فرارفتن از اصلاحطلبی؛ خطرها و واهمهها
مجید محمدی − یکی از بحثهای رایج در میان منتقدان حکومت بحث بر سر ماندن در یک چارچوب اصلاحطلبانه یا فراتر رفتن از آن است. این مقاله به تحلیل ترسهای فراروی میپردازد.
آن بخش از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی که
۱) پیوند وثیقی در گذشته با اصلاحطلبان مذهبی داشتهاند یا مشی سیاسی آنها را ترجیح میدادهاند،
۲) به واسطه گرایشهای ضد امپریالیستی، وضعیت موجود سیاسی در ایران را به یک رژیم همپیمان با غرب ترجیح میدهند، و
۳) از رهبری یا جهت دهی به جنبشهای اجتماعی در خارج یا داخل کشور توسط گروههای غیر اسلامگرا (غیر خودی برای اصلاح طلبان مذهبی) هراسانند،
مدام مخاطبان مخالفان جدی رژیم جمهوری اسلامی و باورمندان به اصلاح ناپذیری و ضرورت سقوط رژیم را از خطرات گوناگون سقوط کلیت رژیم میترسانند.
سیاست ترس البته مثل یک شمشیر دولبه عمل میکند. از یک سو موجب میشود افراد قبل از اقدام مدتی دست نگاه داشته و به سرانجام عمل خود فکر کنند که نتیجه مثبتی است.
اما از سوی دیگر ممکن است باعث فراموش شدن سرکوبها و فسادها و دروغها و تقلبها و احساس غیر عملی بودن رهایی از دست حکومت استبداد دینی شود که تبعیض در آن نهادینه است. بدین ترتیب موضوع اصلاح ناپذیری رژیم و ضرورت سقوط آن در اذهان به حاشیه میرود.
سیاست ترس مبتنی است بر القای چهار خطر احتمالی. این چهار خطر القایی عبارتاند از
۱) خطر تجزیه کشور،
۲) خطر روی کار آمدن اپوزیسیون غیر دمکرات،
۳) خطر نابود شدن بسیاری از تاسیسات کشور و کشته شدن میلیونها نفر در حمله خارجی به تاسیسات اتمی (مشخص نیست این عدد را از کجا میآورند و چگونه ممکن است) یا جنگ داخلی تحت عناوینی مثل سوریهای شدن یا لیبیاییزه شدن، و
۴) خطر اپوزیسیون برساخته شده توسط خارجیها.
همه این خطرها در ادبیات ترسافکنان درصورتی محقق میشوند که براندازان علیه حکومت در سراسر کشور به پا خیزند و شالوده اداره کشور از دست حکومت بیرون برود. جالب اینجاست که حکومت نیز همین سیاست القای ترسهای چهارگانه را برای ترساندن تودهی مردم از سقوط خود دنبال میکند. سیاستهای تبلیغاتی حکومت علیه مخالفان نیز بر این چهار محور متمرکز است.
خطر تجزیه
چندی است که هرگاه گروهها و افرادی از هنجارهای موجود در میان بخشی از مخالفان یا ادبیات رسمی حکومت فراتر میروند، به تبلیغ یا ترویج یا کمک به تجزیه کشور متهم میشوند.
اگر گروههایی معتقد به دخالت بشردوستانه دولتهای غربی در ایران در شرایطی همانند سوریه یا لیبی باشند، به فراهم آوردن زمینههای تجزیهکشور و دست داشتن در خونریزی تا حد میلیونها نفر متهم میشوند. اگر گروههایی از فدرالیسم دفاع کنند و دمکراسی در سطح ملی را برای رسیدن به اهداف خود کافی ندانند به تجزیه طلبی متهم میشوند.
