.• دیدگاه
جنگ داخلی سوریه و منافع ملی ایران
علی افشاری- سوریه متحد طبیعی ایران نیست. اگر منافع ملی در نظر گرفته شود و متغیرهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از آن حذف گردد، سوریه مانند دیگر کشورهای خاورمیانه و آسیای میانه است.
بالا رفتن احتمال حمله نظامی محدود امریکا به سوریه، فضای سیاسی ایران را نیز متاثر کرده و واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است. در میان موضعگیریهای متفاوت دیدگاهی وجود دارد که بقای اسد در سوریه را دارای نتیجهای مثبت برای منافع ملی ایران میداند. این دیدگاه، از این رو چشم بر روی فاجعه انسانی سوریه میبندد یا منازعه کنونی را به رویارویی دو جریان خشونتطلب تقلیل میدهد.
مدافعان این نگرش استدلال میکنند سقوط اسد در سوریه منجر به تقویت موضع ترکیه و عربستان سعودی میشود و ایران یکی از اهرمهای مهم تاثیرگذار خود در منطقه خاورمیانه را از دست میدهد. آنها معتقدند اگر علویان سوریه قدرت را از دست بدهند، سلفیهای تکفیری جای آنها را پر میکنند و در این صورت موازنه قوا در منطقه به ضرر ایران بر هم میخورد.
در این مقاله کوشش میشود این دیدگاه نقد شده و همچنین در سطحی کلانتر رابطه بین جنگ داخلی سوریه و منافع ملی ایران تشریح شود. دیدگاه مورد اشاره، متعلق به نیروهای سیاسی منتقد و مخالف است و انگیزه و ماهیتی متفاوت با حاکمیت دارد. اما نتیجه عملی ان تقویت موضع کنونی حکومت ایران در سوریه است.
مناسبات نوظهور ایران و سوریه
نخست باید توجه کرد رابطه نزدیک ایران و سوریه در بستر تاریخ سیاسی معاصر، امر نوظهوری است و عمر آن ۳۱ سال بیشتر نیست. جایگاه خاص سوریه در روابط خارجی ایران امر مقطعی و گذرا بوده و بیش از آن که به کشور ایران مربوطه باشد با راهبردها و دیدگاههای جمهوری اسلامی تطابق دارد. از منظر متغیرهای کلان سیاسی، معادلات ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک و داد و ستدهای تاریخی رابطه خاصی بین ایران و سوریه وجود نداشته است.
در پیش از اسلام در دوران هخامنشی و ساسانیان، سوریه محل نزاع و جنگ ایران با یونان و روم بوده و به نوعی مرز غربی ایران بزرگ محسوب میشده است. پس از طلوع اسلام، سوریه تا جنگ جهانی اول بخشی از قلمرو امپراتوریهای اسلامی بود.
روابط ایران و سوریه پس از انقلاب اهمیت ویژه یافت. عواملی چون مخالفت با مصالحه اعراب و اسرائیل، ضرورت استفاده از تضاد حزب بعث عراق با حزب بعث سوریه پس از حمله به ایران، ضدیت با آمریکا و حلقه اتصال ایران به حزبالله لبنان باعث شد تا سوریه متحد بزرگ اصلی ایران در منطقه شود. اما از ابتدا هم تصور میشد که این پیوند تاکتیکی و متغیر است و پیش نیازهای لازم برای ارتباط استراتژیک را ندارد.
علاقه جمهوری اسلامی در رویکرد ایدئولوژیک و ستیزهجویانه در برابر غرب این رابطه نزدیک را تاکنون حفظ کرده؛ اما رابطه حالت متعارف و عادی ندارد. سوریه به شکل طبیعی بهترین متحد ایران در منطقه نیست. اگر منافع ملی ایران در نظر گرفته شود و متغیرهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از آن حذف گردد، سوریه مانند دیگر کشورهای خاورمیانه و آسیای میانه است و اهمیت خاصی برای ایران ندارد.
حزبالله لبنان و غربستیزی جمهوری اسلامی
بعد از سقوط صدام یکی از ستونهای توجیهکننده رابطه نزدیک با سوریه کنار رفت. البته تا زمانی که بحران سیاسی عراق حل نشده و رابطه متوازنی بین سنیها و شیعیان برقرار نشده است، کماکان اهرم سوریه کارایی دارد.
تنشزدایی با غرب و تنظیم رابطه خوب با دنیا به انزوای ایران در منطقه و دنیا پایان میدهد از اینرو دیگر ایران نیاز خاصی به رابطه با سوریه ندارد. در این صورت سوریه نیز مانند کشورهای حوزه خلیج فارس و یا اردن خواهد بود.
