قرآن و قطع دست دزد
صالح نظری − سؤال این است: آیا خداوند در قرآن برای دزد مجازات قطع دست را تعیین کرده است؟
سؤال این است: آیا خداوند در قرآن برای دزد مجازات قطع دست تعیین کرده است؟ اگر قطع اعضای انسان شکنجه است آیا خداوند دستور شکنجه انسانهای مجرم را صادر نموده است؟ جالب است متولیان دین اسلام (عموماً) و مخالفان دین اسلام، هر دو برداشت واحدی از فرمان خدا درباره مجازات بریدن دست دزد از قرآن را دارند، اما با دو هدف متفاوت. گروه اول یا از سر عبودیت و یا از سر اعمال قدرت، ظاهر متن را کافی به مقصود دیدهاند و گروه دوم به خیال خود مستمسک خوبی برای کوبیدن قرآن و فرمان خدا یافتهاند و البته اگر به ظاهر متن بسنده شود، نتیجهای جز آنچه آنان بدست آوردهاند به دست نمیآید.
لطفاً به ظاهر متن توجه کنید:
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (مائده ۳۸)
و مرد و زن دزد را به [سزاى] آنچه کردهاند، دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببُرید، و خداوند توانا و حکیم است.
کیست که فقط با این متن مواجه شود و نتیجهای غیر از آنچه موافقان و مخالفان دستور قرآنی از این آیه گرفتهاند بگیرد؟ ظاهراً آیه با صراحت میگوید کیفر دزد بریدن دست اوست!
برای فهم بیشتر مطلب به آیه ذیل که آنهم در سوره مائده است توجه کنید:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ… (مائده ۶۴)
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مىبخشد…»
در اینجا نیز اگر فقط به ظاهر آیه توجه شود نتیجه جز این نخواهد بود که خدای قرآن موجودی متشخص و انسانوار است و همانند انسان دارای دو دست است و تنها فرق آن با خدای یهود این است که خدای آنان دستش بسته است اما خدای اسلام دو دستش باز است!
سؤال راقم سطور این است چرا موافقان و مخالفان قرآن، هیچ کدام چنین فهمی از خدای قرآن ندارند و – موافق ظاهر متن – آن موجود متشخص و انسانوار را که دارای دو دست است، به عنوان خدای قرآن نمیدانند؟
علت آن را فقط و فقط میتوان چنین بیان داشت که متولیان و مفسران دین، خدای قرآن را با ظاهر این آیه معرفی نکردهاند و برای شناخت خدای قرآن، این آیه را در کنار آیات دیگر قرار دادهاند مانند آیه ” لیس کمثله شئ – هیچ کس مثل او نیست ” و آیه را کنایه از مجاز برای رسیدن به حقیقت گرفتهاند و مراد از دست را قدرت و بیان باز بودن دو دست را بیان اِعمال قدرت کامله خداوند دانستهاند، همچون انسانی که وقتی دو دست او باز است دارای قدرت کامله انسانی برای انجام امور است.
وقتی متولیان دین گل به خودی میزنند چرا مخالفانشان گل به حریف نزنند؟ وقتی در حکم دزد، خود متولیان دین ظاهر آیه را کافی به مقصود دانسته و بریدن (قطع کردن) دست را فرمان خدا قلمداد میکنند و آب را گل میکنند چرا مخالفانشان از این آب گل آلود ماهی نگیرند؟ براستی چرا در آیه اول دست را به معنای واقعی میگیرند ولی در آیه دوم دست را کنایه از قدرت میدانند؟
حال میبایستی روشن شود که در آیه مربوط به حکم سارق آیا مراد از دست حقیقت است یا مجاز؟ و نیز آیا مراد از قطع (بریدن) در آیه حقیقت است یا مجاز؟ و همچنین مراد از سرقت چیست؟ برای پاسخ به سؤالات فوق لازم است متن مقدس مورد واکاوی قرار گیرد، قرآن خود بهترین مفسر خود است و باید از خود قرآن برای فهم قرآن بهره جست.
I. سرقت در قرآن
یکی از شروط ایمان پرهیز از سرقت است. در تمام ادیان، مومنین به ترک آن فرمان داده شدهاند و خداوند شرط ایمان را هم ردیف با نفی شرک و عدم زنا، دزدی نکردن قرار داده است، چنانچه در ده فرمان موسی نبی آمده است و در قرآن نیز از شروط بیعت با رسول اکرم را دزدی نکردن ذکر نموده است.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (ممتحنه ۱۲)
اى پیامبر، چون زنان باایمان نزد تو آیند که [با این شرط] با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند، و دزدى نکنند، و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند، و بچههاى حرامزادهاى را که پس انداختهاند با بُهتان [و حیله] به شوهر نبندند، و در [کار] نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.
از جمله مصادیق سرقت در قرآن به دو مورد اشاره شده است
۱. سرقت مالی : در این نوع سرقت که اکثر موارد سرقت را شامل میشود و در داستان یوسف نبی به آن اشاره رفته که یوسف نبی بنا به مصلحتی ظرف آبخوری را در بار برادرش قرار داد تا به بهانه آن برادرش را نزد خود نگه دارد
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَهَ فی رَحْلِ أَخیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (یوسف ۷۰)
پس هنگامى که آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد، آبخورى را در بارِ برادرش نهاد. سپس [به دستور او] نداکنندهاى بانگ درداد: «اى کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید.»
به تعبیر دیگر سرقت عبارت است از بهره برداری از اموال دیگران خواه اموال شخصی خواه اموال عمومی، هر نوع رانتخواری و سوء استفاده از موقعیت شغلی و حتی تورم (کم ارزش کردن پول ملی) که دزدی بی صدای دولتها از جیب مردم است مشمول دزدی اموال مردم میباشد.
۲. سرقت غیر مالی : قرآن به عنوان نمونه استراق سمع (دزدی در شنیدن) را نمونهای از دزدی میشمرد
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ (حجر ۱۸)
مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابى روشن او را دنبال مىکند.
