رمزِ نامت را با حافظهی خیابان میگشایم: شعر انقلاب نوین ایران در گفتوگو با فاطمه شمس
اسفندیار کوشه- حال وهوای این گفتوگوی کاملا شاعرانه، گاهی به جدیت تحلیل آمیخته میشود. اما به زبانی آشکار روزهای خونین ایران را در ساختار شعرهای اعتراضی بازنمایی میکند.
تو را بوسیدم
انقلابی در گرفت
مردم به خیابانها ریختند
مجسمهها را شکستند
از ما فقط ملافههایی سفید با ردهایی به جای ماند
مثل کتیبههایی با حروفِ میخی
که روی آن نوشته بود:
موزه دروغ گوترین راوی تاریخ است.
فاطمه شمس
دکتر فاطمه شمس، شاعر نویسنده، پژوهشگر و استادیار ادبیات فارسی و زبانها و تمدنهای خاور نزدیک در دانشگاه پنسیلوانیاست.
او در شعرها و نوشتههایش مضمونهایی چون تبعید، مهاجرت، سیاست، جنگ، روابط انسانی، جنسیت و تابوهای اجتماعی سیاسی را دستمایه قرار داده تا بخشی از تحولات نوین را در ساختارهای اجتماعی معاصر بازنمایی کند. برخی از این مضمونها در کتاب «۸۸ » و منتشر شدهاست. با او دربارهی شعر معاصر و بازتابش در حرکتهای اجتماعی معاصر گفتو گو کردهایم.
گفتوگو با فاطمه شمس
اسفندیار کوشه- از آغاز خیزش انقلابی مردم ایران که تا به حال بیش از دو ماه از آغاز آن میگذرد، اشعار و ترانههای بسیاری مرتبط با حس و حال این روزها از شاعران و ترانهسرایان ایرانی منتشر شده است. کانال شعر ۴۰۱ در تلگرام که توسط سپیده جدیری، شاعر ایرانی اداره می شود این آثار ادبی را جمعآوری میکند و در بطن خود به صورت بالقوه بخشی از تاریخ ادبیات معاصر را روایت میکند. به نظر شما شعر امروز ایران و مشخصا شعر با مضمون انقلاب نوین مردم ایران، شامل چه شاخصهاییست؟
فاطمه شمس- معمولا در خیزشهای انقلابی آنچه نمودِ آشکار و روشنی در تولید ادبیات اعتراض پیدا میکند، در هم تنیده شدن شعر و شعار است. گاهی این در هم تنیدگی به شعارزدگی شعر میانجامد. امّا اگر خلّاقیت ادبی از ایدئولوژی و تقلید کورکورانه پیشی بگیرد آن وقت جانمایه ادبیات اعتراضی تولید شده درخور تأمل و واکاوی خواهد بود. خیزش انقلابی ایران در حالی پا به سوّمین ماه خود گذاشته است که تقریبا هر هفته شاهد تولّد شعر و ترانهای جدید، یا بازخوانی ترانهها و شعرهای قدیمی به سبک و سیاقی نو بودهایم. مهمترین مؤلفهی شعر اعتراضی ۴۰۱ تعمق در روزمرّگیها، ستایش و اصرار بر تنانگی و بازپسگیری زندگی، امیدبخشی و امیدواری، فاصلهگیری از شعارهای سیاسی و در عین حال وفادار ماندن به آرمانهای نهفته در سه کلمهی نمادین شعار اصلی این انقلاب یعنی «زن، زندگی، آزادی» است که مثل ترجیعبندی گاه منظوم و مقفّی و گاه آزاد و بیوزن از میان خطوط دهها شعر و ترانه سر بر کشیده است.
-نمونههای این شاخصها آیا در شعرهای مورد بحث، قابل بازیابیست؟
بله. سعی میکنم با اشارهای گذرا به چند شعر که در صفحهی تلگرام «شعر ۴۰۱» و مجلهی ادبی «بانگ» منتشر شده این نکته را بیشتر توضیح بدهم.
اولین و مهمترین شعار و آرمان انقلاب اجتماعی ۴۰۱ تأکید بر رهایی بدن زن از بند انقیاد و بندگی و ارزشهای مردسالارانهی حکومت و جامعه بوده است. اگرچه همه میدانیم که مطالبهی اصلی معترضان در حال حاضر، سقوط جمهوری اسلامی است، اما نباید فراموش کنیم که در این خیزش انقلابی، خواستها و مطالبات زنان محوریت دارد. بسیاری از اشعار و ترانههایی هم که در دو ماه گذشته سروده شدهاند به تنانه و زنانه بودن این انقلاب اشارهای داشتهاند، به آرمانهایی که به نخستین کلمهی شعار مرکزی این خیزش یعنی «زن» مربوط است. چندی پیش عدهای از زنان، ترانهی معروف جنبش فمینیستی ایران را با عنوان «برابری» که برای اولین بار در سال ۸۷ اجرا شد، بازخوانی کردند. از ویژگیهای این ترانه همقافیه شدن «زن» با «تن» و «بودن» است:
«جوانه میزنم
به روی زخم بر تنم
فقط به حکم بودنم
که من زنم زنم زنم...»
مهمترین مؤلفهی شعر اعتراضی ۴۰۱ تعمق در روزمرّگیها، ستایش و اصرار بر تنانگی و بازپسگیری زندگی، امیدبخشی و امیدواری، فاصلهگیری از شعارهای سیاسی و در عین حال وفادار ماندن به آرمانهای نهفته در سه کلمهی نمادین شعار اصلی این انقلاب یعنی «زن، زندگی، آزادی» است که مثل ترجیعبندی گاه منظوم و مقفّی و گاه آزاد و بیوزن از میان خطوط دهها شعر و ترانه سر بر کشیده است.
