روانکاوی و فرهنگ (۳)
<p dir="RTL">حسن مکارمی <span dir="LTR">‒</span> فروید خود آغازگر به کارگیری روان‌کاوی در نقد ادبی بود و با بررسی نوشته‌های دیگران تلاش در شکافتن روان کرد. نقد ادبی و هنری با روان‌کاوی جان تازه‌ای یافت. در دانشگاه‌های بسیاری نقد با روان‌کاوی رنگ و رو و معنی یافته است. گذشته از آن روان‌کاوی کاربردهای فراوانی در دامنه حقوق، معماری، انسان‌شناسی، تاریخ‌نگاری و به‌ویژه مدیریت و نوآوری و بازسازی ساختاری سازمان‌ها و بازاریابی دارد. نقد روان‌کاوانه کارهای کافکا و هملت شکسپیر امروزه به صورت ماندگار در آمده‌اند. در ایران نیز کارهای صادق هدایت به‌ویژه بوف کور از این محک گذشته‌اند.</p> <p dir="RTL"> </p> <!--break--> <p dir="RTL">در این بخش به گونه‌ای گذرا به چند نمونه از کارکرد روان‌کاوی اشاره می‌کنم.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>روان‌کاوی بالینی و دگرگونه شنیدن</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ندای درون آگاهمان می‌کند، این آگاهی «ناخودآگاه» است. با خود می‌گوییم: می‌شنوم. سخن گفتن و شنیدن «ناخودآگاه»، همان کار کردن بر داده‌های سخن است تا از این راه کارکرد این «بیگانه درونی» را بهتر بشناسیم. برای فردی که در راه پیمودن مراحل روان‌کاوی خود است، هر وادی این سفر درونی با حیرت و پرسش و تعجب و یافته‌های تازه همراه است. یافته‌ها به ‌همین‌جا ختم نمی‌شوند. پیش از همه فرد ندای خود را می‌شنود و از این راه سخن دیگران را می‌شنود. گوش به شنیدنی‌های دیگران پی می‌برد. فرد با دستیابی به این آگاهی تازه رسیده، جهان پیرامون خود را دوباره می‌سازد و دوباره تعریف می‌کند. جهانی تازه حاصل نوع تازه‌ای از گوش فرا دادن.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">سال‌ها گذشته‌اند و تجربیات فراوانی در زمینه روان‌کاوی بالینی، بیش‌تر و بیش‌تر کارکرد و ساختار ناخودآگاه را به ما می‌شناسانند. نظریه‌های گوناگون کشف شده و همه‌گیر می‌‌شوند. نظریه‌ها و دانسته‌های ما از میدان فعالیت بالینی به میدان شناخت عمومی پا می‌گذارند و این مشکلاتی به همراه می‌آورد که همه‌گیر شدن‌هایی از این دست ایجاد می‌کند (کم‌فهمی‌ها، تفسیرهای شخصی و جانبی و گاه کژراهه).</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژاک لاکان در کتاب خود به نام «نوشته‌ها» می‌آورد: «روان‌کاوی بالینی به مفهوم خاص خود تنها چون درمان، آن هم آن‌گاه که فرد سخن بگوید و به سخن خود گوش فرا دهد، کاربرد دارد». ضرب‌المثل پارسی است که می‌گوید، گندم را برای دانه گندم می‌کاریم و کاه حاصل می‌آید. میدان روان‌کاوی بالینی نیز در این جنبه‌های بالینی کار خود ما را به گوش فرادادنی دیگر برده است که به‌شیوه‌ای دیگر در میدان‌های فرهنگی و اجتماعی خود را سامان می‌دهد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">تازه و تازگی در روان‌کاوی بالینی وجود ندارد. کشف «ناخودآگاه» انسان سخن‌گو و جهان او را دو پاره می‌کند. انسان و داستان کشف و شناخت علمی او در باره خود و جهان پیرامونش پیش از این «کشف» نیز وجود داشته‌اند. جهان‌بینی، فلسفه تاریخ فرهنگ و تمدن، شاخه‌شناسی علم، هنرشناسی و طبقه‌بندی علوم و فنون به شیوه‌ای پیش از این کشف؛ کشف «ناخودآگاه» وجود داشته است و این همه براساس انسان «واحد»، «فرد متحد» و یکپارچه تعریف شده‌اند. با کشف ناخودآگاه، و حضور آن در فرد، فرد دو پاره می‌شود و به‌همین سبب، دوباره تعریف‌سازی، دوباره‌خوانی، ترکیب و تجربه‌ای دیگر از خود و محیط پیرامون ضرورت می‌یابد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در صد سال گذشته پس از آن که زیگموند فروید با به‌کارگیری داده‌های بالینی بر حضور بیگانه‌ای در ما به نام «ناخودآگاه» اشراف می‌یابد؛ بخش عمده‌ای از شناخت ما دوباره‌نگاری شده‌اند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">یافته‌های فروید ابعاد تازه‌ای در میدان یافته‌های بالینی و روانی می‌گشاید. از این هم فراتر رفته و به‌سراغ مذهب، انسان‌شناسی، باستان‌شناسی، اسطوره‌شناسی، هنر و ادبیات و جامعه‌شناسی می‌رود. در همین زمان پژوهش‌های مشترک فراوانی با حضور روان‌کاوان بالینی و پژوهشگران دیگر صورت می‌گیرد. اریک فروم، به دوباره‌یابی ارزش‌های اجتماعی- اقتصادی