روش شناسی تفسیری در متون تاریخ اندیشه: دیدگاه کوینتین اسکینر
دو قالب اصلی برای بررسی متون اندیشه سیاسی و سایر متون اندیشه وجود دارد؛ نخست اینکه متن را به عنوان یک اندیشه، صرف نظر از نسبت آن به زمینه بیرونی اش بررسی کنیم. دوم اینکه آن را در زمینه عینی که در آن قرار گرفته است فروکاهیم. این دوگانه به تعبیری که کوینتین اسکینر بیان میکند هر یک به مشکلات روشی در مطالعه متون تاریخی دچاراند.
مهران رضایی − کوینتین اسکینر (Quentin Skinner, 1940) در حال حاضر یکی از با نفوذترین فیلسوفان و مورخین در حوزه «تاریخ اندیشه» است که مشارکت نظری او در روش شناسی متون تاریخی و کاربرد آن در مهمترین مجموعههای تاریخی اندیشه سیاسی، موجب شهرت وی به ویژه در جهان انگلیسی زبان شده است. وی در حال حاضر استاد دانشگاه کمبریج است و رویکرد روشی او همراه با برخی دیگر از محققان این دانشگاه مانند جان دان[1] و جان پوکاک[2] به عنوان روش تفسیری «مکتب کمبریج» شناخته میشود[3].
متاسفانه در زبان فارسی اقبالی برای معرفی این مکتب فکری و اندیشه آن نشده است. تنها مقالهای که روش شناسی اسکینر را مورد بسط قرار داده است دچار این ضعف است که رویکرد اسکینر در میان روش شناسیهای ایده آلیستی متن گرا و ماتریالیستی زمینه گرا را به صورت یک مجموعه ترکیبی معرفی میکند؛ یعنی به نظر میآید هم به ایدههای مارکسیستی تعلق دارد و هم اندیشههای مک اینتایر و کارل مانهایم را جمع کرده است (ﻧﻮذری & ﭘﻮرﺧﺪاﻗﻠﯽ, ۱۳۹۰, ص. ۱۱۳-۱۱۴). اگرچه میتوان از موضع انتقادی چنین فرضی را مورد آزمایش قرار داد. اما در مقالهای که جنبه آموزشی و معرفیگونه دارد با توجه به تلاش اسکینر برای نشان دادن موضع مستقل اش این امر دقیق به نظر نمیرسد.
علاوه بر این اسکینر چنانکه نویسندگان تصور میکنند یکسره در مسیر هرمنوتیک اروپایی قرار ندارد و تلاش کرده است از دل سنت فلسفه تحلیلی روش شناسی تفسیری خود را استخراج کند و معرفی اندیشههای هرمنوتیک اروپایی در این مورد ارزش جانبی میتواند داشته باشد، اما در کار مورد اشاره زمینه اصلی بحث از روش اسکینر بوده است (ﻧﻮذری & ﭘﻮرﺧﺪاﻗﻠﯽ, ۱۳۹۰, ص. ۹۸-۱۰۱). در واقع اسکینر در پی سنت فلسفی انگلیسی است و هرچند هر دو سنت تفسیری اروپایی و انگلیسی را میتوان تحت معنای کلی هرمنوتیک قرار داد، اما دقیق تر آن بود که خویشاوندیهای خاص این روش شناسی با سنت فلسفی انگلوساکسون مورد تأکید قرار میگرفت. این مقاله تلاش میکند ضمن معرفی اجمالی از این روش شناسی از تقلیلهایی اینگونه دوری و به ویژگیهای خاص روش شناسی اسکینر توجه کند.
طرح مسئله
دو قالب اصلی برای بررسی متون اندیشه سیاسی و سایر متون اندیشه وجود دارد؛ نخست اینکه متن را به عنوان یک اندیشه، صرف نظر از نسبت آن به زمینه بیرونی اش بررسی کنیم. دوم اینکه آن را در زمینه عینی که در آن قرار گرفته است فروکاهیم. این دوگانه به تعبیری که کوینتین اسکینر بیان میکند هر یک به مشکلات روشی در مطالعه متون تاریخی دچاراند.
دشواری متن گرایی این است که فرض را بر وجود یکسری مفاهیم ابدی و ازلی میگذارد که مستقل از زمینه تاریخی میتوان آن را تصور کرد. چنین فرضی به نظر بدیهی نمیآید (Skinner Q. , 1969, p. 3). اسکینر در مقاله «معنا و فهم در تاریخ اندیشه ها» به دو نوع سوء تفسیر در مورد متون در رویکرد متن گرا میپردازد که آنها را در برابر تاریخ نگاری نوعی اسطوره پردازی میخواند. اولین شکل از اسطوره پردازی زمانی روی میدهد که ما آموزهای که برای اندیشهای کلاسیک یا تاریخی مطرح نشده است، از جهان خودمان به آن تعمیم میدهیم و تلاش میکنیم تا این متن را بر اساس این آموزه خودمان بخوانیم (Skinner Q. , 1969, p. 7). برای مثال بر مقیاس دوگانگی عقل گرایی و تجربه گرایی که در عصر روشنگری وجود داشته است به متون تاریخ اندیشه باز میگردیم و تلاش میکنیم بین اشاعره و معتزله در قالب این دوگانگی داوری کنیم. هرچند مصداقهای خوبی نیز مییابیم اما در نهایت یک مبنای کلی تفسیری قابل تطبیق نیست که ممکن است منشأ سوء تفسیرهای ما باشد؛ اینکه معنای عقل و تجربه در این دو جهان تاریخی یگانه نیست. بنابراین ممکن است موارد نقضی بیابیم و به جهت غفلت از این تمایز تاریخی سعی در توجیه مدل خود کنیم. شکل دیگری از این اسطوره پردازی زمانی شکل میگیرد که خود مفسر نیز چندان التفاتی به آن ندارد؛ یعنی وقتی که بر اساس نگاه خود، متن تاریخی را از جهاتی فاقد نظامی میداند که انتظار دارد و این باعث میشود که این بینظمی را خود منظم کند (Skinner Q. , 1969, p. 15). برای مثال تفکیک سه نظم وجود شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی در فلسفه مدرن پایه گذاری شده است. اما در ابن سینا و ملاصدرا چنین مرزگذاریهایی دقیق نیست. تلاش برای نظم دهی مجدد اندیشه ایشان در معیار این نظم دهیهای جدید همیشه ممکن است معنای متون ایشان را دگرگون کند و نتایجی به بارآورد که مقصود نبوده است. اسکینر این اسطوره دوم را اسطوره انسجام[4] مینامد. (Skinner Q. , 1969, p. 16). به نظر اسکینر تاریخی که با این اسطورهها نگاشته میشود نه تاریخ اندیشهها که تاریخ انتزاعیاتی است که نویسندگان طلب میکنند (Skinner Q. , 1969, p. 18). اسکینر در نقد پیشفرضهای موجود در این اسطوره پردازیها در تاریخ اندیشه به این اشاره میکند که ممکن است نویسنده به هیچ وجه مشارکتی در این باورهای انسجام بخش در متنش با ما نداشته باشد. و حتی گاه آنچه برای ما یک تناقض محسوب میشود برای او یک تناقض محسوب نشود و ما نظمی ساختگی را بر متن او تحمیل کنیم که از تناقض مفروض ما ناشی شده است (Skinner Q. , 1969, p. 18). رویکرد متنگرا با چنین اسطوره پردازی فرض را بر این میگذارد که متن مغشوش است و باید در لابلای متن پیامی پنهان را بجوییم که به متن سامان میدهد. اسکینر در برابر این ایده میپرسد که کی این چرخه جست و جوی در معنای پنهان متن به پایان خواهد رسید. همیشه میتوان این چرخه را پایان نیافته تلقی کرد (Skinner Q. , 1969, p. 21). خروج از این چرخه ظاهراً مستلزم این است که از دنیای متن بیرون بیاییم و جایی دیگر معنا را استوار کنیم. اما چنین خروجی در صورتی که به صورت تقلیل متن به یک علت زمینهای بیرونی باشد نیز مشکلات نظری دیگری دارد.