آیا خطر تجزیه ایران تا این حد جدی است؟ چرا باید از این امر هراسید و نام آن را خطر گذاشت؟ آیا این خطر یا مطالبه یا احتمال (به هر ترتیبی که بدان نگاه کنیم) در همه کشورها از جمله کشورهای دمکراتیک وجود ندارد؟ افراد و گروههایی که طرح خطر تجزیه ایران را مطرح میکنند چه ایدئولوژیای دارند و از طرح این خطر چه منافع یا دستاوردهایی را دنبال میکنند؟
فروش استبداد با خطر تجزیه. در حول و حوش سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۴ گروهها و افرادی که میخواستند حکومت سپاهیان را به مردم بفروشند و احمدینژاد را سر کار بیاورند، مهمترین موضوعی را که مطرح میکردند خطر تجزیه ایران در نتیجه حاکمیت دوگانه بود. در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱ نیز خطر تجزیه بستری برای سرکوب اقلیتهای قومی و گروههای سیاسی مخالف بود. امروز نیز آنها که میخواهند وضعیت موجود یا استبدادی از نوع دیگر را به جامعه ایران و جامعه جهانی بفروشند به سراغ خطر موهوم تجزیه ایران میروند. در حال حاضر بزرگترین خطر برای تجزیه کشور حکومت تمرکزگرا، تمامیت خواه و اقتدارگرای جمهوری اسلامی است، نه قدرتهای خارجی و نه مخالفان.
خطر توهمی تجزیه. عراق کشوری است که قبل از حمله نظامی همه جانبه ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ منطقهای از آن (اقلیم کردستان) عملا منطقه پرواز ممنوع بود و دولت مرکزی اقتدار چندانی در آن حیطه نداشت؛ شکاف میان سنیان از یک سو و کردها و شیعیان از سوی دیگر به واسطه سیاستهای صدام افزایش یافته بود؛ پس از حملهی نظامی اختلافات میان شیعه و سنی بالا گرفت تا حدی که هنوز ماهانه صدها نفر در بمب گذاریها کشته میشوند؛ در اوج درگیریها حتی کسانی مثل اعضای کنگره امریکا و افرادی در دولت بوش به تقسیم عراق به سه کشور باور داشتند. علیرغم همه این مواضع و واقعیات، عراق تجزیه نشد چون نه قدرتهای بزرگ و نه قدرتهای منطقهای و نه همسایگان این کشور مایل بودند ترتیبات امنیتی موجود را به هم بزنند.
ایران هم در درون از همگراییای به مراتب بیش از عراق برخوردار است و هم در بیرون قدرتهای بزرگ مایل نیستند خود را با نتایج ناشی از تجزیه یک کشور بزرگ (مثل آنچه پس از سقوط دولت مرکزی در یوگسلاوی سابق اتفاق افتاد) درگیر سازند. برای قدرتهای بزرگ و نیز قدرتهای منطقهای و همسایگان ایران، امنیت منطقه در درجه اول اهمیت قرار دارد و موضوعاتی مثل تروریسم، صلح اعراب و اسرائیل، حقوق بشر و دمکراسی به مراتب کم اهمیت تر از مسائل امنیتی است. از این جهت کسانی که مدام از خطر تجزیه سخن گفته و ایرانیان را از حمله خارجی (با ذکر تجزیه به عنوان یکی از پیامدهای آن) یا جنگ داخلی با پشتیبانی خارجی میترسانند (تا نظم سیاسی موجود در ایران چندان تغییری بر خلاف میل آنها پیدا نکند) توهمات خود را بیان میکنند. البته در صورت تداوم سرکوب و تبعیض و تداوم قصابی حکومت، دولت مرکزی ضعیفتر شده و امکان تجزیه کشور از درون بیشتر میشود.
خطر اپوزیسیون غیر دمکرات
خطر دیگری که مخالفان از آن ترسانده میشوند تا مگر به سمت براندازی نروند، خطر آن بخش از اپوزیسیون است که شباهت زیادی به جمهوری اسلامی از حیث دمکرات نبودن یا کیش شخصیت رهبران یا بسته بودن دارد. در این گونه یادآوریها اپوزیسیون عمدتا به این بخش تقلیل داده میشود؛ گفته میشود "اپوزیسیون" اما فقط در باب یک بخش کوچک آن سخن گفته میشود. همچنین با فراموش کردن جنایات عظیم رژیم مثل کشتار سال ۶۷ یا اعدام هزاران تن در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ یا نقض هر روزه حقوق شهروندان با حجاب اجباری یا گزینش یا تفکیک جنسیتی برخی اقدامات تروریستی مخالفان برای تلطیف چهره نظام ذکر میشود.
