اسلاوی ژیژک
<p>ویلیام دیل و تیموتی بیل − اسلاوی ژیژک (۱۹۴۹ - ) پژوهش‌گرِ ارشد در موسسه‌ی جامعه‌شناسیِ دانشگاهِ لیوبلیانای اسلوونی (زادگاه‌اش) است. وی هم‌چنین استادِ مدعو در چندین دانشگاهِ امریکایی بوده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <!--break--> <p dir="RTL">ژیژک پس از تحصیلاتِ رسمی‌اشْ (ظاهرا چون به‌اندازه‌ی کافی مارکسیست نبوده) نتوانست منصبِ دانشگاهی بگیرد و [برای همین] به ترجمه‌کردن پناه بُرد و با آنْ امرار معاش می‌کرد. وی در دهه‌ی ۱۹۷۰ کمک کرد تا [گروه] لکانی‌های لیوبلیانایی شکل بگیرد؛ این گروهْ متشکل از روشنفکرانِ جوانی بود که به لکان علاقمند بودند (خودِ ژیژک سال‌ها زیرِ نظرِ لکان و ژاک آلن میلر (شاگرد و دامادِ لکان) در پاریس [در حوزه‌ی روان‌کاوی] کار کرد). این گروهْ نشریه‌ی «<span dir="LTR">Problemi</span>» را منتشر کردند. نوشته‌های ژیژک در این نشریهْ اغلب در قالبِ هجو و فریب‌کاریِ ادبی (<span dir="LTR">hoax</span>) بود؛ یک‌بار با اسمی مُستَعارْ بررسی‌ای انتقادی از یکی از کتاب‌های خودش نوشت که درباره‌ی لکان بود. از این نوع بازیگوشی‌ها در آثار مُتَاخِّرِ وی نیز دیده می‌شود.</p> <p dir="RTL"> </p> <blockquote> <p dir="RTL"><strong>این بخش، آخرین بخش کتاب "نظریه‌‌ برای پژوهش‌های دینی" است.</strong></p> <p dir="RTL"><strong>به زودی کل بخش‌های این کتاب در "کتابخانه زمانه" در دسترس قرار خواهد گرفت.</strong></p> <p dir="RTL">کتاب بعدی، به ترجمه حمید پرنیان، که در همین ستون به صورت بخش−بخش منتشر خواهد شد، درباره تفکر انتقادی است.</p> </blockquote> <p dir="RTL"><strong>فلسفه‌ی ژیژک</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک را با تفسیرهایِ خاصِ خودش می‌شناسند؛ وی با نگاه به مجموعه‌ی آثارِ نظریِ مارکس و لکان و دیگرانْ تفسیرهایی از فرهنگِ مردمی و به‌ویژه از فیلم و تلویزیون (از فیلم‌های آلفرد هیچکاک گرفته تا ماتریکس و برنامه‌ی تلویزیونیِ اُپرا وینفِری) نوشته است. به همین دلیل است که برخیْ آثار او را سَبُک و سَطحی می‌دانند. البته که چنین نیست. ژیژک در همه‌ی آثارش می‌کوشد تا نظریه‌ی فرهنگی‌ای تولید کند که مفاهیمِ روان‌کاوانه (به‌ویژه لکانی) را با مفاهیمِ مارکسیستی از ایدئولوژی و تاریخِ سیاسیْ درآمیزد. ژیژک در توصیفی که از مجموعه آثار خودش (با عنوانِ «<span dir="LTR">Woe s war</span>» («آن‌جا بود»)، انتشاراتِ ورسو) داردْ ریسکِ سیاسی‌ای را توضیح می‌دهد که در امرِ خطیرِ روشنفکرانه وجود دارد: «ترکیبِ انفجاریِ روان‌کاویِ لکانی و سنتِ [فکریِ] مارکسیستیْ موجبِ رهاشدنِ آزادیِ پویا و دینامیکی می‌شود که ما را قادر می‌سازد تا پیش‌فرض‌های گردشِ سرمایه را به چالش بکشیم». ژیژک از روان‌کاویِ لکانی استفاده می‌کند تا به درکِ خاصی از سوژه برسد، سوژه‌ای که درونِ نظمِ چیزها زندگی و عَمل می‌کند اما منطقِ سرمایه‌داریِ مُتَاَخّر را افشا و واژگون می‌سازد (گردشِ سرمایه‌ی متاخر را از بین کی‌برد) و بنابراینْ امکان‌های جدیدی برای بودن ایجاد می‌کند، بودنی که در این جهان و در رابطه با دیگران است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک منتقدِ نظریه‌ی سوژگانی و ترادیسیِ اجتماعیِ جودیت باتلر است. ژیژک باور دارد که این نظریه‌ی باتلر نمی‌تواند [خودش را] از