در شعرها و ترانههای جدید دو ماه پیش هم زن به تکرار با کلمات مختلف همقافیه شده است. مثل این نمونه از یک ترانهسرای ناشناس که ظاهرا الهامگرفته از همان ترانه «برابری» است:
من زنم، صدای میهنم
گلوله شد تنم
به شه به اهرمن بگو که روشنی منم
زنان ِ شاعر این روزها نگاهی هم به تاریخ زنانه و مبارزات آنها برای بازپسگیری حقوقشان داشتهاند و خود را از همنسلان رابعه و طاهره و پروین و فروغ دانستهاند مثل این بخش از شعری بلندتر سرودهی گراناز موسوی:
تف به نبودن
به من که دیگر همین میم معطل است و
نونی که میخواهد در همین جهنم بسوزد و
هی دروغ بگوید که حالمان خوب است
آواز بیاجازه بخواند
که وای وای من آمدهام
نفسکش!
آمدهام با موهای بریدهی پروین
نقاب دریدهی طاهره
با سینهای کفتری
رگکرده از انفجار نور
کاکل آتشفشان قمر
بازوان پروازی
دستانی برای تنگ در بغل گرفتن گسل
پای پیاده
سری سبز و
زبانی رابعه
و لبی سخت جگرآور
تا برای حسنک وزیر مادری کنم
مثل فروغ برای خوشههای گندم.
قتل حکومتی ژینا امینی نام او را به رمزی برای این خیزش انقلابی بدل کرد و شعار جنبش زنان کُرد در ایران و عراق و ترکیه را نیز به شعار اصلی این خیزش انقلابی. اعتراض به ظلمی که چهار دهه بر تن و روح زنان ایرانی رفته بود به یکی از اصلیترین مفاهیم شعر اعتراض ۴۰۱ بدل شد. یکی از اولین شعرهایی که در قالب ترانه در روزهای آغازین این خیزش سروده شد، کاری از مونا برزویی بود که مطلع آن به بیگناهی ژینا اشاره داشت. در بیتهای بعدی هم مستقیما به نماد شدن نام ژینا، دختر کُرد، اشاره شده است. خانم بروزیی بعد از سرودن این شعر برای مدتی بازداشت شد:
خونی که روان شده است بر لالهی گوش
میجوشد هنوز و غرقشان خواهد کرد
پژواک غریب نام یک دختر کُرد
ظلمی که نهفته را عیان خواهد کرد
بهروز یاسمی هم شعری منتشر کرد که در آن به قتل ژینا به عنوان بزنگاه تغییر مسیر اشاره کرد برای بسیاری که دنبال روزمرّگیهای خودشان بودند و بر اثر آن واقعهی هولناک به صفوف معترضان پیوستند. او هم بعد از انتشار این شعر بازداشت شد:
پیش از این من ترانه میگفتم
غزل عاشقانه میگفتم
خلوتی داشتم برای خودم
درد خود بودم و دوای خودم
غرق افسانهی خودم بودم
سخت دیوانهی خودم بودم
تا شما خواهر مرا کشتید
نیمهی دیگر مرا کشتید
بعد از این با صدای من طرفید
با صدای رسای من طرفید...
یا شعر زیر از آزاده طاهایی که باز هم به رمز شدن نام ژینا و قتل او به عنوان دلیلی برای آمدن به خیابان اشاره میکند:
به دیدارت میآیم
رمز نامت را
با حافظهی خیابان میگشایم
شب چنگالهایش را
با فریاد دخترکان میشوید
و میدان
از التهاب ظهرهای بی پدر
قالب تهی میکند
آه سرباز
مرگ هرگز اینگونه چالاک نبوده است
اسلحهات را به سویم نگیر
من
گیسوهایم را
به میدان آوردهام.
مرثیهسرایی سنّتی طولانی در شعر فارسی دارد که ردّپایش را در اشعار دو ماه گذشته هم میتوان یافت. وجه ممیّزه این مرثیهها قالبهای نو و محتوای خلاقانهشان دربارهی تن و زیبایی به تاراج رفتهی زنان در چرخهی خشونت است. بخشی از شعر بلندتر «ژینا» سرودهی شوکا حسینی نمونهای از این مراثی در قالب نوست:
ای گیانم
ژینا
بافتهی موهایت
دو طناب رهایی بودند
حبلالمتین انتظار
به تو دست بیاویزم
شانه شوم
زلیخای باخته عصمت و بُرده تمنای تو شوَم
ای گیانم
ژینا ژینا
قد بکش تا فراز کوههای سرزمین مادریت
تو مادر پسران این کوهستانی
حنجرهات خواهر تمام صداهاست
هر روز آواز بخوان
تو یکی شعری که هر روز یکی تو را میسراید.
-به جز «زن» که واژهی آغازین شعار اینروزهای مردم ایران است، دو واژهی زندگی و آزادی هم بسیار کاربرد داشته است.
