ایرانیان، تبعید و نهادهای مدنی
ماهک نیکنهاد - در دهه ۶۰، ارتباط فعالان سیاسی خارج از کشور با کشورهای میزبان، در حد رابطه با سازمان عفو بینالملل و اعتصاب در مقابل تلویزیون و سفارتخانههای ایران بود.
به گواهی آمارهای موجود که توسط نهادهای بینالمللی و داخلی اعلام شدهاند، جمعیت ایرانیان مهاجر در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی تا حدود چهارمیلیون نفر تخمین زده میشود که بسیاری از آنان در سالهای پرتلاطم پس از انقلاب اسلامی و در پی حوادث دهه ۶۰ کشور را ترک کردهاند؛ روندی که تاکنون نیز ادامه داشته است.
این جمعیت قابل توجه، نهادهای مدنی و سیاسی متعددی را پیرامون مسائل ایران در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی شکل دادهاند؛ تشکلهایی که میتوانند برای تاثیرگذاری بر سیاستهای کشورهای غربی در پیوند با مسائل ایران تلاش کنند، اما توانایی آنها برای برقراری رابطه با جامعه ایران و اثرگذاری بر سیاستگذاری دولتهای خارجی در مورد نقض حقوق بشر در کشور همواره محل بحث بوده است.
سی سال تلاش برای نهادسازی در خارج از ایران
حساسیت نهادهای بینالمللی مدافع حقوقبشر و کشورهای غربی نسبت به مسئله نقض حقوق بشر در ایران، از اواخر دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۱۳۷۰ خورشیدی نمود بیرونی یافت. پیش از آن، دولتهای غربی بدون توجه به مسئله نقض حقوق بشر، قراردادهای تجاری مختلفی با دولت ایران منعقد میکردند. در حال حاضر اما افکار عمومی نسبت به این نکته حساس شده و همین، عرصه را برای فعالیت نهادهای حقوق بشری هموارتر کرده است.
شاید بتوان این تغییر رویکرد را به حساب تلاشهایی گذاشت که نهادها و اشخاص ایرانی برای اطلاعرسانی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران داشتهاند؛ نهادهایی که اغلب همزمان با مهاجرت شهروندان ایران به کشورهای غربی در طول سه دهه گذشته شکل گرفتهاند.
پس از گریز خاندان سلطنتی و صاحب منصبان رژیم گذشته در پی پیروزی انقلاب، و سپس کشتار فعالان سیاسی و دگراندیشان در دهه شصت و همزمانی این بحرانهای اجتماعی - سیلسی با وقوع جنگ ایران و عراق و شرایط نامساعد اقتصادی که بسیاری از شهروندان را از آینده ناامید کرده بود، موج مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور شکل گرفت؛ موجی که به شکلگیری و تکثر نهادهای مدنی ایرانیان در خارج از کشور منتهی شد.
در دهه ۶۰، ارتباط فعالان سیاسی خارج از کشور با کشورهای میزبان، بسیار محدود و در حد رابطه با سازمان عفو بینالملل و اعتصاب در مقابل تلویزیون و سفارتخانههای ایران در کشورهای مختلف بود. بیشتر فعالیتها نیز محدود به برگزاری جلسه و سخنرانی برای جامعه ایرانیان مهاجر میشد. تلاش برای نهادسازی و انجمنسازی از همان سالهای نخست پس از انقلاب و موازی با تلاشهای یادشده آغاز شد.
این فعالیتها اغلب خودجوش بودند و رفته رفته فعالان سیاسی ایرانی با آشنایی بیشتر با ظرفیتهای موجود در کشور میزبان، توانستند از برخی امکانات مانند محلی مناسب برای برگزاری گردهماییهای مختلف برخوردار شوند.
ادامه این روند در دهه ۷۰خورشیدی (۹۰ میلادی) موجب آن شد که فعالان سیاسی بتوانند از نویسندگان و هنرمندان داخل ایران برای برگزاری سخنرانیها و همایشها دعوت کنند. بیشتر این برنامهها با هزینههای شخصی این فعالان سیاسی و اغلب برای مخاطبان ایرانی برگزار میشد، اما میزان اطلاعرسانی از وضعیت داخلی ایران در دهه ۶۰ تا حدی ضعیف بود که صدای این گروه از فعالان مدنی ایرانی، به جایی نمیرسید.