دِژِ نظمِ نمادین رهایی بخشد. از دید ژیژک، اجراگری‌هایی که براندازانه هستند و جنسیت را مُعضَل‌دار می‌سازند و باتلر ضروری‌شان می‌داند، «دست‌آخرْ از همان چیزی حمایت می‌کنند که قرار بوده براندازدشان»، چون نظمِ نمادین «پیش‌تر به همین حوزه‌ی «سرپیچی‌ها» اجازه و امکان داده»؛ ژیژک این نظمِ نمادین را این‌گونه توصیف می‌کند که «ماتریسِ نمادینِ عظیمی که در مجموعه‌ی گسترده‌ای از نهادها و آیین‌ها و کنش‌های ایدئولوژیکْ تجسم یافته است». این نظم «چون عمیقا ریشه دوانده و باشنده‌ی «ذاتی» (<span dir="LTR">substantial</span>) است، پس نمی‌تواند از سوی ژست‌های حاشیه‌ای [و بی‌قدرتِ] جایگزینِ اجراگرانه‌ای تضعیف شود و تحلیل رود» که باتلر ارائه‌شان می‌دهد («سوژه‌ی غلغلکی» ص ۲۰۸).</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک به لکان نگاه می‌کند تا نظریه‌ای درباره‌ی کنشِ سیاسی بسازد که [در آن نظریهْ] سوژه گرچه قادر نیست زمینی جهان‌شمول بیابد تا روی آن بایستد و از محدوده‌های نظمِ نمادین خارج شود، اما می‌تواند جوری عمل کند که «نیروی هیپنوتیزم‌کننده‌ی» آن نظم را از بین ببرد. این «کنشِ مُوَثّق» (<span dir="LTR">authentic</span>) صرفا یکی از چند گزینه‌ی موجود در نظمِ چیزها نیست، بل در واقع کنشی است که نیرنگِ آن نظم را افشا می‌سازد و قدرتی که [این نظم] بر سوژه اِعمال می‌کند را از بین می‌برد، و بنابراین فرصتی برای نوعِ جدیدی از روابطِ اجتماعی ایجاد می‌کند. ژیژک بدین‌گونهْ بر امکانِ یک عاملیتِ حقیقتا رادیکالی برای سوژه‌های گرفتارآمده در نظمِ کاپیتالیسمِ متاخر تاکید دارد، حتی وقتی تصدیق می‌کند که نمی‌توان اساسی استوار برای این عاملیت ایجاد کرد. به یک معنا، وثاقتِ کنشِ مُوَثّقْ وثاقتی کور (<span dir="LTR">leap of faith</span>) است؛ یعنی انسان پای‌اش را از زمینی ناموثق برمی‌دارد اما دقیقا نمی‌داند که روی کدام زمین خواهد گذاشت.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">برخیْ روان‌کاوی (و از جمله روان‌کاویِ لکانی) را اساسا محافظه‌کارانه می‌دانند؛ یعنی اقدامی می‌دانند که هدف‌اش از تحلیلْ کمک‌کردن به وفق‌دادنِ فردِ تحلیل‌شده با نظمِ نمادین است؛ هدف‌اش از تحلیلْ آن است که حمله‌های تهاجمیِ ناخودآگاه را به‌گونه‌ای در کنترلِ خویش بگیرد تا آن‌ها را خودخواسته با نظمِ چیزها درآمیزد و یکی کند، حتی اگر آن نظمْ در واقع یک وهم باشد. ژیژک اما تاکید می‌کند که روان‌کاوی از دیدِ لکانْ باید فرد روان‌کاوی‌شده را قادر سازد تا بفهمد که این نظمْ «کاذب» است و بتواند سیطره‌ی آن بر زندگی را از بین ببرد («مطلقِ شکننده» ص ۱۱۴-۱۱۵). ژیژک با توسل به این برداشتِ روان‌کاوانه از نظمِ نمادین و رابطه‌ی سوژه با آن نظم است که به این مساله‌ی مارکسی می‌پردازد؛ چگونه می‌توان از شرِ گردشِ سرمایه خلاص شد؟