تصویر و تصور فساد در جامعه ایران
در گفتوگو با محمود صدری، جامعهشناس:
اسماعیل جلیلوند - برای مقامات حکومتی در ایران، مبارزه جدی با فساد سیاسی و اقتصادی، از اولویت لازم برخوردار نیست. نگرش هنجاری به مسئله فساد، موجب تمرکز حکومت بر دخالت در حریم خصوصی شهروندان شده است.
در طول سالهای اخیر، خبرهای زیادی پیرامون فساد مالی در رسانههای ایران منتشر شده است.
پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی که گفته میشود «بزرگترین فساد مالی» تاریخ ایران است ازجمله نمونههای اخیر در این زمینه بهشمار میرود و البته نمونهای که در ازدحام موجود در دامنه فراگیر فساد مالی در ایران، جنبه رسانهای پیدا کرده است. در تازهترین خبرها نیز آمده است پس از کشف یک شبکه «فساد مالی، اداری و اخلاق در دادستانی تهران»، شماری از مقامات قضائی و امنیتی از کار خود برکنار و جابهجا شدهاند. به گزارش تارنمای کلمه، «مهمترین این تغییرات برکناری بهرام رشته احمدی، معاون امنیتی دادستان تهران است. او از این سمت برکنار و با یک رتبه پائینتر به قاضی در یکی از مناطق شمال تهران گمارده شده است.»
برای مقامات حکومتی در ایران اما مبارزه جدی با فساد سیاسی و اقتصادی از اولویت لازم برخوردار نیست و نگرش هنجاری به مسئله فساد، موجب تمرکز حکومت بر دخالت در حریم خصوصی شهروندان شده است که تحت عنوان مبارزه با فساد اخلاقی در جامعه صورت میگیرد.
بهراستی فساد را باید چگونه تعریف کرد؟ فساد اقتصادی و سیاسی در ایران ریشه در چه عواملی دارد و فساد سیاسی و افتصادی چه مشکلات و مسائلی را برای جامعه بهوجود میآورد؟ در همین زمینه با محمود صدری، جامعهشناس مقیم آمریکا گفتوگویی انجام دادهایم.
از منظر جامعهشناختی فساد را چگونه باید تعریف کرد؟
محمود صدری - از نظر جامعهشناسی فساد را به سه گونه و در سه مظهر و مجرا میتوان یافت: «فساد سیاسی»، «فساد اقتصادی» و «فساد فرهنگی». سوء استفاده از منصب عمومی برای منفعت شخصی، مخرج مشترک این سه گونه فساد است. پس از نظر جامعهشناختی فسادِ در شخصیت اخلاقی فرد مطرح نیست و تنها جنبه عمومی این سئوال مطرح است که این فساد را در قوه قضائیه، مقننه و مجریه در کشورها و در روابط بینالمللی و جهانی پیدا میکنید. بنابراین فساد یا عدم فساد ابعاد جامعهشناختی و ساختاری دارد.
میدانید که ۱۱ سازمان جهانی هستند که تلاش میکنند میزان فساد را در کشورهای جهان اندازهگیری کنند. یکی از معتبرترین آنها، بنگاه شفافیت بینالمللی است که از سال ۱۹۹۵ میلادی شروع به کار کرده و سازمانی مستقل و بینالمللی است و شما در آنجا میبینید که مذهبی بودن یا نبودن یا غنی بودن یا نبودن ارتباط مستقیمی با فساد ندارد. به عنوان مثال کشورهای فقیری مثل اروگوئه، فاسد نیستند. از طرف دیگر کشورهای بسیار مذهبی مانند ایران، هستند. متاسفانه ایران در فهرست سازمان شفافیت جهانی در مورد فساد کشورها در رتبه ۱۳۳ قرار دارد.
در ایران غالباً از کلمه فساد چه برداشتی میشود؟
در ایران دستگاههای دولتی روی «فساد هنجاری» تاکید میکنند و نه «فساد ارزشی». فساد هنجاری فسادی است که در جامعه از یک زمان تا زمانی دیگر قبح و حسنش تغییر میکند، مانند حد حجاب یا فعالیت زنان در فضای اجتماعی. شما میبینید که صدسال پیش هنجارها به گونهای بودند که رفتار یا ظاهری را فاسد میدانستند که در حال حاضر آن را ناشی از فساد نمیدانند یا وقتی کشورها را با هم مقایسه میکنیم میبینیم که این هنجارها در کشورهای مختلف متفاوت هستند، در حالی که در کشور ما روی آن جنبه از فسادی که جنبه ارزشی دارد و بستگی به زمان و مکان ندارد و در هر مکان و زمانی فساد محسوب میشود و عمومی است، کمتر تاکید میشود.
