از ایرانیزدایی تا خودیابی فرهنگی
گفتوگو با پروشات مدنی، بازیگر اتریشی ایرانیتبار
اکبر فلاحزاده – بروشات مدنی درباره بحران فرهنگی مهاجران ایرانی که او از آن به عنوان «ایرانیزدایی» یاد میکند و چگونگی شکلگیری خودیابی سخن میگوید.
اتریشیها و آلمان با پروشات مدنی به خاطر بازی در تئاتر و چند فیلم و مجموعه تلویزیونی آشنا هستند. اما ایرانیها این بازیگر اتریشی ایرانیتبار را بیشتر با فیلم کمدی «سلامی علیکم» ساخته علی صمدی احدی، در نقش مادر محسن که قهرمان داستان بود میشناسند. قرار است مدنی همراه با چند بازیگر دیگر در این فیلم، در یک فیلم کمدی دیگر از همین کارگردان به نام «مامبا» در مراکش بازی کند.
پروشات مدنی یک نمونه از میلیونها ایرانی مهاجر است که در خارج از ایران زندگی میکنند و با مشکل چگونگی «انتگراسیون» در جامعهای با فرهنگ و زبان دیگر دست و پنجه نرم میکنند. او که حالا چهل و پنج ساله شده، در چهار سالگی همراه مادر و سه خواهر و برادر دیگرش به آمریکا مهاجرت کرده، از آنجا از راه ترکیه به اتریش آمده و به مدرسه رفته و در مدرسه با پدیده نفرت از خارجیان روبرو شده است.
پروشات مدنی: «با اعتماد به نفس میتوانم بگویم: از همه جا چیزی برداشته و توشهای اندوختهام. انعطاف دارم و بهترین این اندوختهها را برمیگزینم.»
او با کار و کوشش تلاش کرده تا جای خودش را در کشور میزبان بهدست آورد و خودش را با محیط و مقتضیات و انتظارات جامعه جدید وفق بدهد. بنا بر کارنامه کاریاش او در این راه نسبتاً موفق بوده، با این حال بعد از سالها زندگی در اتریش هنوز خودش را بازنیافته است. تبار ایرانی و تابعیت اتریشی و زندگی و کار در میان آلمانیها، اتریشیها و ملیتهای دیگر، او را دچار سردرگمی کرده است.
بروشات مدنی درباره این موضوع کتابی هم نوشته است با عنوان «وطنم را میجویم، سردرگرمی طاق میزنم» ( Suche Heimat، biete Verwirrung ) که تقلیدی کنایهآمیز است از آگهیها در ستون نیازمندیهای روزنامهها. درباره این کتاب، تلویزیون اتریش و پارهای رسانههای آلمانیزبان دیگر از جمله اشتوتگارترسایتونگ با بروشات مدنی گفتوگوهایی هم انجام دادهاند.
خانم مدنی میگوید در دبستان تنها خارجی کلاس بوده که چون زبان نمیدانسته و قیافه و نامش با دیگران متفاوت بوده، مورد آزار قرار میگرفته است. اینجاست که برای وفق خود با محیط ناگزیر میشود تبار ایرانیاش را انکار کند. بعدها که بزرگتر میشود سعی میکند از راه هنرپیشگی و نقش بازی کردن خود را با نقش جدیدش در زندگی تطبیق بدهد. میگوید: «احساس میکردم اگر آنطور که هستم، درست نیستم، پس میتوانم در جلد یک نقش دیگر بروم که حاضر و آماده در فیلمنامه پیش رویام است.» او خود قبول دارد که این برداشت سادهانگارانه است، اما در حل مشکلی به نام «چیزی یا کس دیگری بودن» به او کمک کرده است. دخترش نیز که اینک نوزده ساله شده به او کمک کرده تا خودش را بازیابد، چشمش را به واقعیتها بگشاید و بتواند خودش را آنگونه که هست بپذیرد.