با گذشت زمان و با افزایش رابطه فعالان مدنی ایرانی با نهادهای دولتی و غیر دولتی کشور میزبان، این فعالان بیش از پیش به ضرورت جلب توجه افکار عمومی بینالمللی پی بردند و همین موجب آن شد که تلاش گروهی از آنان برای برقراری ارتباط با رسانههای جهانی افزایش پیدا کند.
به این ترتیب در دهه ۷۰خورشیدی، تلاش برای ورود و حضور در سازمانهای حقوق بشری و فرهنگی جهانی با حضور فعالان مدنی ایرانی در هیئتهای رهبری این نهادهای جهانی افزایش چشمگیری یافت؛ ازجمله این نهادها میتوان به سازمانهای جهانی مانند «پن»، «خبرنگاران بدون مرز» و «عفو بینالملل» اشاره کرد که برای فعالان ایرانی اهمیت ویژهای یافتند.
ضعفهای فعالان و نهادهای ایرانی در تاثیرگذاری بر امور ایران
در همین زمان در کنار برگزاری نشستهای گوناگون، ارتباطهایی با نهادهای حقوق بشری از جانب فعالان ایرانی برقرار شده است و برخی از فعالان مدنی، با تسلط بر زبان نوشتاری کشور میزبان، در انتقال اطلاعات به این نهادها موفق بودهاند؛ اما همچنان توجه به فعالیتهای کلاسیک حقوق بشری در قالب برگزاری گردهماییها، بر رابطه با روزنامهنگاران و نهادها ترجیح داده میشود.
شهاب فیضی، فعال سیاسی در گفتوگو با زمانه میگوید: «ما ایرانیان در ارائه اطلاعات به نهادها و مراکز بینالمللی چندان فعال نیستیم و هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله داریم. ما به عنوان یک فعال مدنی اگر بخواهیم با یک روزنامهنگار اروپایی وارد گفتوگو بشویم، باید بتوانیم به او اطلاعات لازم و طبقهبندی شدهای را که از قبل آماده کردهایم، منتقل کنیم. پس در ارائه اطلاعات به روزنامهنگاران خارجی، نیاز هست که مدام به روز باشیم و اطلاعاتی به رسانهها و فعالان سیاسی اروپایی بدهیم تا در آنها انگیزه فعالیت درباره مسائل ایران را ایجاد کند.»
این فعال مدنی درباره شیوه دیگری از تعامل فعالان حقوق بشری و سیاسی میگوید: «راه دیگر، ارتباط با نمایندگان کشورهای میزبان است. به اعتقاد من در این مقطع تاریخی، ارتباط با رسانهها و دولتها مهمترین مسئله است و در این میان، نهاها و رسانهها مهمتر؛ چون آنها هستند که میتوانند افکار عمومی بسازند. نمایندگان و دولتها، شعار لازم ندارند. اطلاعات دقیق و به روز نیاز دارند. ما در اروپا هنوز در رابطه با رسانهها مشکل داریم. شاید به دلیل راحتطلبی ما ایرانیان در ارائه اطلاعات طبقهبندی شده است که هنوز بسیاری از کارها به زبان فارسی برگزار میشود.»
گزارش شهاب فیضی را بخوانید: هفته سیاست سوئد، تجربهای برای تعامل
اردلان شکرآبی، نماینده ایرانیتبار حزب سوسیال دموکرات سوئد، در گفتوگو با اسماعیل جلیلوند همکار رادیو زمانه، مطرح کرده است که ضعف ایرانیان در انجام کار گروهی، یکی از عوامل اثرگذار بر انعکاس وضعیت ایران و روابط گروههای ایرانی با دولتهای اروپایی است.
این عضو جوان حزب سوسیالدموکرات که در سن ۳۴ سالگی وارد پارلمان سوئد شده، در این زمینه به زمانه میگوید: «متاسفانه برای لابیگری و تاثیرگذاری بر سیاستهای کشورهای غربی در مورد ایران، نهادهای ایرانیِ موثری وجود ندارند، یعنی کمتر سازمان فعالی که مسئولیت خود را اثرگذاری بر سیاستهای این کشورها بداند، وجود دارد. شاید این مسئله به ضعیف بودن فرهنگ کار جمعی در ایران بازمیگردد. چرا که ایرانیان در حوزههای مختلف در کارهای انفرادی مانند زمینههای اقتصادی و سیاسی در سوئد بسیار موفقند.