این نوع سرقتها شامل سرقتهای ادبی، سرقت مالکیتهای معنوی، سرقت اطلاعاتی و… میشود، به طوری که توانائی و منافع فرد یا گروهی را غیر مشروع بالا ببرد.
II. مراد از دست در قرآن
در قرآن از کلمه “ید” با معانی مختلف استفاده شده است و با اینکه حدود ۱۲۰ بار از این کلمه با مشتقات آن استفاده شده برای هر معنی تنها یک آیه ذکر میگردد تا موارد استعمال “ید” در قرآن فهمیده شود.
۱. دست به معنای واقعی کلمه و عضوی از بدن
فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (بقره ۷۹)
پس واى بر کسانى که کتاب [تحریف شدهاى] با دستهاى خود مىنویسند، سپس مىگویند: «این از جانب خداست»، تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته، و واى بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست مىآورند.
۲. دست به معنای اعمال انسان
وَ أَنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (بقره ۱۹۵)
و در راه خدا انفاق کنید، و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید، و نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.
۳. دست به معنای در اختیار خود داشتن
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ (آل عمران ۳(
این کتاب را در حالى که مؤیّد آنچه [از کتب آسمانى] پیش از خود مىباشد، به حق بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را…
۴. دست به معنای حاضر در برابر غایب
فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقینَ (بقره ۶۶)
و ما آن [عقوبت] را براى حاضران، و [نسلهاى] پس از آن، عبرتى، و براى پرهیزگاران پندى قرار دادیم.
۵. دست به معنای پیش رو در برابر پشت سر
… یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ… (بقره ۲۵۵(
… آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مىداند…
۶. دست به معنای بیان قدرت و توانائی
وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ… (مائده ۶۴(
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مىبخشد…
۷. دست به معنای تسلط داشتن
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (مائده ۱۱(
اى کسانى که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود، یاد کنید: آن گاه که قومى آهنگ آن داشتند که بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما کوتاه داشت. و از خدا پروا دارید، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.
در تمامی موارد فوق همانند تمامی کلماتی که معانی مختلف دارند حتماً میبایست با قرائن و امارات معنای واقعی آن را در جمله بدست آورد مثلاً در مورد آیه اول “کتاب [تحریف شدهاى] با دستهاى خود مىنویسند” از کلمه نوشتن فهمیده میشود مراد از دست دست به عنوان عضوی از بدن فیزیکی است و یا در آیه آخر “که بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما کوتاه داشت” مراد از بسط دست نه گسترش دست و دست درازکردن فیزیکی بر شما که تسلط بر شما میباشد و همچنین کوتاه کردن دست جلوگیری از تسلط آنان بر شماست این نوع استعارهها در تمام ادبیاتها از جمله ادبیات فارسی هم فراوان دیده میشود.
III. مراد از قطع کردن در قرآن
در ۳۴ آیه قرآن از کلمع قطع و مشتقات آن استفاده شده است با معانی مختلف که به چند مورد آن به عنوان نمونه اشاره میشود.
۱. قطع به معنای بریدن پیوند ها
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (بقره ۱۶۶(
آن گاه که پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده کنند، و میانشان پیوندها بریده گردد.
۲. قطع به معنای ریشه کن کردن
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (انعام ۴۵(
پس ریشه آن گروهى که ستم کردند برکنده شد، و ستایش براى خداوند، پروردگار جهانیان است.
۳. قطع به معنای پراکنده کردن کردن و تقسیم نمودن
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْباطاً أُمَماً… (اعراف ۱۶۰(
و آنان را به دوازده عشیره که هر یک امّتى بودند تقسیم کردیم…
۴. قطع به معنای راه پیمودن
وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَهً صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (توبه ۱۲۱(
و هیچ مال کوچک و بزرگى را انفاق نمىکنند و هیچ وادیى را نمىپیمایند مگر اینکه به حساب آنان نوشته مىشود، تا خدا آنان را به بهتر از آنچه مىکردند پاداش دهد.
۵. قطع به معنای قسمتی از چیزی
…عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ… (یونس ۲۷(
…گویى چهرههایشان با پارهاى از شب تار پوشیده شده است…
۶. قطع به معنای ایجاد فرقههای مذهبی
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (مومنون ۵۳(
تا کار [دین] شان را میان خود قطعه قطعه کردند [و] دسته دسته شدند: هر دستهاى به آنچه نزدشان بود، دل خوش کردند.
۷. قطع به معنای فیصله دادن
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَهً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (نمل ۳۲(
گفت: «اى سران [کشور] در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما [تا به حال] کارى را فیصله ندادهام.»
۸. قطع به معنای بریدن فیزیکی
َلأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (اعراف ۱۲۴(
(فرعون گفت) دستها و پاهایتان را یکى از چپ و یکى از راست خواهم بُرید سپس همه شما را به صلیب خواهم کشید.»
۹. قطع به معنای زخمی کردن
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ (یوسف ۳۱(
پس چون [همسر عزیز] از مکرشان اطلاع یافت، نزد آنان [کسى] فرستاد، و محفلى برایشان آماده ساخت، و به هر یک از آنان [میوه و] کاردى داد و [به یوسف] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان] او را دیدند، وى را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان] دستهاى خود را بریدند و گفتند: «منزّه است خدا، این بشر نیست، این جز فرشتهاى بزرگوار نیست.»