رابطه کنونی با حزبالله لبنان و ارتباط نیابتی از طریق آنان با شیعیان لبنان، محصول غربستیزی جمهوری اسلامی و تلاش برای تقویت بنیادگرایی اسلامی است. وگرنه در غیر این صورت ایران به رابطه ۴۰۰ ساله خود با شیعیان لبنان بر میگردد و نیازی به استفاده ابزاری از حزبالله برای ایجاد موازنه مورد نظر و خنثیسازی تهدیدها نیست.
در چارچوب سیاست خارجی مطلوب و متعهد به منافع ملی، رابطه خوب با شیعیان در چارچوب رابطه منطقی و نرمال با دولت لبنان حاصل میشود و شیعیان لبنان نیز تشویق میشوند تا در چارچوب دمکراسی در نظم سیاسی لبنان مشارکت کنند و حقوق خود را مطالبه نمایند.
ایران در جایگاه حامی حقوق آنها قرار میگیرد و سعی میکند از مزیت آنها برای بهینه سازی رابطه دو کشور و پیشبرد سیاستهای خود استفاده نماید. نه اینکه عملا عرصه سیاسی لبنان گروگان خط مشی سیاسی، عقیدتی و نظامی حزبالله شود که لزوما در چارچوب واحد سیاسی لبنان عمل نمیکند. بررسی روابط ایران و سوریه در سه دهه پیش آشکار میسازد سوریها منافع بیشتری بردهاند.
حفظ رابطه و منافع ملی
اما حال که در سی سال گذشته سرمایهگذاری سنگینی در خصوص نزدیک کردن رابطه ایران و سوریه صورت گرفته است، عقلانیت حکم میکند این رابطه حفظ شود، ولی لازمه آن بازبینی این رابطه و تعریف مجدد آن بر بستر گفتمان متعهد به منافع ملی است.
در نظر گرفتن منافع ملی و دست رد زدن به رویکرد غربستیزانه و مدافع نابودی اسرائیل، نیازمند در نظر گرفتن ملت و کشور سوریه به عنوان طرف مقابل ایران است نه اینکه رابطه با سوریه را به شخص اسد و حاکمیت علویها در سوریه گره زد.
در مناسبات سیاسی بسیار متغیر و پیچیده خاورمیانه، صلاح نیست که روابط خارجی با یک کشور و از جمله سوریه را با حاکمان آن محدود کرد.
در تحلیل آخر مردم و کشور سوریه مهم هستند. سیاست خارجی ایران و نگاه معطوف به سوریه باید از جناحها و جریانهای سیاسی رقیب سوریه فاصله بگیرد.
بعد از بحران دو ساله سوریه و کشته شدن بیش از صد هزار نفر، بشار اسد مشروعیتش را از دست داده و یک کارت سوخته است. کسی که با ملتش به جنگ پرداخته و با راه انداختن حمام خون در هیبت یک دیکتاتور خونخوار ظاهر شده، شایستگی حکمرانی را از دست داده است.
مذمت و نادرستی همراهی با چنین حکومت ستمکاری فقط از منظر اخلاقی و نگاه انتزاعی و روشنفکری به سیاست نیست، بلکه از منظر پراگماتیستی، فنی و کارکرد گرایانه نیز دچار مشکل است.
جایی که خیل عظیمی از انسانها کشته شوند، منافع سیاسی و اقتصادی ارزش ندارد. اما حکومتی که دست به این جنایت میزند دیر یا زود زوال مییابد. آن وقت هزینه سنگین حمایت و کینه و نفرت انباشته شده در مردم سوریه جایی برای حضور ایران در آن کشور نمیگذارد.
احساسات ضد ایرانی در سوریه
در حال حاضر جو ضدایرانی در سوریه بالا گرفته است و دامنه آن به مردم کشورهای عربی نیز سرایت کرده است. طبیعتا چنین وضعیتی تاثیرات منفی بر منافع ملی ایران دارد، بخصوص که منافع خاصی هم از ناحیه ارتباط با حاکمان کنونی سوریه نصیب کشور و مردم ایران نمیشود.
تداوم حضور بشار اسد در قدرت، تنها برای ماجراجویی و ستیزهجویی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی مفید است. در عین حال مزایایی هم برای جریانهای غربستیز دارد.