بله. اشعار و ترانههای بسیاری هم در این مدّت سروده شد که در آنها شاعران مسألهی آزادی و حقوق زن را به تلاش برای بازپسگیری حقّ زندگی انسانی اعم از زن و مرد و کودک و کرد و بلوچ و عرب و ترک گره زدند که به همان کلمهی کلیدی دوم شعار این خیزش انقلابی یعنی «زندگی» ربط پیدا میکنند. به گفتهی جامعهشناس ایرانی، آصف بیات، این خیزش انقلابی خیزشی برای «بازپسگیری زندگی» است. بهترین مصداق حرف بیات، ترانهی محبوب «برای» اثر شروین حاجیپور است که در عرض چند روز به فراگیرترین سرود انقلابی این خیزش تبدیل شد و میلیونها ایرانی در سراسر جهان در هر تظاهراتی این سرود را به صورت دستهجمعی زمزمه میکنند. دهها هنرمند غیرایرانی هم این سرود را به زبان فارسی یا زبانهای مادری خودشان بازخوانی کردهاند که نشانی از تأثیر عاطفی عمیق و گستردهی این ترانه در سطح فراملی دارد. هنرمند برای خلق یک اثر ماندگار به سراغ تمام آرزوهای کوچک و بزرگی رفته است که راویانشان مردمان معمولی بودند و صادقانه از انسانیترین خواستههایشان گفته بودند. برای «توی کوچه رقصیدن»، برای «خندیدن» برای «حسرت یک زندگی معمولی» که چهل و سه سال از آن محروم ماندهاند. در اشعار اعتراضیِ این دوره به ظلمی که منجر به از دست رفتن این حق زیست شده نیز به تکرار اشاره شده است. برای «ترسیدن به وقت بوسیدن». این ترانه در سطح بینالمللی شهرت بسیاری پیدا کرد و بیش از دویست و اندی بار برای دریافت Grammy award نامزد شد. در حالیکه بر خلاف ترانه «سلام فرمانده» از هیچ رانت حکومتی و نظامی برخوردار نبود. همین موفقیت چشمگیر شروین حاجیپور، نشانی از ریشههای عمیق مردمی این خیزش دارد. حسین جنّتی شاعری که پیش از این به خاطر انتقاد از رهبر مدتی بازداشت شده بود در غزلی با مطلع زیر به ظلم خانمانسوز حکومت که حق زندگی عادی را از مردم ربوده اشاره کرده است:
آه بسیاران سر آخر راه اینان را گرفت
خون دامنگیر آمد تا گریبان را گرفت
خون که تا دیروز پنهان زیر فرش و تخت بود
غیرتش جوشید زد درگاه و ایوان را گرفت...
مؤلفهی مهم دیگر اشعار و ترانههای اعتراضی ۴۰۱ چند زبانه بودن آنهاست. در همین مدت کوتاه ترانهها و سرودهایی به زبانهای کردی و ترکی هم منتشر شد که نشانی از وسعت و همهگیر بودن این خیزش دارد. اگرچه به خاطر ملّی بودن زبان فارسی در ایران بیشتر شاعران قومیتهای مختلف هم بیشتر به زبان فارسی مینویسند، اما این بار قتل یک زن جوان کُرد، تلنگری بود به وجدان جمعی ایرانیان برای یادآوری رنج مضاعفی که نه فقط بر زنان بلکه بر تمام اقلیتهای قومی و مذهبی ایران روا شده است. حتّی شاعران فارس زبان هم گاهی در اشعارشان با اشاره به سنگنوشتهی گور ژینا شعر فارسی را به کردی آمیختند. مثل بخشی از شعر بلندتری سرودهی مهدی گنجوی که به همین چندزبانه بودن انقلاب ۴۰۱ اشاره میکند:
ایران امروز به چه زبانی گریه میکند؟
عربی؟ فارسی؟ ترکی؟ کردی؟ یا بلوچی؟
اؤز قانینی هانسی آسفالتدان توپلاییر؟
کوردوستاندان؟ خوزستاندان؟ بلوچستاندان؟
ئەمرۆ چۆتە بن کام ئاڵا؟
ژن؟ ژیان؟ نان؟ ئازادی؟
بماذا تشتتت؟
بالغاز المسیل للدموع؟
أم الرصاص؟ أم الاعترافات القسریه؟
زیر گِلباران کدام رسانه چترش عقب رفته؟
فارس؟ شرق؟ رسانهی ملی؟
آئی ءِ کجام همراه اِش دروگبند نامینتگ؟
همفکر؟ دگرباش؟ دگراندیش؟
یا تکهی پایانی شعری از هانیه بختیار که فارسی شروع میشود و کردی با دستنوشته روی سنگ قبر ژینا امینی به پایان میرسد:
موها حلقه حلقه در خاک ریشه دواندند
استخوانهای شکسته ریشه دواندند
رگهای بسته ریشه دواندند
پیکر به پیکر آویخت و آوا در آوا در هم شد
حلول زن در ماه و آتش
خدایْبانویی سرکش آفرید سنگ در مُشت
که نیمشبان صورت به خاک میسایید به مویه و مراثی:
تو نامیری
نای نایِ تو لایْ لایْ نا میری
هی وایِ گلویِ تو سوراخْ
شُرّه شُرّه نامیری
اتفاق مهم دیگری که در دو ماه اخیر در حوزهی ادبیات اعتراض رخ داد، اعلام همبستگی و شعرخوانی شاعران و هنرمندان نامور آمریکایی از جمله چارلز برنستین، پییر ژوریس، آن والدمن، و نیکول پیرافیته با زنان ایرانی بود. این نخستین بار است که شاعران معروف آمریکایی و خوانندگان عرب و ترک و انگلیسی و فرانسوی و آمریکایی در همبستگی با معترضان ایرانی شعر و سرود و ترانه سر میدهند.