</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>ژیژک و دین</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک در کتابِ «مطلقِ شکننده» یا «چرا میراثِ مسیحیتْ ارزش جنگیدن دارد؟» (۲۰۰۰) و در «درباره‌ی باور» (۲۰۰۱)، خویشاوندی‌ای بین مفهومِ «کنشِ موثق»ِ خود و الهیاتِ مسیحی، به‌ویژه با الهیاتِ پولسِ مقدس و ایده‌های پولسیِ «رستاخیز» و «عشق‌الهی» (<span dir="LTR">agape</span> – عشق یا رحمت)، پیدا می‌کند. آن‌جور که ژیژک مفهومِ عشق‌الهیِ آمده در نوشته‌های «عهدِ جدیدی» پولسِ مقدس را می‌فهمد، این مفهومْ در خدمتِ نظمِ نمادین نیست؛ بل آن را در کاذب‌ دانستنِ نظمِ نمادین و برهم‌زدنِ آن نظم و گشوده‌شدن به «دیگری»، همدستِ «کنشِ موثق» خود می‌داند. «اینْ خودِ عشق است که به ما دستور می‌دهد تا خودمان را از اجتماعِ ارگانیکی که در آن زاده شده‌ایم «بیرون» بیاوریم» («مطلقِ شکننده» ص ۱۲۱). انجیلِ مسیحی (که وحیانی است) رخدادِ تروماتیکی علیه امپراتوریِ جهانیِ رُمی و «دینِ کافرانه» [یا دینِ غیرمسیحی] است. ترومای آن در این ادعای مطلقِ [دین مسیحی] قرار گرفته که همه‌ی مردم دسترسی به امر جهان‌شمول دارند. یعنی، همه‌ی مردمْ صرف‌نظر از طبقه‌ی اجتماعی و جنسیت و قومیت و جایگاه‌شان در نظمِ اجتماعی و کیهانی‌ای که امپراتور و ایدئولوژیِ دینی‌اش مشخص کرده استْ به وحیِ الهی و رحمتِ الهی دسترسیِ مستقیم دارند و حتی می‌توانند به فرزندخواندگیِ خداوند درآیند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">این بدان معنا نیست که ژیژک می‌خواهد به دینِ مسیحیت بِگِرَوَد. تعهدِ سرسختانه‌ی مارکسیستی و روان‌کاوانه‌ای که او داردْ نمی‌گذارد مسیحیت را قبول کند یا به هر دعوتِ الهیاتیِ دیگری به ایمان‌آوردن به تعالی یا رستگاری از طریق کفارهْ تن دهد. با این حال اما ژیژک درونِ این شِکل از مسیحیتِ پولسی، گرایش و توانشِ رادیکالِ مشخصی برای شکستنِ گردشِ نظمِ نمادینِ رُمی می‌بیند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک این توانشِ رادیکال (این گشودگی به کنشِ موثق که می‌تواند نیروی هیپنوتیزم‌کننده‌ی نظم نمادین را از بین ببرد) را نه‌تنها در مسیحیتِ پولسی، که در بودییسمِ اولیه (یا همان آموزه‌های خودِ بودا) نیز می‌یابد:</p> <p dir="RTL">«می‌توانم صرف‌نظر از جایگاهِ ویژه‌ای که در نظمِ اجتماعیِ جهانی دارم، مستقیما [در نیروانا،] در این بُعدِ جهان‌شمول مشارکت داشته باشم. به همین دلیل است که پیروانِ بودا اجتماعی را شکل داده‌اند که به‌نوعیْ این پایگانِ نظمِ اجتماعی را بر هم می‌زند و آن را اساسا نامربوط تلقی می‌کند: بودا در انتخابِ اصول‌اش، آگاهانهْ کاست‌ها [طبقات اجتماعی] و (بعد از کمی تامل) حتی تفاوتِ جنسی را نادیده می‌گیرد.» («مطلقِ شکننده» ص ۱۲۲).</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">ژیژک تأکید می‌کند که مطرودانِ اجتماعی یا همان اجتماعی که دورِ مسیح و بودا جمع شده بودند، کوشیدند تا پایگانِ مُستَقَرِ اجتماعی را به تعلیق درآورند و خود را از گردشِ آن [پایگان] «خارج» یا «جدا» کنند. پس ژیژک بین الهیاتِ مسیحیِ پولسی و علاقه‌ی خودش به جَعلِ یک «ترکیبِ انفجاری» از مارکسیسم و اندیشه‌ی روان‌کاویْ خویشاوندی می‌بیند، و می‌گوید این ترکیبِ انفجاری «می‌تواند ما را قادر سازد تا پیش‌فرض‌های گردشِ سرمایه را به چالش بگیریم».