به مناسبت روز بینالمللی مبارزه با بردهداری، ۲۳ اوت
بردهداریهای نوین
زهرا باقریشاد - در جهان از هر هزار نفر سه نفر برده هستند. که پنجاه و شش درصد آنان در آسیا و اقیانوسیه حضور دارند.
۲۲ اوت، روز جهانی مباررزه با بردهداری است. امسال نیز گزارشها درباره وجود بردهداری در جهان تکانهنده است. بر اساس آخرین آمار منتشر شده از سوی سازمان جهانی کار، آمار بردگان جهان به بیست و یک میلیون نفر رسیده است.
این گزارش تکاندهنده که اردیبهشت سال جاری در خبرگزاری اقتصادی ایران و به نقل از سیانان منتشر شد از دو برابر شدن تعداد بردگان جهان یا افرادی که به کار اجباری مشغول هستند خبر داد.
بر اساس این آمار در جهان از هر هزار نفر سه نفر برده هستند. از این میزان پنجاه و شش درصد در آسیا و اقیانوسیه، هجده درصد در آفریقا، نه درصد در آمریکای لاتین و هفده درصد در دیگر نقاط جهان حضور دارند.
آمار رسمی از وضعیت بردگان جهان، به طرز غریب و باورناپذیری از واقعیتی تحت عنوان «استعمار درونی» و «بردگی نوین» پرده برمیدارد و گویای شرایطی است که در آن میلیونها زن و مرد و کودک به کاری دست میزنند که از سوی آنها پذیرفتنی و مشروع نیست با اینهمه چارهای جز تن دادن به آن ندارند.
بردگی نوین، درست برخلاف بردگی کلاسیک، بر اساس "کار داوطلبانه" شکل میگیرد و افراد جامعه نسبت به آن آگاهی ندارند. به عبارت دیگر در هیچ کشوری امروزه بردگی به صورت رسمی و به شکل قانونی وجود ندارد با اینهمه افراد بسیاری از جامعه انسانی امروز، همواره با این حقیقت تلخ روبهرو هستند که جبر اقتصادی و دیگر اشکال وابستگی آنها را از رفتار آزادانه باز میدارد. این افراد، اغلب فروشنده کار آزاد هستند، اما شرایطی که در آن قراردارند چنان پست، غیرانسانی و پرمشقت است که به دشواری میتوان کار آنها را "آزاد" نامید.
ایران هم از این قاعده مستثنی نیست و درحال حاضر در آن اشکال مختلفی از «بردگی نوین» یا «کار اجباری» وجود دارد. هرچند که این واقعیت هرگز به صورت رسمی و آماری از سوی مقامات مسئول مورد بررسی قرار نگرفته با اینهمه گروههای متعددی از جمله زنان کارگر، زنان خانهدار، افغانهای مهاجر و ساکن ایران و روسپیها همواره از قربانیان بردگی نوین در این کشور بودهاند.
آمار و ارقامی که از این واقعیت در ایران حکایت دارند اغلب مشاهدهای و در کلان شهرها و شهرهای کوچک به اشکال گوناگون قابل بررسی هستند.
افغانها و شرایط نزدیک به بردگی کلاسیک در ایران
مهاجرت شمار زیادی از مردم افغانستان به ایران از سال۱۳۵۷ و با آغاز جنگهای سخت بین مجاهدین افغان و شوروی سابق شکل گرفت.
از آن زمان تا به امروز، مهاجران افغان در ایران در گروه ارزانترین نیروی کار قرار دارند و در شرایط نابرابر و دشوار به کارهای ساختمانی، خدماتی و از این دست پرداختهاند. دولت ایران نه تنها هرگز به مهاجران افغان اجازه کار رسمی نداده بلکه با غیر قانونی کردن اشتغال شهروندان افغان، شرایطی ایجاد کرده است تا این مهاجران اغلب به کار سیاه و ارزان پناه ببرند، آن هم در وضعیتی که آنها از اجازه ادامه تحصیل نیز برخوردار نیستند. شهروندان افغان در ایران همچنین اجازه حضور در همه مناطق کشور را ندارند. آنها از حضور در استانهای غربی کشور منع شدهاند و در صورتی که از محدوده قزوین به سمت غرب بروند و از مرز استان همدان عبور کنند، پلیس ایران در صورت دستگیری، آنها را از کشور اخراج میکند. علاوه بر این، در برخی مناطق آنها حتی از حضور در فضای عمومی و پارکها منع شدهاند.