انسان می‌پردازد؛ یونگ به نمادها و ریشه‌های اَبَرالگویی آنان می‌پردازد و تا عمق مذهب و کیمیاگری را می‌کاود، تا آن‌جا که فروید به او لقب پیامبر می‌دهد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">نگاهی کوتاه به فهرست کتاب‌ها و نوشته‌های پژوهشی که زیر تأثیر نظریه‌های روان‌کاوی بالینی تهیه شده‌اند، پهنای میدان کار را نشان می‌دهد. در این‌جا تنها چون نمونه پاره‌ای از این فهرست را خواهم آورد. بانک داده‌های اطلاعاتی مرکز پژوهش‌های علمی ملی فرانسه <span dir="LTR">CNRS</span> را در این مورد به کار گرفته‌ام. در سه ساله گذشته از ۳۹۵۴ عنوان پژوهش که برپایه نظریه روان‌کاوی بالینی کار شده‌اند، تنها ۱۸۴ عنوان به پژوهش‌های بالینی مربوط است. از میان میدان‌های گوناگون، تنها میدان پژوهشی زبان‌شناسی را با ۱۵ عنوان مطالعه کرده‌ام. این عنوان‌‌ها حول محورهای زیرتنظیم شده‌اند:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> لهجه یا کارکرد دل‌ربايی</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> بی‌معنی یا با معنی، داستان اشتباه لپی</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> روان‌کاوی و کارکرد گفتگو</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">امروزه روان‌کاوان بالینی در بخش‌های بیمارستانی، در کنار بیماران مشرف به مرگ، در مجموعه‌های روان‌درمانی یا کودکان عقب‌مانده حضور دارند. پژوهش‌ها در عرصه فیلم و سناریونویسی، تئاتر و تئاتردرمانی، هنردرمانی، تفسیر و تعبیر نقد ادبی و هنری بی‌شمارند. در پهنه نوآوری و فعالیت‌های سیاسی مردان و زنان سیاست‌مدار و فلاسفه، روان‌کاوان بالینی پژوهش‌های گوناگونی انجام داده‌اند. به‌عنوان نمونه می‌توان به پژوهش‌های ژاک لاکان، بر روی کارهای دکارت، هایدگر، مارکس، هگل، ارسطو از یک‌سو و تلاش او در پژوهش برروی مفهوم منطق و زبان‌شناسی از سوی دیگر اشاره کرد. می‌توان از پژوهش‌های بسیار عمیقی در مورد معماری و روان‌کاوی بالینی، روان‌کاوی بالینی و جرم‌شناسی، حقوق جزا و مجرمان و علوم تربیتی نیز نام برد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">راه‌های سه‌گانه میدان کارکرد روان‌کاوی بالینی را می‌توان چنین خلاصه کرد:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> میدان پژوهش‌های درمانی و بالینی که موضوع اصلی کارکرد این دانش است.</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> میدان دوباره‌خوانی، دوباره‌آموزی کشفیات گذشته، دوباره‌نگاری تاریخ و تمدن انسانی با دیدی تازه.</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> میدان به‌کارگیری ابزار و دانش‌های دیگر چون منطق، ریاضیات، زبان‌شناسی و هنر در گسترش و پیگیری پژوهشی در دامنه روان‌کاوی بالینی، چون استفاده از نمونه‌های آموزشی از هنر و ادبیات و شعر، در این‌باره می‌توان از نوشته فروید بر خاطرات لئونارد داوینچی، نوشته‌های ژاک لاکان در نقد «نامه دزدیده شده» ادگار الن پو و هاملت شکسپیر یاد کرد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">می‌بایست به‌طور جدی میان کار بالینی روان‌کاو و کار پژوهشی او جدایی قائل شد. روان‌کاو بالینی تنها در اطاق کار و در کنار بالین و دیوان فرد، در موضع روان‌کاو فعالیت دارد. روان‌کاو بالینی در همین‌حال می‌تواند در محیط‌های دیگر فعالیت اجتماعی چون محیط‌های آموزشی، بیمارستان‌ها، محیط‌های خلاقیت هنری و غیره حضور داشته باشد. این حضور تنها می‌تواند به‌عنوان تخصص و فن گوش دادن به حساب آید نه چیزی دیگر. دیگر این‌که روان‌کاوان بالینی با کار در گروه‌های پژوهشی گوناگون به‌نوعی «روان‌کاوی کاربردی» را توسعه می‌دهند. این راه‌ها، همگی بر مفهومی ‌تازه استوارند. دوباره‌نگاری "شناخت‌های" ما، به‌گونه‌ای دیگر، آن‌چه قدیمی است، شکل و محتوایی تازه می‌یابد و تازه‌یافته‌ها چیزی جز دانسته‌های قدیمی ما نیستند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>عشق و روان‌کاوی بالینی</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">فروید در مجموعه نوشته‌هایش مفهوم عشق را به شماره‌های فراوان و از زاویه‌های گوناگون به‌کار می‌گیرد چون: عشق جنسی، عشق و تکانه مرگ، عشق به بشریت، عشق شاعرانه دوران تازه جوانی و بلوغ، عشق واقعی، عشق