رویکردی که متن را یکسره به زمینه تقلیل میدهد و دشواری که ایجاد میکند این است که سوژه سازنده متن را به هیچ میگیرد. بنابر درک متعارف ما سوژهای وجود دارد که نمیتوان او را درتولید متن به هیچ گرفت. اما آنچه این تحلیل را دچار مشکل میسازد عرضه طرحی ایجابی از روش شناسی است که فهم قصد را بدون مشکلات مربوط به کشف مراد مؤلف که ظاهرا همیشه دور از تور یقین و اطمینان ما قرار دارد، میسر سازد. بنابراین اسکینر برای آنکه بتواند میان زمینه گرایی افراطی و متن گرایی بایستد باید ضمن توجه به نقش زمینه در تولید معنا به نقش سوژه در مشارکت این فرآیند داشته باشد. این امر مستلزم بازخوانی مفهوم «قصد» است به صورتی که زمینه سومی میان متن و زمینه برای تفسیر ایجاد کند.
معنای«قصد» در متون تاریخی
اسکینر نخست تصریح میکند که میان «قصد» و «متن» نسبت علی فرض نمیکند. به نظر او میتوان از «قصدی» سخن گفت که برای انجام چیزی[5] وجود دارد و قصدی که در انجام دادن چیزی[6] مقصود است. اولی حکایت از یک رابطه علی میان قصد و متن دارد اما دومی تنها توصیفی از وجه عمل[7] است. معنای چنین راهبری به مسئله «قصد» را بیشتر توضیح خواهیم داد. اما اجمالاً باید متذکز شد که اسکینر با تفکیک بالا و تأکید بر شکل دوم در کار تفسیر متون، از حل فلسفی مشکله قصد عبور میکند و میخواهد نشان دهد در موارد عینی تاریخی همین برداشت دوم برای مفسر کافی است و لزوماً نیازی به حل فلسفی مشکله مذکور نیست و کافی است از «وجه قوی زمینه گرایی» صرف نظر کرد (Skinner Q. , 1969, p. 45).
«قصدی» که اسکینر طرح میکند مبتنی بر فلسفه زبانی جان آستین و نظریه «کنشهای گفتاری» اوست. چنانکه آستین نشان میدهد برای فهم یک سخن تنها معنای یک اظهار و درک آن کافی نیست، بلکه درک نیرویی نیز نیاز است که به اصطلاح آستین «نیروی برگزاره ای»[8] سخن است (Austin, 1962). این نیرویی است که از طریق آن متن تنها چیزی را توصیف نمیکند، بلکه کنش دارد. نکته مهم در اینجا این است که این نیرو بر حسب وجود یک قرارداد جمعی امکان اعمال پیدا میکند. نیروی مذکور توسط نویسنده ابداع نمیشود بلکه از قبل در قرارداد زبانی که در آن متن ساخته میشود، وجود دارد. متن مشروط به وجود چنین اجتماعی است که در آن تولید میگردد. روشن است که در اینجا اندیشه ویتگنشتاینی از زبان مفروض است. (Bach, 2006, p. 147)[9]. زبان یک امر جمعی است و بنابراین «قصد»ی که در متن دنبال میشود «قصد»ی است که در یک بافت اجتماعی وجود دارد و متن در نسبت با این بافت اجتماعی تولید میشود. در آغاز درسگفتار ویلیام جیمز که آستین ایده کنشهای گفتاری اش را مطرح کرده است، به اشکال دیگری از کاربرد زبان جز کاربرد توصیف امور اشاره میکند؛ مانند آنچه در قول دادن، تعهد کردن، ضمانت کردن و غیره رخ میدهد (Austin, 1962, p. 1). در افعالی مانند قول دادن و پیمان بستن ما همزمان با گفتن جمله «پیمان میبندم که...» کاری را به انجام میرسانیم که صرف گفتن آن برای شروع به انجام عمل قول دادن کافی است. در اینگونه موارد ما با واژگان کاری انجام میدهیم و صرفاً چیزی را وصف نمیکنیم. در بافت زبانی خاصی کنشهای گفتاری مانند موارد بالا از قبل دارای نیرویی هستند که با برزبان راندن آن را اعمال میکنند. گوینده ضمن کاربرد این کنشهای گفتاری قصدی را منتقل میکند که به یک قرارداد جمعی در مورد این عبارات مربوط است.
با استمداد از فلسفه زبان آستین، اسکینر نگاه دیگری را جایگزین زمینه گرایی قوی میسازد که بر اساس آن قصد همان انگیزه نیست. در انگلیسی ما این تعبیر را با سهولت بیشتری میتوانیم درک کنیم. ما در انگلیسی ‘meaning’ را به معنی «معنی داشتن» و «قصد داشتن» همزمان میتوانیم به کار بریم. اینکه کسی چیزی خواست بگوید یا معنی سخنش فلان چیز بود [somebody meant something] با عبارت کسی قصدش فلان چیز بود[somebody intended something] در معنی تفاوتی ندارد. اما اینکه انگیزه کسی فلان چیز بود که با motive بیان میشود معنای دیگری دارد. در فارسی معادل این تفاوت ما میتوانیم از تفاوت «قصد» و «محرک» یاد کنیم. قصد به تعبیر اسکینر درون عمل و در حین عمل قرار دارد و محرک آنسوی عمل و جدا از آن عمل را تعلیل میکند (Skinner Q. , 1972, pp. 401-2). در قصد کنش فرد آگاهانه است و قصد قصد اوست اما در مورد تبیین محرک-اثر، متن یا اثر تنها اثر محرکی است که ممکن است در قصد مؤلف حضور نداشته باشد. مانند نقش انگیزههای طبقاتی در کنش یک نویسنده. اما زمانی که این انگیزه تبدیل به قصد آگاهانه سوژه میشود دیگر محرکی بیرون از اثر نیست بلکه در خود تولید اثر حضور دارد. مانند یک فیلسوف سیاسی که تعلق خاطر به یک جناح دارد برای دفاع نظری از دیدگاه این گروه.
روش شناسی اسکینر برای تفسیر متون اندیشه سیاسی این است که برداشت آستینی از کنشهای گفتاری را در مورد ایدههای وارد شده در این متون به کار گیرد. در روش او متون اندیشه سیاسی تنها برای توصیف امور ایجاد نشدهاند بلکه به مانند کنشهای گفتاری در بافتی زبانی تولید شدهاند که از قبل جهت و سمت و سویی میان نیروهای اجتماعی وجود دارد. متون سیاسی در این مدل تفسیری واکنشی در برابر این میدان نیروها هستند.
حال میتوانیم بهتر معنای «قصد» در حین انجام چیزی را درک کنیم. به نظر اسکینر متن تاریخی به عنوان اثر زبانی که در یک بافت زبانی ایجاد میشود معطوف و متوجه شبکهای از معناست که در جهت آن واکنشی نشان میدهد. این بافت معنایی در مورد متون تاریخ اندیشه شبکهای از اندیشههای مشابه، موضع گیریهای سیاسی، الاهیاتی، فرهنگی مرتبط، یا هر پیوند مرتبط دیگری است که ممکن است متن معطوف به آن کنش را قصد کرده باشد. اغلب این زمینه زبانی به شرط معنی داری نوشتار است و گوینده درون آن سخن میگوید. این به معنی مکانیکی بودن عمل نوشتار نیست. همانطور که در مورد رابطه زبان و نوشتار به طور کلی چنین نیست. اما از سوی دیگر سوژه محور تولید معنا نیز نیست چون زبان به تعبیر ویتگنشتاینی اش امری شخصی و خصوصی نیست و از قبل به ما عرضه شده است.