این شرایط را مهرداد درویشپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه در سوئد با اشاره به «استعمار درونی» توضیح میدهد: «در شکل کلاسیک استعمار، معمولاً در کشورهای پیشرفته یا از طریق ارسال سربازها یا میسیونرها سعی میشد در کشوری دوردست حوزه بهرهکشی از نیروی کار ارزان صورت بگیرد. این نیروی کار ارزان یکی از منابع اصلی ثروتاندوزی در کشورهای غربی بود. امروز با پدیده جدیدی روبهرو هستیم به نام استعمار درونی. به جای اینکه صاحبان سرمایه در کشورهای مختلف با هزینه هنگفت به بهرهکشی نیروی کار در کشورهای جهان سوم بپردازند با وارد کردن آن نیروها در این کشورها و استخدامشان در پایینترین رتبههای اجتماعی و نهادینه کردن تبعیض نژادی که بر مبنای آن مهاجران به یک گروه مادون طبقه کارگر و تهیدست تبدیل میشوند امکان جدی برای بهرهکشی از آنها را فراهم میکنند. این نیروی کار مهاجر بخش مهمی از پستترین کارها را با کمترین حقوق انجام میدهد، به ویژه از طریق کار سیاه یا با شرایطی بسیار دشوارتر از دیگران به آن کار تن میدهد. این مسئله در میان پناهجویان گستردهتر است. دستمزد کم و بیحقوقی مطلق آنها شرایطشان را کم و بیش شبیه بردگان میکند. آنچه دریافت میکنند فقط برای خوردن و زنده ماندن کفاف میدهد و به ندرت دارایی دیگری را نزد آنها باقی میگذارد. وخامت وضعیت بهداشت، سختی شرایط کار، پیری زودرس، استرس و فشارهای روانی بسیار بالا، کیفیت بسیار نازل زندگی سرنوشتی است که برای این بردگان پنهان در سراسر جهان رقم خورده است. نمونه این استعمار درونی در ایران، افغانها هستند. به راستی نمی دانم اینها روزی چند ساعت فرصت خوابیدن دارند. کار پرمشقت، بیحقوقی مطلق، درآمد بسیار ناچیز، تحقیر از سوی کارفرما و کل جامعه، حتی نداشتن حق اقامت در کشور و تلقی آنها به عنوان گروهی که موقعیت و مقامشان همان است که باید باشد درواقع یکی از خشنترین نمونههای بردگی پنهان را در کشور ما به نمایش میگذارد.»
بردگان نوین در سایر نقاط جهان دست کم از این بخت برخوردارند که در صورت بازتاب شرایط مشقتبار زندگی و «شبه بردگی»شان در رسانهها میتوانند به نوعی مورد توجه قانون قرار بگیرند و اندک تغییری در وضعیتشان ایجاد شود، اما شهروندان افغان در ایران از این امکان نیز محروم هستند. از این رو مهرداد درویشپور رفتار دولت ایران با شهروندان افغان را با رفتار کلاسیک در بردهداری مقایسه میکند و میگوید: «در کشوری نظیر ایران رفتار دولت با شهروندان افغان اگر از رفتار کلاسیک با بردگان بدتر نباشد، بهتر نیست. یک نمونهاش ممنوعیت حضور آنها در پارکهای همگانی بود. همانطور که در رم و یونان باستان، بردگان اجازه نداشتند در محل رفت و آمد شهروندان آزاد حضور داشته باشند و همواره به انزوا رانده میشدند، در ایران هم چنین رفتاری با شهروندان افغان میشود. یعنی حضور آنها برای انجام سختترین کارها با کمترین حقوق، ضروری است، اما نباید در جامعه دیده شوند. بنابراین به انزوا رانده میشوند و هیچ قانونی از آنها دفاع نمیکند. از این رو موقعیت بسیاری از شهروندان افغان در ایران به بردگی کلاسیک نزدیک است.»
قربانیان سرمایهداری، مردسالاری و اسلام سیاسی
زنان نه تنها در ایران، بلکه در تمام دنیا در مقایسه با مردان، نیروی کار ارزانتر را تشکیل میدهند. با اینهمه شرایط کاری برای زنان کارگر در ایران به مراتب از شرایط کاری که مردان با آن مواجهند دشوارتر است. به ویژه زنان کارگری که در کارگاههای زیر ده نفر اشغال دارند در وضعیتی بسیار سخت، غیر مطمئن و ناعادلانه به کار می پردازند.
چندی پیش پروین محمدی، عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران در گزارشی منتشر شده در دویچهوله گفته بود: «نظارت وزارت کار بر بسیاری از کارگاهها، بخصوص کارگاههای کوچک صفر است، بسیاری از زنان کارگر به سادگی و بیهیچ مانعی بعد از ازدواج و یا بچهدار شدن اخراج میشوند. ظهور پیمانکاران در بازار کار ایران به محو شدن هرگونه نظارت بر عملکرد کارفرمایان منتهی شده و آنها میتوانند آزادانه و هرطور که دلشان بخواهد با زنان کارگر رفتار کنند. بخصوص تصویب ماده ۱۹۶ که کارگاههای زیر ده نفر را از شمول قانون کار خارج کرد، بهانه خوبی بود که پیمانکارها تعدادشان را زیاد کنند، ولی تعداد کارگرانشان را از ده نفر بیشتر نکنند.»