خطر لیبی یا سوریه شدن
خطر القایی بزرگ تر برای ترساندن مردم و مخالفان از هر گونه حرکتی غیر از حرکت در زیر علم و پرچم گروهی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه باور دارند، خطر تبدیل شدن ایران به لیبی یا سوریه است. اینان به مردم یاد آور میشوند که اگر بخواهند رژیم برود و از آغاز شعار "سقوط رژیم" را بدهند بلایی به سرشان خواهد آمد که بر سر مردم سوریه رفته است.
طبیعی است که در شرایط هراس، مخالفان میان یک ویرانه و ایرانی تحت حکومت ولایت فقیه، دومی را انتخاب میکنند. رژیم جمهوری اسلامی نیز مردم ایران را میان ویرانه و حکومت موجود مخیر کرده است. در این گونه سخنان اصولا ذکری از کشورهایی که مردم رژیمهای سیاسی خود را تغییر داده و سرنوشت بهتری با هزینه اندک کسب کردهاند (مثل کشورهای اروپای شرقی) به میان نمیآید.
خطر چلبی سازی
برای ترساندن مخالفان از هر گونه سازماندهی و گردهمایی و ائتلاف میتوان آنها را از مخالفانی ترساند که به زعم نیروهای ضد امپریالیست در آب نمک قدرتهای بزرگ برای رهبری سیاسی آینده خوابیده میشوند. این نوع نظریه توطئه − با این مضمون که قدرتهای بزرگ "چهره سازی میکنند" − چیزی از نظریه توطئه جمهوری اسلامی که دست دشمن را در همه امور میبیند کم ندارد. تعابیری مثل "چلبی سازی" برای آن است که به مخالفان گفته شود "بیخود تلاش نکنید و به گروههای برانداز نپیوندید. به دنبال ائتلاف هم نباشید. از پیش تصمیم گرفته شده که پس از سقوط چه کسانی قدرت سیاسی را در اختیار خواهند داشت. وقت خود را تلف نکنید."
اتفاقا در مورد لیبی کادر رهبری در دوران براندازی، عمدتا از سیاسیون جدا شده از قذافی شکل گرفت و پس از آن نیز کسی بالا نیامد که قبلا در آب نمک خوابیده باشد (مگر آن که با نظریه توطئه همه چیز را از قبل برنامه ریزی شده بدانیم). مورد عراق نیز نشان داد که در نهایت چلبی و چلبیها نقش چندانی در شکل گیری قدرت سیاسی بازی نکردند و قدرت به دست کسانی مثل مالکیها افتاد که از سازماندهی سیاسی برخوردار بودند و با دیگر گروهها ارتباط وثیق داشتند.
***
بخشی از جریانهای مارکسیست که از انقلاب به اصلاح روی کردهاند و فروپاشی رژیم را موجب روی کار آمدن رژیمی متمایل به غرب تصور میکنند، بخشی از گروههای چپ مذهبی که تغییر خامنهای یا تغییر دولت را میخواهند و نه تغییر رژیم را، و بخشی از گروههای ملیگرا که رژیم موجود را به شکلگیری رژیمی دیگر با مداخله خارجی ترجیح میدهند (و تصور نمیکنند که مردم بتوانند این رژیم را ساقط کنند) در این داستان سازیها با هم اشتراک نظر دارند. در حوزه بحث از چلبیسازی، تلاش میشود در میان مخالفان لولویی ساخته شده و بقیه از آن ترسانده شوند. تجزیه کشور، لیبیاییزه شدن، یا دست بالای اپوزیسیون غیر دمکرات نیز لولوهای دیگری هستند.