برای شناسایی «قصد»، اسکینر دو تذکر تفسیری انتقادی میدهد که این دو تذکر هم ابزاری برای کاربرد تفسیریاند و هم ملاکی برای نقد یک تفسیر. نخست اینکه باید این قصد مشروط به قراردادی جمعی باشد که آن را هدایت میکند (Skinner Q. , 1972, p. 405). یعنی در میان خوانندگان اثر ظرفیتی برای فهم آن وجود داشته باشد که آن را وجه اجتماعی دهد. دوم اینکه باید نسبتی با جهان باورهای تجربی مؤلف داشته باشد و بیگانه با این جهان ذهنی نباشد (Skinner Q. , 1972, p. 406). اولین شرط همان فرض برگرفته از نظریه «کنشهای گفتاری»آستین است که از نقش قرارداد جمعی در کاربرد کنشهای گفتاری سخن میگوید. یعنی باید به شکل یک معنی جمعی به کنشهای گفتاری نگریست. بنابراین در یک متن نیز باید ببینیم آیا چنین قرارداد جمعی برای این برداشت ما از اثر متن در میان خوانندگان میتوانسته است وجود داشته باشد یا نه. به عبارت دیگر آیا برداشت ما از معنی داری این متن به صورت یک کنش گفتاری در زمینه تاریخی خاص آن وجود دارد یا نه. شرط دوم متذکر میشود که باید متن با صورتبندی جهان ذهنی نویسنده سازگار باشد و یک صورتبندی انتزاعی از مقاصد به وی نسبت داده نشود. در این شرط دوم اسکینر نقش مؤلف را نسبت به نظریههای ساختارگرا و شالوده شکن فرانسوی پررنگ تر میسازد.
زمینه زبانشناختی
اگر به دوگانه زمینه گرایی/متن گرایی بازگردیم اسکینر تلاش کرده است که قلمرو سومی برای جست و جوی معنای متن در نظر بگیرد که میتوان آن را «زمینه زبانشناختی»[10] نامید. اما تعبیر زمینه زبان شناختی هنوز ابهام دارد. اگر سه قلمرو عمومی زبان را در نظر بگیریم شامل: سمانتیک، سینتکس و پراگماتیک. اولی به قواعد عمومی معناشناختی اشاره دارد، دومی به ساختارهای نحوی و سومی به معنایی که در زبان روزمره و در قلمرو گفتمانهای اجتماعی ایجاد میشود میپردازد. زمینه زبان شناختی که اسکینر میگوید را میتوان با این قلمرو سوم همسو دانست.
در قرن بیستم دو جبهه اصلی در فلسفه زبان در برابر هم قرار داشتند. از یکسو کسانی مانند فرگه، راسل و «ویتگنشتاین متقدم» بر ماهیت فراسویی ساختارهای معناداری تأکید میکردند و مطالعه سمانتیکی موضوعات مشغله اصلی ایشان بود. از سوی دیگر کسانی مانند آستین، گرایس و «ویتگنشتاین متأخر» بر زبان روزمره و ویژگیهای عمل گرایانه معنا متمرکز شده بودند. با تأثیر این دسته دوم از فیلسوفان پراگماتیک بیشتر مورد توجه قرار گرفت؛ که عبارت است از دانش بررسی معناداری در بستر تاریخی و گفت و گویی که میان اهل یک زبان در مورد مفاهیم روی میدهد. بنابراین معنا در این روش شناسی متوجه زمینه گفت و گویی است که به طور جمعی تولید میشود و ممکن است در یک زمینه زبانی دیگر معنای دیگری بیابد. این موضوعی است که ویتگنشتاین در بازیهای زبانی نیز مطرح میسازد. یعنی هر قلمرو زبانی مانند دین، علم، هنر و غیره یک بازی زبانی ایجاد میکنند که معنا در زمینه گفت و گویی میان اهل آن قلمرو بازتولید میشود.
بنابراین باید انتظار داشت که اسکینر و روش شناسی او در مورد تاریخی اندیشه هسته اصلی تحلیل خود را اصطلاح شناسی قرار دهد که برای اندیشه یک دوره تعیین کننده است. بر مبنای این تحلیل شرایط زمینهای که در پراگماتیک زبان قرار دارد شناخته میشود. این زمینه خاص به نظر اسکینر شرط معنی داری را برای یک اندیشه معین میسازد. تا اینجا اسکینر در حوزه روش شناسی چیزی بیش از جان پوکاک که او نیز در مکتب تفسیری کمبریج قرار دارد، بیان نکرده است. او نیز دیدگاه اش را بر اساس محدودیتهای زبان برای تولید معنا، استوار ساخته است. اما علاوه بر این وجه سلبی اسکینر بر ظرفیتهای ایجابی زبان برای خلاقیت و تولید معنای جدید نیز تأکید دارد. چنانکه در مصاحبهای میگوید این تمایزی است که میان او و پوکاک باید گذاشت که روش شناسی پوکاک بیشتر ویژگی ساختارگرایانه دارد اما برای اسکینر وجه فاعلی نویسنده در تولید معنا از طریق مشارکت در پراگماتیک زبان نیز مهم بوده است. به نظر اسکینر زبان گاه همچون «اسلحه ای» برای ارزش گذاری مجدد مفاهیم کهن به کار رفته است و از این طریق هر متن میتوانسته است به عنوان کنشی در زمینه اجتماعی نقش ایفا کند (Skinner Q. , 2007, p. 107) بنابراین سوژهی مؤلف در مناسبات سیاسی گزینش خود را انجام میدهد و سپس در میان ظرفیت زبانی که وجود دارد معنای خود را طرح میافکند.
اصطلاح شناسی فرهنگی[11]
اسکینر برای کاربرد روش شناسی خود از اصطلاح «لغتنامه فرهنگی» برای تحقیق مذکور یاد میکند (Skinner Q. , 2002, p. 158). کاری که پیش از او مشابه آن را ریموند ویلیامز محقق دیگری در کمبریج در کتابی تحت عنوان «اصطلاحات کلیدی» انجام داده است[12]. ایده ویلیامز این است که واژگان کلیدی که در اندیشه سیاسی نقش ایفا میکند را در بستر تاریخی قرار دهد که در آن تحول مییابد. این تحول نشان دهنده مسیری است که در آن اندیشه نیز دگرگون میشود. اسکینر میخواهد این ایده را در نظم اندیشه خود بازخوانی کند. بنابراین دو سوال اساسی را در مورد این ایده مطرح میکند. نخست اینکه اصطلاحات چه وجه معنایی در یک بستر تاریخی دارند و دوم اینکه نسبت این معنا با زمینه اجتماعی که به عنوان واکنشی به آن محسوب میشوند چیست؟ این دو فرآیندی است که در تحلیل اسکینر از متون فلسفه سیاسی میتوان یافت. در مورد فرآیند اول تحلیلی معنایی از آنچه در یک زمینه زبانی به کار میرود کفایت میکند. اینکه متون مختلف چگونه یک واژه را به کار میبرند. اما در مورد فرآیند دوم نیاز به این هست که در مناسبات نیرویی که در این زمینه زبانی وجود دارد اثر موضع گیریهای سیاسی را بیابیم که هر یک تلاش میکند در برابر دیگری صف آرایی کند. در این صف آرایی معمولاً واژه از بافت سمانتیکی که میتوان برای آن در نظر گرفت فراتر میرود و دگرگون میشود. برای مثال اسکینر واژه «پاتریوت» به معنی اصلی «وطن پرست» را مثال میزند. در قرن هجدهم تضاد نیروهای سیاسی در انگلستان به این صورت بود که مخالفان الیگارشی در انگلستان تلاش میکردند تقابلشان را از طریق توسل به قانون اساسی و به مثابه یک عمل مثبت و مشروع نشان دهد. این امر با توسل به مفهوم «وطن پرستی» میسر بود؛ تنها اصلی که میتوانست تقابل با حکومت را مشروعیت سیاسی ببخشد. در برابر این کاربرد زبانی گروه مقابل نیز واژه «پاترویت»[patriot] را مورد بازخوانی قرار میدادند و آن را به مثابه اصطلاحی که مشروعیت ندارد به کار میگرفتند. برای مثال در دیکشنری دکتر جانسون در این دوره این اصطلاح چنین تعریف شده است: «مزاحمین منافق علیه حکومت». یعنی دقیقا عنوان «منافق» که مخالفان از آن میگریختند به واژه مشروعیت بخش مورد استفاده ایشان ضمیمه شد تا گروه مقابل خلع سلاح شوند. هرچند همیشه تغییر معنا در بستر تاریخی به این تندی نبوده است، اما میتوان نسبت این تغییرات با زمینه مناسبات سیاسی را استخراج کرد و تغییر پراگماتیک اصطلاحات را به دست آورد. این کاری است که اسکینر در مجموعههای تاریخ اندیشه سیاسی اش در مورد هابز، ماکیاولی، لاک و غیره انجام داده است.