آیات فوق نشان میدهد “قطع” مانند “ید” در معانی مختلفی بکار رفته است، ماجرای داستان یوسف نبی نکته بسیار مهمی را بیان میکند و بنا به توصیف قرآن، زنان دربار هر یک کاردی به همراه داشتهاند و احتمالاً تعدادی از آنان در حال پوست کندن میوهای بودهاند، با ورود یوسف نبی مبهوت زیبائی او شدند تا این اندازه که او را فرشته دانستند و بر اثر این بهت دو حالت ممکن است اتفاق افتاده باشد، اول اینکه دستان خود را ناخودآگاه بریده باشند وبه تعبییر درست تر زخمی کرده باشند و این حالت درباره آنان که در حال پوست کندن تحت تاثیر زیبائی یوسف نبی قرار گرفته باشند میتواند صادق باشد و حالت دوم آن گروه از زنان که کارد به دست بودند اما تحت تاثیر زیبائی یوسف نبی دست شان از حرکت باز ایستاده باشد به تعبیر دیگر در حالیکه با یکدیگر گفتگو میکردند و به طور طبیعی دستشان حرکت میکرد این حرکات دستشان به همراه کلامشان قطع شده باشد و محو زیبائی یوسف نبی شده باشند و در واقع قطع دست به معنای قطع حرکت دستشان باشد و چه بسا هیچ خراشی هم به خود وارد نکرده باشند و شاید هم ترکیبی از دو حالت فوق بوده باشد.
با توجه به معانی لغوی مندرج در آیات، به آیه مورد بحث مقاله و قطع دست دزد میپردازیم.
IV. معنی واقعی قطع دست دزد
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (مائده ۳۸) فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (مائده ۳۹)
و مرد و زن دزد را به [سزاى] آنچه کردهاند، دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببُرید، و خداوند توانا و حکیم است.* پس هر که بعد از ستم کردنش توبه کند و به صلاح آید، خدا توبه او را مىپذیرد، که خدا آمرزنده مهربان است.
از آیه فوق دو برداشت مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
۱. مراد از قطع دست دزد، قطع فیزیکی عضو است.
این برداشت در واقع برداشت عمومی فقها و مفتیان شیعه و سنی بوده و آنان به عنوان متولیان دین که خواستار اجرای شریعت هستند بسیار علاقمند هستند، بنام خدا و دستور قرآنی این قانون در جامعه مسلمین اجرا گردد، اما اشکالاتی برای اجرای آن وجود دارد که باید پاسخ آنها روشن شود.
- · مجازات فقط شامل دزدی اموال میشود یا دزدی غیر مالی را هم شامل میشود
- · شرایط برداشتن اموال دیگران چگونه باید باشد تا مرتکب آن را دزد محسوب کنیم
- · حداقل ارزش مادی دزدی چقدر باید باشد تا حکم بر دزد اجرا شود
- · میزان مبلغ دزدی چه تاثیری بر محل قطع دست دارد
- · کدام دست دزد قطع شود
- · از کتف تا یک بند انگشت دست نامیده میشود، دست دزد از کجا قطع شود
- · اگر دزد عمل خود را تکرار کرد چه باید کرد
- · اگر برای چندمین بار مرتکب دزدی شد چه باید کرد
- · مجازات دزد نیاز به شاکی خصوصی دارد یا خیر
- · اگر جواب مثبت باشد در صورت رضایت شاکی، باز مجازات اعمال میشود
- · نقش توبه در مجازات جرم خصوصی معنا دارد
قرآن در کلیه موارد فوق ساکت است و جواب متولیان دین به سؤالات فوق ارجاع ما به سنت است، علامه طباطبائی در تفسیر المیزان روایات مربوطه از فقه شیعه و سنی را در ذیل تفسیر آیه آورده است، در اینجا آن روایات را نقل میکنیم تا ببینیم پاسخ سؤالات خود را خواهیم گرفت یا نه.
تفسیر علامه طباطبائی در المیزان درباره حکم دزد
۱) در تهذیب به سند خود از محمد بن مسلم روایت آورده که گفت: خدمت امام صادق (ع) عرضه داشتم: دست دزد را براى چه مقدار مال قطع باید کرد؟ فرمود: براى یک چهارم دینار، مىگوید: عرضه داشتم: براى دو درهم چطور؟ فرمود براى یک چهارم دینار تا ببینى قیمت دینار چند درهم باشد، دو درهم یا بیشتر و یا کمتر، مىگوید: عرضه داشتم: بفرمائید کسى که کمتر از یک چهارم دینار بدزدد مگر دزد نیست و نام دزد بر او صادق نیست؟ و آیا او در آن حال که مىدزدد نزد خدا سارق هست؟
فرمود: هر کس از مسلمانى چیزى را بدزدد که صاحبش آن را در محفظه و حرز جاى داده عنوان سارق بر او صادق هست و نزد خدا نیز سارق به حساب مىآید، ولى دستش در کمتر از یک چهارم دینار قطع نمىشود، قطع دست تنها مربوط به یک ربع دینار و بیشتر است، و اگر بنا باشد که براى کمتر از ربع دینار هم دست دزد را قطع کنند، چیزى نمىگذرد که عموم مردم بى دست مىشوند. (تهذیب الاحکام ج ۱۰ ص ۹۹ ح ۲)
۲) در صحیح بخارى و صحیح مسلم با ذکر سند از عایشه آورده که گفت: رسول خدا (ص) فرموده: دست دزد تنها در یک ربع دینار و بیشتر قطع مىشود (صحیح بخارى ج ۸ ص ۱۹۹و صحیح مسلم ج ۵ ص ۱۱۲)
۳) از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: وقتى دزد دستگیر شد و وسط کف دستش قطع شد، اگر دوباره دزدى کند پایش نیز از وسط قدم قطع مىشود، و اگر بار سوم باز دزدى کرد به حبس ابد محکوم مىگردد، و در صورتى که در آن زندان نیز مرتکب دزدى شد، کشته مىشود. (تفسیر عیاشى ج ۱ ص ۳۱۸ ح ۱۰۵)
۴) امام ابى جعفر (ع) از مردى سؤال کرده که دست راستش به جرم دزدى قطع شده و باز دزدى کرده، و در نوبت دوم پاى چپش قطع شده و براى بار سوم مرتکب دزدى شده چه باید کرد؟ حضرت فرمود: امیر المؤمنین چنین کسى را حبس ابد مىکرد و مىفرمود: من از پروردگارم حیا مىکنم از اینکه او را طورى بى دست کنم که نتواند خود را بشوید و نظیف کند و آن چنان بى پا کنم که نتواند به سوى قضاى حاجتش برود. آن گاه فرمود: بدین جهت هر گاه مىخواست دستى را قطع کند از پائین مفصل مىبرید، و آن گاه که مىخواست پاى دزدى را قطع نماید، از پائین کعب بلندى پشت قدم قطع مىکرد، و بارها تذکر مىداد که حاکم نباید از حدود غافل بماند (تفسیر عیاشى ج ۱ ص ۳۱۸ ح ۱۰۴)
۵) محمد بن على (امام دهم) گفت: قطع دست دزد باید از بند اصول انگشتان باشد و کف دست باید باقى بماند، دلیلش گفتار رسول خدا (ص) است که فرموده سجده سجود باید بر هفت عضو بدن صورت بگیرد، ۱- صورت، ۲ و ۳- دو دست، ۴ و ۵- دو زانو، ۶ و ۷- دو پا، و اگر دست دزد را از مچ قطع کنند، و یا از مرفق ببرند دیگر دستى برایش نمىماند تا با آن سجده کند، خداى تعالى هم فرموده:” وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ”، محل سجده همه از آن خدا است، یعنى این اعضاى هفتگانه که بر آن سجده مىشود از آن خدا است، ” فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً” و چیزى که از آن خدا باشد قطع نمىشود. (تفسیر عیاشى ج ۱ ص ۳۲۰- ۳۱۹ ح ۱۰۹.)