یکی از شاخصهای اشعار و ترانههای اعتراضی ۴۰۱ چند زبانه بودن آنهاست. در همین مدت کوتاه ترانهها و سرودهایی به زبانهای کردی و ترکی هم منتشر شد که نشانی از وسعت و همهگیر بودن این خیزش دارد. اگرچه به خاطر ملّی بودن زبان فارسی در ایران بیشتر شاعران قومیتهای مختلف هم بیشتر به زبان فارسی مینویسند، اما این بار قتل یک زن جوان کُرد، تلنگری بود به وجدان جمعی ایرانیان برای یادآوری رنج مضاعفی که نه فقط بر زنان بلکه بر تمام اقلیتهای قومی و مذهبی ایران روا شده است. حتّی شاعران فارسی زبان هم گاهی در اشعارشان با اشاره به سنگنوشتهی گور ژینا شعر فارسی را به کردی آمیختند.
-این همبستگی و همراهی که نوع تکامل یافتهی همدلیست، به چه دلیلی اتفاق افتاده؟
به نظر من یکی از مهمترین دلایل این همبستگی گستردهی فرامرزی میان شاعران و نویسندگان و هنرمندان، برمیگردد به خواستهای انسانی و منش مترقّی و صلحطلبانهی معترضان ایرانی که ملموسترین و بدیهیترین نیازهای انسانی را به عنوان شعار انقلاب خود برگزیدهاند و همین مسأله پذیرش و درک و همدلی با آرمان این خیزش را برای مردمان سرزمینهای دیگر آسانتر کرده است.
-آیا این مولفهها به دورههای پیشین که متاثر از انقلاب مشروطه، کشف حجاب، کودتای 28 مرداد، انقلاب اسلامی، جنگ ، دوم خرداد، جنبش سبز و ...بودند، شباهتی دارد؟
به یک معنا، جانمایهی تمام آثاری که در ژانر ادبیات اعتراض دوران معاصر جا میگیرند، خواست رهایی از بند اشکال مختلف ظلم و استبداد بوده است. در هر دورهای هم این خرد و حافظهی جمعی به گذشتههای دور و نزدیک برمیگردد و از «مرغسحر» مشروطهخواهان تا «ممدنبودی» دوران جنگ تا «سوگندنامه» جنبش سبزی را با شکل و شمایلی نو و با تغییراتی جدید بازخوانی میکند. اما ریشهی شعر معاصر اعتراض به جنبش مشروطهخواهی بر میگردد. در آن دوره هم رهایی زن از بند سنتهای مردسالارانهی جامعه یکی از دستمایههای اصلی کار شاعران بود. اشرفالدین اصفهانی، میرزاده عشقی، ایرجمیرزا و دیگر شاعران دوران مشروطه، دربارهی حق تحصیل و در نقد حجاب و به اسارت گرفتن ذهن و بدن زن شعر سرودند. مهمترین شعرها در نقد حجاب را ایرج میرزا سروده است. پروین اعتصامی هم به مناسبت کشف حجاب در دورهی رضاشاه شعری سرود و آن اتفاق را قدمی در راستای رهایی تن و ذهن زنان از قید و بندهای مردسالارانه جامعه تلقی کرد:
زن در ایران پیش از این زفراد ایرانی نبود
پیشهاش جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها گر زانکه زندانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود...
در شعرهای این دوره هم باز نمادها و استعارات آشنایی را میبینیم که میراث شعر اعتراض معاصرند. مثل پرندهای که از قفس میگریزد، یا شبی که به پایان میرسد و نوری که بر تاریکی پیروز خواهد شد. مثلا چند خط زیر از شعری که سولماز نراقی گفته است و در آن میشود این نمادهای آشنا را دید:
چه کسی گفته آبان نام یک ماه است؟
آبان نام آن پرندهی بیگاه است
که از تیرهای سربی صیاد گریخت
اینک صدای من را از آینده میشنوید
از خشم عقرب در چرخهی زودیاک
از فراخوان نبرد با ظلمت نهتوی مرگاندود
از خونهای دلمهبستهی مُشتامُشت
که زنجیری از هراس
در اطراف خصم میبافند
از آن خونها که دیر نیست
تا اجتماع کنند
مثل اعضای پیکر یک انسان
و آن جان بیبدیل واحد
در آنها به رقص درآید
و آزادی
آن الههی مادر ظهور کند
از اتحاد خون و خاکستر...
خاطرهی جنبش سبز هنوز در ذهن بسیاری از شاعران و ترانهسرایان ایرانی زنده است و از همین روست که نام ندا و ژینا و نیکا و سارینا کنار هم مینشینند و نام گوهر عشقی و ستار بهشتی باز بر سر زبانهاست. هنرمندان و دانشجویان هنر ایران سرود ممد نبودی ببینی دوران جنگ و سوگندنامهی جنبش سبز را با تغییراتی مجددا بازخوانی کردهاند که در صفحه «شعر ۴۰۱» در تلگرام موجود است. غزل «به نام نامی زن» هم از مریم جعفری آذرمانی از این جهت خواندنی است که هم در مطلع آن «زن» با «وطن» هم قافیه شده است و هم یکی از مهمترین زنان و مادران داغدار امروز ایران را خطاب قرار داده است:
به نام «گوهر عشقی» به نام نامیِ زن
شروع میشود این شعر در عزای وطن
لباس و روسریات چادرت عزادار است
وطن تویی به دلت داغهای بسیار است
که خاک و خاطرهات را به خون کشیده جنون
که آه و آینهات را جنون کشیده به خون
قسم به حرمت «ستّار»های مثله شده
به بغض حنجرهها تارهای مثله شده...
