقاتی مشابه آنچه که روستای شین آباد پیش آمد، بیشتر در مناطق روستایی و توسعه نیافته پیش می آید.
کاربر مهمان
محمد امین حسن پور در تاریخ سه شنبه, 09/21/1391 - 20:40 ، درباره قیاس مع الفارق نظام لائیک فرانسه با حکومت مذهبی عقب مانده ایران و چگونگی اجرای قوانین در دو کشور، یادآوری این نکته بد نیست که اکثریت مردم فرانسه طرفدار یک حکومت لائیک و خواهان اجرای قوانین آن در جامعه هستند اما اکثریت مردم ایران از حکومت دینی و اجرای قوانین الهی تحمیلی آن بیزارند. اما اینکه فرمودید چنین حوادث ناگواری در همه نقاط محروم دنیا اتفاق میفته، سؤال من از شما اینه چرا کشوری بالقوه مستعد و ثروتمند مانند ایران باید هنوز یک کشور توسعه نیافته و عقب مانده و دارای مناطق این چنینی باشه؟! حکومتی که قابل مقایسه با حکومت فرانسه هست که نباید هر چند وقت یک بار خبر وقوع یک مصیبت در مناطق توسعه نیافته اش به گوش خلایق برسه!