البته سازمانهایی هستند که در این زمینه فعالند و تلاش میکنند، اما ما هنوز به آن نقطه نرسیدهایم که گروههای موثری در این زمینه داشته باشیم. این مسئله یکی از کارهایی هست که باید در مورد آن فعال باشیم.»
نهادهای سیاسی، بحث حقوق بشر و موضعگیری سیاسی دولتها
اردلان شکرابی معتقد است حقوق بشر از اولویت بیشتری نسبت به ملاحظات سیاسی برخوردار است و احزاب سیاسی نیز باید توجه به این اولویت را در دستور کار خود قرار دهند.
گفتوگوی اسماعیل جلیلوند با اردلان شکرآبی را گوش کنید: نهادهای ایرانی در اروپا
او که به عنوان نمونه با کمک دوستانش موفق شده حزب سوسیال دموکرات سوئد را وادار به موضعگیری در برابر صدور اسلحه به کشورهای ناقض حقوق بشر کند، درباره اثرگذاری رفتار دولتها بر همراهی با ناقضان حقوق بشر توضیح میدهد: «به عنوان مثال در وقایع سال ۸۸ و در اوج جنبش سبز، سوئد نماینده خود را به مراسم سوگند آقای احمدینژاد در مجلس ایران فرستاد که کار درستی نبود.
در آن زمان بسیاری از کشورهای اروپایی از فرستادن سفرای خود به این مراسم خودداری کرده بودند، چرا که نمیخواستند آقای احمدینژاد را در آن شرایط به عنوان رئیس جمهور به رسمیت بشناسند. این مسئله مورد سوء استفاده حکومت و آقای احمدینژاد و یارانش قرار گرفت. به خصوص اینکه چون سوئد رئیس دورهای اتحادیه اروپا در آن زمان بود، این مسئله تاثیر منفی زیادی در پی داشت و حکومت ایران اینطور وانمود کرد که اتحادیه اروپا دولت احمدینژاد و انتخابات را به رسمیت شناخته است.
در آن زمان من و عدهای دیگر از فعالان ایرانیتبار و غیر ایرانیتبار حزب سوسیالدموکرات به این عملکرد وزیر خارجه و دولت سوئد به شدت اعتراض کردیم، چرا که هر کجا دولت سوئد در سیاست خارجی بر خلاف حقوق بشر عمل کند باید به آن اعتراض کرد.»
اردلان شکرآبی که به ضرورت تعامل فرهنگهای گوناگون با یکدیگر اعتقاد دارد، تاکید میکند که نهادهای سیاسی به رغم اینکه باید برای برقراری رابطه با جامعه ایران کوشا باشند، صلاحیت تعیین دستورالعمل برای مردم ایران را ندارند.
او درباره تاثیر گروهها و فعالان ایرانی ساکن اروپا بر جامعه ایران توضیح میدهد: «تاثیر گروههای سیاسی بیشتر به این بستگی دارد که این نهادها چگونه نهادهایی هستند و چه کاری انجام میدهند.
اگر نهادهایی باشند که کار مدنی و اجتماعی انجام دهند و به عنوان مثال، مسئولیت خود را منتقل کردن تجربیات سیاسی و اجتماعی از سوئد به ایران و از ایران به سوئد و یا نشان دادن الگوهای دموکراسی و الگوی مدلهای اجتماعی رفاهی به ایران بدانند، نقش بسیار مثبتی خواهند داشت.
دیگر اینکه این گروهها میتوانند مسائل حقوق بشر مرتبط با ایران را در آمریکا و اروپای شمالی بیان کنند و بر سیاستمداران اتحادیه اروپا و آمریکا در مورد نقض حقوق بشر در ایران فشار بیاورند.