احساسی همگانی، عشق با انتقال احساس به دیگری، عشق مشترک، دو سویه و عشق ممنوع. فروید از معشوق، آن‌چه موضوع عشق است آغاز می‌کند و به عشق به... ختم می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">فروید در جاهای گوناگون از عشق، علاقه، شیفتگی خودبازشناسی و خودشیفتگی یاد می‌کند. شاید گفتار کلیدی او را در نوشته «فشرده روان‌کاوی بالینی» بیابیم که می‌گوید: «برای کودک، پستان خوراک‌رسان مادر نخستین باب عشقی- جنسی است، عشق با ارضاء نیاز خوراکی خود را می‌نمایاند. در نخستین زمان کودک میان پستان مادر و بدن خود جدایی نمی‌شناسد. آن‌گاه که کودک در می‌یابد که پستان را کم دارد، جدایی آن را با بدن خود می‌فهمد، از این‌جا پستان را در «خارج» از خود می‌یابد و آن را چون «چیز خارجی» می‌یابد، چیزی که در خود پاره‌ای از سرمایه خودشیفتگی نخستین را به‌همراه دارد و در شخص مادر به کمال می‌رسد. مادری که نه‌تنها به کودک خوراک می‌رساند، بلکه احساسات مطلوب و نامطلوب فراوان دیگری را نیز بیدار می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">به ‌لطف این‌همه توجه، مادر نخستین دلربای کودک می‌شود. این پیوند دوگانه، مادر را در مکانی یگانه، با ارزش، دور از همه سنجش و همیشگی می‌گذارد. به‌همین‌گونه مادر در دو سوی، هم نخستین و هم پرتوان‌ترین موضوع عشق می‌شود: چون نمونه همه عشق‌های آینده کودک.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در نوشته دیگری فروید به دو نیاز اساسی و بزرگ آدمی، عشق و گرسنگی اشاره می‌کند. در همایش‌های تازه درباره روان‌کاوی بالینی، این «نمونه» راه باز می‌کند. فروید در «سه مقاله در نظریه جنسیت» می‌آورد: «بی‌سبب نیست که شمایل کودکی که پستان مادر را می‌مکد چون سرمشقی در پیوندهای عاشقانه به‌کار می‌آید.» کشف موضوع مورد عشق، در واقع کشفی است دوباره. فروید در آغاز کار خود، عشق را با هیپنوز (خواب مصنوعی) می‌سنجد و می‌نویسد: «رفتار کودک با پدر و مادر مورد علاقه‌اش و نیز گونه‌ای از پیوندهای عاشقانه و رها کردن تمامی خود در دیگری، پیوند شخص هیپنوز شده و هیپنوز کننده را به‌یاد می‌آورد»... «به‌هم‌پیوستگی و گره‌خوردگی ویژه و اطاعت بی‌چون و چرا از ویژگی‌های عشق‌اند». (در نوشته «معالجه روانی»)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">فروید با سود بردن از اصول شور (<span dir="LTR">Libido</span>) و تکانه (<span dir="LTR">Pulsion</span>) به ردیابی کارکرد روان می‌پردازد و حالت عاشقی، خودبازشناسی یا هویت‌یابی (<span dir="LTR">Identification</span>) شیفتگی و تفاوت‌های آن را می‌نمایاند. در نوشته «در معرفی خودشیفتگی» می‌آورد: «در عشق فرد خود را در موضوع مورد عشق (در معشوق) رها کرده است. در حالی‌که در خودبازشناسی، من از ویژگی‌ها و خصوصیات معشوق، غنی می‌گردد». در جای دیگر می‌آورد: «در نهایی‌ترین مرحله‌ای که نیاز به چیز یا موضوع دست می‌یابد همان شیفتگی عاشقانه است، چون از دست دادن شخصیت واقعی خود، در مقابل شخصیت معشوق». در نوشته «روان‌شناسی توده‌ها و موشکافی من» فروید می‌آورد: «در شیفتگی، معشوق از نگاه نقادانه آزاد است.»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">فروید برای شکافتن بیش‌تر نظریه خود از چند «اصل» سود می‌جوید، چون اصل دوگانگی (عشق و نفرت)، اصل لذت، اصل تولد. گویی فروید کارکرد جریان الکتریسیته را در یک مدار پیش روی داشته است. آن‌جا که فروید می‌گوید: «...پس از خروج اِروس <span dir="LTR">Eros</span> (نیروی جنسی و عشق) تکانه مرگ آزاد است تا خود را تحمیل کند» (در نوشته «من و نهاد») یا آن‌جا که می‌نویسد: «نیازهای تکانه‌ای اختلاف سطح‌های تازه‌ای به وجود می‌آورند.»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">به‌گفتار فروید در مورد عشق بازگردیم. در نوشته‌ای به نام «پرزیدنت شربر » می‌نویسد: «فرد در جریان رشد خود و در راه به‌دست آوردن موضوع عشقی خود، تکانه‌های جنسی خود را در یک واحد خود- جنسی جمع می‌آورد و در این راه بدن خود را نخستین موضوع عشق قرار می‌دهد». در این‌جا پیش از ادامه گفتار خود به گفته‌های بیش‌تری از فروید روی آوریم:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> در «روش روان‌کاوی بالینی» می‌نویسد: «ارج‌گذاری بیش از اندازه به زن مورد علاقه به این بهانه است که هرکدام تنها یک مادر داریم و در شناخت او هیچ شکی نداریم».