به اعتقاد شما تا چه اندازه رد پای فساد را باید در بطن جامعه و روابط اجتماعی در ایران دنبال کرد؟
شما فساد سیاسی دارید یا فساد اداری، فساد وسیع دارید یا محلی، فساد سیستمی دارید یا فساد اتفاقی، فساد در بخش عمومی یا بخش خصوصی. آیا این فساد قاعدهمند است یا بیقاعده؟ وقتی به شهرداری برای خرید تراکم میروید مشخص هست که چقدر برای دریافت مجوز باید پرداخت کنید یا مشخص نیست؟ عمومی است یا دل بخواهی؟ همراه با اختلاس است یا بدون اختلاس؟ انواع و اقسام فساد موجود است و هرکدام از این انواع و اقسام هم متغیرهای مستقل و وابسته متفاوتی دارند.
فساد در مفهوم جامعهشناختی در ایران اپیدمیک است و در بطن جامعه جا پیدا کرده است و در نتیجه کارکرد هم دارد؛ به خصوص در شرایطی که جامعه در حال پیشرفت خیلی سریع است. نقشهایی مثل کار چاق کن، واسطه، دلال و پارتی، اینها همه کارکردهایی دارند. مردم میگویند اگر این افراد وجود نداشته باشند، کار ما دچار مشکل میشود و در واقع این کارکرد فساد، به نحوی در جامعه نهادینه شده است. بنابراین به یک مفهوم میتوان گفت که از نظر جامعهشناختی، با گونهای از فساد اقتصادی و سیاسی فراگیر در ایران روبهرو هستیم.
در جامعه فعلی، با ساختار فعلی، با مافیای اقتصادی و سیاسی، با عدم شفافیت فضای اجتماعی، با نبود مطبوعات آزاد و نیز با وجود بورژوازی دلال، طبیعتاً فساد هم کارکرد دارد، ولی نفس این کارکرد، آسیبشناسی جامعه ایران است. وقتی شرایط خارجی به گونهای باشد که انگیزه فساد و قانونشکنی را بیشتر کند، مردم هم طبیعتا تصمیمهای عقلانیشان در جهت فساد خواهد بود.
برخی هم معتقد هستند که فساد از عوارض مدرنیته و تحولات شتابنده ایران امروز هست، شما چطور در این مورد فکر میکنید؟
فرآیندهایی مثل مدرنیزاسیون و یا جهانی شدن آن چنان را آن چنانتر میکنند. یعنی وقتی که جامعه، خودکامه و کدر است، پیچیدگی بیشتر، جامعه را فاسدتر میکند. ولی جوامعی که منضبط و قانونگرا باشند، چه مدرنیزاسیون و پیچیدگی و چه جهانی شدن، فساد را در آنان کاهش میدهد، برای اینکه نظارت را در آن جوامع بیشتر میکنند. فسادی که در کنار جهانی شدن در برخی از جوامع وجود دارد و در برخی دیگر وجود ندارد، خود نشانهای از این است که نفس جهانی شدن یا مدرن شدن ایجاد فساد نمیکند. بلکه جامعهای که استبدادیتر و خودکامهتر و کدرتر باشد و اجازه انتقاد کمتر در آن وجود داشته باشد، هرقدر پیچیدهتر شود و ارتباطش با جامعه جهانی بیشتر شود، فاسدتر میشود.
حضور فساد در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران چه عوارضی برای جامعه در پی دارد؟
مهمترین آسیبی که فساد در جامعه ایجاد میکند، تصورِ فساد است. به این معنی که مردم از فعالیت اخلاقی اقتصادی ناامید میشوند و این تصور تبدیل به واقعیت میشود. در جامعهشناسی اصلی هست که میگوید هر چیزی که مردم تصور کنند وجود دارد، وجود خارجی هم پیدا میکند و آثار و نتایج عملی نیز مییابد.