</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>برای مطالعاتِ بیش‌تر</strong></p> <p dir="RTL">از ژیژک</p> <p class="rteleft">The Ticklish Subject: The Absent Centre of Political Ontology. London and New York: Verso Books, 1999</p> <p class="rteleft">Enjoy Your Symptom! Jacques Lacan in Hollywood and Out. New York and London: Routledge, 2001</p> <p class="rteleft">On Belief. London and New York: Roudedge, 2001</p> <p class="rteleft">The Fragile Absolute or, Why Is the Christian Legacy Worth Fighting For? London and New York: Verso Books, 2000</p> <p dir="RTL">درباره‌ی ژیژک</p> <p class="rteleft">Hart, William D. “Slavoj Žižek and the Imperial/Colonial Model of Religion,” in Nepantla: Views from South 3:3 (2002) <muse.jhu.edu/journals/nepantla></p> <p class="rteleft">Pizzino, Christopher. “A Legacy of Freaks.” Postmodern Culture 12, no. 2 (2002) <muse.jhu.edu/ournals/postmodern_culture></p> <p class="rteleft">Santner, Eric. On the Psychotheology of Everyday Life. Chicago: University of Chicago Press, 2001</p> <p class="rteleft">Thomassen, Lasse. “The Politics of Lack,” Postmodern Culture 11, no. 3 (2001) <muse.jhu.edu/journals/postmodern_culture></p> <p dir="RTL"><strong>◄توضیح مترجم:</strong></p> <p dir="RTL">آنچه خواندید <strong>فصل آخر</strong> از کتاب "نظریه برای پژوهش‌های دینی" بود.</p> <p dir="RTL">این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهم‌پذیری بیشتر) ترجمه و در سایت زمانه منتشر شد.</p> <p dir="RTL">مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:</p> <p>William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>بخش‌های پیشین:</strong></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2011/12/07/8870">نظریه و اهمیت آن در دین‌پژوهی</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2011/12/21/9167">زیگموند فروید</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/01/04/9692">کارل مارکس</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/01/17/10152">فردریش نیچه</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/01/31/10656">فردینان دو سوسور</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/02/15/11083">لویی آلتوسر</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/03/01/11513">میخائیل باختین</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/03/14/11928">رلان بارت</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/04/01/12510">ژرژ باتای</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/04/10/13002">ژان بودریار</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/04/25/13564">والتر بنیامین</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/05/08/14126">پیر بوردیو</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/05/22/14684">جودیت باتلر</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/06/03/15195">هلن سیکسو</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/06/20/15964">ژیل دلوز و فلیکس گاتاری</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/07/17/17042">ژاک دریدا</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/08/01/17759">میشل فوکو</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/08/15/18371">هانس-گئورگ گادامر</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/08/29/18905">لوس ایریگاری</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/09/12/19521">ژولیا