هنر نزد ایرانیان است و بس
ما ایرانیان از نگاهی دیگر - در گفتوگو با حسن مکارمی و رضا کاظم زاده ۱
بخش نخست
کبری قاسمی - تا چه اندازه شناختی که ما ایرانیان از خود داریم به واقعیت نزدیک است؟ ریشه این اظهار نظرها در کجاست؟
همه ما چنین جملاتی را بارها شنیدهایم: «فرهنگ ایرانی یکی از بهترین فرهنگهای دنیاست»، «زبان ایرانی یکی از بهترین زبانهای دنیاست»، «زیباترین زنان و مردان جهان ایرانیاند»، «مردم ایرانی یکی از باغرورترین و انسانترین مردم دنیا هستند» و «هنر نزد ایرانیان است و بس».
تا چه اندازه شناختی که ما ایرانیان از خود داریم به واقعیت نزدیک است؟ ریشه این اظهار نظرها در کجاست؟ البته کم نیستند نظرات دیگری که به وجوه دیگری از فرهنگ ما ایرانیان اشاره میکنند:
- ایرانیها وطنپرست افراطیاند.
- ایرانیها نگاهی تبعیضآمیز به جهان دارند و خود را برتر از سایر مردم خاورمیانه میدانند.
- ایرانیها نمیتوانند کارهای جمعی انجام دهند.
آیا این نکات به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفتهاند؟ گاه اینجا و آنجا، گاه به صورتی کلی و محدود و آن هم صرفاً از نگاه فلسفی و تاریخی و البته نه چندان بیطرفانه، مقالات یا کتابهایی در این زمینهها نوشته شده و هنوز بررسی دقیق این مسائل، به ویژه از دریچه علوم انسانی مورد توجه صاحبنظران نبوده است.
در بخش نخست، در یک مجموعه گفتوگو با دو کارشناس، حسن مکارمی (روانکاو و پژوهشگر دانشگاه سوربن) و رضا کاظمزاده (روانشناسی بالینی و روان درمانگر ساکن بروکسل بلژیک)، با محور قرار دادن موضوعات مختلف اجتماعی، از جنبه روانکاوی فردی و روانشناسی اجتماعی، رفتار ما ایرانیان را مرور میکنیم تا به شناخت واقعیتری از خود برسیم و بلکه به این نکته پی ببریم که نقاط ضعف و قوت ما کجاست؟
از بخش دوم تا هشتم سلسله گفتوگوی «ما ایرانیان از نگاهی دیگر»، تنها پای حرف حسن مکارمی (روانکاو و پژوهشگر) مینشینیم و رضا کاظمزاده (روانشناسی بالینی و روان درمانگر)، از بخش نهم به بعد، دیدگاههای خود را از زاویه «روانشناسی فرهنگی ایرانیان» با ما در میان می گذارد.
ضرورت و اهمیت بازنگری در تصویر ما ایرانیان چیست؟
حسن مکارمی: این مسئله و پرسش تازهای نیست. اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم مخصوصاً تاریخی که دیگران در مورد ما نوشتهاند، میبینیم که این پرسش از زمانهای قدیم ذهن ما را اشغال کرده است که هویت ما چیست؟ خلقیات ما ایرانیان چیست؟ روحیه ما چگونه است؟ سابقه تاریخی ما چیست؟ ما چگونه مردمی هستیم؟
از این نظر میشود اینطور به مسئله پاسخ داد که از هر زاویهای که نگاه کنیم، به نکات برجسته متعددی میرسیم. حال هدف از طرح این نکات از سوی ما و در این مقطع زمانی چیست؟
یک: اینکه بحثی را آغاز کنیم و به خودمان از دید کارشناسی نگاه کنیم.
دو: به عنوان یک خبره در نگاه به مردم یک جامعه، تلاش کنیم تا بهتر خودمان را بشناسیم؛ پیش از همه برای حرکت به سوی آینده؛ برای اینکه نوری بیاندازیم و روشنتر کنیم رفتار خودمان را برای خودمان و برای حرکتهای آینده.
به هیچ ترتیب هم مسئله قضاوت و ارزشگذاری مطرح نیست. درست مثل یک روانکاو که فردی نزد او میآید. اولین بحث در کار روانکاوی، نگاه کردن برای بهترشدن و استفاده بهینه از آن چیزی است که هستیم.