</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> در شناسایی خودشیفتگی می‌آورد: «شیفتگی عاشقانه، طغیان نیاز من است بر موضوع این نیاز. این شیفتگی نیروی آن را دارد تا در "خود فروبردن نیاز" را از بین ببرد و "انحراف" را به میدان بکشد. این شیفتگی موضوع نیاز خود را تا پایه خواست والای جنسی بالا می‌برد».</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> در «روان‌شناسی توده‌ها و موشکافی من» می‌گوید: «کسی که جنسیت را از زمره مسايلی می‌داند که مقام انسان را پایین می‌آورد، می‌تواند از واژه یونانی اِرُس <span dir="LTR">Eros</span> سود بجوید که ترجمه آلمانی آن همان <span dir="LTR">Liebe</span> (عشق) است.»</p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">‒</span> در «مفهوم کلی زندگی عاشقانه» می‌آورد: «گاه که موضوع تولید یک میل و خواست به درون می‌رود و گم می‌شود، مجموعه‌ای از موضوع‌های دیگر جایگزین آن می‌شوند. هیچ‌کدام از این موضوع‌ها رضایت خاطر را فراهم نمی‌آورند. چنین است که از شاخه به شاخه پریدن در انتخاب موضوع مورد عشق خود را توجیه می‌کند، می‌توان آن را «عطش تحریک» یا پیگرد و جستجوی موضوع عشق تازه نامید».</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بی‌آن‌ که در این‌جا بتوانیم در تئوری ژاک لاکان، روان‌پزشک و روان‌کاو بالینی فرانسوی، مفهوم «موضوع مورد عشق» یا «اولین موضوع مورد عشق» یا «دلیل پیدایش هوس» را بشکافیم که او آن را با حرف «<span dir="LTR">a</span>» نشان می‌دهد، می‌آوریم که وی این مفهوم را پیوسته گم‌شده و پنهان و دست‌نیافتنی می‌خواند. از سوی دیگر لاکان بر این باور است که فرد روان‌پریش دلیل پیدایش هوس خود را گویی یافته است، به دنبالش نمی‌گردد و این به شکلی «خارج از این جهانی» بودن این افراد را گوشزد می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">فروید نیز بر این باور است که «حالت عاشقانه» چون نمونه‌ای از روان‌پریشی قابل بررسی است. روان‌نژندان موضوع عشق خود را یکی با دیگری جایگزین می‌کنند و افرادی که ساختار روانی ناخودآگاه آنان را از یک نوع کژنهادی می‌‌خوانیم، در اینان این موضوع اولیه میل، به سوی اشیاء و اجسام باز می‌گردد.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">عشق با رابطه مستقیم خود با بدن عاشق با تصویر ناخودآگاه از بدن، با مرزهای داخلی و خارجی این بدن و این تصویر، میان خود و مادر، با رابطه خود با خوراک و لذت، با فرضیه‌ها و نظریه‌های فروید، با سودجویی از تکانه، شور و نیاز و اصول گوناگون و در انتها با بیان «لاکان» چون رابطه‌ای با اولین موضوع مورد عشق «<span dir="LTR">a</span>» را می‌توان در این بخش از نوشته شولو <span dir="LTR">‒</span> روان‌پزشک و روانکاو فرانسوی بازیافت که در کتاب خود به نام «۴۷ روز خارج از مرگ و زندگی» می‌نویسد: «اگر دوست داشتن به روایت لاکان، بخشیدن آن چیزی است که نداریم، این کمبودِ سرگردان ما را وامی‌دارد تا آن را در میان واژه‌های از پیش ‌شناخته‌شده محدودی بازگردیم (چون روان‌نژندان وسواس فکری) و یا در میان هر واژه‌ای که از راه برسد (چون روان‌نژندان هیستریک)... آن‌چه مایه حیرت است در آن حالت اغماء این است که در آن‌جا همه‌چیز حقیقی است، فراسوی تشابه.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در بازگشت از حالت اغماء، رها کردن این همه حقیقت مشکل است. به‌هرحال می‌بایست تظاهر کرد، وگرنه دیوانه ‌تان می‌خوانند... حالت عاشقانه تغییر کامل مرزهاست. همه چیز تازه، نو، زیبا و سراسر امید است... عجیب نیست که حالت عاشقانه را چون یگانگی خوانده‌اند. حالت عاشقانه هرکدام از ما را تا درون مرزهای گرمای خود می‌برد... اگر دیگری شما را دوست دارد، شما را به مرزهای خود راه می‌دهد... مرزهای او مرزهای شما می‌شوند، و مبانی و مراجع او، مبانی و مراجع شما... هر کدام ما با زنجیره‌ای از واژه‌های پیوسته، در جایی زندگی می‌کنیم که به‌گونه‌ای آن را مرزهای بسته خود می‌نامیم چون حیوانات که با ادرار خود این مرزبندی را به‌وجود می‌آورند، ما این مرزبندی را با این واژه‌ها می‌سازیم.