همه مردم میدانند یک جایی سه هزار میلیارد تومان خورده شده و شخصی هم که این کار را کرده شناخته نشده و یا اگر شناخته شده مجازات نشده و تصور در میان مردم این است که اگر شما به یک جای خاصی وصل باشید، فسادتان آشکار نمیشود و اگر هم آشکار بشود، تنها در صورتی مجازات میشوید که مورد غضب قرار گرفته باشید. وقتی که تصور مردم اینگونه شد، این تصور به واقعیت خارجی تبدیل میشود و این مسئله یک گونه ناامیدی و یاسِ عمومی در جامعه ایجاد میکند که شرایط را برای سلامت اقتصادی، فرهنگی، شخصیتی و انگیزه برای کار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دچار خطر میکند. به نظر من یکی از مهمترین مشکلاتی که ما در جامعه فعلی ایران داریم، این است که اعتمادی به دستگاههای عمومی و نظارت عمومی و امید رسیدن حق به حقدار وجود ندارد و این البته به دلیل اینکه جامعه ما یک جامعه باز نیست، به شایعه، جوک و کاریکاتور تبدیل میشود. وقتی اینها را کنار هم بگذاریم، موزاییک و مجموعهای میبینیم که در آن اعتمادی به کیان ملت و حکومت وجود ندارد. مشکل ما مشکل اداری، اقتصادی، فرهنگی و یا جمعیتی نیست، چرا که کشورهای دیگری با همین ویژگیها را میشناسیم که فاسد نیستند. مشکل ما مشکل سیاسی است و اگر این مسئله بر طرف شود، بقیه مشکلات هم حل خواهد شد.
نقش عوامل فرهنگی را در بازتولید فساد در جامعه ایران، چطور میبینید؟
من معتقد هستم که نه تنها فرهنگ ایران، بلکه همه فرهنگهای جهان ذخایر معنوی کافی دارند که در شرایط مساعد ساختاری، میتوانند از این ذخایر استفاده کنند و شخصیت افراد جامعه را بسازند، ولی وقتی که فساد، ساختاری و شتابنده شد، این ذخایر هم پنهان میشوند و به محاق میروند و به جای آنها هم ضربالمثلهایی که توجیهگر اینگونه رفتارها هستند از بطن فرهنگ برمیخیزند: کاری نداشته باش، هر کی شد در تو بشو دالون، هر کی شد خر، تو بشو پالون!
نباید خیلی به فرهنگ نقش متغیر مستقل را داد که متاسفانه خیلی از روشنفکران ما به فرهنگ نقش متغیر مستقل میدهند و میگویند ما ایرانیها اصلاً ذاتمان اینگونه است و این فساد در فرهنگ ما ریشه دوانده است.
با این حساب فساد نتیجه مستقیم حضور عقلانیت ابزاری و منطق هزینه و فایده در جامعه نیست؟
ما حداقل دوگونه عقلانیت داریم: «عقلانیت ابزاری» و «عقلانیت اخلاقی» و اینها تزاحمی هم باهم ندارند. شما در آن واحد میتوانید هر دو را داشته باشید. عقلانیت ابزاری وقتی شرایط اضطرار وجود داشته باشد به شما حکم میکند، قانونشکنی کنید. هرقدر که شرایط کلان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اضطرار را برای فرد بیشتر کند، احتمال اینکه فرد از عقلانیت ابزاری استفاده کند، بیشتر میشود. وقتی که شرایط، شرایط فشار و اضطرار میشود طبیعتا ما به طرف عقلانیت ابزاری کشش پیدا میکنیم و تهاجم به حقوق دیگران را برای خود مجاز میشماریم.
به نظر شما اگر فساد نتیجه مستقیم یا غیر مستقیم حضورِ مداومِ بحران و اضطرار در یک کشور یا فرهنگ باشد، با توجه به تاریخ بحرانزده و همیشه در اضطرارِ ایران، فساد در جامعه امری طبیعی و قابل پیشبینی نیست؟
این مفهومی است که کارل مارکس تحت عنوان شیوه تولید آسیایی در کشورهایی مانند کشور ما از آن نام برده است. اخیراض هم آقای دکتر کاتوزیان تزی تحت عنوان «تاریخ کوتاه» مطرح کردند، بر این مبنا که ما همواره در حال تجربه سیکلی از استبداد به انقلاب، از انقلاب به هرج و مرج و از هرج و مرج به استبداد بودهایم. این مسئله به نظر من یکی از چالشهای ماست که باید آن را به رسمیت بشناسیم و درباره آن بیاندیشیم و در عین حال این چالش نباید تبدیل به سرنوشت ما شود. این مسئله ترمزی برای ما بوده، اما در جهان متفاوت امروز دیگر بحث شیوه تولید آسیایی و تاریخ کوتاه تعیین کننده سرنوشت ما نیست.
نظرها
نظری وجود ندارد.