لازم است کتاب داخلی خودمان را بهتر بخوانیم و بفهمیم. فقط و فقط برای رفتن به جلو و بهتر رفتن به جلو. بیشترین هدف این است که چگونه سازنده باشیم و نکاتی را مطرح کنیم که بتواند ما را به جلو ببرد.
رضا کاظمزاده: در درجه اول، مسئله شناخت امر بسیار مهمی است بدون اینکه بخواهد هیچ قضاوتی در این زمینه در کار باشد.
در هرحال علوم اجتماعی از زوایایی کاملاً متفاوت به انسان نگاه میکند؛ به شرایط انسان نگاه میکند و سعی میکند او را در موقعیت تاریخی و اجتماعی خاص خودش بفهمد و توضیح بدهد. پس از این شناخت است که ما میتوانیم درباره خودمان، اجتماعمان و روابطمان قضاوت کنیم و برای بهبود آن تلاش کنیم. از همین زاویه است که مسئله شناخت به شکلی کاملاً بیطرفانه، قدم اولی محسوب میشود که در این مسیر باید برداشت.
چطور میخواهیم به اینها بپردازیم؟
مکارمی: در نظر دارم در وهله نخست این بحث را مطرح کنم که اساساً مسئلهای به نام جامعه بیمار و جامعه سالم وجود ندارد؛ برای اینکه ما شاخصهای اندازهگیری نداریم. هر شاخصی را بگیریم یک انتخاب برای پیشداوری کردهایم. پس در واقع هدف این است که آسیبشناسی را کنار بگذاریم، ایده آل را کنار بگذاریم و بیشتر از طریق نگاه متخصص ببینیم؛ از نگاه دیگران به ما، از دور یا نزدیک، نگاه خبرگان و نگاه پنهان در ادبیات، شعر، رمان، فیلم، هنر، تئاتر، عکس و موسیقی غیره.
از مجموعه این نگاهها - تکرار میکنم- میخواهیم نور بیاندازیم روی نقاط قوت و ضعفی که داریم. روش این است که یکسری تمها و موضوعهایی را مطرح کنیم و بعد حول و حوش آنها با نگاه تاحدودی کارشناسانه خودمان، هرکدام از حوزه و منظر خود آنها را بررسی کنیم. من بیشتر تلاشم این است که یک نگاه ساختاری به مسائل داشته باشم و ببینم این چند موضوعی را که بیشتر در آن کار خواهیم کرد مثل «نقش فرهنگها»، «فرهنگ شفاهی و کتبی»، «مسئله عرق ملی و همبستگی ملی»، «مسئله مدیریت و مدیریتپذیری» و «مسئله اعتقادات، باورها و خرافات»، چه رابطه ساختاری باهم دارند و چگونه شده که این رابطههای ساختاری منجر شده است به همچون تصویری که اکنون ما از جامعه خود داریم.
کاظمزاده: من میخواهم به این موضوعات، بیشتر از زاویه روانشناسی فرهنگی نگاه کنم؛ یعنی از زاویه اهمیت فرهنگ و نقشی که فرهنگ در سازماندهی روابط بین آدمها در جامعه بازی میکند.
برای اینکه بتوانیم این کار را بکنیم لازم است خود روانشناسی را با دادههای فرهنگ ایرانی تاحدی تطبیق دهیم. چون به هرحال علوم اجتماعی از آنجا که به موردهای خاص و واقعی میپردازند، تئوریهایشان هم تحت تأثیر محیطی که در آن به وجود آمدهاند (غالبا غرب)، قرار گرفتهاند. درنتیجه نگاه ما همزمان، هم نگاه به جامعه و هم نگاه به آن نوع روانشناسی است که بتواند براساس خصوصیات جامعه ما، یکسری مفاهیم را توضیح دهد.