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">آن کس که سفر حالت اغماء را پیموده باشد این جهان دیگر را درمی‌یابد، جهانی دیگر ولی نه در مکانی غریب. با این واژه‌های شخصی، شخص در حالت اغماء اگرچه در جای دیگر است، ولی مرزهای خود را ترک نکرده است. تنها استثناء بر این حالت، حالت عاشقانه است.»</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">امید دارم که در این سه مقاله کوتاه توانسته باشم شما را به گردش در دنیای روان آدمی، این اقیانوس بی‌کران و ناشناخته برده باشم و امید دارم که در فرصت‌های دیگر بتوانیم با هم در سواحل بی‌کران آن به تفرج بپردازیم.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">پاریس، پاییز ١٣٩١</p> <p dir="RTL">دکتر حسن مکارمی</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">پایان</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>بخش‌های پیشین</strong>:</p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2013/01/04/23306">روان‌کاوی و فرهنگ (۱)</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2013/01/11/23515">روان‌کاوی و فرهنگ (۲)</a></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>عکس</strong>:</p> <p dir="RTL">لاکان − فروید</p>
حسن مکارمی ‒ فروید خود آغازگر به کارگیری روانکاوی در نقد ادبی بود و با بررسی نوشتههای دیگران تلاش در شکافتن روان کرد. نقد ادبی و هنری با روانکاوی جان تازهای یافت. در دانشگاههای بسیاری نقد با روانکاوی رنگ و رو و معنی یافته است. گذشته از آن روانکاوی کاربردهای فراوانی در دامنه حقوق، معماری، انسانشناسی، تاریخنگاری و بهویژه مدیریت و نوآوری و بازسازی ساختاری سازمانها و بازاریابی دارد. نقد روانکاوانه کارهای کافکا و هملت شکسپیر امروزه به صورت ماندگار در آمدهاند. در ایران نیز کارهای صادق هدایت بهویژه بوف کور از این محک گذشتهاند.
در این بخش به گونهای گذرا به چند نمونه از کارکرد روانکاوی اشاره میکنم.
روانکاوی بالینی و دگرگونه شنیدن
ندای درون آگاهمان میکند، این آگاهی «ناخودآگاه» است. با خود میگوییم: میشنوم. سخن گفتن و شنیدن «ناخودآگاه»، همان کار کردن بر دادههای سخن است تا از این راه کارکرد این «بیگانه درونی» را بهتر بشناسیم. برای فردی که در راه پیمودن مراحل روانکاوی خود است، هر وادی این سفر درونی با حیرت و پرسش و تعجب و یافتههای تازه همراه است. یافتهها به همینجا ختم نمیشوند. پیش از همه فرد ندای خود را میشنود و از این راه سخن دیگران را میشنود. گوش به شنیدنیهای دیگران پی میبرد. فرد با دستیابی به این آگاهی تازه رسیده، جهان پیرامون خود را دوباره میسازد و دوباره تعریف میکند. جهانی تازه حاصل نوع تازهای از گوش فرا دادن.
سالها گذشتهاند و تجربیات فراوانی در زمینه روانکاوی بالینی، بیشتر و بیشتر کارکرد و ساختار ناخودآگاه را به ما میشناسانند. نظریههای گوناگون کشف شده و همهگیر میشوند. نظریهها و دانستههای ما از میدان فعالیت بالینی به میدان شناخت عمومی پا میگذارند و این مشکلاتی به همراه میآورد که همهگیر شدنهایی از این دست ایجاد میکند (کمفهمیها، تفسیرهای شخصی و جانبی و گاه کژراهه).
ژاک لاکان در کتاب خود به نام «نوشتهها» میآورد: «روانکاوی بالینی به مفهوم خاص خود تنها چون درمان، آن هم آنگاه که فرد سخن بگوید و به سخن خود گوش فرا دهد، کاربرد دارد». ضربالمثل پارسی است که میگوید، گندم را برای دانه گندم میکاریم و کاه حاصل میآید. میدان روانکاوی بالینی نیز در این جنبههای بالینی کار خود ما را به گوش فرادادنی دیگر برده است که بهشیوهای دیگر در میدانهای فرهنگی و اجتماعی خود را سامان میدهد.
تازه و تازگی در روانکاوی بالینی وجود ندارد. کشف «ناخودآگاه» انسان سخنگو و جهان او را دو پاره میکند. انسان و داستان کشف و شناخت علمی او در باره خود و جهان پیرامونش پیش از این «کشف» نیز وجود داشتهاند. جهانبینی، فلسفه تاریخ فرهنگ و تمدن، شاخهشناسی علم، هنرشناسی و طبقهبندی علوم و فنون به شیوهای پیش از این کشف؛ کشف «ناخودآگاه» وجود داشته است و این همه براساس انسان «واحد»، «فرد متحد» و یکپارچه تعریف شدهاند. با کشف ناخودآگاه، و حضور آن در فرد، فرد دو پاره میشود و بههمین سبب، دوباره تعریفسازی، دوبارهخوانی، ترکیب و تجربهای دیگر از خود و محیط پیرامون ضرورت مییابد.