اما اگر ما بخواهیم از اینجا برای مردم ایران نسخه بپیچیم، فکر نمیکنم فعالیت مثبتی باشد. به همین دلیل، من نقش نهادهای ایرانی خارج از کشور را بیشتر یک نقش حمایتی میبینم، یعنی اینکه این نهادها میتوانند از فعالان حقوق بشر در ایران حمایت کرده و تجربیات خود را به آنان منتقل کنند. در حال حاضر ایرانیان مقیم سوئد در نهادهای قدرتمندی در زمینه حقوق بشر، اتحادیههای کارگری، سازمانهای کارفرمایی و نهادهای مختلف مدنی و اجتماعی در پستهای کلیدی حضور دارند و اگر ما بتوانیم با استفاده از این پتانسیل تجربه ۱۵۰ ساله دموکراسی در سوئد و اینکه در طول این مدت چگونه نهادهای مدنی این کشور برای ساختن یک جامعه رفاهی کار کردهاند را به ایران منتقل کنیم، به روند شکل گیری دموکراسی در کشورمان کمک فراوانی کردهایم.
علاوه بر اینها میتوان افکار عمومی سوئد را نیز با مسائل ایران آشنا کرد، مثل مسئله نقض حقوق بشر در ایران. چرا که متاسفانه با دور شدن از انتخابات سال ۸۸ و جنبش سبز، کم کم مسئله نقض حقوق بشر در ایران در افکار عمومی و مطبوعات سوئد و دیگر کشورهای غربی به دست فراموشی سپرده شده است و من امیدوارم مسئله نقض حقوق بشر در ایران دوباره مطرح شود و این یکی دیگر از مسئولیتها و حوزههای فعالیت اجتماعی و مدنی ایرانیان در سوئد و دیگر کشورهای اروپایی است.»
اطلاعات فعلی برای اثرگذاری بر جامعه ایران کافی نیست
خانم یئته گوتهلند، ریئس هیئت مدیره کمیته سوئدی ایران است. او در پاسخ به پرسش رادیو زمانه درباره اینکه دولتهای اروپایی چگونه میتوانند در پیوند با نقض حقوق شهروندان بر دولت ایران اثر بگذارند، بر اهمیت دریافت اطلاعات دقیق از شرایط ایران تاکید میکند و این مسئله را تا حدود زیادی با میزان فعالیت گروههای ایرانی مرتبط میداند: «سوئد هم مثل دیگر کشورهای جهان میتواند به رژیم ایران تاکید کند که نقض پیدرپی حقوق بشر در ایران را میبیند. بر اساس همین شناخت و تاکید بر آن، میتوان به دولت ایران فشار آورد. تجاوز به حقوق مردم نباید بیجواب و مسکوت باقی بماند. امید این است که زندانیان سیاسی این موضوع را احساس کنند که جهان درباره این پروندهها واکنش نشان میدهد. سازمان عفو بینالملل نیز بر همین اساس فعالیت خود را پیش میبرد.»
گفتوگوی اسماعیل جلیلوند با انور میرستاری و رضا طالبی را گوش کنید: رابطه نهادهای غیردولتی ایرانی خارج از کشور
این فعال حقوق بشر و دبیرکل سابق سازمان جوانان سوسیال دموکرات در پاسخ به اینکه چگونه میتوان مسئله حقوق بشر در ایران را در صدر مسائل دیپلماسی اتحادیه اروپا با ایران قرار داد، با اشاره به اهمیت دریافت اطلاعات صحیح از شرایط داخل کشور توضیح میدهد: «میتوانیم از طریق نمایندگان احزاب هر کشور و نمایندگان پارلمان اروپا در این احزاب کار کنیم. لازم است اطلاعات کافی درباره مسائل ایران داشته باشیم تا بتوانیم واکنش مناسب نشان دهیم. یکی از نکاتی که نمایندگان پارلمان اروپا لازم است بدانند این است که دولت ایران همه کانالهای اطلاعرسانی را بر مخالفان خود میبندد. مثلا موقعی که اعتراضی صورت میگیرد اینترنت را قطع میکنند. جامعه اروپا میتواند خواستار آزادی اطلاعات و خبررسانی در ایران شود.»
اما در شرایطی که دولت ایران اهمیتی به خواست جامعه جهانی نمیدهد چه میتوان کرد؟ او معتقد است: «ما باید از جنبش تغییر هدفمند و آرام در ایران حمایت کنیم، مثل حمایت از آزادی انجمنها و نهادها برای فعالیت در ایران. یک جنبش مردمی که در درازمدت تلاش برای تغییر و دموکراسی را یاد گرفته، میتواند آینده ایران را بسازد.»