مدل تفسیری اسکینر در متون تاریخی اندیشه
مدلی که از روش شناسی اسکینر میتوان استخراج کرد دست کم سه سطح از تحلیل را نیاز دارد:
۱. نخست اینکه اصطلاح شناسی کلیدی در متن داشته باشیم که مفاهیم کلیدی یک اندیشه را در اختیار ما قرار دهد. این مفاهیم در قالب اصطلاحاتی به کار میرود که معنای آن بر اساس متن باید توضیح داده شود. در این سطح کار ما این است که برای مثال عناصر تعریف از آزادی را نزد هابز بررسی کنیم. این تعریف بر پایه عنصر «عدم دخالت خارجی» استوار شده است (Skinner Q. , 2008). بنابراین عنصر «اراده» در این تعریف نقش اساسی دارد. میتوان این تعریف را با مفهوم «اختیار» در سنت فیلسوفان مسلمان قریب دانست. در این تراز نخست مسئله چیستی تعریفی است که از یک اصطلاح کلیدی وجود دارد.
۲. اما این مفهوم بیش از آنکه به تلقی معاصر ما از «آزادی» نزدیک باشد مطابق با برداشتی است که یک «جمهوری خواه» دوره رنسانس از مفاهیم سیاسی دارد. بنابراین در سطح دیگری باید نشان دهیم که چه زمینهای از نیروها وجود داشته است که این برداشت خاص از اصطلاح را معنا دار میکرده است. به عبارت دیگر چرا چنین اصطلاح شناسی ضرورت یافته است؟ در این سطح باید همه کسانی که به عنوان سوژه اثر گذار در یک حوزه سخن قابل اشارهاند مورد شناسایی قرار گیرند. ممکن است این سوژهها تنها نویسندگان و روشنفکران نباشند بلکه شامل سیاستمداران، افکار عمومی، رسانه و غیره نیز بشود. در واقع همه کسانی که در تشکیل یک زمینه زبان شناختی، برای مثال در مورد آزادی، ممکن است اثرگذار تلقی شوند.
۳. این زمینه ممکن است یکدست و همسان نباشد و تضاد نیروهایی را مشاهده کنیم که درون یک بستر سیاسی هر یک ارزشگذاری اخلاقی دیگری در باب اصطلاحات دارند. دراین سطح باید این مناسبات و وجه کنشی که این معنابخشی داشته است را تشریح کنیم. این سوال باید پاسخ داده شود که چگونه این اصطلاح شناسی در این میدان نیروها به کار رفته است و مشروعیت مورد نظر خود را برای یک موضع گیری خاص فرآهم ساخته است.
می توان گفت در سطح نخست ما پرسش چیستی را درون متن اندیشه بررسی میکنیم. در سطح دوم پرسش چرایی را در نسبت و تقارن متن و زمینه سیاسی بررسی میکنیم و در سطح سوم از طریق بررسی شیوه کاربرد یک اصطلاح شناسی به پرسشی چگونگی در مورد این کنش گفتاری میپردازیم.
جمعبندی و تحلیل
روش شناسی تفسیری اسکینر همسو با برخی از پیش فرضهای جامعه شناسی اندیشه است که اندیشه را به صورت یک پدیده فراسویی در نظر نمیگیرد بلکه در زمینه اجتماعی و تاریخی اش قرار میدهد. اما از سوی دیگر متن و مقاصد نهفته در آن را نیز معلول مناسبات بیرونی نمیشمارد. بلکه مقام سومی برای تعیین جایگاه «معنا» یا «قصد» در نظر میگیرد که عبارت است از «زمینه زبان شناختی» که نویسنده با سایر اهل یک حوزه زبانی به اشتراک به کار میبرد. اما این به معنی محدود شدن معنا درون یک چارچوب تعین بخش زبانی نیست. به نظر اسکینر نویسنده درون این چارچوب زبانی که در واقع پراگماتیک زبانی اوست، بر حسب موضع گیریهای سیاسی که دارد امکان خلاقیت و آفرینش معنا دارد. هرچند این خلاقیت به تنگناهای زبان شناختی که وجود دارد محدود میشود. اما او در نبرد مشروعیتی که پیرامون اوست مشارکت میجوید و راه تغییر را میجوید.
اجرای این تئوری روشی در کار اسکینر به این ترتیب است که گفتارهای به دست آمده و ایدههای مطرح شده متن را که اغلب حول یک اصطلاح شناسی قرار دارند، تحلیل پراگماتیک میکند. محقق تفسیر متن را با این پیشفرض انجام میدهد که معنا شکلی تاریخی دارد و در یک زمینه «گفت و گویی» شکل میگیرد. میدانی از نیروها وجود دارد که هر یک برای مشروعیت بخشی موضعی تلاش میکنند. بنابراین متن به صورت یک «کنش گفتاری» نسبت به این میدان عرضه میشود. تحلیل مذکور دو سطح کلی دارد نخست استخراج اندیشه از متن چنانکه اظهار میکند و سپس یافتن نسبت این اندیشه با زمینه زبانی که آن را در بر گرفته است و سپس تحلیل چگونگی کنش این متن در این زمینه از مناسبات.
اما نقصی که این روش شناسی میتواند در خود داشته باشد این است که قادر به ایجاد تحلیلی نقادانه در قبال این حوزههای سخن نیست و به شکلی محافظه کارانه گویا با توصیف آنچه هست، مشروعیتی به آن میبخشد. این نقصی است که از برخی اشکال هرمنوتیک انتظار میرود. تنها وجه انتقادی چنین روش شناسیهایی شاید این نکته عمومی در انواع تبارشناسی باشد که با یافتن نسبت ایدهها به زمینههای قدرت، نوعی اسطوره زدایی از اندیشهها به دست میآید؛ یعنی دیگر تلقی فراتاریخی از یک اندیشه نمیتوان داشت. اما تبارشناسیها اغلب پیوندهای زمینهای را فاش میسازند که اندیشه را خصلت زمینی میبخشد.
مؤخره: روش شناسی اسکینر برای تحلیل تاریخ روشنفکری ایرانی میتواند سودمند باشد. روش شناسی مذکور بر مبنای این فرضیه فلسفه زبانی است که امکان بازیهای زبانی متعددی وجود دارد. بنابراین درک اینکه چرا اصطلاح شناسی اندیشه در یک زمینه پراگماتیک دیگر مانند ایران میتواند با سایر نقاط جهان متفاوت باشد، بر اساس دستگاه روشی اسکینر قابل فهم است. در یک زمینه دیگر از نیروها مؤلف قادر به خلق امکانات دیگری برای معنا بخشی است که با تحلیل آن زمینه میتوان کاربرد متفاوت از اصطلاحاتی مانند «آزادی»، «عدالت»، «قانون» و غیره را درک کرد. نکته دومی که این کاربرد را موجه میسازد نقش سیاست در اندیشه ورزی ایرانی است. زمینه سانسور و نیز سیاسی اندیشی که در میان نویسندگان ایرانی وجود دارد زمینه قوی برای یافتن سرنخهای مورد نیاز در مدل تفسیری اسکینر فرآهم میسازد.