در صد سال گذشته پس از آن که زیگموند فروید با بهکارگیری دادههای بالینی بر حضور بیگانهای در ما به نام «ناخودآگاه» اشراف مییابد؛ بخش عمدهای از شناخت ما دوبارهنگاری شدهاند.
یافتههای فروید ابعاد تازهای در میدان یافتههای بالینی و روانی میگشاید. از این هم فراتر رفته و بهسراغ مذهب، انسانشناسی، باستانشناسی، اسطورهشناسی، هنر و ادبیات و جامعهشناسی میرود. در همین زمان پژوهشهای مشترک فراوانی با حضور روانکاوان بالینی و پژوهشگران دیگر صورت میگیرد. اریک فروم، به دوبارهیابی ارزشهای اجتماعی- اقتصادی انسان میپردازد؛ یونگ به نمادها و ریشههای اَبَرالگویی آنان میپردازد و تا عمق مذهب و کیمیاگری را میکاود، تا آنجا که فروید به او لقب پیامبر میدهد.
نگاهی کوتاه به فهرست کتابها و نوشتههای پژوهشی که زیر تأثیر نظریههای روانکاوی بالینی تهیه شدهاند، پهنای میدان کار را نشان میدهد. در اینجا تنها چون نمونه پارهای از این فهرست را خواهم آورد. بانک دادههای اطلاعاتی مرکز پژوهشهای علمی ملی فرانسه CNRS را در این مورد به کار گرفتهام. در سه ساله گذشته از ۳۹۵۴ عنوان پژوهش که برپایه نظریه روانکاوی بالینی کار شدهاند، تنها ۱۸۴ عنوان به پژوهشهای بالینی مربوط است. از میان میدانهای گوناگون، تنها میدان پژوهشی زبانشناسی را با ۱۵ عنوان مطالعه کردهام. این عنوانها حول محورهای زیرتنظیم شدهاند:
‒ لهجه یا کارکرد دلربايی
‒ بیمعنی یا با معنی، داستان اشتباه لپی
‒ روانکاوی و کارکرد گفتگو
امروزه روانکاوان بالینی در بخشهای بیمارستانی، در کنار بیماران مشرف به مرگ، در مجموعههای رواندرمانی یا کودکان عقبمانده حضور دارند. پژوهشها در عرصه فیلم و سناریونویسی، تئاتر و تئاتردرمانی، هنردرمانی، تفسیر و تعبیر نقد ادبی و هنری بیشمارند. در پهنه نوآوری و فعالیتهای سیاسی مردان و زنان سیاستمدار و فلاسفه، روانکاوان بالینی پژوهشهای گوناگونی انجام دادهاند. بهعنوان نمونه میتوان به پژوهشهای ژاک لاکان، بر روی کارهای دکارت، هایدگر، مارکس، هگل، ارسطو از یکسو و تلاش او در پژوهش برروی مفهوم منطق و زبانشناسی از سوی دیگر اشاره کرد. میتوان از پژوهشهای بسیار عمیقی در مورد معماری و روانکاوی بالینی، روانکاوی بالینی و جرمشناسی، حقوق جزا و مجرمان و علوم تربیتی نیز نام برد.
راههای سهگانه میدان کارکرد روانکاوی بالینی را میتوان چنین خلاصه کرد:
‒ میدان پژوهشهای درمانی و بالینی که موضوع اصلی کارکرد این دانش است.
‒ میدان دوبارهخوانی، دوبارهآموزی کشفیات گذشته، دوبارهنگاری تاریخ و تمدن انسانی با دیدی تازه.
‒ میدان بهکارگیری ابزار و دانشهای دیگر چون منطق، ریاضیات، زبانشناسی و هنر در گسترش و پیگیری پژوهشی در دامنه روانکاوی بالینی، چون استفاده از نمونههای آموزشی از هنر و ادبیات و شعر، در اینباره میتوان از نوشته فروید بر خاطرات لئونارد داوینچی، نوشتههای ژاک لاکان در نقد «نامه دزدیده شده» ادگار الن پو و هاملت شکسپیر یاد کرد.
میبایست بهطور جدی میان کار بالینی روانکاو و کار پژوهشی او جدایی قائل شد. روانکاو بالینی تنها در اطاق کار و در کنار بالین و دیوان فرد، در موضع روانکاو فعالیت دارد. روانکاو بالینی در همینحال میتواند در محیطهای دیگر فعالیت اجتماعی چون محیطهای آموزشی، بیمارستانها، محیطهای خلاقیت هنری و غیره حضور داشته باشد. این حضور تنها میتواند بهعنوان تخصص و فن گوش دادن به حساب آید نه چیزی دیگر. دیگر اینکه روانکاوان بالینی با کار در گروههای پژوهشی گوناگون بهنوعی «روانکاوی کاربردی» را توسعه میدهند. این راهها، همگی بر مفهومی تازه استوارند. دوبارهنگاری "شناختهای" ما، بهگونهای دیگر، آنچه قدیمی است، شکل و محتوایی تازه مییابد و تازهیافتهها چیزی جز دانستههای قدیمی ما نیستند.