۶) زنى در عهد رسول خدا (ص) مرتکب سرقت شد، و دست راستش قطع گردید، بعد از قطع شدن دستش عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا توبه من قبول است؟ فرمود: بله تو امروز از گناهت پاک شدى، آن چنان که در روز تولدت از مادر بى گناه بودى و در این واقعه بود که آیه سوره مائده نازل شد که:” فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ” (در المنثور ج ۲ ص ۲۸۱)
روایات مذکور فاقد شفافیت لازم برای پاسخ به سؤالات فوق است و میانشان نیز تناقض وجود دارد و نیز برخلاف آیه قرآن است (با فرض پذیرش قطع فیزیکی دست)، برای تکمیل بحث نظر شیخ طوسی از بزرگترین فقهای شیعه را هم نقل نموده و نقد مینمائیم.
شیخ طوسی در مورد حد دزدی
شیخ طوسی، کتاب النهایه، ج ۲، کتاب حدود، باب نهم، در حد دزد یها، ص ۷۳۵می نویسد (برگرفته از کتاب قطع ید دکترغروی):
آن دزدی که قطع بر وی واجب آید، آن کس باشد که وی از حرزی (دیوار) دانگ نیم (یک چهارم) زر یا بیشتر یا آنچه قیمتش چندین بود بدزدد، و وی کامل عقل بود، و شُبهت از وی مرتفع بود، اگر آزاد بود و اگر بنده، اگر مسلمان بود و اگر کافر. و اگر کسی چیزی بدزدد نه از حرز، بر وی قطع واجب نیاید. و اگرچه زیادت این مقدار بود که ما بگفتیم، بل واجب آید بر وی تعزیر (ادب کردن).
و حرز هر آن موضعی بود که جز آن کس که در وی تصرف میکند کسی را نبود که در آن جایگاه شود، الا به دستوریِ وی، یا قفل بر وی زده باشد، یا در زیر خاک کرده باشد. اما جایگاهی که هر کسی در آن جایگاه شود، و مخصوص نبود به کسی دون کسی؛ آن حرز نباشد و آن چون کاروانسراها بود و گرمابهها و مسجدها و آسیا بها و مانند آن. و اگر یکی چیزی در یکی از این جایگاهها خاک کرده باشد، یا قفل بر وی نهاده باشد، کسی بدزدد؛ بر وی قطع واجب آید. زیرا که به قفل و دفن به حرز کرده باشد. و اگر کسی نَقبی ۴ زند و متاعی بیرون نیاورد و نه مالی، و اگر چه گرد کرده باشد و در پشته بسته و برنگرفته، قطع بر وی واجب نیاید، بر وی عقوبت و ادب بود. آنگاه واجب آید که از حرز به بیرون آورد. و هرگاه که مال از حرز به بیرون آورد، قطع بر وی واجب آمد، الا « و انَّما قَطع» آنکه درآن مال که بدزدیده باشد انباز (شریک) بود. یا درآن مال وی را حظَّی بود؛ که آنگه بدان مقدار که وی را بود از مال فرو افکنند، آنچه بماند، اگر کمتر از آن نصاب بود که قطع واجب آید؛ بر وی قطع واجب نیاید. پس اگر آن باقی چندان بود که قطع واجب آید در وی، لازم بود بر وی قطع بر همه حالی.
و اگر کسی از مال غنیمت بدزدد پیش از آنکه قسمت کرده باشند، آن مقدار که وی را می رسد؛ بر وی قطع نَبود، و بر وِی ادب بود، تا اقدام و دلیری نکند بر مانند آن. و اگر بدزدد زیادت آن که وی را م یرسد، آن مقدار که قطع واجب آید، در وی یا زیادت آن، بر وِی قطع بود و این آنگه بود که وی مسلمان بود، و وی را در غنیمت سهمی بود که اگر کافر بود قطعش کنند، در همه حالی چون نِصاب بود.
وهرگاه که مال از حِرز بیرون آورد، وی را بگیرند، وی دعوی کند که خداوندِ مال، این مال بدو داده است، قطع از وی بیفکنند، و برآن کس بود که دعوی دزدی کرد، بروِی بینَت بیاوردن بدان که وی دزد است.