امید از قدرت نهفته در تصاویر الهامبخش زنان شجاعی سرچشمه میگیرد که با برداشتن روسری و به آتش کشیدن آن ترس و احساس شکست را در وجودشان از بین بردهاند و برای تحقّق آرمان آزادیخواهی با دستان خالی و روسری که حالا به اسلحهای قدرتمند تبدیل شده به خیابانها آمدهاند. تصاویر و فیلمهایی که در این دو ماه از زنان ایرانی در سراسر جهان منتشر شد، الهامبخش هنرمندان و شاعرانی شد که با آنها یکصدا شدند و خواندند و سرودند.
-این نمادها و شاخصها آیا تنها در شعر جدی معاصر بازتاب یافته؟
نه. هجویه سرایی هم همیشه یکی از مهمترین ژانرهای اعتراضی در شعر فارسی معاصر به خصوص دوره مشروطه بوده است. در دو ماه اخیر هم هجویههای متعددی توسط شاعران شناخته شده و کمتر شناخته شده منتشر شد. محمدرضا عالیپیام «هالو» که در جنبش سبز نیز هجویههای معروفی سروده بود و به خاطر آنها مدتی را هم در زندان گذراند، این بار هم چند هجویهی جدید منتشر کرده است که چند بیت آغازین یکی از هجویههای بلندش از قرار زیر است:
ای رهبری که راهبر خلق گشتهای
راهت به جز نشیب و خم و چاله و چوله نیست
قرآن به نیزه کردهای و در سپاه تو
جز عدهای الاغ دراز و کوتوله نیست
گویا ولیعهد تو شد مجتبای تو
این ملک لایق تو و آن خوکتوله نیست
آن کارگر که حق و حقوقش به جیب توست
در سفرهاش به جز سند و قرض و قوله نیست
خلق بلوچ را به فلاکت کشاندهای
اهواز تشنه مانده و آبی به لوله نیست
بنگر درون کولهی آن کرد کولبر
جز نان خانوادهی او توی کوله نیست
کشتیش و سینهاش به گلوله شکافتی
این را بفهم پاسخ مردم گلوله نیست.
- شعرهای این دوره چه تفاوت و مشخصهیی دارد که شعر دورههای پیشین از آن برخوردار نبوده است؟
مهمترین تفاوت شاید همان محوریت زن و رهایی تن باشد که هیچ گاه در هیچ دورهای به این اندازه مورد توجه شاعران و ترانهسرایان نبوده است. در دورهی مشروطه مردان شاعر بیشتر دربارهی ضرورت تحصیل و آزادی زنان شعر میگفتند. با شعر فروغ فصل جدیدی از زنانگی در شعر فارسی آغاز شد و شاعران زن بسیاری بعد از انقلاب پا به عرصهی شعر گذاشتند. در دو ماه گذشته این حضور پررنگتر هم شد و زنان شاعر بسیار سرودند و این خود سرآغاز فصل جدیدی در شعر فارسی زنان است. مخاطب شعر زیر از لیلا صادقی باز هم ژیناست که گویی به آینهای در برابر خودِ زنانهی شاعر نهاده شده و او را تکثیر میکند:
جهان را زادم، تو زاده شدی
زمین را کِشتم، تو زاده شدی
زمان را کُشتم، تو زاده شدی
که زادگاه تو زبان من بود ژینا
که زادن تو برای زندگی دادن بود
در ازای هر جا که نازادگیام بود
یا شعر زیر از ریرا عباسی که خشونت علیه زنان را به شعر کشیده است:
اعتراف کن
تمام دختران خودکشی کردهاند
تمام مادران اعتراف کردهاند
تمام پیراهنها به دروغ سیاه شدهاند
تمام اشکها شادی در خون است
ما تمام قد دروغگویان تاریخایم
ما مادر زاده نشدیم
مهسا نیکا سارینا حدیث مینو هَدیه حنانه هاجر غزاله
ما دختر نزاییده دختربس بودهایم...
نکتهی دیگر اینکه در شعرهای اعتراضی این دوره بر خلاف اشعار اعتراضی بعد از کودتای ۲۸ مرداد که به جریان «شعر شکست» معروف شد، شاهد تزریق و تبلیغ امید هستیم. ترانهی کوتاه زیر از فاطمه اختصاری از روزی میگوید که درهای زندان باز خواهد شد:
نمیمیره اگه میمیره مجنون
شقایق سبز میشه آخر از خون
یه روز میپیچه با آهنگ بوسه
صدای خندههامون تو خیابون
یه روز این نالهها آواز میشه
پرنده عاشق پرواز میشه
اگه با هم بمونیم و بخونیم
یه روز درهای زندون باز میشه
- این امید از کجا سرچشمه میگیرد؟
دلیل این امیدواری قدرت نهفته در تصاویر الهامبخش زنان شجاعی است که با برداشتن روسری و به آتش کشیدن آن ترس و احساس شکست را در وجودشان از بین بردهاند و برای تحقّق آرمان آزادیخواهی با دستان خالی و روسری که حالا به اسلحهای قدرتمند تبدیل شده به خیابانها آمدهاند. تصاویر و فیلمهایی که در این دو ماه از زنان ایرانی در سراسر جهان منتشر شد، الهامبخش هنرمندان و شاعرانی شد که با آنها یکصدا شدند و خواندند و سرودند. آمال مثلوثی، خوانندهی زن تونسی، که در انقلاب تونس مردمش را همراهی کرد و ترانهی معروف «کلمتی حرّه» را خواند چند هفته پیش این ترانه را در کنسرتش بازخوانی و به ژینا امینی و زنان ایران تقدیم کرد.