نظرها
mansour piry khanghah
اقای دانشمند! براندازی دو گونه است و شما به آندسته از افراد متکی هستید کهجهت رسیدن به امیال خود همه چیز را در گرو نقش و دخالت و کمک اربابان کنونی جهان میدانید.نظر گروه دوم را متاسفانه آگاهانه سانسور کردید؟ گروه دوم انسانهایی هستند که به خود نمی اندیشند و برایشان مهم نیست که این رژیم چند سال دیگر هم بماند،بلکه معتقدند که اوّل باید به اصول مردمسالاری اعتقاد قلبی داشت و بعد از گذراندن مراحل اولیه تشکیلاتی،وارد فاز اصلاح طلبانه شد و چنانچه حکام به اصلاحات تن ندادند،اقدام به براندازی کرد. شما به علت توهم و شیفتگی به غرب،هیجان زدگی از بهار عربی(پاییز خاور میانه) و نیز بی لیاقتی سیاسی خود،مخالفان براندازی را در چند دیگ سفارشی استعمار انداخته و همه را هم همسو و هم پیمان بارژیم می خوانید.خب اولأ معلوم میشود که شما از درک مقوله دمکراسی عاجزید و هنوز نفهمیده اید که دیگر اندیشان حق انتخاب دارند و با چنین فرمول ناقصی همه مخالفان براندازی را مزدور و یا جاده صافکن و یا حافظ استبداد می نامید و دومآ شما فقط حق دارید خواسته خود را بیان کنید و با این دانش سیاسی خود ، اگر لیات دارید ،مردم را جهت اهداف خود بسیج نمایید. احمق هایی در نظام کنونی وجود دارند که به نیروهای ملّی و دمکرات تهمت میزنند که انان در خدمت صهیونیزم و غرب هستند،چون خواهان اصلاحات،عدالت اجتماعی و حاکمیت قانون هستند. دانشمندانی چون شما هم با همان طرز تفکر دیکتاتورانه نیروهای عقل گرا،مّلی و دمکرات را در خدمت دیکتاتوران می خوانند.آیا نتیجه این نوع فکر کردن شما در ایران فردا جز زندانی،شکنجه و اعدام دگر اندیشان ارمغان دیگری برای ما دارد. اگر قرار است دیکتاتوری دیگر و یا عاملی دیگری که صرفآتفاوت ایدئولوژی با احمدینژاد و رفسنجانی و شاه و امثالهم دارد، سر کار بیایند،چه لزومی دارد که این همه به خود زحمت بدهیم و جنایت بکنیم واقای خامنه ای بیچاره را بکشیم و یا آواره و ربدر کنیم؟ هموطن مردم عادی ما نان، تفریح و کار و عدالت اجتماعی-اقتصادی میخواهند و اکثرآ هم نمیدانند سیاست ، فلسفه ، تاریخ و ایدئولژی چیست.همانطوری که شما نمیدانید که گرفتن دم افعی در هنگام غرق شدن مساوی با مرگ است.فرصت طلبی و بی لیاقتی شما و افرادی که به اجنبی دل بسته اند، نشان از عدم خود باوری و عدم اعتقاد به قدرت مردم است. اگاه باشید که برای سرنگونی شاه دیکتاتور و مطیع فرمان امریکا و صهیونیزم هم ما به اجنبی پناه نبردیم. در پایان حصورتان عرض میکنم :سیاسیون ایرانی برای رسیدن به دمکراسی باید اول خود را سرنگون کنند و پس از این انقلاب بزرگ ،جهت بنیانگذاری یک حزب مردمسالار واقعی اقدام نمایند.موفق باشید
ناهید
آقای منصور، بسیار متاسفم که شما خود را عالم دهر میدانید و با این شیوه صحبت می کنید، از همان ابندا دمکرات بودن شما برای من زیر سئوال رفت، کسی که با توهین و فحش و زور سخن میکوید هیچگاه نمیتواند نمونه انسانی ذمکراتیک برای مردم و جامعه اش باشد. آقای محمدی نظر خودشان را گفته و تحلیل کرده اند شما هم میتوانستید همین کار را بکنید ، پر رویی هم حدی دارد، شما اگر هدفتان افشاگری است، این شیوه شما ره به جایی نخواهد برد، در ضمن شما با این توصیفی که از استراتژی خود کردید می بایستی همراه احمدی نژاد به ونزوئلا برای از دست رفتن رهبرتان میرفتید و توی سر خودتان میزدید. دوست عزیز دوران شمشیر بدستی چه زبانی و چه عملی به پایان رسیده، بهتر است شما هم مثل یک انسان متمدن کلاه از سر برگرفته و عینک دودی را کنار گذاشته و بهمراه دیگر هموطنانت راهی برای جهنمی که مردم ایران در آن میسوزند پیدا کنید.