این شرایط را بهرنگ زندی، نویسنده و فعال کارگری ساکن ترکیه، شکل دیگری از بردگی نوین در ایران می داند که زنان کارگر را قربانی سرمایهداری، مردسالاری و اسلام سیاسی ساخته است. او در این زمینه به رادیو زمانه میگوید: «شرایط کاری زنان در ایران بسیار اسفبارتر از مردان است و در درجه اول به ساختار مردسالارانه سرمایهداری برمیگردد. میانگین حقوق میانهدوزها و اتوکشهای زن در ایران بین ۲۸۰ تا ۳۰۰ هزار تومان است. این آمار فاجعه است. همچنین بخش عمدهای از کارگران زن در کارگاههای زیر ده نفر و بخش خدمات کار میکنند. البته این وضعیت زنان کارگر در کلانشهرهاست. در شهرهای کوچکتر، بخش دیگری از زنان خانهدار هستند که بردگان بیجیره و مواجب نظام مردسالاری و سرمایهداری به شمار میروند و متاسفانه آمار هرگز آنها را به حساب نمیآورد.»
او در توضیح شکل دیگری از بردگی نوین که زنان خانهدار در ایران را در برگرفته است میگوید: «ارزش اضافهای که زنان خانهدار تولید میکنند در آمار نمیآید. کارگری که صبح تا شب میرود بیرون، زنش میماند در خانه؛ اگر این زن نباشد و همسرش او را به بردگی نگیرد آن مرد باید پولی بدهد بابت مهد کودک، باید پولی بدهد تا یک نفر لباسهایش را بشوید، خانه را تمیز کند، برایش غذا بپزد. سرمایهداری به زنان خانهدار نیاز دارد. از این رو زنان همواره به خانهداری و بچهداری تشویق میشوند. سرمایهداری، بخش عمدهای از ارزش افزوده طبقه کارگر را با بردگی گرفتن زن و اشتغال او به خانهداری کم میکند و به این ترتیب به کارفرما برای افزایش دستمزد هیچ فشاری وارد نمیشود.»
مهرداد درویشپور اما شرایط زنان کارگر را بدینگونه توضیح میدهد: "زنان کارگر از یک طرف کارشان با بردگی قابل مقایسه است. هم باید کار دشوار و با دستمزد کمتر را انجام بدهند، هم باید به کار در خانه بپردازند و تامین کننده آسایش مرد باشند و تحت نوعی ستم مضاعف قرار بگیرند. این شرایط طاقتفرسا زندگی زنان کارگر را به شرایط زندگی بردگان نزدیک می کند."
او همچنین با اشاره به شرایط زنان خانهدار میافزاید: "در این هیچ بحثی نیست که کار خانگی یک شکل عریان بردگی است زیرا افراد در ازای کار خانگی هیچ دستمزدی دریافت نمیکنند، اما شاید کمتر بشود آن را شکلی از بردگی نوین نامید زیرا زنان در طول تاریخ هرگز در ازای کار خانگی پولی دریافت نکردهاند، بلکه به عنوان سرویس مجانی که هم در اختیار مرد قرار میگیرد و هم جامعه، کار خانگی را انجام دادهاند. بدون کار خانگی زن، نه در گذشته مرد دهقان قادر به تولید بوده و نه مرد کارگر، طبقه متوسط و بورژوای امروز قادر به تولید است، اما این ادعا که تنها نظام سرمایهداری و جامعه از کار مجانی زن بهره میبرد نیمی از واقعیت است و باید به نیمه دیگر آن یعنی مردسالاری هم اشاره کنیم. در واقع بسیاری از مردان کارگر در خانه خود یک بورژوا هستند. به این معنی که از کار خانگی زن نه فقط جامعه بلکه مردان هم سود میبرند."
تنفروشان ایران؛ ضعیفترین قربانیان بردگی جنسی
یکی از رایجترین اشکال بردگی نوین، سوداگری سکس یا صنعت سکس است که در آن بسیاری از تنفروشان از طریق انتقال به کشورهای دیگر، ایزوله شدن در خانههای جمعی پنهان، محرومیت از حقوق شهروندی با تحقیر و ترس و منزلت پایین به فروش بدن خود میپردازند.