از منظری دیگر در پارادایم جدید منافع ملی، رعایت صلح، امنیت و کرامت انسانی در همه جای دنیا بخشی از منافع ملی هر کشور است. به عبارت دیگر اگر در هر گوشهای از دنیا مردم قتلعام شوند و یا جنایتهای تروریستی سنگین اتفاق بیفتد، منافع ملی و امنیت ملی کشورهای دیگر نیز به خطر میافتد چون بیثباتی ایجاد شده بر مناسبات جهانی تاثیری منفی میگذارد.
اما خطرناکترین جنبه دخالتهای مخرب حکومت در سوریه و همراهی با جنایتهای بشار اسد، شدت گرفتن خشم و نفرت از ایران در سوریه است. این روند میتواند فضا را برای گسترش حرکتهای تروریستی و ضد انسانی سلفیهای افراطی در داخل خاک ایران باز کند. در این حالت راهبرد جمهوری اسلامی در بردن جبهه درگیری به بیرون از مرزها نتیجه معکوس داده و منجر به بروز نا آرامی و تروریسم در ایران میگردد. این خطر تهدیدی جدی است و نادیده گرفتن آن مشکلاتی را برای امنیت و ثبات کشور ایجاد میکند.
ممکن است عدهای بگویند سقوط اسد، وضعیت را در سوریه بدتر ساخته و نیروهای ضدایرانی حاکم میشوند. این دغدغه قابل اعتنا است. اما پاسخ ان حمایت از اسد نیست. بلکه باید با مخالفت با اسد بر ضرورت انتقال هر چه سریعتر قدرت در سوریه تاکید نمود. آن وقت میتوان در فرایند جایگزینی اسد تاثیرگذار بود.
سود و زیان مناسبات با اسد
در این میان تفکیک بین حکومت و مردم ایران ضرورتی استراتژیک است و چهرههای شاخص اپوزیسیون دمکراسیخواه و مدافعان حقوق بشری باید مخالفت خود را با اعمال بشار اسد و نامشروع بودن حکومت وی اعلام کنند. به موازات، گروههای افراطی و اسلامگرایان جهادی نیز باید محکوم شوند.
کارکرد موثر نیروهای اپوزیسیون ایران اعمال فشار بر حکومت برای متوقف کردن مداخله منفی در سوریه و استفاده از نفوذ خود برای اقناع اسد به کنارهگیری و برگزاری انتخابات آزاد است.
در این صورت ایران میتواند با همراهی با مردم سوریه و حق انتخاب آنها موقعیت خود در سوریه را تا حدی حفظ کند و اجازه ندهد موازنه قوای خارجی به نفع محور عربستان- قطر و ترکیه تغییر یابد. نیروهای سلفی و نزدیک به القاعده بخش کوچکی از مخالفان سوریه هستند. قدرت آنها در عملیات نظامی غیرمتقارن است اما وزن و پایگاه اجتماعی بالایی ندارند.
مردم سوریه به شهادت نظر سنجیها و موضعگیریهای گذشته نظر مثبتی به اسلامگرایی غیر دموکراتیک و گرایشهای افراط را ندارند. خشونت گسترده و نفرتبرانگیز حکومت سوریه و سرسختی بشار اسد عملا فضا را برای رشد جریانهای افراطی در مبارزات سوریه مساعد ساخت. حمایت از اسد منجر به دفع خطر گرایشهای ضد ایرانی در سوریه نمیشود بلکه با تشدید احساسات علیه ایران، نفوذ و عمق نظرات علیه ایران را در جامعه سوریه گسترش میدهد. در غیاب خشونت دولتی حوزه فعالیت سلفیهای تکفیری محدود میشود.
موقعیت علویها در سوریه حساس است آنها اقلیت هستند اگر رویه کنونی اسد به نام علویها تمام شود آنگاه بقاء آنها در دراز مدت در سوریه دشوار میشود. سیاست مناسب در خصوص علویها مشابه شیعیان در لبنان است.
در مجموع مدعای این نوشته این بود که رعایت منافع ملی ایران مستلزم مخالفت با حکومت بشار اسد و همراهی با خواست مردم سوریه است. این رویکرد، یوتوپیایی، انتزاعی و اخلاقی نیست بلکه ارتباط ملموس و عینی با منافع ملی ایران دارد. داوری یاد شده بر این پیش فرض استوار است که پشتیبانی از بشار اسد تنها در قالب تلقی ایدئولوژیک و راهبرد ستیزهجو در سیاست خارجی توجیه و معنا دارد.
نظرها
farid
مگر بیت رهبری دنبال منافع ایران و ایرانی میباشد؟!