و هرگاه که دزدی کند آن کس که کامل عقل نَبود بدان، یا دیوانه بود، یا کودک نابالغ بود، اگر نقب کرده باشد و قفل بشکسته باشد؛ بر وِی قطع نبود، و اگر کودک بود عفوش بکنند یک بار. اگر با سرش شود (تکرار کند) ادبش کنند. اگر با سرش شود سوم بار، انگشتانش بسایند تا آن وقت که خون بیاید. اگر از پسِ آن با سرِ دزدی شود، سرانگشتانش ببرند. اگر دیگر باره با سرِ دزدی شود، زیرتر آن را ببرند همچنان که مرد را راست.
و مرد را قطع کنند چون از مال پدر و مادر چیزی بدزدد، و قطع نکنند مرد را چون از مال فرزند چیزی بدزدد، و مادر را قطع کنند چون از مال فرزند بدزدد بر همه حالی. و مرد را قطع کنند چون از مال زنش بدزدد، چون زن در حرز نهاده باشد. و همچنین قطع کنند زن را که از مال شوهرش بدزدد، چون شوهر در حرز نهاده باشد. و بنده را قطع نکنند چون از مال خداوندش بدزدد. و هرگاه که بنده غنیمت بدزدد ازمغنَم، نیز قطع نکنند وی را. و مزدور چون دزدی کند چیزی از مال مستأجر، بر وِی قطع نبود. و همچنین مهمان چون از مهمان خدای چیزی بدزدد، بر وی قطع نبود. و اگر مهمان کسی را با خویشتن ببرد و وی دزدی کند، بر وی قطع واجب آید، زیرا که وی بی دستوریِ وی در سرا شده است.
و هر که را قطع واجب آید بر وِی، دست راستش ببرند از بن چهارانگشت در، و کَفَش با انگشت مِهین بگذارند. پس اگر از پسِ قطع، دیگر باره دزدی کند و از حرزی آن مقدار بدزدد که قطع واجب آید، پای چپش ببرند از اصل ساق در، و پاشنه اش بازگذارند تا در نماز بر وی بایستد. پس اگر از پسِ این دیگر باره دزدی کند، وی را در زندان کنند تا به مردن. و اگر در زندان دزدی کند از حرزی، آن مقدار که بگفتیم، وی را بکشند.
و هر که را قطع دست راست واجب آید بر وی، و آن دست شل بود؛ بِبرند و به بدلَش دست چپ نبرند. و همچنین هر که را پای چپ واجب آید ببریدن، و شل بود، پای چپ ببرند و پای راست نبرند. و اگر کسی دزدی کند و وی را دست راستش نَبود، و آن دست راست وی در قصاص بریده باشند و جز آن، و دست چپ دارد، دست چپش ببرند. پس اگر دست چپش نیز نبود، پایش ببرند. و اگر پایش نبود، بر وِی بیش از آن نبود که محبوسش بکنند، چنانکه بگفتیم…
آن کس که به اختیار خویش اقرار کرده باشد به دزدی بر خویشتن، و پس از اقرار بازآید، الزام کنند وی را تا آن چیز که بدزدیده باشد بازدهد، و قطع از وی بیفتد.
و آن کس که توبت کند از دزدی، از پیشِ آنکه بینت (شاهد، نشانه) بخیزد بر وی، و پس بینت بخیزد بر وی؛ قطع از وی بیفتد، و واجب بود بر وی آن چیز را رد کردن. و اگر از پسِ آن، بینت بخیزد، امام را روا نبود که وی را قطع کند. و اگر توبت کند، از پسِ قیامِ بینت بر وی، روا نبود امام را که وی را عفو بکند. و اگر اقرار داده باشد بر خویشتن، و پس توبت کند از پسِ اقرار، روا بود امام را که وی را عفو بکند، یا حد براند، چنانکه وی مصلحت بیند، که در حال، زجرکننده تر باشد. اما رد کردن دزدیده، بر وی واجب آید بر همه حالی. و روایت کردهاند از ابی عبدالله علیه السلام که او گفت: قطع نباید کردن کسی را که در سال قحط چیزی بدزدد ازخوردنی.
نقد روایات و نظریه شیخ طوسی
۱) روایات فاقد مجازات دزدی غیر مالی است، در حالیکه قرآن استراق سمع را هم دزدی نامیده است لذا سوء استفاده از اطلاعات محرمانه یا تجاوز به مالکیتهای معنوی و یا سرقتهای علمی و ادبی فاقد مجازات دزدی است!
۲) شیخ طوسی دزدی را از دیوار بالا رفتن و شکستن قفل میداند، اختلاس، سوء استفاده از موقعیت شغلی، زمین خواری و نظایر آن شامل قطع دست نمیشود!
۳) بر حسب روایات و فتوای شیخ طوسی، مقدار دزدی از یک چهارم دینار (سکه طلا) به بالا ولو سه هزار میلیارد تومان هم باشد! دارای مجازات یکسان است!
۴) دست راست دزد قطع میشود (چرا؟ ) با تناقض در روایات از وسط کف دست تا یک انگشت بدون توضیح برای چرائی آن!!
۵) در تکرار دزدی برای بار دوم قطع پا و بار سوم حبس ابد بدون تخفیف و بار چهارم اعدام! بدون توجه به آیه که فقط به قطع دست اشاره دارد و نه بیشتر
۶) مجازات دزدی کودک نابالغ از بخشش شروع میشود و با تکرار به ترتیب تادیب، سائیدن انگشت تا خونریزی، بریدن یک انگشت کامل و بعد از آن شبیه مجازات انسان بالغ میشود!!