عشق و روانکاوی بالینی
فروید در مجموعه نوشتههایش مفهوم عشق را به شمارههای فراوان و از زاویههای گوناگون بهکار میگیرد چون: عشق جنسی، عشق و تکانه مرگ، عشق به بشریت، عشق شاعرانه دوران تازه جوانی و بلوغ، عشق واقعی، عشق احساسی همگانی، عشق با انتقال احساس به دیگری، عشق مشترک، دو سویه و عشق ممنوع. فروید از معشوق، آنچه موضوع عشق است آغاز میکند و به عشق به... ختم میکند.
فروید در جاهای گوناگون از عشق، علاقه، شیفتگی خودبازشناسی و خودشیفتگی یاد میکند. شاید گفتار کلیدی او را در نوشته «فشرده روانکاوی بالینی» بیابیم که میگوید: «برای کودک، پستان خوراکرسان مادر نخستین باب عشقی- جنسی است، عشق با ارضاء نیاز خوراکی خود را مینمایاند. در نخستین زمان کودک میان پستان مادر و بدن خود جدایی نمیشناسد. آنگاه که کودک در مییابد که پستان را کم دارد، جدایی آن را با بدن خود میفهمد، از اینجا پستان را در «خارج» از خود مییابد و آن را چون «چیز خارجی» مییابد، چیزی که در خود پارهای از سرمایه خودشیفتگی نخستین را بههمراه دارد و در شخص مادر به کمال میرسد. مادری که نهتنها به کودک خوراک میرساند، بلکه احساسات مطلوب و نامطلوب فراوان دیگری را نیز بیدار میکند.
به لطف اینهمه توجه، مادر نخستین دلربای کودک میشود. این پیوند دوگانه، مادر را در مکانی یگانه، با ارزش، دور از همه سنجش و همیشگی میگذارد. بههمینگونه مادر در دو سوی، هم نخستین و هم پرتوانترین موضوع عشق میشود: چون نمونه همه عشقهای آینده کودک.
در نوشته دیگری فروید به دو نیاز اساسی و بزرگ آدمی، عشق و گرسنگی اشاره میکند. در همایشهای تازه درباره روانکاوی بالینی، این «نمونه» راه باز میکند. فروید در «سه مقاله در نظریه جنسیت» میآورد: «بیسبب نیست که شمایل کودکی که پستان مادر را میمکد چون سرمشقی در پیوندهای عاشقانه بهکار میآید.» کشف موضوع مورد عشق، در واقع کشفی است دوباره. فروید در آغاز کار خود، عشق را با هیپنوز (خواب مصنوعی) میسنجد و مینویسد: «رفتار کودک با پدر و مادر مورد علاقهاش و نیز گونهای از پیوندهای عاشقانه و رها کردن تمامی خود در دیگری، پیوند شخص هیپنوز شده و هیپنوز کننده را بهیاد میآورد»... «بههمپیوستگی و گرهخوردگی ویژه و اطاعت بیچون و چرا از ویژگیهای عشقاند». (در نوشته «معالجه روانی»)
فروید با سود بردن از اصول شور (Libido) و تکانه (Pulsion) به ردیابی کارکرد روان میپردازد و حالت عاشقی، خودبازشناسی یا هویتیابی (Identification) شیفتگی و تفاوتهای آن را مینمایاند. در نوشته «در معرفی خودشیفتگی» میآورد: «در عشق فرد خود را در موضوع مورد عشق (در معشوق) رها کرده است. در حالیکه در خودبازشناسی، من از ویژگیها و خصوصیات معشوق، غنی میگردد». در جای دیگر میآورد: «در نهاییترین مرحلهای که نیاز به چیز یا موضوع دست مییابد همان شیفتگی عاشقانه است، چون از دست دادن شخصیت واقعی خود، در مقابل شخصیت معشوق». در نوشته «روانشناسی تودهها و موشکافی من» فروید میآورد: «در شیفتگی، معشوق از نگاه نقادانه آزاد است.»
فروید برای شکافتن بیشتر نظریه خود از چند «اصل» سود میجوید، چون اصل دوگانگی (عشق و نفرت)، اصل لذت، اصل تولد. گویی فروید کارکرد جریان الکتریسیته را در یک مدار پیش روی داشته است. آنجا که فروید میگوید: «...پس از خروج اِروس Eros (نیروی جنسی و عشق) تکانه مرگ آزاد است تا خود را تحمیل کند» (در نوشته «من و نهاد») یا آنجا که مینویسد: «نیازهای تکانهای اختلاف سطحهای تازهای به وجود میآورند.»
بهگفتار فروید در مورد عشق بازگردیم. در نوشتهای به نام «پرزیدنت شربر » مینویسد: «فرد در جریان رشد خود و در راه بهدست آوردن موضوع عشقی خود، تکانههای جنسی خود را در یک واحد خود- جنسی جمع میآورد و در این راه بدن خود را نخستین موضوع عشق قرار میدهد». در اینجا پیش از ادامه گفتار خود به گفتههای بیشتری از فروید روی آوریم:
‒ در «روش روانکاوی بالینی» مینویسد: «ارجگذاری بیش از اندازه به زن مورد علاقه به این بهانه است که هرکدام تنها یک مادر داریم و در شناخت او هیچ شکی نداریم».