شاعران مهاجر هم که از دور شاهد خیزش انقلابی در ایران هستند روایت متفاوتی از مبارزه را به شعر کشیدهاند. مثل شعر زیر از ژاله چگنی که مبارزان ِ فرامرزی وطنی را دعوت به «فروتنی» میکند:
بیایید فروتن باشیم
نمیتوان از راه دور قهرمان جنگی شد که در آن هیچ نقشی بازی نکردهای
وقتی در سرزمینت
گرگها تن کبوتران را میدرند
و خون در خیابانهای شهر جاریست
از این فاصله تنها میتوان تصویرها را نظاره کرد، خبرها را خواند، گریست، فریاد زد، آگاه کرد
و جهان را به قضاوت طلبید.
رویای آزادی و بازگشت به سرزمین مادری هم در شعرهای اعتراض شاعران مهاجر مثل همیشه حضوری پررنگ دارد. مثل غزل زیر از مهدی موسوی که هم از سرکوب میگوید و هم از رویای آزادی:
از گریههای مستیام در شبنشینیها
از کشتن صدبارهی مهسا امینیها
از خط کش ناظم برای لاک هر ناخن
از شعر خواندن در میان زنگ دینیها
از خودکشی کارگرهایی که بیکارند
افتادن بازارها در دست چینیها...
تیری به قلب نوجوان پانزدهساله
آتش زدن در خواب مجروح اوینیها ...
یک روز بر میگردم از تبعید تا خانه
که خستهام دیگر از این بیسرزمینیها
آن روز خشمم انتقامی سخت خواهد شد
که زنده هستم بر خلاف پیشبینیها
آن روز میچینم برای شام آزادی
سرهایتان را یک به یک بر روی سینیها
آنچه لحن و فضای حماسی شعر اعتراضی ۴۰۱ را از دورههای پیش متفاوت میکند بار زنانهی این مفاهیم است. مثلا «درفش کاویان» اولین بار نیست که در شعر اعتراض علم میشود. اما این بار موی زن است که به درفش کاویان این خیزش تشبیه شده است. یکی از پرکاربردترین شخصیتهای شاهنامه در شعارها و شعرهای اعتراضی این دو ماه «ضحاک ماردوش» بوده است که سمبول شخص اول مملکت سید علی خامنهای است.
-شعر ۴۰۱ بیشتر فرم آزاد دارد و حتا در کنار آن با توجه به گسترش فنآوری رسانه، آمیخته به نوعی پرفورمنس هم شدهاست. مثلا شاعری در حین خواندن شعر و در حالیکه بر صندلی آرایشگاه نشسته و ذره ذره موهایش تراشیده میشود، شعر میخواند. این تغییرها در نوع ارائه ، همچنین تغییرات مضمونی و در واقع تفاوتهای این نوع شعر با شعر دورههای پیشین، چهقدر در مسیر رشد بوده؟ ( منظور از رشد، غنای ادبیست.)
البته در این دوره شاعران زیادی در قالبهای کلاسیک هم شعر گفتهاند و نمونههایی را در پاسخ به سوالات قبلی ذکر کردم. یکی از نقاط قوت اشعار اعتراضی این دوره اتفاقا همین تنوع در فرم است. هم در قالب غزل و چهارپاره و ترانه شعر زیاد گفته شده و هم در قالب سپید و نو و در تمام این قالبها شاعران موفق به خلق آثار ماندگاری شدهاند. پربسامدترین قالبها ترانه و سپید بودهاند. اجرا یا همان «پرفورمنس» از آغاز تولد شعر فارسی با آن عجین بوده است. موزون و آهنگین بودن شعر فارسی و آمیختگی آن با موسیقی چیز جدیدی نیست و از دوران دربار تا انقلاب مشروطه که شعر بخشی از جامعه شد، موسیقی به نوعی با آن آمیخته بوده است. اما اجراهای نمایشی از جمله همین بریدن گیس در مقابل دوربین که در دو ماه گذشته به کمپینی جهانی تبدیل شد، اتفاقی نو در شعر زنانهی فارسی است که پیوند نزدیکی هم با سنت «زلف گشودن» یا «گیس بریدن» در ادبیات فارسی دارد. این اولین بار نیست که بریدن مو یا تراشیدن سر در شعر فارسی پدیدار شده است. اولین نمونهها را در شاهنامه فردوسی میبینیم و «زلف گشودن» زنان و گیس بریدن فرنگیس همسر سیاوش بعد از کشته شدن به نشانهی عزاداری و بستن گیس بریدهاش به کمر به نشان خشم و اعتراض. اشارههایی هم در مرثیههای خاقانی در سوگ فرزندش به زلف گشودن شده است و همین طور در شعر حافظ و سلمان ساوجی و شاعران دیگر. ولی اینکه زن شاعری در ملأعام و در حال شعرخوانی مویش را ببرد، زبان جدیدی در اجرای تنانهی شعر اعتراض است. تنی که حکومت مذهبی چهلسال در حصار حجاب محدود کرده بود عصیان کرده است و ما این عصیان را در تن و تمام سطوح دیگر چون زبان، تخیل و حافظه میبینیم. البته استفاده از رسانههای جمعی و پی بردن به قدرت تصویر و فیلم تجربهای بود که بعد از تجربهی اپیدمی جهانی و روی آوردن به جهان مجازی حاصل شد. شاعرانی که تا مدتی پیش فقط روی کاغذ مینوشتند و شعرشان روی کاغذ یا در صفحات مجازی منتشر میشد و بنا به عادتی مرسوم فقط در مراسم شعرخوانی در مقابل دوربین شعر میخواندند حالا به شعرخوانیهای تصویری روی آوردهاند. در صفحهی تلگرامی «شعر ۴۰۱» معمولا از شاعران درخواست میشود شعر را با تصویر خودشان ضبط کنند و بفرستند. شنیدن شعر با صدای خود شاعر همیشه تجربهی متفاوتی است. هیچ کس به اندازهی خود شاعر به زیر و بم شعرش آشنا نیست.