نقض حقوق بشر در ایران و صداهایی که چندان رسا نیستند
با وجود تلاشهای گروههای فعال در خارج از کشور، روند اطلاعرسانی در زمینه نقض حقوق بشر در ایران کماکان در شرایط مناسبی قرار ندارد. هرچند تعدادی از این فعالان از طریق رسانههای خارج از کشور تلاش میکنند تصویری از وضعیت نقض حقوق بشر را در ایران ارائه دهند و اخبار و رویدادهای مربوط به سرکوب حکومتی و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی را در ایران پوشش دهند، اما تلاش آنها برای برقراری ارتباط با رسانههای غیر فارسیزبان و ارائه گزارش و مقاله برای این رسانهها کافی نبوده است.
فعالان سیاسی و اجتماعی ایرانی، اغلب در محیطهای بومیشده فعال بوده و در ارسال اطلاعات دقیق به وزارت امور خارجه کشوری که در آن ساکناند و همینطور در ارتباط با نهادهای بینالمللی به میزان کافی فعال نیستند و با وجود ظرفیت فراوانی که برای اطلاعرسانی آزاد برای فعالان خارج از کشور وجود دارد، به نظر میرسد که در این زمینه، اپوزیسیون از همه پتانسیل خود برای جلب توجه دولتهای کشورهای میزبان و افکار عمومی استفاده نکرده است. به این معنا که برای بسیاری از این گروهها، مشخص نیست که در ایران نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی تا حد تحت فشار هستند و حکومت چگونه مردم عادی را تحت فشارهای مختلف قرار میدهد.
رضا طالبی، یکی از مدیران اتحادیه آموزشی کارگران در شهر گوتنبرگ سوئد، در گفتوگو با رادیو زمانه، گروههای مردمنهاد خارج از کشور را اینگونه تقسیمبندی میکند: «این گروهها به چند دسته تقسیم میشوند. برخی گروهها هستند که پشتشان احزاب و سازمانهای سیاسی قرار دارند و بیشتر هدفشان سیاسی است، بخشی هم انجمنهای ایرانیان هستند که هدفشان توجه به مسائل ایران نیست و تنها به دنبال یادآوری فضای ایران هستند. دسته سوم هم هدفشان معرفی فرهنگ و هنر و زبان ایرانی است. در کنار اینها، بخشی هم هدفشان تمرکز بر مسائل ایران مانند حقوق بشر، مسائل زنان و کودکان است.
به خصوص در کشورهای اسکاندیناوی، این انجمنها بسیار فعال هستند و میتوان آنها را ضامن دموکراسی در این کشورها به حساب آورد که حتی با تغییر حکومتها اصول دموکراسی را حفظ میکنند.»
این فعال مدنی درباره میزان اثربخشی فعالیتهای گروهها و نهادهای مدنی ایرانیان برونمرز معتقد است: «نمیشود گفت که این گروهها میتوانند تاثیر عظیمی در تغییر ایران بگذارند، اما به هر حال میتوانند یاریدهنده باشند. معمولاً این انجمنها با هر اتفاقی که در ایران میافتد، فعال میشوند و اخبار داخل را به جامعه جهانی میرسانند. تنها اشتباهشان این است که گاه موقعیت خود را با فعالان داخل ایران برابر میدانند. برخی هم البته نقششان مثبت نیست. خود را در انزوا قرار میدهند و با جامعهای که در آن هستند ارتباط برقرار نمیکنند و به نوعی در گذشته خود میمانند.»
انور میرستاری، از دیگر فعالان سیاسی ایران در بلژیک نیز در گفتوگو با رادیو زمانه درباره مشکلات فعالان ایرانی در ارتباط با کشورهای خارجی میگوید: «ستون کشورهای اروپایی روی نهادهای مدنی است. این نهادها در بلژیک هم خیلی فعالاند و در بخشهای مختلف مثل حقوق بشر، کارگری، زنان و محیط زیست و ...فعالیت میکنند، اما ما به عنوان فعالان مدنی خارج کشور، به خاطر مشکلاتی که بر اثر ارتباط با ما برای فعالان در داخل ایجاد میشود، نمیتوانیم ارتباط خاصی با آنها داشته باشیم، چون به سرعت به آنها انگ میچسبانند. به همین دلیل ارتباطهای خود را با آنها بسیار محدود کردهایم. در این شرایط ما فقط میتوانیم بلندگوی داخل کشور باشیم.»
نظرها
نظری وجود ندارد.