کریستوا</a></p> <p dir="RTL"><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=20013">ژاک لاکان</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/10/09/20397">آنری لوفِوْر</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/10/24/20898">ایمانوئل لویناس</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/11/07/20897">ژان فرانسوا لیوتار</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/11/21/21876">موریس مرلو-پونتی</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/12/05/22319">ادوارد سعید</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/12/19/22674">گایاتری چاکاراورتی اسپیواک</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2013/01/02/23249">هایدن وایت</a></p> <p dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2013/01/16/23672">ریموند ویلیامز</a></p>
ویلیام دیل و تیموتی بیل − اسلاوی ژیژک (۱۹۴۹ - ) پژوهشگرِ ارشد در موسسهی جامعهشناسیِ دانشگاهِ لیوبلیانای اسلوونی (زادگاهاش) است. وی همچنین استادِ مدعو در چندین دانشگاهِ امریکایی بوده است.
ژیژک پس از تحصیلاتِ رسمیاشْ (ظاهرا چون بهاندازهی کافی مارکسیست نبوده) نتوانست منصبِ دانشگاهی بگیرد و [برای همین] به ترجمهکردن پناه بُرد و با آنْ امرار معاش میکرد. وی در دههی ۱۹۷۰ کمک کرد تا [گروه] لکانیهای لیوبلیانایی شکل بگیرد؛ این گروهْ متشکل از روشنفکرانِ جوانی بود که به لکان علاقمند بودند (خودِ ژیژک سالها زیرِ نظرِ لکان و ژاک آلن میلر (شاگرد و دامادِ لکان) در پاریس [در حوزهی روانکاوی] کار کرد). این گروهْ نشریهی «Problemi» را منتشر کردند. نوشتههای ژیژک در این نشریهْ اغلب در قالبِ هجو و فریبکاریِ ادبی (hoax) بود؛ یکبار با اسمی مُستَعارْ بررسیای انتقادی از یکی از کتابهای خودش نوشت که دربارهی لکان بود. از این نوع بازیگوشیها در آثار مُتَاخِّرِ وی نیز دیده میشود.
فلسفهی ژیژک
ژیژک را با تفسیرهایِ خاصِ خودش میشناسند؛ وی با نگاه به مجموعهی آثارِ نظریِ مارکس و لکان و دیگرانْ تفسیرهایی از فرهنگِ مردمی و بهویژه از فیلم و تلویزیون (از فیلمهای آلفرد هیچکاک گرفته تا ماتریکس و برنامهی تلویزیونیِ اُپرا وینفِری) نوشته است. به همین دلیل است که برخیْ آثار او را سَبُک و سَطحی میدانند. البته که چنین نیست. ژیژک در همهی آثارش میکوشد تا نظریهی فرهنگیای تولید کند که مفاهیمِ روانکاوانه (بهویژه لکانی) را با مفاهیمِ مارکسیستی از ایدئولوژی و تاریخِ سیاسیْ درآمیزد. ژیژک در توصیفی که از مجموعه آثار خودش (با عنوانِ «Woe s war» («آنجا بود»)، انتشاراتِ ورسو) داردْ ریسکِ سیاسیای را توضیح میدهد که در امرِ خطیرِ روشنفکرانه وجود دارد: «ترکیبِ انفجاریِ روانکاویِ لکانی و سنتِ [فکریِ] مارکسیستیْ موجبِ رهاشدنِ آزادیِ پویا و دینامیکی میشود که ما را قادر میسازد تا پیشفرضهای گردشِ سرمایه را به چالش بکشیم». ژیژک از روانکاویِ لکانی استفاده میکند تا به درکِ خاصی از سوژه برسد، سوژهای که درونِ نظمِ چیزها زندگی و عَمل میکند اما منطقِ سرمایهداریِ مُتَاَخّر را افشا و واژگون میسازد (گردشِ سرمایهی متاخر را از بین کیبرد) و بنابراینْ امکانهای جدیدی برای بودن ایجاد میکند، بودنی که در این جهان و در رابطه با دیگران است.