هادی
به نظر من نویسنده یک طرفه به خانه ی قاضی رفته و طبعا راضی برگشته اند. این که بعضی ها مخالف مداخله ی نظامی هستند اصلا دلیل همدستی رژیم نمی شود. اتفاقا پیش امدن شرایطی شبیه به سوریه در ایران خیلی دور از ذهن نیست. فقط کافی بود دوست عزیزمان سال 88 در خیابان ها قدم می زدند و شرایط را بهتر می دیدند. این حکومت از قدرت سرکوب بالایی برخوردار است و در صورت بروز درگیری های سنگین اصلا بعید نیست کار به جنگ داخلی کشیده بشود. و خب طبعا من شرایط موجود کشور را به یک جنگ داخلی ترجیح می دهم. در ضورت مداخله ی نظامی هم اولا معلوم نیست چقدر این موضوع طول بکشد و تازه بعد از چه مدت کشمکش داخلی این موضوع اصلا میسر شود(سوای این که اصلا به فرض مطلوب باشد یا خیر) کما این که هنوز بعد از دوسال درگیری در سوریه هیچ دخالتی صورت نگرفته. علاوه بر این ها شما حساب کنید لیبی تازه بعد این همه کشت و کشتار تازه سرنوشت نامعلومی هم دارد. به نظر من شما کمی ائضاع فعلی را با شرایط انقلابی اشتباه گرفته اید. کشور در حال حاضر در وضعیت انقلابی نیست. البته بنده با اصل تغییر رژیم مشکلی ندارم . اما شرایط همیشه ان جور که ما فکر می کنیم یا دلمان می خواهد پیش نمی رود. طبعا مداخله ی نظامی در صورتی که کشور در گیر یک جنگ داخلی تمام عیار باشد باز بهتر است تا ایستادن و تماشا کردن. اما فکر می کنم بهتر از هردو یک تغییر با حد اقل هزینه مانند انچه در تونس یا مصر یا همین ایران در سال 57 اتفاق افتاد باشد.
نصرتیان از کرمان
صفحه سایتتان را مشکل کرده اید. ایکاش شما بسوی آسانی و سهولت می رفتید. ما برای برقراری و بدست آوردن صفحه ی شما با این سرعت کم باید خیلی وقت می گذاشتیم حالا با این صفحه بندی جدیدتان باید وقت دوبرابری بگذاریم. حیف!!!
ستار
برادر منصور که بدجوري نگران عاقبت ولی فقيه هستی و نوشته ای "... این همه به خود زحمت بدهیم و جنایت بکنیم واقای خامنه ای بیچاره را بکشیم و یا آواره و ربدر کنیم؟.." !! و به همه مثل رژيم ولايت تهمت و انگ مي چسبانی و خود را برتر از همه مردم و عقايد و عموم مردم را عامی ميدانی ! ، سی و چندسال زندان و شکنجه و کشتار و تجاوز و چماق و تحميق و دربدری ميليونها ايرانی و بغارت رفتن ميلياردها دلار پول مردم و کشوررا در آستانه نابودی قراردادن کافی نيست ؟! مردم ايران از زندان ايجادشده توسط حکومت مشروعه به تنگ آمده ا ند سهراب و ندا و ستارها نمونه نسل جوان ايرانی ميباشند که از جنگ و بمب و تنش و تنفر و تفتيش عقيده بجان آمده اند و مطمين باش بزودی موج اين جريان ، حکومت استبداد دينی را به برزخ تاريخ برخواهد گرداند چون متعلق بقرون قبل از رنسانس و سلسله صفويه ميباشد......