پروشات مدنی اینک بیش از ۱۰ سال است که در برلین زندگی میکند. «دی ولت» با او گفتوگویی کرده است که میخوانیم:
دی ولت: خانم مدنی، چطور شد که به بحران خودیابی دچار شدید؟
پروشات مدنی: من همیشه در تطبیق خودم با محیط نمونه بودهام. به هر رنگی در آمدهام تا خودم را با انتظارات دیگران موافق کنم. اما کمکم بزرگتر که شدم، متوجه شدم این رفتار چنگی به دل نمیزند. بخش مهمی ازشخصیتام، یعنی ریشه ایرانیام را انکار کردهام. هر چند که تجربه زیادی از ایران ندارم و در چهار سالگی آنجا را ترک کردم و زبان فارسی هم خوب بلد نیستم.
شما این روند تطبیق با محیط را «ایرانیزدایی» مینامید.
بله دقیقاً. من مانند این درختان کوچک و پیراسته بونسای (دارسان) بودم که ظریف و حساساند و با آب دادن زیاد همه برگهایشان میریزد. در بچگی که به اتریش مهاجرت کردیم از خارجیستیزی ترس برم داشت. نمیخواستم جلب نظر کنم، اما دست خودم نبود: موهایم رنگ دیگری بود، جور دیگر حرف میزدم و اسم عجیب و غریبی داشتم و توی چشم میآمدم. دوست داشتم مردم دست از سرم بردارند و دیگر مثل غریبهها با من رفتار نکنند و با سوءظن نگاهم نکنند.
در مدرسه ابتدایی خانم معلمی داشتیم که با رفتار تحقیرآمیزش به من میفهماند: «تو عوضی هستی، جور نیستی. پرتی». دوست داشت مرا بچزاند.
چه واکنشی به این رفتارها نشان دادید؟
من هر چیز ایرانیام را سرکوب کردم، قبل از هر چیز زبانم را. در بچگی خوب فارسی حرف میزدم، اما حالا فارسی را با دشواری حرف میزنم.
از چه چیز «انتگراسیون» خوشتان نمیآید؟
«انتگراسیون» به خودی خود خیلی عالی است. هوشمندانه است و برای بقاء ضروریست. ولی وقتی آدم هیچجا نمیتواند خودش را پیوند بدهد و بند کند و مدام باید از نو با محیط توافق پیدا کند، آنوقت این خطر ایجاد میشود که آدم خودش را ببازد. بدبختی پیامد این وضعیت است.
مگر ایرانیزدایی چه پیامدهایی داشت؟
من غالباً از ایرانیها شرم داشتم، گویی که به آنها خیانت کردهام. گاهی احساس میکردم یک ایرانی شکستخورده و وازدهام. گاهی احساس میکردم همان بچهای هستم که در اتریش به دبستان میرفت و در آنجا احساس میکرد گم شده است. یک جمله از مادرم که بارها تکرار کرده بود توی سرم میچرخید: «تو اتریشی هستی». دشوار بود تا به جایی برسم که به خودم بگویم: «پروشات، بس کن. تو همانی هستی که باید باشی: با گذشته و پیشینهات. تو نباید به این یا به آن متعلق باشی.
از عهده هنیگ باوم همبازی چهارشانه و خشنتان در مجموعه آخرین گاو نر (letzter Bulle) خوب برآمدید، اما با این حال گویا با مردهای شرقی مشکل دارید.
مادرم مدام بیخ گوشم پچ پچ میکرد. ورد او همیشه آویزه گوشم بود که به هیچوجه، حتی زیر شکنجه روی خوش به مرد ایرانی نشان ندهم. این جور آدمها زبان چرب و نرمی دارند و وعده و وعید میدهند، اما خرشان که از پل گذشت میروند و پشت سرشان را هم دیگر نگاه نمیکنند و برای یک دختر فقط بدنامیاش میماند. زمانی کابوس من هیولاها نبودند، بلکه مردان ایرانی بودند که دربهدر دنبال شکار بکارتم بودند. البته دیگر آن زمان سپری شده و این افکار را ندارم. حالا از رابطه با یک مرد ایرانی دوری نمیکنم. فقط کسی گیرم نیامده، دستکم با مردی که میپسندم، هنوز آشنا نشدهام.