تا به حال چه اقداماتی برای شناخت ما ایرانیان صورت گرفته است؟
مکارمی: آنچه صورت گرفته، میشود گفت در دو مرحله اساسی بوده است. ما از هرودوت در مورد ایرانیان مطلب داریم تا امروز، در دو مرحله. مراحلی بوده است که ما واقعاً هویت ملی داشتیم، تا دوران قبل از اسلام که مثلاً هرودوت هست، امیان مارسیلینیوس رومی در قرن سوم بعد از میلاد هست، گزنفون هست و بعد از آن تقریباً ساکت است. دیگر اینکه بیشتر در شعر و ادبیاتمان مطالب کلی داریم ولی به جز فردوسی که بیشتر در مورد عرق ملی ما صحبت میکند یا مثلاً در برخی اشعار و لطیفههای عبید زاکانی، دیگر به آن شکل مطلبی نداریم تا قرن شانزدهم و هفدهم که مستشرقینی به ایران میآیند؛ مثلاً ژان شاردن را داریم، ژوزف آرتور دوگوبينو را داریم، جیمز جوستینین موریه را داریم. اینها یک مقداری راجع به روحیات ایرانی مینویسند…
یعنی در یک دوره تاریخی طولانی، بیشتر از ده قرن، ما چندان به هویت ملی نپرداختهایم؟
مکارمی: بله، راجع به هویت ملی و ایرانیان به جز فردوسی هیچوقت از فردی دیگر صحبت نمیشود. هیچوقت بحث ایرانیان مطرح نیست. بعد آن هم بحثی شروع میشود راجع به هویت ملی. یعنی از زمان صفویه شروع میکنیم و میبینیم پس از اینکه ما هویت ملی پیدا میکنیم به شکل ایران، بقیه هم میآیند و راجع به ایرانیان صحبت میکنند.
از همه جالبتر این است که بعد از این، نخستینباری که هویت ملی ما، میشود گفت به گونهای در پیوند با یک دولت- ملت تعریف میشود و چنین صورتی شروع به شکل گرفتن پیدا میکند، نخست در ادبیات مشروطه است و در این مقطع، اندکی انتقاد اجتماعی نسبت به ایرانیان را پیدا میکنیم. مثلا میرزا ابراهیم مراغهای، در قرن نوزدهم، راجع به شرح مسافرت ابراهیم بیک، یک مقدار زیادی انتقادات مشخص و معلومی را از ایرانیان مطرح میکند یا میرزا فتحعلی آخوندزاده در قرن نوزدهم در نمایشنامههایی این نکات را مینویسد. تا اینکه جمالزاده در «خلقیات ما ایرانیان» به طور مشخص یک کتاب در این مورد مینویسد. برای اولینبار در تاریخ ما، جمالزاده است که این کار را میکند و بعد زندهیاد مهدی بازرگان در سال ۱۹۵۰ این کار را در کتابی به نام «سازگاری ایرانی» میکند و تقریباً دیگر ما بحثی به این شکل نداریم تا بعد از اتمام جنگ ایران وعراق. حدود سال ۱۹۹۰ دوباره انتشار کتابهایی شروع میشود که هرکدام به چاپهای متعدد بیست، سی و سی دو چاپ میرسند و همه اینها در مورد ما ایرانیان هست. یعنی از سال ۱۹۹۰ تا به مروز بیش از ده جلد کتاب اساسی در مورد روحیات، خلقیات، ما چگونه ما شدیم، چرا غرب جلو رفت و ما عقب ماندیم، مشروطه ایرانی و غیره و غیره که بحث مفصلی دارد منتشر شده است.
این نشان میدهد که یک بمبی منفجر شده است و ما میخواهیم که برگردیم به خودمان نگاه کنیم. کتابی که از همه بیشتر در بین مردم معرفی شد، همان «جامعهشناسی خودمانی» است یا «چرا درماندهایم؟» از آقای حسن نراقی.
کاظمزاده: در عرصه روانشناسی به معنای علمی و امروزی آن، تا قبل از پیدایش دنیای جدید و کشف اصلاً خود علم روانشناسی در غرب و شکلگیری این دانش، مسلماً همچون دادههایی که ما به طور مشخص بتوانیم آنها را دادههای روانشناسی تلقی کنیم، اصلاً وجود نداشته است. اگر پرداختن به مسائل اجتماعی و سعی در شناخت خود را در یک معنای خیلی کلی در نظر بگیریم، حداقل در ارتباط با دوره معاصر جامعه ایران، چیزی که میتوانم به صحبتهای آقای مکارمی اضافه کنم این است که به هرحال ادبیات مدرن ما در قالب شعر و داستان، تلاشی بوده است برای شناختن انسان ایرانی، برای شناختن روابط اجتماعی، حالا در قالب رمان، در قالب داستان یا شعر.