‒ در شناسایی خودشیفتگی میآورد: «شیفتگی عاشقانه، طغیان نیاز من است بر موضوع این نیاز. این شیفتگی نیروی آن را دارد تا در "خود فروبردن نیاز" را از بین ببرد و "انحراف" را به میدان بکشد. این شیفتگی موضوع نیاز خود را تا پایه خواست والای جنسی بالا میبرد».
‒ در «روانشناسی تودهها و موشکافی من» میگوید: «کسی که جنسیت را از زمره مسايلی میداند که مقام انسان را پایین میآورد، میتواند از واژه یونانی اِرُس Eros سود بجوید که ترجمه آلمانی آن همان Liebe (عشق) است.»
‒ در «مفهوم کلی زندگی عاشقانه» میآورد: «گاه که موضوع تولید یک میل و خواست به درون میرود و گم میشود، مجموعهای از موضوعهای دیگر جایگزین آن میشوند. هیچکدام از این موضوعها رضایت خاطر را فراهم نمیآورند. چنین است که از شاخه به شاخه پریدن در انتخاب موضوع مورد عشق خود را توجیه میکند، میتوان آن را «عطش تحریک» یا پیگرد و جستجوی موضوع عشق تازه نامید».
بیآن که در اینجا بتوانیم در تئوری ژاک لاکان، روانپزشک و روانکاو بالینی فرانسوی، مفهوم «موضوع مورد عشق» یا «اولین موضوع مورد عشق» یا «دلیل پیدایش هوس» را بشکافیم که او آن را با حرف «a» نشان میدهد، میآوریم که وی این مفهوم را پیوسته گمشده و پنهان و دستنیافتنی میخواند. از سوی دیگر لاکان بر این باور است که فرد روانپریش دلیل پیدایش هوس خود را گویی یافته است، به دنبالش نمیگردد و این به شکلی «خارج از این جهانی» بودن این افراد را گوشزد میکند.
فروید نیز بر این باور است که «حالت عاشقانه» چون نمونهای از روانپریشی قابل بررسی است. رواننژندان موضوع عشق خود را یکی با دیگری جایگزین میکنند و افرادی که ساختار روانی ناخودآگاه آنان را از یک نوع کژنهادی میخوانیم، در اینان این موضوع اولیه میل، به سوی اشیاء و اجسام باز میگردد.
عشق با رابطه مستقیم خود با بدن عاشق با تصویر ناخودآگاه از بدن، با مرزهای داخلی و خارجی این بدن و این تصویر، میان خود و مادر، با رابطه خود با خوراک و لذت، با فرضیهها و نظریههای فروید، با سودجویی از تکانه، شور و نیاز و اصول گوناگون و در انتها با بیان «لاکان» چون رابطهای با اولین موضوع مورد عشق «a» را میتوان در این بخش از نوشته شولو ‒ روانپزشک و روانکاو فرانسوی بازیافت که در کتاب خود به نام «۴۷ روز خارج از مرگ و زندگی» مینویسد: «اگر دوست داشتن به روایت لاکان، بخشیدن آن چیزی است که نداریم، این کمبودِ سرگردان ما را وامیدارد تا آن را در میان واژههای از پیش شناختهشده محدودی بازگردیم (چون رواننژندان وسواس فکری) و یا در میان هر واژهای که از راه برسد (چون رواننژندان هیستریک)... آنچه مایه حیرت است در آن حالت اغماء این است که در آنجا همهچیز حقیقی است، فراسوی تشابه.
در بازگشت از حالت اغماء، رها کردن این همه حقیقت مشکل است. بههرحال میبایست تظاهر کرد، وگرنه دیوانه تان میخوانند... حالت عاشقانه تغییر کامل مرزهاست. همه چیز تازه، نو، زیبا و سراسر امید است... عجیب نیست که حالت عاشقانه را چون یگانگی خواندهاند. حالت عاشقانه هرکدام از ما را تا درون مرزهای گرمای خود میبرد... اگر دیگری شما را دوست دارد، شما را به مرزهای خود راه میدهد... مرزهای او مرزهای شما میشوند، و مبانی و مراجع او، مبانی و مراجع شما... هر کدام ما با زنجیرهای از واژههای پیوسته، در جایی زندگی میکنیم که بهگونهای آن را مرزهای بسته خود مینامیم چون حیوانات که با ادرار خود این مرزبندی را بهوجود میآورند، ما این مرزبندی را با این واژهها میسازیم.
آن کس که سفر حالت اغماء را پیموده باشد این جهان دیگر را درمییابد، جهانی دیگر ولی نه در مکانی غریب. با این واژههای شخصی، شخص در حالت اغماء اگرچه در جای دیگر است، ولی مرزهای خود را ترک نکرده است. تنها استثناء بر این حالت، حالت عاشقانه است.»
امید دارم که در این سه مقاله کوتاه توانسته باشم شما را به گردش در دنیای روان آدمی، این اقیانوس بیکران و ناشناخته برده باشم و امید دارم که در فرصتهای دیگر بتوانیم با هم در سواحل بیکران آن به تفرج بپردازیم.
پاریس، پاییز ١٣٩١
دکتر حسن مکارمی
پایان
بخشهای پیشین:
عکس:
لاکان − فروید
نظرها
نظری وجود ندارد.