-به جز سرودههای دورهی مشروطه که رنگوبوی انقلابی و اعتراضی داشت شاعران در سدهی چهاردهم بیشتر به سمت تغزل پیشرفتهاند و برای بیان مضامین اعتراضیشان متوسل به نمادگرایی شدهاند. برای نمونه شعر زمستان اخوان ثالث که هیچ اشارهی مستقیمی به جریان کودتا نمیکند اما دربردارندهی خفقانیست که بر جامعه سایه افکنده. اما امروز ردپای عشق کمرنگ شده و حال وهوای شعر به سمت اتمسفر حماسی پیش میرود.
البته لحن اشعار اخوان هم در نوع خودش حماسی است. اما وجه تمایز شعر کودتا و شعر امروز همان مسالهی امید است که قبلا به آن اشاره کردم. درباره حماسی بودن شعر اعتراض امروز هم باید بگویم لحن و نمادهای حماسی اولین بار نیست که مورد استفاده قرار گرفتهاند. در شعر انقلاب ۵۷ و شعر دوران جنگ لحن حماسی و نمادهای حماسی شاهنامه کاربرد بسیار زیادی داشتند. به خصوص در شعر رسمی دورهی جنگ. اما آنچه لحن و فضای حماسی شعر اعتراضی ۴۰۱ را از دورههای پیش متفاوت میکند بار زنانهی این مفاهیم است. مثلا «درفش کاویان» اولین بار نیست که در شعر اعتراض علم میشود. اما این بار موی زن است که به درفش کاویان این خیزش تشبیه شده است. بیت آخر غزلی از حسین جنتی که بخشی از آن را در بالا ذکر کردم از این قرار است:
مویی اندر باد دیدم چون درفش کاویان
غیرت آهنگری برخاست ایران را گرفت.
یکی از پرکاربردترین شخصیتهای شاهنامه در شعارها و شعرهای اعتراضی این دو ماه «ضحاک ماردوش» بوده است که سمبول شخص اول مملکت سید علی خامنهای است. شعاری که این روزها بسیار شنیده میشود «خامنهای ضحاک، میکشیمت زیر خاک» است که جای هیچ گونه شک و شبههای را درباره مرجع استعاره برای شنونده باقی نمیگذارد. شاعران هم بازگشت ضحاک به تخت حکمرانی را دستمایهی شعر کردهاند. محسن میرکلایی در شعری با همین عنوان «ضحاک» مینویسد:
جن و شیطان بلند خواندند:
او یکی از ما بود!
صدها هزار مغز جوان
صدها هزار چشم امید را بلعید
سه کلمه شش چشم
سه پوزه پتیاره
جن و شیطان بلند خواندند:
او یکی از ما بود!
ناگاه دمید نور
بیتاب گشتِ
بیوَر اسب
جن وُ شیطان گریختند
رویید زن
رویید زندگی
رویید آزادی
-زن، زنِ مخاطب، زنِ لطیف وظریف و مظلوم نیست! زنِ مبارز و جنگجو و شجاع است.از دست میدهد ظرافتش را به خشونت میل میکند، ضربه میخورد، از دست میدهدهستیاش را ، قربانی و سپس زاده میشود.
همین طور است. در بیشتر شعرها و ترانههایی که در این مدت منتشر شده زنان به خاطر شجاعت و حضورشان در خط مقدم اعتراضات ستوده شدهاند. آنچه در همهجا از خیابان تا شعر و ترانه میبینیم، تندیس زنی قهرمان و آزادیخواه است نه زن کتکخورده و دستمالیشده و ضعیف. گاهی حتی زن در جایگاه الوهیت قرار میگیرد و تقدیس میشود. در بخشی از شعر نگین فرهود، تندیس ژینا به خداوارهای تشبیه میشود که بر زمین فرود آمده است تا تاریکی را برچیند:
قسم به زنخدای فرودآمده
که رمز میگشاید از اسم اعظم خود
و میشکافد آن کلمهی روشن را
تا مهآسا
مهسان
مهسا
تراشههای پراکندهی شب را بسوزاند.
سازمانی شدن و حکومتی کردن ادبیات، مهمترین مانع برای رشد جریان شعری مستقل در ایران بوده است. تریبونهای رسمی جشنوارهها به دست شاعران حکومتی بوده است. اما با این حال شعر مستقل راه خودش را رفته است و امروز هم میبینیم که شاعران بسیاری هستند و میسرایند و به خاطر سرودن گرفتار بند و حبس میشود یا مانند زندهیادان محمد مختاری و بکتاش آبتین به قتل میرسند. آتفه چهارمحالیان و امیرحسین بریمانی و دهها نویسنده و شاعر دیگر هنوز در بندند. اما قتل و سرکوب و خشونت هیچ کدام نتوانسته رشد و حرکت خلاقیت و تخیل شاعرانه را عقیم کند. چشمانداز شعر فارسی را از همین رو روشن و الهامبخش میبینم.