۷) شکایت شرط نیست و مجازات دزد به جهت جرم عمومی است و نیاز به شاکی خصوصی ندارد
۸) توبه قبل از اقامه بینه (شواهد و دلائل) مانع اجرای حکم است و رد مال در همه حال جاری است
کاملاً مشخص است در روایات (بدون توجه به درست یا نادرست بودن آن) و فقوای فقها، برداشت شخصی حرف اول و آخر را میزند و هیچکدام مستند به قرآن نیست الا اینکه از آیه، قطع دست را قطع عضو معنا کردهاند و تردیدی نیست که این برداشت مصداق شکنجه میباشد که بر خلاف اصول انسانی است.
۲. مراد از قطع دست دزد، کوتاه کردن دست او از درازدستی به مال دیگران است
این برداشت از آیه به دلائل ذیل به حقیقت نزدیکتر است
۱) تناسب مجازات و جرم یکی از نکات کلیدی در مجازات مجرم است و چون ظاهر آیه فاقد چنین تناسبی است لذا قصد آیه نمیتواند بیان مجازات مجرم باشد و نحوه کوتاه کردن دست دزد از دزدی به عهده عقلای قوم و به تعبیر امروزی به عهده قانونگذار نهاده شده است، ممکن است در یک جامعه قانونگذار برای جلوگیری از دزدی (هدف آیه) با گذزاندن قوانینی آنقدر رفاه اجتماعی ایجاد کند تا افراد جامعه برای رفع نیازهای خود احتیاج به دزدی اموال دیگران نداشته باشند و برای آن دسته از افراد که علیرغم بی نیازی دست به دزدی میزنند مثلاً مجازات زندان به تناسب جرمشان در نظر بگیرد و میزان سخت گیری و سهل گیری به تناسب شرایط جامعه تغییر یابد.
۲) قرآن تعیین مصداق سارق را فقط اموال مادی نمیداند لذا قانونگذار میتواند سرقتهای غیر مالی را هم در رده سرقتهای مالی و متناسب با جرم تعیین مصداق نموده و متناسب با آن مجازات در نظر بگیرد.
۳) مجازات دزد از حقوق عمومی است و مال باخته فقط میتواند مطالبه مال خود را بکند و تقاضای مجازات دزد منتفی است و این تنها حق حکومت است که برای ایجاد امنیت در جامعه میتواند دزد را مجازات نماید لذا اگر دزدی اظهار ندامت کند (توبه کند)، بر اساس آیه قرآن مجازات از او سلب میشود.
۴) در آیه از خداوند به دو صفت “عزیز” و “حکیم” یاد شده است و موجودی که عزت و بزرگواری دارد و نیز حکیم و آگاه از حقیقت امور است نمیتوان انتظار داشت که حقیرانه و کوتاه بینانه دستور شکنجه صادر نماید.
۵) لذا سزای دزد کوتاه کردن دست او از امکان دزدی است نه قطع عضو او که از قضا هم بیشتر او را جری میکند و هم نیازمندی او را بیشتر خواهد کرد.
نتیجه
قطع فیزیکی دست دزد را نمیتوان به قرآن نسبت داد، زیرا قرآن نحوه مجازات را مشخص نکرده است، این عقلای قوم (فقها و مفتیان) بودند که نحوه مجازات را تعیین نمودهاند چنانچه در تکرار جرم به قطع پا و زندان ابد و حتی قتل رسیدهاند (البته مورد قتل بر خلاف صریح آیه است که قتل را صرفاً در دو مورد قصاص و محارب مفسد جایز میداند، به مقاله قرآن و لغو مجازات اعدام رجوع شود).
نهایت اینکه عقلای آن زمان بهترین راه جلوگیری از گسترش دزدی و کوتاه کردن دست دزد از دزدی را قطع فیزیکی دست او میدانستند و ولی عقلای امروزی چنین راه مجازاتی را غیر انسانی و خشن میدانند و راهکارهای دیگری را برای کوتاه کردن دست دزد از دزدی پیشنهاد میکنند، لذا مخالفت با قطع عضو دزد نه مخالفت با قرآن، بلکه مخالفت با روش عقلای گذشته برای کوتاه کردن دست دزد از دزدی است.
لذا اصرار فقها و مفتیان امروزین بر اجرای حکم قطع عضو و منتسب کردن آن بر قرآن برای خفه کردن صدای مومنان مخالف این نوع مجازات خشن، بیراهه رفتن است، متاسفانه متولیان دین حاضرند فرمان خدا را خشن و غیر انسانی معرفی کنند اما حاضر نیستند فهم خود از قرآن را نادرست بدانند ویا حداقل احتمال آن را بدهند، گروهی مانند طالبان بدون تعارف حکم را اجرا میکنند و گروهی مانند حکومت جمهوری اسلامی آن را کجدار و مریض اجرا میکند که هم حکم را اجرا کرده باشد تا حکومت خود را مجری احکام دین معرفی کرده باشد و هم اجرا نکرده باشند تا داد سازمان حقوق بشری را در نیاورند و متهم به نقض حقوق بشر نگردند.
نظرها
رضا
این ها بدلی فروش اند و بد جوری به همه رودست زدند. اکثراً هم در برخوردهای خصوصی انتقادها را تأئید می کنند ولی در عمل به عنوان مصلحت نظام ساکت می شوند حتی آیت ا... هایشان. یک روزی هم که اعتراضات و رسوایی ها منجر به تغییر شود، باز هم یک عده دیگرشان با مغلطه جلوتر از همه می ایستند و خود را مجری تغییر عنوان می کنند و اسمش را هم می گذارند اجتهاد تا دستشان کوتاه نشود از اختیار داری.