ژیژک منتقدِ نظریهی سوژگانی و ترادیسیِ اجتماعیِ جودیت باتلر است. ژیژک باور دارد که این نظریهی باتلر نمیتواند [خودش را] از دِژِ نظمِ نمادین رهایی بخشد. از دید ژیژک، اجراگریهایی که براندازانه هستند و جنسیت را مُعضَلدار میسازند و باتلر ضروریشان میداند، «دستآخرْ از همان چیزی حمایت میکنند که قرار بوده براندازدشان»، چون نظمِ نمادین «پیشتر به همین حوزهی «سرپیچیها» اجازه و امکان داده»؛ ژیژک این نظمِ نمادین را اینگونه توصیف میکند که «ماتریسِ نمادینِ عظیمی که در مجموعهی گستردهای از نهادها و آیینها و کنشهای ایدئولوژیکْ تجسم یافته است». این نظم «چون عمیقا ریشه دوانده و باشندهی «ذاتی» (substantial) است، پس نمیتواند از سوی ژستهای حاشیهای [و بیقدرتِ] جایگزینِ اجراگرانهای تضعیف شود و تحلیل رود» که باتلر ارائهشان میدهد («سوژهی غلغلکی» ص ۲۰۸).
ژیژک به لکان نگاه میکند تا نظریهای دربارهی کنشِ سیاسی بسازد که [در آن نظریهْ] سوژه گرچه قادر نیست زمینی جهانشمول بیابد تا روی آن بایستد و از محدودههای نظمِ نمادین خارج شود، اما میتواند جوری عمل کند که «نیروی هیپنوتیزمکنندهی» آن نظم را از بین ببرد. این «کنشِ مُوَثّق» (authentic) صرفا یکی از چند گزینهی موجود در نظمِ چیزها نیست، بل در واقع کنشی است که نیرنگِ آن نظم را افشا میسازد و قدرتی که [این نظم] بر سوژه اِعمال میکند را از بین میبرد، و بنابراین فرصتی برای نوعِ جدیدی از روابطِ اجتماعی ایجاد میکند. ژیژک بدینگونهْ بر امکانِ یک عاملیتِ حقیقتا رادیکالی برای سوژههای گرفتارآمده در نظمِ کاپیتالیسمِ متاخر تاکید دارد، حتی وقتی تصدیق میکند که نمیتوان اساسی استوار برای این عاملیت ایجاد کرد. به یک معنا، وثاقتِ کنشِ مُوَثّقْ وثاقتی کور (leap of faith) است؛ یعنی انسان پایاش را از زمینی ناموثق برمیدارد اما دقیقا نمیداند که روی کدام زمین خواهد گذاشت.