بیش از ۱۰ سال است که در برلین اقامت دارید. آیا فکر میکنید آلمان کشوری ضد خارجی است؟
درباره آلمان بهسختی میتوانم قضاوت کنم. بهخصوص برلین وضع ویژهای دارد و موقعیتاش با محیط بسته روستاها خیلی فرق دارد. در برلین هرکس جایی برای خودش پیدا میکند. وضع در اتریش هم بهتر شده. در اتریش یک تحول آشکار مشاهده میکنم نسبت به زمان کودکیام. این کشور نسبت به آن زمان خیلی بازتر و پذیرندهتر شده. یکی از نشانههای این تحول این است که در آثار هنری میتوان به موضوع خارجیستیزی پرداخت. برای مثال در شهر وین، سریالی در مورد منطقه ١۶ کار میکنم که تعداد خارجیها در آن زیاد است.
در قیاس با ایران، باید بگویم که مردم ایران البته خیلی مهماننوازتر از اینجا هستند، اما موضع رسمی کشور ایران نسبت به خارجیها خیلی کینهتوزانهتر از اینجاست.
اگر به شما خارجی بگویند، ناراحت میشوید؟
نه، اصلاً. من بیشتر با رفتار و زبان مصلحتاندیشانه مشکل دارم، چون هر چند با سیاست حاکم جور درمیآید و خودش را لو نمیدهد، اما صمیمی نیست. غالباً لاپوشانی میشود که اصلا مسئله بر سر چیست. انسانهایی هستند با تبار بیگانه. خُب که چه؟ ما معمولاً خواسته یا ناخواسته فرض را بر این میگذاریم که یک تبار بیگانه لابد چیز بدی است. در این میان اصطلاحاتی مانند «پیشینه مهاجرت» هم کمکی به حل موضوع نمیکنند، حتی ممنوع کردن فحش دادن به خارجیها هم دردی را دوا نمیکند. درست بر عکس، گاهی این سیاست و رفتار اتوکشیده و رسمی باعث میشود که با پیشداوریهایمان برخورد نکنیم.
پیشداوری را هم همه ما داریم. بسته به این است که چگونه با آن برخورد کنیم. به سادگی نمیشود از این قضیه گذشت، ما به عنوان خارجی خیلی حساسیم و همه چیز را به خودمان میگیریم و هرگونه بیزاری را، پیشداورانه به خارجی بودن نسبت میدهیم. من خودم خوب این حالت را تجربه کردهام. زمانی که هنوز خودمان را خوب با محیط تطبیق نداده بودیم ما را خارجی میدانستند و به چشم خارجی نگاهمان میکردند. انسانی که پشت این خارجی وجود داشت، اصلاً دیده نمیشد، تنها بیگانگی دیده میشد. گاهی چنین برخوردهایی میتوانند سراسر زندگی فرد را تحت تأثیر قرار بدهند.
اما دنیای تر و تمیزی که در آن هیچکس را بیگانه ندانند هم صرفاً یک دنیای رؤیایی است.
اندیشمندی به نام توماس متسینگر گفته که بهترین وضعیت برای دنیای ما این است که از سوی موجودات فضایی بیگانه مورد حمله قرار بگیرد. تازه آن وقت است که انسانها با هم متحد میشود، با این هدف که با موجودات آنجهانی مبارزه کنند.
برای من خیلی عجیب است که ما طبیعتاً جوری ساخته شدهایم که میبایست بین خودمان و یک گروه غریبه مرزبندی کنیم، تا بتوانیم در محفل خودمان احساس پیوند نزدیکتری داشته باشیم.
امروز چه برداشتی از تبار و وطن دارید؟
وطن که ندارم، اما خوب با این موضوع کنار آمدهام. در گذشته در خودم خلایی احساس میکردم از اینکه درست و حسابی به جایی متعلق نیستم. اما حالا با اعتماد به نفس میتوانم بگویم: از همه جا چیزی برداشته و توشهای اندوختهام. انعطاف دارم و بهترین این اندوختهها را برمیگزینم.