از نظر تاریخی، لااقل در صدسال گذشته تلاشهای مهمی از نظر فلسفی شده وهمینطور از نظر روشنفکری. یعنی روشنفکر ایرانی، لااقل از آخوندزاده تا به امروز، یکی از تلاشهای مهماش به نوعی شناخت جامعه ایرانی و انسان ایرانی بوده است. هرچند امکان دارد که این نکته همیشه مشغله اصلی ذهنشان نبوده است، ولی هرکدام با اهداف بسیار خاص و متفاوت و با ابزارهای گوناگون به آن نزدیک شدهاند. اگر روانشناسی را به طور مشخص به عنوان یک علم در نظر بگیریم میشود گفت یکسری کارهای میدانی در چندسال اخیر در این زمینه انجام شده است. این کارها تا وقتی بهطور فردی باشد، تا وقتی که نهادهای اجتماعی مثل نظام آموزشی، مثل دانشگاهها به شکل کاملاً بیطرفانه به بررسی یکسری مفاهیم و مسائل در جامعه ما نپردازد، ما آن دانش روانشناسی جامعه ایران را در دست نخواهیم داشت.
نظرها
مهرای ساغشکی
متاسفانه علیرغم کلی خودسانسوری وبلاگم فیلترشد. من یک وبلاگنویس از طبقه فرودست از تنها وسیله ارتباط با مردم کشور محروم میشوم در حالیکه درباره عقل و اخلاق جهانشمول مینوشتم. که مبنی بر حقوق اولیه و بدیهی انسانی و مشترک میان انسانها بود. من ملاک اصل طلایی اخلاق که روایت جناب علی ابن ابیطالب بوده یعنی: آنچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و آنچه برای خود نمپسندی برای دیگران نیز نپسند. این اصل طلایی همه اخلاقمداران جهان قبول دارند اساس تمام اخلاقیات جهان است. ولی متاسفانه هم از سوی رسانه های داخلی و خارجی اغلب بایکوت و سانسور شده ام. چرا؟ چون میگویم چرا بشر با انواع بهانه از جمله ایدئولوژیهیا مختلف مردم جهان را به جان هم میندازد؟! شما دارید میگویید ایارنیها خود را بهترین میدانند. اتفاقا بارها گفتم ما ایارنیها عقب مانده هستیم و مردم/ملت ایران بهتین و بزرگترین در جهان نیست و این اوهام ناشی از تبلیغات سیاسی-ایدئولوژیهای نابکار نابخرد است که برای چند روز سر قدرت بودند چنین اراجیفی به مردم القا میکنند تا مردم از آنها اطاعت کنند! new weblog mehrays.blogsky.com
احمد
ایرانی ها از نامتمدن ترین مردمهای دنیا هستند تمدن به سنگ و خشت و اینا نیست تمدن به اینه من الان در خیابان چطورم چقدر مردم امنیت دارند در سایه حکومت دیکتاتوری چقدر تلاش برون رفت از این وضعیت را دارم چقدر کودکان و زنان ما که آزار نمی بینند. همیشه هر ملیتی برای خود اسطوره ها را می سازد و آنرا مقدس می کند در ایران اسطوره پرستی از حد گذشته است همین کوروش خیلی ها یا کسی نمی گوید در زمان خود چقدر خشونت داشته است چقدر کار های غیرانسانی شاید انجام داده اما بخاطر یک منشور حقوق بشر مقدس می شودکه آنهم معلوم نیست صدرصد متعلق به کی است که تا حدودی جای تحسین دارد. و تعجب می کنم چگونه پان ایرانیستها کشوری چند ملیتی و قومیتی را همه ایرانی خطاب می کنند در حالی خیلی از اینها از جمله کردها حتی یک لحظه در این 2700 سال تاریخ خود بجز زجر و شکنجه و بدبختی و تاریکی هیچی ندیدند. البته ما قصدمون حمله به کوروش و ایران نیست چه بسا اگر کشوری آباد و آزاد داشتیم هیچوقت فکر جدایی و مبارزه را دلیلی بر خود نمی دیدیم البته در بحث کلان آن. این وضعیت فرهنگی و سیاسی که ملیت ها و قومیت های ایران را پاره ناتنی ایران کرده است حاصل رفتار خود