این امر فقط شامل حال افراد بالغ نیست، بلکه بسیاری از کودکان را نیز در سراسر جهان به کام خود کشیده است. صنعت سکس به گفته مهرداد درویشپور یکی از حوزههایی است که در آن «بیحقوقی مطلق» حکمفرماست، به گونهای که محرومترین افراد یک جامعه یا در خود کشورها به سکس کشیده میشوند یا از طریق سازماندهی تیمی، به کشورهای دیگر ارسال شده است و به فروش میرسند. غیر قانونی بودن این شغل و شناخته شدن آن به عنوان «کار سیاه» در اغلب کشورها این بیحقوقی را دوچندان میکند. تنفروشی نه از منزلت اجتماعی برخوردار است و نه از امکانات قانونی برای دفاع فرد از خود. از این رو مهرداد درویشپور میگوید: «شبکههای گسترده سازماندهی صنعت سکس، نوعی از بردگی نوین را ایجاد کردهاند. در هیچ دوره تاریخی صنعت سکس اینهمه گسترده نبوده تا جایی که در بسیاری از کشورها باعث جذب توریست شده است. شاید این مقایسه، خیلی رمانتیک و اخلاقگرایانه به نظر بیاید اما همانطور که در رم باستان دیدن گلادیاتورها و فروش بردگان یک تفریح به شمار میرفت، امروز صنعت سکس با تمرکز بر این بردگی جنسی به یک ابزار برای جذب توریست مبدل شده است.»
به گفته این جامعهشناس، بدترین اتفاقی که درباره تنفروشان در ایران رخ داده این است که نه فقط توسط باندهای مافیایی و سوداگران صنعت سکس مورد تحقیر و ستم و بیحقوقی کامل قرار میگیرند، بلکه دولت هم با عنادورزی گسترده با این گروه، ضعیفترین قربانیان بردگی جنسی را آماج حملات و بیرحمیهای خود قرار میدهد. وی میافزاید: «به این معنی میتوانم بگویم فاحشهها و شهروندان افغان در ایران بیحقوقترین گروههای اجتماعی و از قربانیان بردگی نوین هستند.»
بهرنگ زندی هم با تاکید بر اینکه نگاه به روسپی، بخش مهمی از بردهداری مدرن را تشکیل میدهد، میگوید: «در واقع روسپیان قربانیان اصلی نظام سرمایهداری و مردسالاری هستند. اولین مسئلهای که در کلیشهها جا افتاده این است که زن روسپی به خاطر مسائل اقتصادی، به این کار مشغول است. اعتبار این معانی و کلیشهها بعد از گذشت صدسال از عمر علم آمار هنوز بر جای خود باقی است و می شود هنوز به عنوان یک عامل اصلی به آنها رجوع کرد. در جامعه ایران میشود علاوه بر نظام سرمایهداری که باعث توسعه تنفروشی میشود به فشارهای اسلام سیاسی هم اشاره کرد. به هر حال به زن تنفروش به عنوان کالا نگاه میکنند و همین مسئله باعث شده تنفروشی بخش مهمی از بردهداری مدرن باشد.»
مواردی که به آنها اشاره شد اگرچه از عریانترین شکلهای بردگی نوین در ایران به شمار میروند، اما تنها نمونههای قابل توجه از این نوع بردگی نیستند. شرایط و امکان ازدواج اجباری برای زنان، ازدواج موقت، قاچاق انسان و به ویژه قاچاق زنان و دختران جوان، شکلهای دیگری از بردگی نوین در جامعه ایران محسوب میشوند که با آسیبهای جسمی و روانی بسیار برای قربانیان همراه هستند. هنوز آمار دقیق و درستی از تعداد زنان و مردانی که در ایران در گروه بردگان نوین قرار میگیرند در دست نیست. ایران حتی از هرگونه همکاری با نهادهای حقوق بشری یا کشورهایی که قاچاق انسان را جدی تلقی کردهاند، سر باز میزند تا از ارائه آمار و اطلاعات در این زمینه شانه خالی کند. با اینهمه کم نیستند ایرانیانی که به شکلهای گوناگون قربانی شرایط ناسالم زندگی و بردهداری شدهاند؛ حتی اگر کمتر کسی حاضر باشد شرایط آنها را بردهداری بنامد.
نظرها
hichkas
اینکه معلومست و ما ایرانیها اکثرا بر طبق مطالب محسن رضایی که که مگوید درامد زیر دو میلیون تومان زیر خط فقر پس حقوق 500 هزارتومانتا 650 هزار توان=مزیا یعنی بردگی و اینجا مرد و زن هردو در بردگی برابرند ولی مردهای ایرانی در بردگی بیشتر از زنها برابرند چون علاوه بر خود هزینه زن و بچه را متقبل میشوند و خانمها طبق نظریات *** شماها که بایست بریا کار کردن در خانه پول بگیرد و *** در این مواردی که امتیاز به نفع شماست! پس نفقه و خرجی خانه واسه چی زنها میگرند شاید برای سرویس جنسی که میدهند و لابد انها چیزی به نام عشق و لذت جنسی متقابل را نمیفهمند و برای هر کاریشان حتا بوس دادن هم پول میخواهند از شوهرانشان بگیرند؟؟!!