شيدوش رهام
بادرود بسيار بر شما اي آقا اينهمه صغري كبري كردن براي چه؟يكي به نعل يكي به تخته؟والله!!نميشود برادرمن حتي اگر رسول گرامي اسلام هم كرده باشد حتي اگر در قران هم باشد اين كار جنايت است !ضد بشري ست اينهمه لاپوشاني براي چيست اسلام يا هر دين ديگر محترم است اما حق قانون گذاري و اجراي احكام در جامعه را نبايد داشته باشد تعارف چرا برادرمن
خشنود
آخوندها و رهبران مسلمانان _چه شیع و چه سنی_ به این نگاه می کنند که خود پیامبرشان چنین کارهایی می کرده و از این روی چنین شکنجه ها و بدتر از آن را هم روا می دانند و هم روا می دارند! بنابراین حتمن این چنین نوشته و برداشت های دیگرگونه ای مورد پذیره و اندیشه ی ایشان قرار نخواهد گرفت، چرا که از پیش _با برچسب نادانی و/یا بی ایمانی شما_ نویسنده ی این برداشت ها را ناشایسته و بی ارزش اندیشیدن به گفته هایش می دانند! این سازوکار دین ورزی و رهروی-گری (مذهب) در پس چندین صد سال تجربه اندوزی از سازکار به ارث رسیده از آخوندهای ساسانی راه همه ی این گونه رخنه و نفوذها به ذهن و باور خویش را به زعم خویش بسته و یک سِکت(قوم) بسته ی مدعی فرمانروایی بر جمعیت مسلمانان ساخته و پرداخته است که از همین فرمان رانی و مصدر امور شدن نیرو می گیرد... گمان نمی برم این راه کار مناسب و دادگرانه ای باشد که برای به اندیشه وادار ساختن ایشان باید چنین فرصت هایی برای اندیشیدن ایشان فراهم آورد تا (شاید!) اندک اندک انسانِ عادی بودن خود را ببینند، در زعامت خود دودل شوند، دست از حکم کردن بر دیگران بردارند، و آزادی و رهایی انسان در گزینش ارزش های زندگی اش را ارج نهند و باور کنند... چنین گاف های آشکار و ضدانسانی ای چندان نمی تواند بر کسی پوشیده و نفهمیده بماند! این که کمتر کسانی تاکنون بر روشن و نمایان ساختن این کاستی ها انگشت گذاشته اند از این رو است که پیروزمندی و کامیابی از چنین راهی بسیار دور می نماید، اگر شدنی باشد! و این به گونه ای پذیرفتن چنین ددمنشی و وقاحتی برای گذشتگان تاریخی ایشان و خود ایشان _به عنوان عقب افتادگان از قافله انسانیت و پیشرفت بشری_ است.
فرهاد - فریاد
اینهمه بالا و پائین کردن ندارد شما می توانید ببینید عملا پیامبر و خلفای راشدین دست را قطع می کردند یا نه اگر هم شبهه ای بود طبق این سنت پیامبر اجرائی می شود حتی اگر در قرآن هم نباشد تاثیری در عملی کردن آن ندارد .
مجید محجوبی
اینهمه *** برای اینه که بگین که روی چه اصلی مسلمانان عضوی از اعضاء انسانی را به دلایل مختلف قطع می کنند؟ مگه فرقی هم میکنه؟
امین
به نظرم در قطع انگشتان شکی نیست اما شرعا اشکالی نداشته باشد که با عمل انجام شود.
علی
اقای نظری سلام عرض می کنم اینکه شما اینقدر دقیق در مورد یک موضوع که می خواهید در موردش اظهار نظر کنید تحقیق می کنید بسیار عالی است تبریک عرض می کنم وبا این مطالبی که نوشتید معلوم می شود شخص منطقی هستید اما یک سوال پیامبر و ائمه معصومین بهتر متن قران را می فهمند یا من و شما؟اصلا اشکالی ندارد که ما در مورد احکام قرانی تحقیق و پزوهش کنیم بلکه بسیار پسندیده است ولی وقتی خود شما در این متن روایت معتبر نقل می کنید که معصومین این کار را انجام داده اند پس قطعا قطع فیزیکی دست مراد این ایه بوده.و به این نکته توجه داشته باشید که بهترین مرجع برای فهم احکام قرانی سنت است مثلا جناب عالی تمام قران را بخوانید در کجا قران نحوه انجام نماز امده است؟ ولی ما با توجه به رفتار سنت میفهمیم که طریقه انجام نماز چگونه است؟در ضمن لازم نیست تمام جزئیات یک حکم در قران بیاید مثلا در مورد سنگسار هیچ اشاره ای در قران نشده ولی ما میدانیم که معصومین این حکم را اجرا کردند چون قران کتاب هدایت بشر و مثل قانون اساسی یک کشور است لازم نیست تمام جزئیات در این کتاب مقدس بیاید.
علی
کجدار و مریز
هاشمی
بنده نظر دیگری دارم... به نظرم این حکم در زمان پیامبر معمول و مرسوم بود و ریشه درتاریخ و فرهنگ عربستان آن موقع دارد...در واقع این حکم از زمان وارد قرآن شده نه از قرآن وارد زمان...اشکال اینجاست که ما قرآن را ازلی وابدی در نظر میگیریم و نه حادث یعنی وابسته به تجربهٔ تاریخی پیامبر...نتیجه اینکه اکنون با عوض شدن شرایط و زمان و مکان دیگر این حکم نه عادلانه است نه منطقی و نه اصلا شدنی...و در واقع بلا موضوع...لذا بحث در مورد اینکه در قرآن هست یانه یا اینکه پیامبر اجرا میکرده یا نه آن هم بلا موضوع است..رجوع میدهم به حرف امام صادق که در متن ذکر شده که میفرماید اگر این حکم را اینگونه که در قرآن آماده اجرا کنیم دیگر آدم با دست سالم نمیماند یعنی ایشان هم به زمان و مکان توجه داشته اند و حکم را با توجه به امکان پذیر بودن تغییر داده اند...ما هم میتوانیم تغییر دهیم...ضمنا دوستانی که از بی رحمی اسلام میگویند باید عرض کنم که قوانین۱۴۰۰ سال پیش را با ملاکهای قرن ۲۱ میسنجند در صورتی که حتما در زمان خود این حکم منطقی بوده است.