منابع ارجاع داده شده:
Austin, J. (1962). How To Do Things With Words. London: Oxford University Press
Bach, K. (2006). Speech Acts and Pragmatics. In M. a. Devitt, The Blackwell Guide to the Philosophy of Language (pp. 147-167). London: Blackwell Publishing
Skinner, Q. (2007). Intellectual History, Liberty and Republicanism: An Interview with Quentin Skinner. Contributions to the History of Concepts , 3, 103-123
Skinner, Q. (1969). Meaning and Understanding in the History of Ideas. History and Theory, , 8 (1), 3-53
Skinner, Q. (1972). Motives, Intentions and the Interpretation of Texts. New Literary History , 3 (2), 393-408
Skinner, Q. (2001, October 4). On Encountering the Past – Interview with Quentin Skinner. (P. a. Koikkalainen, Interviewer)
Skinner, Q. (2008, October 25). Quentin Skinner: "A Genealogy of Liberty". Retrieved January 12, 2012, from Youtube
Skinner, Q. (2002). Vision of Politics. New York: Cambridge University Press
ﻧﻮذری, ح., & ﭘﻮرﺧﺪاﻗﻠﯽ, ﻣ. (۱۳۹۰). روش ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﺳﯿﺎﺳﯽ: ﻣﺘﺪوﻟﻮژی ﮐﻮﺋﻨﺘﯿﻦ اﺳﮑﯿﻨﺮ. فصلنامۀ تخصصی علوم سیاسی , ۱۱, ۹۵-۱۱۹.
پانویسها:
[1] . John Montfort Dunn (1940)
[2] . John Greville Agard Pocock (1924)
[3] . برای بررسی این مکتب تفسیری بنگرید به مقاله ای از دانکان در این مورد در:
Duncan, Bell (2001). The Cambridge School and world politics. Retrieved January 11, 2012, from the globalsite: http://www.theglobalsite.ac.uk/press/103bell.htm
[4] . mythology of coherence
[5] to ding X
[6] In doing X
[7] point of action
[8] illocutionary force
[9]. دیدگاه ویتگنشتان یعنی «معنی به مثابه کاربرد»، قریب به همین مضمون است. اثر ویتگنشتان مورد اشاره خود اسکینر بوده است. (Skinner Q. , 2001).
[10] . Linguistic Context
[11] . Cultural Lexico
[12]. بنگرید به :
Williams, R. (1976). Keywords: A vocabulary of culture and society. New York: Oxford University Press
نظرها
ماژور
سپاس از معرفی و متن تان. اما ای کاش در نوشته های بعدی این رسم غالب در فضای روشنفکری ایران را کنار بگذارید که در ابتدای نوشته شان به جای ابراز خوش حالی از کارهایی که دیگر ایرانیان در همین زمینه کرده اند، از همان ابتدا با تخطئه دیگر ایرانیان شروع می کنند. البته همه ایرانیان اهل اندیشه اینطور نیستند. مثلا ادیب سلطانی در مقدمه ترجمه اش از هملت از تمام ایرانیانی که قبل از او هملت را ترجمه کرده اند به نیکی یاد می کند. مسلما این ژست محترمانه به این معنا نیست که ادیب به عنوان یک مترجم مسلط کار همه آن ها را بی نقص می داند. بلکه کار خودش را سنگی در بنایی می داند که ساختن آن قبل از او شروع شده. امیدوارم شما هم در یادداشت های بعدی تان این شیوه نقد مدل خاورمیانه ای - فضای روشنفکری ترکیه هم در این زمینه دست کمی از ایران ندارد - را کنار بگذارید و به این فکر کنید که هر کار فکری ولو با کیفیت کم هم در برهوت فرهنگی معاصر ما قدم بزرگی است.
کاربر مهمان
آقای پیام عزیز من منتظر پاسخ آقای رضایی هستم، آقای رضایی در اینجا مطلبی «ترکیبی» ارائه داده اند! «ترکبی» از نظر خودشان، و نظر آقای اسکینر، فرصت مغتنمی است تا با یک کنشگر زبان فارسی، در پیرامون زبان و کارکرد آن گپی بزنیم، همانطور که قبلا عرض کردم، بنده به آقای اسکینر دسترسی ندارم، اما به متن ارائه شده در اینجا ایراداتی دارم که در کامنت های بالا ارائه شده! ایرادات من خیلی روشن هستند، اگر مشکلی در فهم ایرادات من هست، اگر پرسشی باشد، با کمال میل توضیح می دهم، در مورد درخواست شما از من؛ عرضم این است که اگر مصداق ایرادات آقای اسکینر به «متن گرایی»، در مثالهای ارائه شدهُ آقای رضایی نهفته باشد! آن مثالها با رویکرد «کنش گفتاری آستین» و رویکرد «پراگماتیک زبانی ویتکنشتاین متاخر» سازگار نیستند! حال آنکه گفته می شود آقای اسکینر «روش شناسی» خود را با تاثیر از آستین و ویتگنشتاین، سامان داده است. محور بحث «آستین و ویتگنشتاین متاخر»، تغییر در منشاء معنا، و منشاء فعل یا عمل است، نه تعیین محدودهُ زمانی و مکانی برای «کنش های زبانی»، آنها(به جای خدا و فرد)، زبان که امری جمعی و اجتماعی است را منشاء معنا و منشاء فعل و عمل می دانند، «ویتگنشتاین متاخر» معنا را و «آستین» فعل و عمل را! «کنش زبانی» و «کنش گفتاری» به عنوان مقولاتی اجتماعی، از عوامل پیوستگی اجتماعی هستند! هم در پیوستگی معناها و هم در پیوستگی عملها! برای «کنش زبانی» و «کنش گفتاری» نمی توان محدوده زمانی و مکانی قائل شد! چه این زمان و مکان، یک زمان و مکان تاریخی باشد، چه زمان و مکان عصری! اشاره به مسئلهُ «روزمرگی» در آثار این بزرگان به هیچ وجه ناظر بر تعیین یا تشخیص پریود زمانی برای معنا و عمل خاصی نیست بلکه مسئلهُ روزمرگی بیش از هر چیز ناظر بر خصلت عمیقا پیوسته و اجتماعی آن است. گسست معنا و گسست افعال اگر در تاریخ اتفاق افتاده باشد، استئنا بوده است نه قاعده! استثنا را در اینجا یا آقای اسکینر به قاعده گرفته است یا آقای رضایی!