- به نظر میرسد در این حماسهسرایی نقش مردها نیز پررنگ است. آنها هم پابهپای زنان به سرایش شعر حماسی روی آوردهاند. در این مورد آیا جنسیت به مقولهیی بیاهمیت تبدیل شده یا هنوز مردانگی و زنانگی در شعر برجستهاست؟
گمان نمیکنم مقوله جنسیت لزوما بیاهمیت شده باشد. آنچه من در شعرهای مردان شاعر میبینم، ستایش زنانگی و جسارت آنها در بازپسگیری حقوقشان است. همان طور که گفتید لحن آنها هم گاهی به حماسه نزدیک میشود. اسماعیل نوری علا در شعری برای مهسا امینی به آتش که در آیین زرتشتی مقدس است، اشاره و سوزاندن روسری را به حماسهای برای تطهیر تاریکی و پلشتی تشبیه میکند:
هرگز اشعهای به جز مهر
در لابهلای موی شما نیست
آن را برای کشتن خورشید مهر
با روسری که مظهر تاریکیست
خاموش میکنند.
اما آتش همیشه مظهر پاکیست
آتش برای گندزدایی است
آتش به سینهی حافظ
خورشید آسمان تفکر
آتش به روسری دختران شهر
میعاد روز روشن آزادی است...
گاهی هم شاهد اروتیسم اعتراضی هستیم که جنسیت اتفاقا حضور پررنگی دارد. مثل شعری از حامد ابومعرف با عنوان «هوا دوید»:
هوا دوید
چادر زن را کنار زد
از نوازش رانهایش بالا رفت
پستانهایش را لرزاند
چیزی با خود برد
به گلدستهی مسجد چسباند
برگشت
وسط دستهی عزادارا رقصید
بوی عرق کردهی جان را برداشت
با عطر ملایم مریم قاطی کرد
دوید، تندتر دوید
ریشهی درختی را کند
پرت کرد روی تن ستونی بی ریشه
پرچم پر افتخار ملی را جر داد
و توی کانال فاضلاب شهری انداخت
هیچ اتفاقی نیفتاد.
- زمانی اعتقاد شاعران بر این بود که شعر مرده است چرا که تیراژ مجموعههای شعر حتا به ۵۰۰ هم نمیرسید. اما به نظر میرسد شاعران وهنرمندانی هستند که حتا با یک شعر محبوب میشوند. برای نمونه میتوان از ترانهی «برای » شروین حاجیپور نام برد. چه چشماندازی برای شعر امروز میبینید؟
این را میتوانم با یقین بگویم که شعر در هیچ دورهای از تاریخ معاصر ایران غایب نبوده است و حتی به مرگ نزدیک هم نشده چه رسد به اینکه مرده باشد. حتی در دههی سیاه شصت که این ادعا را که توسط برخی منتقدین مطرح شده بود که شعر با انقلاب ۵۷ به محاق رفت، شاعران مطرحی از جمله احمد شاملو، محمدعلی سپانلو، هرمز علیپور، فرامرز سلیمانی و محمد مختاری این نظریه را رد کردند. به گفتهی شاملو آنچه باعث شد در آن دوره چنین تصوری دربارهی شعر به وجود بیاید، سانسور و کمبود و گرانی و سهمیه بندی کاغذ و نیز علم کردن ادبیات حکومتی در برابر جریان ادبیات مستقل بود نه اینکه شعر مرده یا از محبوبیتش میان مردم کاسته شده باشد. چنانکه کتابهای خود شاملو با تیراژ بالای هزار به فروش میرفت و گاهی کمیاب میشد. به طور کلی تیراژ پایین کتاب شعر شاعران مستقل هم به همین دلیل بوده است و نه مردن شعر. شعر فارسی مثل شعر در هر جای دیگری از جهان، فراز و نشیبهای خاص خودش را داشته است. سازمانی شدن و حکومتی کردن ادبیات، مهمترین مانع برای رشد جریان شعری مستقل در ایران بوده است. در چهل سال گذشته بسیاری از شاعران خوب ما مجبور به مهاجرت اجباری یا اختیاری شده اند. یا تن به سانسور و خودسانسوری دادهاند یا کارهایشان را به صورت آنلاین منتشر میکنند. تریبونهای رسمی جشنوارهها به دست شاعران حکومتی بوده است و سهمیهی آنها در چاپ و نشر قابل قیاس با شاعران مستقل نبوده و نیست. اما با این حال شعر مستقل راه خودش را رفته است و امروز هم میبینیم که شاعران بسیاری هستند و میسرایند و به خاطر سرودن گرفتار بند و حبس میشود یا مانند زندهیادان محمد مختاری و بکتاش آبتین به قتل میرسند. آتفه چهارمحالیان و امیرحسین بریمانی و دهها نویسنده و شاعر دیگر هنوز در بندند. اما قتل و سرکوب و خشونت هیچ کدام نتوانسته رشد و حرکت خلاقیت و تخیل شاعرانه را عقیم کند. چشمانداز شعر فارسی را از همین رو روشن و الهامبخش میبینم.
نظرها
نظری وجود ندارد.