برخیْ روانکاوی (و از جمله روانکاویِ لکانی) را اساسا محافظهکارانه میدانند؛ یعنی اقدامی میدانند که هدفاش از تحلیلْ کمککردن به وفقدادنِ فردِ تحلیلشده با نظمِ نمادین است؛ هدفاش از تحلیلْ آن است که حملههای تهاجمیِ ناخودآگاه را بهگونهای در کنترلِ خویش بگیرد تا آنها را خودخواسته با نظمِ چیزها درآمیزد و یکی کند، حتی اگر آن نظمْ در واقع یک وهم باشد. ژیژک اما تاکید میکند که روانکاوی از دیدِ لکانْ باید فرد روانکاویشده را قادر سازد تا بفهمد که این نظمْ «کاذب» است و بتواند سیطرهی آن بر زندگی را از بین ببرد («مطلقِ شکننده» ص ۱۱۴-۱۱۵). ژیژک با توسل به این برداشتِ روانکاوانه از نظمِ نمادین و رابطهی سوژه با آن نظم است که به این مسالهی مارکسی میپردازد؛ چگونه میتوان از شرِ گردشِ سرمایه خلاص شد؟
ژیژک و دین
ژیژک در کتابِ «مطلقِ شکننده» یا «چرا میراثِ مسیحیتْ ارزش جنگیدن دارد؟» (۲۰۰۰) و در «دربارهی باور» (۲۰۰۱)، خویشاوندیای بین مفهومِ «کنشِ موثق»ِ خود و الهیاتِ مسیحی، بهویژه با الهیاتِ پولسِ مقدس و ایدههای پولسیِ «رستاخیز» و «عشقالهی» (agape – عشق یا رحمت)، پیدا میکند. آنجور که ژیژک مفهومِ عشقالهیِ آمده در نوشتههای «عهدِ جدیدی» پولسِ مقدس را میفهمد، این مفهومْ در خدمتِ نظمِ نمادین نیست؛ بل آن را در کاذب دانستنِ نظمِ نمادین و برهمزدنِ آن نظم و گشودهشدن به «دیگری»، همدستِ «کنشِ موثق» خود میداند. «اینْ خودِ عشق است که به ما دستور میدهد تا خودمان را از اجتماعِ ارگانیکی که در آن زاده شدهایم «بیرون» بیاوریم» («مطلقِ شکننده» ص ۱۲۱). انجیلِ مسیحی (که وحیانی است) رخدادِ تروماتیکی علیه امپراتوریِ جهانیِ رُمی و «دینِ کافرانه» [یا دینِ غیرمسیحی] است. ترومای آن در این ادعای مطلقِ [دین مسیحی] قرار گرفته که همهی مردم دسترسی به امر جهانشمول دارند. یعنی، همهی مردمْ صرفنظر از طبقهی اجتماعی و جنسیت و قومیت و جایگاهشان در نظمِ اجتماعی و کیهانیای که امپراتور و ایدئولوژیِ دینیاش مشخص کرده استْ به وحیِ الهی و رحمتِ الهی دسترسیِ مستقیم دارند و حتی میتوانند به فرزندخواندگیِ خداوند درآیند.
این بدان معنا نیست که ژیژک میخواهد به دینِ مسیحیت بِگِرَوَد. تعهدِ سرسختانهی مارکسیستی و روانکاوانهای که او داردْ نمیگذارد مسیحیت را قبول کند یا به هر دعوتِ الهیاتیِ دیگری به ایمانآوردن به تعالی یا رستگاری از طریق کفارهْ تن دهد. با این حال اما ژیژک درونِ این شِکل از مسیحیتِ پولسی، گرایش و توانشِ رادیکالِ مشخصی برای شکستنِ گردشِ نظمِ نمادینِ رُمی میبیند.
ژیژک این توانشِ رادیکال (این گشودگی به کنشِ موثق که میتواند نیروی هیپنوتیزمکنندهی نظم نمادین را از بین ببرد) را نهتنها در مسیحیتِ پولسی، که در بودییسمِ اولیه (یا همان آموزههای خودِ بودا) نیز مییابد:
«میتوانم صرفنظر از جایگاهِ ویژهای که در نظمِ اجتماعیِ جهانی دارم، مستقیما [در نیروانا،] در این بُعدِ جهانشمول مشارکت داشته باشم. به همین دلیل است که پیروانِ بودا اجتماعی را شکل دادهاند که بهنوعیْ این پایگانِ نظمِ اجتماعی را بر هم میزند و آن را اساسا نامربوط تلقی میکند: بودا در انتخابِ اصولاش، آگاهانهْ کاستها [طبقات اجتماعی] و (بعد از کمی تامل) حتی تفاوتِ جنسی را نادیده میگیرد.» («مطلقِ شکننده» ص ۱۲۲).