نظرها
azad
تجربه خیلی سختی داشته این خانم. ولی اگه به نظر من یه جوری با حفظ فرهنگ خودی سازگار بشه بهتره، ولی خوب متاسفانه همه چی دست خود آدم نیست.
bahram
[برای من خیلی عجیب است که ما طبیعتاً جوری ساخته شدهایم که میبایست بین خودمان و یک گروه غریبه مرزبندی کنیم، تا بتوانیم در محفل خودمان احساس پیوند نزدیکتری داشته باشیم. ] این حرف کاملا درسته ولی فقط با طبیعت انسان کار نداره بلکه با محیط اجتماعی و سیاسی هم سروکار دار
آرمان شهر | Armanshahr| بنیاد آرمان شهر | «هفتروز نامه» حقوق بشر زنان ـ شماره 7 – 10 مرداد 1392
[...] از ایرانیزدایی تا خودیابی فرهنگی رادیو زمانه ۱۳۹۲/۵/۹ بروشات مدنی کتابی نوشته با عنوان «وطنم را میجویم، سردرگرمی طاق میزنم» (Suche Heimat، biete Verwirrung) که تقلیدی کنایهآمیز است از آگهیها در ستون نیازمندیهای روزنامهها. درباره این کتاب، تلویزیون اتریش و پارهای رسانههای آلمانیزبان دیگر از جمله اشتوتگارترسایتونگ با بروشات مدنی گفتوگوهایی هم انجام دادهاند. [...]
ali
[ اما موضع رسمی کشور ایران نسبت به خارجیها خیلی کینهتوزانهتر از اینجاست. ???? ] این حرف دقیقا شستوشوی مغزیه که اتریشیها روی همهٔ خارجیها نه فقط ایرانیان انجام میدن ، : به زبون بی زبونی میگن کشور شما بده شما اتریشی باید باشین اتریشی از همه بهتره ، یک بر یادم میاد توی دانشگاه یک پرفسور اتریشی به من گفت که در ایران زنها با چادر کنار شوهرشان میخوابند من هم در جواب گفتم شما تو رخت خواب زن و شوهر ایرانی چه کار میکردید جناب پروفسور که همه بهش خندیدن و اتفاقا باعث نمره نگرفتن من هم از اون درس در اون ترم شد . خیلی احمقانست واقعا ، و این رفتارها از روی عقده و مشکلات وحشتناکی که نسلهای قبلشون داشتن نشأت میگیره فکر میکنم ، من نزدیک ۱۰ ساله پایتخت اتریش یعنی وین زندگی میکنم و متاسفانه باید بگم که تو خونو رگه اتریشیها ضدیت با خارجی هنوز وجود داره ، اتریشیها اکثرا خیلی ترسو و محافظه کار هستن و برای چنین رفتارهأ جریمههای سنگین در نظر گرفته شده ،و شاید به همین دلیل به وضوح دیده نمیشه همچین رفتارهای نژاد پرستانه همانند قبل. ولی در کار یا اماکن عمومی برخوردهای روزمره کاملا میشه احساس کرد که متاسفانه این مشکل به صورت عمیق در بطن جامعه وجود داره، و حتا خارجیهأ که اینجا بدنیا میان مثل اتریشیها میشن اکثرا، و سیستم زندگی در اتریش به این صورت هست که یا باید مثل خودشون شد یعنی یک اتریشی خشک بی احساس دماغ بالا ولی طبل تو خالی تنگ نظر غیر منطقی و دمدمی مزاج و بزرگترین تفریح مسخره کردن ضعیفتر از خود ، یا نمیشود بینشون بر خورد به اصطلاح. شوستشوی مغزی دقیقا از مدارس شروع میشه تا... به طوری که من بارها از جوانان ۱۷،۱۸ ساله شنیدم با وجود اینکه ملیت دیگری دارند میگویند که اتریشی هستند با حالتی ترس و نامطمئن برای این که شاید مسخره نشن یا بهشون خارجی گفت نشه...
بهداد
خیلی خوبه که با نظر این خانم بازیگر آشنا اشدیم ; ولی حقیقتش اینه که به عقیده من این خانم اشتباه میکنه اگه فکر میکنه با این این رفتار میشه بهتره انتگره شد. ارتباط با زبان فارسی و فرهنگ خودمون نباید قطع بشه .
پری
این خانم میگه وضع خارجی ستیزی توی اتریش و آلمان بهتر شده . شاید برای این خانوم چونکه هنرپیشه هستش بهتر شده باشه ولی برای بقیه که نشده !
حیدری
من فیلمای این خانومو دیدهم و حقیقتش نمیدونستم ایرانیه. دم همه ایرانیا گرم که هر جا باشن افتخار آفرینند,
ana
این خانوم خیلی دل و جرأت داره که تونسته خودشو تو خارج در آره