taraneh
خاتمیات - م.سحر این روز ها باز هم یکبار دیگر جمعی از به اصطلاح سیاسیون ایران برخاسته از طیف های گوناگون ، (از آن سوی «خودی ها» و برخوردار شدگان و مقام و منصب یافتگان و خدمتگزاران حکومت بیداد گر سی و چهارسالهء صنف ملایان که خود را اصلاح طلب می نامند بگیرید تا برسید به برخی مدعیان چپ که هنوز هم نانِ نام فدایی خلق را در خون جوانان آرمانگرای دهه 40 و پنجاه فرو می برند و می خورند، بعضافه گروهی از بازماندگان توده ایسمِ امام زده و همچنین جمعی از مائوئیست های سالهای 70 و 80 مسیحی ) خوابنما شده اند و برای نجات کشور ، پهلوان پنبهء امتحان داده و شکست خورده پیشین را علَم کرده اند و مدتی ست که دوباره بوق و کرناهای کهنه و گرد گرفته شان را زنگار زدایی می کنند تا نام نامی ملایی فاقد اراده و فاقد حمیت ملی را در آنها بدمند و بازهم به خیال خود، امیر ارسلان نامداری را بزک کنند و به فتح قلعه سنگباران بفرستند تا شاخ دیو ولایت فقیه و نهادهای اختاپوسی قدرت ملایان و شبه نظامیان سرسپردهء آنان را در ایران بشکند. ملایی که بنا بر اظهارات مکرر خود او، خرش از کرّگی دُم نداشته و بارها نشان داده است که ارادتش به سیدعلی خامنه ای و به دستگاه موریانه خورده ولی فقیه ، آنچنان قوی و خلل ناپذیر است که نه تنها ایران و منافع ملی و سعادت نسل های آینده ایرانی در قیاس با آن اصلا به حساب نمی آیند ، بلکه حتی خدا و پیغمبر و اسلامی هم که مدعی آن است ، از این بابت برای او حاوی ارزشند که به حکام میراثدارخمینیگری امکان می دهند تا از نام دین واز نام مشروعیت دینی واز نام خدا و پیغمبر ، ابزاری اهریمنی بسازند و آن را در راه تداوم و حفظ قدرت بادآوردهء حکومت ملایان به کار برند. حقیقت آن است که طی سه دههء اخیر دین در ایران وضعیتی یافته است که حُرمتش و اعتبارش از نظر ملاهای حاکم تا آنجا درخور اعتناست که بتواند همچون ابزار معجزه گری بساط بیداد و استبداد و جنایت و فساد را گسترده نگاه دارد و حفظ سکان قدرت و مکنت را در دست ملایان تسلسل و تداوم بخشد. ملایان حاکم بارها گفته اند که : « به نرمی عمامه ما نگاه نکنید ، سپر فولادی امام زمان حائل سر های ماست !» . آنها همه مفاهیم اسطوره ای و دینی را تبدیل به ابزار سرکوب کرده اند زیرا قدرت آنان نه بر دلها که متکی بر سر نیزه های آنان است. ازین رو خاتمی فقط به حفظ نظام می اندیشد و دین و خدا هم نزد او فرع بر تداوم نظام است و تنها وسیله است در خدمت این تداوم. در چنین وضعی و با چنین افکاری ، آن ذره که در حساب ناید ، همانا ملت ایران و منافع عالی کشور ما و سعادت آیندگان این سرزمین است!