ایرانی ها و دولتمردانشان است. این وضعیت را خودتان درست کرده اید و خودتان باید بسازید البته بنظر می رسد دیر شده است بهترین راه این کار اعتراف به واقعیت هاست. شماها انتظار دارید با این رفتارهای سیاسی و.... دیگران در چارچوبتان بمانند. خیلی ساده است وقتی پدری یا خانواده ای با فرزندش بدرفتاری دارد او هم معمولا برعلیه شان می شورد یا جدا می شود و جلای خانه می کند آنوقت چگونه می توان یک ملیت یا قومیت را با زور نگه داشت. الان همه کردها حداقل در این باره فهم دارند که استفاده از القابی چون کردهای غیور و..... فریبی بیش نیست و زمان این گفتارهای دمده سیاسی و.... گذشته است در مورد دیگر ملیت ها و یا قومیت های دیگر ایران خودتان قضاوت کنید. من دوست دارم در ایرانی آزاد زندگی کنم متعلق به همه
m
آزاده نیست پیروی خرافاتی بیزار زِ جهالت و قرون وسطایی آزاده نیست شیفتهٔ هوسرانی کوشار به اخلاق و دانش متعالی من چند پیش همین مطالب جنجال برانگیز از زمانه مدتی دنبال کردم. متاسفانه زمانه بنا بر رسالتی که برای حمایتها از گروههای مظلوم و تحت ستم میبیند گاهی نظرات کاربران که حاوی لحنی تند و گاه اهانت آمیز است را منتشر میکند البته منظورم شما کاربرد گرامی که گویا از هموطنان کرد عزیزمان هستید نیست. منظور سیاست کلی زمانه است و من مشکلی با این لحن شما تا اینجا ندارم. ولی شما دوست هموطن نسز دچار همان سوءتفاهمی هیستد که امپریالیستها و عوامل داخلی اش انجام داده اند بطوریکه از اصیلترین ایارنیان و صاحبان اصلی ایارن یعنی هموطنان کرد عزیز و شریفان خود جدا هویت ایارنی میدانند! کوروش هر چند نام پارسی را یدک میکشد ولی منصفانه بگوییم هخامنشیان و کوروش بیشتر به کردها و لرها و آذربایجانیها تعلق دارد تا مثلاً به خراسانی و سیستانی و تاجیکستانی! مردمان لر و کرد و آذری بیشتر ارث بر حکومتهای هخامنشی و ساسانی هستند و حتا خودشان معتقدند ساسانیها کُرد بوده اند. پس این یک مغلطه است. ایرانزمین مردُمانَش اهورایی میهنی ز عاشقان بر ریژهٔ زندگانی ایرانزمین سَرایش مهربابی انجمنی ز هر کیش و رنگ و زبانی متاسفانه چیزی که اتفاق افتاده اینست برخی پان فارسیستها و پان ایارنیستهای نابخرد، جعل تاریخ یا تحریف تاریخ کرده اند و هخامنشی و ساسانی که نیاکان لرها و کرده و آذریها هستند از مادها جدا کردند و یک سر گذاشتند توی دست اقوام یا ملتهای فارسی زبانی که مستقیم چندان ربطی به انها ندارد مانند خراسانیها و تاجیکها..! در این میان لر و کردها و آذری بجای آنکه با این تحریف و جعل تاریخی مقابله کنند و نام و هویت نیاکانشان را از کسانی جعل و تحریف کردند بازبستانند فریب این دورغهای پان فارسها و پان ایرانیستهایی خوردند که هنوز معلوم نیست هویت واقعیشان چیست و در مظان اتهام وابستگی به اجانبی همچو استعمار پیر هستند! ایران را گلستان و بوستان از همدلانی خوشبختی از عقلانی تا به اخلاقمَداری ایران را آزاد و آباد از همگرایی انجمنی از خراسانی تا به آذربایجانی من از دوستان کرد و لر و آذری تقاضا دارم فقط برای چند دقیقه به این موضوع فکر کنید که آیا سهم شما از تاریخ باستان ایران و هویت فقط مادست یا شما میراث داران اصلی و وارثان اول ساسانی و هخامنشی هستید؟! http://mehre1.blogfa.com/category/20