درویش
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. با تشکر از موضوع بسیار بجا و مبادله نظرات دوستان کتاب های حدیث چه در شیعه و چه در سنی برگرفته از علم رجال هست که متاسفانه در طول تاریخ هیچ کس به نقد اون یا اهمیتی نداده یا توجه نشده، از این رو هرگونه غلویات رو به اسلام و اهل بیت علیهم السلام نسبت دادهاند و کتب حدیث حجتی شده برای روا کردن هر حکمی با سند و ادله موهوم. علم رجال علمی ناقص و قابل تحریف بوده، به فرض مثال در کتب رجال اشخاصی بنام حسن بن فلانی و محمد بن فلانی مورد تایید قرار گرفته و بعدا بر همین رویه هر کسی هر روایتی رو که خواسته بخصوص در دوران حکومت های دین مدار که علما اکثرا درباری بودهاند و علمای حدیث بطور واضح در دربارهای سلاطین خدمت میکردند به رسولالله و اهل بیت علیهم السلام نسبت دادهاند و باعث و ریشه تمام اختلاف های امروز و تحريفات و خرافات امروز شدهاند. حدیث و صحت حدیث فقط از طریق جمع سه اصل قابل تأیید قرار میگیرد و لا غیر قرآن: با آیات قرآن در مغایرت و تناقض نباشد اجماع: حال از شیعه و سنی مثل دو رکعت بودن نماز صبح عقل: ادله عقلی و منطق شرعی و قرآنی داشته باشد افلا یعقلون برما وظیفه و تکلیف شده، تحقیقات و تعقل تنها راه نجات ما از این ورطه تحريفات و دشمنی هاست. احسنت بر نویسنده و محقق عزیز این مقاله که تکلیف بجا آورده و از روی تعقل این متن را تهیه فرمودند. اجرکم من الله عزیزم
بینیاز
در خود نهج البلاغ دقیقا از بریدن دست حرف زده شده اینو چی میگید؟؟؟ در نهجالبلاغه علی خطاب به خوارج میگوید: شمشیرهایتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و ناسالم فرود میآورید، و گناهکار و بی گناه را با هم مخلوط میکنید، و حال اینکه میدانید پیامبر، زناکار همسردار را سنگسار میکرد سپس بر جنازهاش نماز میخواند و ارثش را به اهلش میسپرد... و زناکار بیهمسر را تازیانه میزد، آن گاه قسمت هر دو را از غنیمت میپرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسری بگیرند...[۱۴]
جمال رشیدی
با تشکر از تحقیق صورت گرفته، اما آنچه که باید قبل از هر چیز در مورد برداشت از قرآن مورد توجه قرار گیرد داشتن فهم عمیق از نگرش کلی اسلام و توحید به هستی و جامعه و انسان است. کسی میتواند برداشت درست و دقیق منطبق با زمان را از قرآن داشته باشد که به اصل اساسی جامعه قسط بعنوان مقصد نهایی جامعه انسانی که در قرآن آمده اعتقاد داشته باشد و اینکه به مستضعفین وعده داده شده که روزی فرماندهان کره زمین خواهند شد. بر این اساس است که میتوان دریافت اگر قرآن بخواهد کتاب همه زمانهای پس از خودش باشد باید یک دینامیزم مشخصی داشته باشد که امام علی در خطبه ۱ آن را با ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص و مطلق و نسبی و.. توضیح میدهد. یعنی در یک کلام میشود گفت قرآن کتاب راهنمای بشر در جهت رسیدن به جامعهای عاری از فقر و ستم و ریا و استثمار و ... است که بدیهی است در بستر زمان باید قوانین اجتماعی آن متناسب با همان دوره وضع و اجرا گردد. در تحجر و واپسگرایی همین بس که قائل به اجرای همان حکمهای مرسوم در ۱۴۰۰ سال پیش که دختر زنده بگور میکردند برای عصری که هزاران ارگان حقوق بشری وضع شده و کمترین نقضی بلافاصله عالمگیر میشود باشیم. این یعنی نفی پیشرفت بشریت، این یعنی نفی اصل محکم قرآنی کل یوم هو فی شآن، این یعنی نفی تکامل و تریلیاردها نعمت خدادادی که نصیب بشر شده، این یعنی نفی قوه عقل که میتواند خوب و بد را تشخیص دهد، و خلاصه این یعنی نفی هدفداری تکامل و مقصد داشتن هستی، و رفتن به سمت حل همه تضادها ، رفتن به سمت توحید مطلق، الی ربک منتهیها و انا لله و انا الیه راجعون. بقول آقای مسعود رجوی احکام مانند پاروهایی میماند که یک کشتی را به سمت ساحل مقصود رهنمون میگردد. حال اگر این پاروها بر خلاف مقصد که حل همه تضادها و ایجاد یک جامعه آرمانی و سپس یک بهشت موعود زده میشود پس باید جهت پارو زدن را عوض کرد وگرنه که کشتی را متوقف کرده و یا به سمت طالبان و داعش و «جمهوری اسلامی» (حکومت ضد اسلامی) میبریم. جالب این است که این واپسگرایان حاضر نیستند از امکانات همان روز مثل خر و شتر برای ترددات و مسافرتها استفاده کنند یا به جارچی و غیر بسنده کنند، بلکه از آخرین تکنولوژیها استفاده میکنند و نمیگویند که پس باید در همان عصر باقی ماند اما به احکام که میرسد مانند سنگ متوقف میشوند و البته باید گفت رژیم آخوندی تنها از احکام و اجرای احکام بقای حکومت خود را میجوید. بدیهی است گفتگو در این رابطه فرصت زیادی میطلبد که مجالش نیست. همینجا شما را به آدرس دینامیزم قرآن در ایران پدیا ارجاع میدهم: ***
علی
اگر قرار باشد دست کسی را براساس قرآن قطع کنند باید دست آخوندها و خامنه ای دزد را قطع کنند که تمام ثروت مملکت را به سرقت برده اند نه دست کسی که دزد خرده پا است