رضایی
ممنونم از دوستانی که ادامه بحث را دنبال کرده اند و ممنون از جناب ادیب عزیز! متاسفانه شرایط طوری نیست که بتوانم این بحث را دنبال کنم، هرچند گاه اهمیت یک مباحثه بسیار بیشتر از اصل مطلب عرضه شده است. بابت تاخیر در پاسخ عذر می خواهم! در مورد نکاتی که فرمودید احتمالا برخی ابهام ها در کامنت یا نوشتار من و نیاز به روشن شدن موضوع بحث را می تواند همچنان بر سر پیشفرض ها تدوام بخشد و جای آن جلسه ای شفاهی است. اما به گمانم شما تأکید در الگوی متن گرایی و زمینه گرایی را به دوتایی فردی/جمعی بودن تولید معنا احاله کردید. متن گرایی به نظر شما بر سوژه سازنده متن تأکید دارد و زمینه گرایی بر تولید اجتماعی معنا. بر اساس این برداشت مسئله ای را مطرح کردید که اسکینر چگونه می تواند موضع مشخصی داشته باشد؟ اگر برداشت من از کامنت شما درست باشد. در مورد زمینه گرایی درست است که یکی از شاخصه های اصلی تولید معنا اجتماعی بودن زمینه است. البته مشروط بر اینکه زمینه را اجتماعی در نظر بگیریم. برای مثال اگر زمینه را عوامل مادی مانند بیولوژی، تکنولوژی و غیره بگیریم چنانکه در برخی از اشکال زمینه گرایی ماتریالیستی (نه همه آنها) وجود دارد، در این صورت تولید اثر در متن می تواند زمینه اجتماعی لزوما نباشد. اما در مورد متن گرایی به صورت آرمانی آن همیشه تأکید بر فاعلیت سوژه تولید کننده معنا نیست. برای مثال در نوع متن گرایی رویکردهای پساساختارگرا یا برخی رویکردهای متن گرایی پدیده شناسانه «زبان» (نه پراگماتیک زبان بلکه سمانتیک زبان) عامل محدود کننده تولید معناست و این از خود سوژه منفرد فراتر می رود. به نظر می رسد که اصل دوتایی آنطور که اسکینر می گوید بهتر است دوتایی استعلایی/غیراستعلایی باشد. برداشت استعلایی ویژه رویکرد متن گراست که به همین جهت به سمانتیک و سینتکس روی می آورد، اما دومی خصلتی استعلایی و فرا اجتماعی، فراتاریخی به معنا نمی دهد. برای آنکه گمان نکنید این نظر به آراء اسکینر اضافه شده است مقاله اصلی او در این زمینه را در صورت نیاز من برای شما ارسال می کنم، چون در اینترنت به صورت رایگان موجود نیست. اما اگر به دیتابیس های دانشگاهی دسترسی دارید مقاله را بجویید: Skinner, Q. (1969). Meaning and Understanding in the History of Ideas. History and Theory, , 8 (1), 3-53 توجه داشته باشیم که در اینجا اسکینر دو «سنخ آرمانی» به تعبیر ماکس وبر ساخته است. یعنی اشکال دو سر طیف رویکرد زمینه گرایی و متن گرایی را بررسی می کند. به ویژه در مورد رویکرد زمینه گرایی او از نوع افراطی آن یاد می کند. در میان این دو رویکرد زمینه گرایی و متن گرایی مشکلی که به نظر اسکینر وجود دارد خصلت فراتاریخی متن گرایان است و مواردی که در این مقاله توضیح داده شد. اما در مورد زمینه گرایی او زمینه گرایی افراطی را در نظر دارد که تولید معنا را به شکل «محرک-اثر» بررسی می کنند. یعنی امری به عنوان علت و محرک تولید متن را تعلیل می کند. این مسئله ای متعارف در فلسفه تحلیلی است که ویتگنشتاین به همین جهت از مسئله قصد یاد کرده است. اسکینر در این سنت مسئله رابطه علی را مورد تأمل قرار داده است. اسکینر از فلسفه آستین و ویتگنشتاین بهره برده است. البته این به معنی این نیست که همه صورت و محتوای اندیشه ایشان را باید به کار برد. به ویژه در مورد آستین که الگوی اصلی کار اوست دیدگاه ها انتقادی دارد که می توانید رد این مقاله ملاحظه کنید. Conventions and the Understanding of Speech Acts اسکینر یک مورخ است و یک دیدگاه فلسفه زبانی را بسط داده است. روشن است که اسکینر تعهدی مطلق به آستین و ویتگنشتاین ندارد و کاربردی از یک نظریه را دنبال کرده است. مثال های مورد نظر ویتگنتشتاین و آستین قید زمانی ندارند. این به معنی این نیست که نمی توان تلقی تاریخی در مورد پراگماتیک داشت. در اینجا نیز ما دیدگاه اسکینر را در مورد کاربرد این نظریه بررسی می کنیم. اسکینر کاربردی از «پراگماتیک» به عنوان یک شیوه بررسی معنا را در حوزه تاریخ اندیشه اعمال کرده است. برای مطالعه این امر یعنی کاربرد پراگماتیک در تاریخ اندیشه نیز می توان به این اثر مراجعه کرد: Methods in Historical Pragmatics, editors: Elizabeth Closs Traugott& Bernd Kortmann که به شکل عمومی کاربرد پراگماتیک در مطالعات تاریخی می پردازد. متشکرم
یبام
با تشکر ازجناب اقای رضایی و اقای ادیب ! جناب اقای ادیب اقای رضای با مثالی درمورد اندیشه های اشاعره و معتزله کوشیده اند به کاستی ها تحلیل اسطوره پردازی می پردازد و می کوشد تحلیل اسکینر را توضیح دهد ! لطفا همین موضوع را در پرتو نگرش «کنش گفتاری آستین» و «پراگماتیک زبانی ویتکنشتاین متاخر» توضیح دهید تا بحث برپار تر و مشخص تر شود !
ع.دهقانی
مسئولین محترم رادیو زمانه: من تا کنون حد اقل دو بار از طریق ایمیل و یکبار هماز طریق پیامگیرتان اشاره کرده ام که وقتی از نوشته ای از سایت تان پرنت می گیریم پیام های کاربران در زیر مطلب چاپ نمی شوند. پیام های دوستان هم مانند خود متن با ارزش اند و برای آنکسی که مرتب اینگونه نوشته ها را مطالعه و احیانا بصورت نوشتاری ارشیو می کند اهمیت دارند. در طرح قبلی-- اولی-- رادیو زمانه پیامها هم در زیر خود متن چاپ می شدند. لطفا به این نقص فنی تان توجه کرده و انرا برطرف کنید. با احترام
ادیب عزیزی
آقای رضایی عزیز! بحث من هم بر سر «دور بی پایان واقعیت و فهم واقعیت» نیست بلکه مسئله در اینجا بر سر «فهم» است، آقای اسکینر هم در اینجا به دنبال «فهم» و «فهم اندیشه» هست، یعنی فهمِ فهم!، «فهم واقعیت و علت یابی آن» به عهده باستانشناسی و علوم دیگر است. من منکر وجود دوقطبی موجود در تاریخ اندیشه نیستم، بلکه عرضم این است که پیش کشیدن بحث «علیت» در رویکرد زمینه گرایی، بخثی انحرافی است. ویژگی اصلی رویکرد زمینه گرایی در اولویت بخشی به «اجتماع» و «فهم اجتماعی» است، در مقابل رویکرد متن گرایی که، نه اولویت، بلکه اساس فهم (و حتی تولید معنا) را در فرد و «فهم فردی» خلاصه می بیند. من می گویم اگر دوقطبی هست(که هست) در این مورد است، نه در مقولهُ «علی و غیر علی»! همانطور که «تولید معنا» در فرآیند زبانی- جمعی صورت می گیرد، «تولید فهم» نیز در یک فرایند زبانی- جمعی شکل می گیرد، نقش سوژه هم به عنوان کنشگر در این فرایند(هم در تولید معنا و هم در تولید فهم) محفوظ است، نقش سوژهُ مولف نیز، هم می تواند در نقطهُ اوج کنشگری باشد، هم در نقش یک روایتگر صرف، در هر حال در رویکرد زمینه گرایی «سوژه» حذف نمی شود. من می گویم آقای اسکینر وقتی سراغ معنا در متون تاریخی می رود، مواجهه ای زمینه گرایانه دارد! اما به شکل متن گرایانه «تولید فهم» می کند. به زبان خودش اگر بخواهم بگویم ایشان در «قصد اول» زمینه گراست و در «قصد دوم» متن گرا، آقای اسکینر حتی آنجا که به دو ایراد متن گرایی(اسطوره پردازی) اشاره می کند در واقع به ویژگی های رویکرد زمینه گرایی یورش می برد، چون آن ایرذاها، فرایند زبانی- جمعی «تولید فهم» را انکار می کنند و بر یک نوع انقطاع و ناپیوستگی در رویدادهای زبانی و جمعی تاکید دارند، حال آنکه «کنش گفتاری آستین» و «پراگماتیک زبانی ویتکنشتاین متاخر»، هر دو ناظر بر پیوستگی رویدادهای زبانی و جمعی هستند، و هیچ زمانسنجی را برای تعیین و تقسیم اوقات «کنش گفتاری و پراگماتیک زبانی» تعیین نکرده اند.