احمد
دوست عزیز بحث من تحریف تاریخ و تعلق کوروش به این و آن نیست ایران هر تاریخی داشته است بجای خود اما باید بدانیم مردم به زندگی احتیاج دارند. فکر نکنم بجز عده ای اندک از بدبختی های که حداقل در کردستان می گذرد مطلع باشند. من شخصا از اونایی نیستم که سنگ هر چیزی مربوط به کرد و.... را به سینه بزنم. من هم دوست داشتم در ایرانی خوب زندگی کنم حتی اگر من اگر در کشوری کردی زندگی کنم بر علیه ظلم و ستم و ناکارآمدی آن تا جایی که در توانم است خواهم ایستاد. چرا این همه بعد از سالها به واقعیت ها و ستم ها اعتراف نمی کنید. اوج بد بختی ها و آسیب هایی که در میان کردها است اصلا قابل نوشتن و گفتن نیست. زنده باد آزادی
محمد رضا
احمد در ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ مقالهٔ خود را اینطور شروع کرد : ایرانی ها از نامتمدن ترین مردمهای دنیا هستند تمدن به سنگ و خشت و اینا نیست . . . شروع نوشته ات رفیق احمد یک نتیجه گیری است که باید در انتهای مقاله ات درج شود. از کجا به نتیجهٔ بی تمدن بودن ایرانی ها پی برده ای؟ واژهٔ تمدن به تلقیهای گوناگون از حالتهای جامعه انسانی میپردازد. اشاره به تکامل و شکلگیری روابط بشری یکی از جنبههای رایج این کلمه در زبان ادبی است. کلمه تمدن معانی خیلی مختلف و متفاوتی دارد که به جامعهٔ بشری مربوط میشوند (برداشت از دانشنامهٔ ویکی پدیا ). خودِ شما از سطح سوادِ مشخصی بر خورداری. میتوانی بخوانی وبنویسی. به احتمال قوی ایرانی هستید چونکه از دغده غهای ایرانیان خوب صحبت میکنی و مشکلات ایرانیان را درک و تجربه کرده ای. حال ایرانی هستی و قدرت تفکر داری و میتوانی بخوانی وبنویسی و خود را بی تمدن میدانی! فکر نمیکنی ای رفیق با گفتن "ایرانی ها از بی تمدن ترین مردم دنیا" حداقل به تفکرات خود توهین میکنی؟ یک تنه به قاضی مرو! و عینک بدبینی را از چشمانت به کنار زن. اینکه فقط نیمهٔ خالیِ لیوانِ آب را ببینیم مشکل من هم هست. باید به خودمان آموزش بدهیم که نیمهٔ پراز آب لیوانِ را نیز از نظر دور نکنیم. تاریخ خواندن نیکوست اما در تاریخ غرق شدن (این بودیم و آن بودیم . . .) کاری خطاست. حال را دریابیم که فردا را میتوان برنامه ریزی کرد. بیشتر فکر چاره جویی برای زمان حال کنیم. دیروز گذشت و خاطراتی تلخ بودند. فردا هم که نیامده و هدیه ای است ناگشوده. با گفتن میتوانیم و قادر هستیم نیز چیزی درست نمیشود. باید بلند شد و براه افتاد و راه ترقی و متمدن شدن بیشتر وبهتر را طی کرد. غصه خوردن برای این قوم و آن قوم هم افسرده امان کرده است. دست بدست قوم های هم میهن بدهیم و از همدیگر حمایت کنیم. با کار و تلاش هر روزه و حمایت از حقوق یکدیگر این رژیمِ ستمگرنابود میشود. خودمان ا بیشتر باور کنیم.
حسن
مسئولین محترم رادیو زمانه عکسی که در ابتدای این صفحه قرار داده اید ربطی به بحث مورد نظر شما نداره ، این عکس ، عکس یک مرد کرد است ، اساسا" فرهنگ و نگاه و خیلی مسائل مربوط به کردها با ایرانیان یکی نیست، همانند مردمان شرق ، شباهت دارند ، اما کردها را نباید مثل ایرانیان نگاه کرد،کردها را باید مثل کردها نگاه کرد ، بهتر است شما عکس قرار دهید که تهران یا اصفهان ، مشهد یا شیراز را نشان بده ، حالا اگر امکان مذهبی نباشه مهم هم نیست ، با تشکر