ژیژک تأکید میکند که مطرودانِ اجتماعی یا همان اجتماعی که دورِ مسیح و بودا جمع شده بودند، کوشیدند تا پایگانِ مُستَقَرِ اجتماعی را به تعلیق درآورند و خود را از گردشِ آن [پایگان] «خارج» یا «جدا» کنند. پس ژیژک بین الهیاتِ مسیحیِ پولسی و علاقهی خودش به جَعلِ یک «ترکیبِ انفجاری» از مارکسیسم و اندیشهی روانکاویْ خویشاوندی میبیند، و میگوید این ترکیبِ انفجاری «میتواند ما را قادر سازد تا پیشفرضهای گردشِ سرمایه را به چالش بگیریم».
برای مطالعاتِ بیشتر
از ژیژک
The Ticklish Subject: The Absent Centre of Political Ontology. London and New York: Verso Books, 1999
Enjoy Your Symptom! Jacques Lacan in Hollywood and Out. New York and London: Routledge, 2001
On Belief. London and New York: Roudedge, 2001
The Fragile Absolute or, Why Is the Christian Legacy Worth Fighting For? London and New York: Verso Books, 2000
دربارهی ژیژک
Hart, William D. “Slavoj Žižek and the Imperial/Colonial Model of Religion,” in Nepantla: Views from South 3:3 (2002) <muse.jhu.edu/journals/nepantla>
Pizzino, Christopher. “A Legacy of Freaks.” Postmodern Culture 12, no. 2 (2002) <muse.jhu.edu/ournals/postmodern_culture>
Santner, Eric. On the Psychotheology of Everyday Life. Chicago: University of Chicago Press, 2001
Thomassen, Lasse. “The Politics of Lack,” Postmodern Culture 11, no. 3 (2001) <muse.jhu.edu/journals/postmodern_culture>
◄توضیح مترجم:
آنچه خواندید فصل آخر از کتاب "نظریه برای پژوهشهای دینی" بود.
این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهمپذیری بیشتر) ترجمه و در سایت زمانه منتشر شد.
مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:
William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004
بخشهای پیشین:
نظرها
یاسر میردامادی
با تشکر از حمید پرنیان عزیز به خاطر ترجمهی فصل-به-فصل این کتاب. امیدوارم که این ترجمهها را ویرایشی کند و در قالب کتاب منتشر نماید. با این حال به نظرم از آنجا که هر فصل کتاب خیلی فشرده است، بدون آشنایی قبلی خواننده با تفکر هر یکی از متفکران ارائه شده در کتاب، چندان برای مخاطب مفهوم و قابل استفاده نیست. در مورد ترجمهی این بخش یکی دو نکتهی ویرایشی پیشنهاد میکنم: لیپ آو فیث اصطلاحی کرکگوری است که در فارسی «جهش ایمان» ترجمه میشود و نه وثاقتی کور. این ترجمه هم با لفظ جور در میآید و هم با معنایی که خود ژیژک در ادامه از این اصطلاح به دست میدهد: «یعنی انسان پایاش را از زمینی ناموثق برمیدارد اما دقیقا نمیداند که روی کدام زمین خواهد گذاشت.» آثنتیک را نیز به اصیل ترجمه کنیم بهتر است. موثق در فارسی بیشتر در مورد خبر به کار میرود (این خبر موثق است؟) کنش اصیل در ذهن فارسیزبان بهتر مفهوم ژیژک را میرساند تا موثق.