رضایی
ماژور عزیز! اگر بخواهیم بر مشی یک تحقیق علمی نسبت نوشته خود را به نوشته های مشابه نشان دهیم ضرورتی ندارد بر محسنات نوشته سابق تأکید کنیم. مسلما تحقیقات پیشین محسناتی هم دارند امافصلی به نام «پیشینه تحقیق» در روش تحقیق در جهت ذکر خلاء هاست تا بگوییم چرا خواننده را دوباره زحمت مطالعه ای مشابه داده ایم. بنابر آنچه گفتم نکته ضروری ذکر دو مورد نقص این تحقیق بوده است اما شاید چون من باید به سرعت وارد مطلب می شدم و از این اشاره می گذشتم برداشتی شبیه به تخطئه به دید شما آمده است. ادیب عزیز! دور بی پایان واقعیت و فهم از واقعیت در اینجا مطرح نیست. موضوع یک دوتایی موجود در تاریخ اندیشه است که یکی مناسبات عینی مانند اقتصاد، سیاست و غیره را علت در شکل گیری متون می شمارد و رویکردی که متون را بدون چنین نسبتی با این مناسبات بررسی می کند. ما می توانیم دست به تحلیل بزنیم و بگوییم هیچگاه نسبت مستقیمی با زمینه و مناسبات عینی نداریم. اما این یک تحلیل فلسفی است و ربطه به وجود دو ارتودوکسی در تاریخ اندیشه که ذکر شد ندارد. این دو ارتودوکسی وجود دارند و مدعی مذکور را دارند. اسکینر تلاش می کند بین این دو نه متن محض و نه زمینه محض را قلمرو تحقیق نداند بلکه یک قلمرو سوم در نظر بگرید که عبارت است از زمینه زبان شناختی. و شرح ان را در مقاله دادیم. با تشکر!
ادیب عزیزی
آقای رضایی عزیز، ممنون از توضیح شما، من که دسترسی به آقای اسکینر ندارم اما ممنون می شوم از شما اگر که توضیح دهید، چگونه می توان از طریق یک «متن تاریخی» نسبت علی موجود در «زمینهُ تاریخی آن متن» را جستجو کرد! هر جستجویی از طریق «متن»، قطعا جستجویی غیرعلی است. بدین ترتیب کشف «نسبت علی» بین واقعیت و متن، آنهم از طریق متن، اصولا امری ممتنع هست! جستجوی علی فقط در واقعیت و از طریق تجربه امکانپذیر است نه از طریق متن! جستجوی علی صرفا در فضا و زمینه ای تجربی امکانپذیر است! آقای اسکینر نیز در الگوی روش شناسی خود، یعنی در هر یک از سطوح مورد نظر خود، صرفا به «فهمی» از آن پرسش ها دست خواهد یافت، چه فهمی از فهم های زمینهُ تاریخی مورد نظر، و چه فهمی که در نهایت خود بدان دست می یابد. نمی دانم این «زمینه گرایی یا زمینه گرایان افراطی» که آقای اسکینر از آن یاد می کند،کدامها هستند که چنین ادعای ناممکنی دارند! جستجو در متن و تفسیر آن اصولا امری «فهمی» است، بحث بر سر «نسبت علی» اصولا بحثی انحرافی و غیر ضروریست، مسئله بر سر «امکان یا امتناع فهم» است، امکان یا امتناع فهم در (و از طریق) فرد، یا امکان و امتناع فهم در (و از طریق) جامعه... روش شناسی آقای اسکینر نشان می دهد که ایشان «فهم از طریق فرد» را ممکن می دانند! اما فهم از طریق «فهمیدن فرد» را غیر ممکن!
ادیب عزیزی
آقای رضایی عزیز، ممنون از توضیح شما، من که دسترسی به آقای اسکینر ندارم اما ممنون می شوم از شما اگر که توضیح دهید، چگونه می توان از طریق یک «متن تاریخی» نسبت علی موجود در «زمینهُ تاریخی آن متن» را جستجو کرد! هر جستجویی از طریق «متن»، قطعا جستجویی غیرعلی است. بدین ترتیب کشف نسبت علی بین واقعیت و متن، آنهم از طریق متن، اصولا امری ممتنع هست! جستجوی علی فقط در واقعیت و از طریق تجربه امکانپذیر است نه از طریق متن! جستجوی علی صرفا در فضا و زمینه ای تجربی امکانپذیر است!آقای اسکینر نیز در الگوی روش شناسی خود، یعنی در هر یک از سطوح مورد نظر خود، صرفا به «فهمی» از آن پرسش ها دست خواهد یافت، چه فهمی از فهم های زمینهُ تاریخی مورد نظر، و چه فهمی که در نهایت خود بدان دست می یابد. نمی دانم این «زمینه گرایی یا زمینه گرایان افراطی» که آقای اسکینر از آن یاد می کند،کدامها هستند که چنین ادعای ناممکنی دارند! جستجو در متن و تفسیر آن اصولا امری «فهمی» است، بحث بر سر «نسبت علی» اصولا بحثی انحرافی و غیر ضروریست، مسئله بر سر «امکان یا امتناع فهم» است، امکان یا امتناع فهم در (و از طریق) فرد یا امکان و امتناع فهم در (و از طریق) جامعه... روش شناسی آقای اسکینر نشان می دهد که ایشان «فهم از طریق فرد» را ممکن می دانند! اما فهم از طریق «فهمیدن فرد» را غیر ممکن!
ماژور
سپاس برای پاسختان متاسفانه از بند دوم نوشته شما که در آن به سابقه پژوهش درباره اسکینر در ایران اشاره می شود، نشان دادن معنا و مقعولیت متن شما مراد نمی شود. بار دیگر آن بند را بخوانید. شما از در جنبه منفی و نقطه ضعف این پژوهش وارد می شوید و هیچ اشاره ای به اینکه چه چیزی در آن ها جالب است ندارید. چه ارتباطی در ذهن منِ خواننده بین متن شما و پژوهش قبلی برقرار می شود؟ اینکه آن خوب نیست و این خوب است. این شیوه فکر کردن و به دیگران واکنش نشان دادند فقط به شما محدود نمی شود. همه ما این طور هستیم. کارهای تا به حال انجام شده در زبان فارسی را آنقدر مهم نمی دانیم که ادامه دهیم. یا کار خودمان را خیلی مهم تر از آن چیزی می دانیم که تا به حال انجام شده. واکنش طباطبایی و گروه گلادیاتورهای اطرافش به ترجمه اشوری از کتاب شهریار، واکنش عصبی دار و دسته فرهادپور به ترجمه جدید هگل، واکنش تند حلقه فردیدیه به ترجمه های جدید از هستی و زمان هایدگر نمونه های افراطی این شیوه ها هستند. تنها نقطه انفصال ما از این تیپ واکنش ها - علی رغم هم زبان و هم فرهنگ و هم مرض بودن مان با آن ها - این است که هنوز جوان هستیم. تنها دلیل هشدار دادن به شما این نکته آخر است و گرنه بی فایده است اگر کسی بکوشد به طباطبایی و فرهاد پور هشدار بدهد. معنا و اهمیت کار خود برای آن ها فقط در صورت بی معنی و بی اهمیت بودن کار دیگران مشخص می شود.
ادیب عزیزی
در روش شناسی آقای اسکینر، پاسخ هایی که پیش نیاز ما هستند برای تفسیر یک متن تاریخی، همه از «زمینهُ تاریخی» گرفته می شوند، نه از سوژهُ تاریخی! بدین ترتیب این روش شناسی با مدل روش شناسی زمینه گرا تفاوتی نمی کند! در هر سه سطح از تحلیل آقای اسکینر، ما برای تفسیر یک متن تاریخی چیزی جز «زمینهُ تاریخی» در اختیار نداریم! اگر بخواهیم معنای عصری اصطلاحات را بیابیم باید به «زمینهُ تاریخی» آن اصطلاح مراجعه کنیم، اگر بخواهیم چرائی این اصطلاحات و تطابق آنها با وقایع آن دوران را کشف کنیم، بازهم به زمینهُ تاریخی نیاز داریم! و اگر بخواهیم تضاد و تعامل بر سر یک اصطلاح را در دورانی مشخص دریابیم، بازهم به «زمینهُ تاریخی» نیازمندیم! متاسفانه «فلسفه در دنیای معاصر» به لحاظ متافیزیکی، می رود که تا دست الاهیات را از پشت ببندد! مرغ همسایه هم که همیشه غاز است!
رضایی
ممنون از اشارات دوستان در مورد این مطلب! در یک مقاله علمی رسم است که سنت فکری پیشین را مورد اشاره قرار دهند و با توجه به خلاء های آن طرح مسئله جدید کنند. البته در اینجا نمی توان به همان دقت از «سابقه بحث» سخن گفت چون قصد من معرفی یک روش در زبان فارسی بود بنابراین مناسب دیدم که به برخی از آثار موجود در معرفی اسکینر اشاره کنم و تنها منبع آکادمیکی که دیدم را ملاحظه کردم. اشاره به مقاله ای از امیر روشن نیز صحبح است که البته در اختیارم نبود. این کار به معنی تخطئه نیست (آنطور که دوستی فرمودند) بلکه قصد از چنین اشاراتی نشان دادن معنا و معقولیت انتخاب یک موضوع و دیدگاه است. وگرنه ما می توانیم برای هزارمین بار برای مثال اندیشه هیدگر را در فارسی معرفی کنیم. اما بهتر است روشن کنیم نسبت این نوشته با آثاری که قبلا در این مورد وجود داشته است چیست؟ از جهت طرح مسئله است یا پاسخی که عرضه شده است. یا مانند این مقاله یک تأکید توصیفی را در معرفی یک روش دنبال می کند؛ یعنی اهمیت سنت فلسفه تحلیلی در روش اسکینر و استقلال اندیشه او. در مورد چامسکی اشاره شد. احتمالا اشاره شما به مقالات چامسکی در حوزه زبان شناسی به «پی اف اسکنر» است که همانطور که می دانید غیر از «کوینتین اسکینر» است. در صورتی که چامسکی چنین مقاله ای دارد خوشحال می شوم ارجاع آن را بدانم و استفاده کنم. ممنون. اینکه اسکینر همان راه زمینه گرایی را رفته است، به نظرم حدس قابل توجهی است که می توان آن را دنبال کرد. اما با این تذکر که «زمینه گرایی افراطی» که اسکینر بیان می کند نسبت «علی» میان مناسبات عینی و اندیشه برقرار می کند مانند نسبت میان طبقه بورژوازی و اندیشه اقتصاد بورژوایی. اما زمینه گرایی از نوع اسکینر چنین نسبت علی را دنبال نمی کند و زمینه مورد نظر او نیز زمینه زبان شناختی است. رحوع به زمینه صرفا به معنی زمینه گرایی نیست. من در نوشته های دیگری از زمینه گرایی معتدل برای اسکینر یاد کردم. از چنین عنوانی نیز گاه استفاده می شود. با تشکر
آذر
چامسکی نقدی بلندی دارد درباره اسکینر که بسیار جالب و روشنگر است. نادیده گرفتن کارهای دیگر نویسندگان ایرانی متاسفانه جنبه تعمدی هم دارد. در واقع نام بیشتر از خود مطلب در این باره نقش بازی میکند. مثلا اگر یک نویسنده مشهور نکته و اشاره حتی کم اهمیتی به موضوع مورد بررسی در یک مطلب کند، نویسنده از آن یاد میکند (که البته خوب است) اما از نویسنده ای که حتی مطلبی طولانی درباره آن موضوع نوشته هیچ یاد نمیشود. دلیل این رفتار یکی دو تا نیست. افزون بر آن نبود وجود یک جامعه منسجم روشنفکری هم در این باره نقش بازی میکند، تا آنجا که بسیاری خبر از کارهای یکدیگر ندارند و امکان پژوهش و یافتن آنها هم بسیار کم است. دردناک است، فقط همین را میتوانم بگویم.
کاربر مهمان
مقاله امیر روشن در مجله رهیافتها سیاسی وبین المللی در باره اسکینر نیز هست
کاربر مهمان
آقای رضایی عزیز ممنون از توضیح شما بحث بر سر فهم متون تاریخی و تفسر آنهاست، همین!... در این مقاله جنابعالی برای فهم و تفسیر متون تاریخی، روش شناسی آقای اسکینر را که بر مبنای کارکرد های زبانی آستین و ویتگنشتاین متاخر بنا شده، ارائه داده اید. بنده دو سه ایراد به این مطلب وارد کرده ام 1- عرض کرده ام بحث «علیت» در اینجا غیر ضروریست و آقای اسکینر از طریق آن، تمایز کاذبی بین دیدگاه خود و دیدگاهی که زمینه گرائی افراطی می خواندش برقرار کرده است. 2- گسست معنایی که در مثال اشاعره و معتزله، و «نظام بخشی کاذبی» که از مدلهای گذشته کُد داده اید، با کارکردهای زبانی آستین و ویتگنشتاین متاخر ناسازگار هستند(به دلیل پیوسته و اجتماعی بودن کارکردهای زبان در نزد این بزرگان) 3- تناقضی که آقای اسکینر در تولید معنا و تولید فهم(تولید تفسیر) به آن مبتلا هست! ....جنابعالی در مورد هیچیک از این ایرادات توضیحی نداده اید. تمایلم این است که ابهامات همین متن حاضر را بگشائیم، «ابر روایت ویتگنشتاین متاخر» برای ابهام زدایی و گره گشایی این متن کفایت می کند، ارجاع به روایت های مادری که نزاع مرکزیشان چیزی جز تفسیر متون تاریخی باشد نه تنها گره ای را نمی گشاید، بلکه مفاهمه را پیچیده و دشوارتر می کند. آقای رضایی عزیز زمینه گرایی و متن گرایی، دوتایی کلانی هستند، اما وقتی مبنای بحث «کارکردهای زبانی» باشد، چیزی جز دوتایی فردی-اجتماعی ضرورت نمی یابد، حتی موارد بیولوژیکی و تکنولوژیکی را هم که اشاره کرده اید در ذیل همین دوتایی قابل جمع هستند. حتی فرا روایت پساساختارگرایی را هم که مطرح کرده اید(هر چند که مرکزیت نزاع در آن روایت چیز دیگری است، اما...) بازهم در زیر همین دوتایی قابل بررسی است، چون در آنجا هم، تولید معنا درست است که کمی از فرد فراتر می رود، اما بازهم تولید معنا به فرد خلاصه می شود! البته نه از طریق زمینه بلکه از طریق متن و عناصر متنی! برای بررسی این مقاله، اگر بر سیاق همین «پراگماتیک زبانی» که مورد تاکید روش شناسی آقای اسکینر هست، حرکت کنیم، ممنون می شوم، شناخت بیشتر از دانش آقای اسکینر بماند برای بعد. در مورد بحث شفاهی که فرموده اید، باید عرض کنم، هیچ اعتقادی به بحث شفاهی ندارم. ولی به صورت آنلاین و مکتوب در خدمتم.