ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

جنبه‌های عمده موضوع حمله به اردوگاه اشرف

علی افشاری − حمله به افراد بی‌دفاعی که در محیطی محصور به سر می‌برند و کشتن آنان ، فقط نیاز به زیر پا گذاشتن وجدان انسانی و موازین حقوق بشری دارد.

گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی حمله به اردوگاه اشرف و آمار کشته شدگان، احتمال مشارکت سپاه در فاجعه انسانی یاد شده را افزایش داد.

این اظهارات در کنار بیانیه سپاه پاسداران و نوع موضع گیری رسانه‌های نزدیک به نهاد‌های امنیتی، فرضیه دخالت سپاه در برنامه ریزی و اجرای کشتار اعضای باقی مانده سازمان مجاهدین در اشرف را قوت می‌بخشد.

مانور نهاد‌های وابسته به حکومت ایران بر روی رده مسئولیتی بالای کشته شدگان می‌تواند توجیه کننده حضور احتمالی در این حمله باشد. در صورت درستی فرضیه فوق، هدف حاکمیت و سپاه قدس به عنوان بازوی عملیاتی آن حذف برخی از مسئولان میانی مجاهدین و انتقام گیری و تسویه حساب با آنها بوده است.

اعلامیه شادمانی، دلیلی بر بی‌وجدانی

بیانیه سپاه با ادبیاتی شبیه دوران اول انقلاب به ابراز شادمانی از واقعه تاسف بار حمله به نیروگاه اشرف پرداخته بود و تصویری را بازتاب می‌داد که گویی فتح الفتوحی صورت گرفته است. این در حالی است که در غیاب حفاظت امنیتی دولت عراق، حمله به افراد بی‌دفاعی که در محیطی محصور به سر می‌برند و کشتن آنان، به لحاظ نظامی کار خاصی نیست فقط نیاز به زیر پا گذاشتن وجدان انسانی و موازین حقوق بشری دارد.

برخورد‌هایی که در این حمله با قربانیان شد شنیع و تکان دهنده بود. برخی از اسناد منتشر شده نشان می‌دهد که افراد زخمی در بیمارستان مورد حمله مجدد قرار گرفته و به آنها شلیک شده است.

سه جنبه عمده موضوع

خشونت‌های روی داده از مصادیق جنایت جنگی است و تعارض آشکار با کنواسیون ژنو، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعالیم اسلامی دارد.

• زیر پا گذاشتن فاحش موازین حقوق بشری

بنابراین جنبه اول ماجرای حمله به اشرف نقض و زیر پا گذاشتن فاحش موازین حقوق بشری و اصول انسانی است. از آنجایی که تا کنون دولت عراق مسئولیتی در این خصوص برعهده نگرفته، بنابراین تهاجم یاد شده از مصادیق اقدامات خودسرانه نیز محسوب می‌شود، که مجازات خاص خود را دارد. این تهاجم همچنین نقض حاکمیت ملی عراق نیز هست، چون گروهی در داخل این کشور خودسرانه به افرادی حمله کرده و آنها را کشته‌اند که طبق قرار داد، دولت عراق موظف به حفظ امنیت آنها بوده است. راست آزمایی ادعای عدم مداخله دولت عراق مستلزم برخورد قضایی و امنیتی با تهاجم کنندگان است.

• مسئولیت مشترک دولت عراق و ایران

دومین جنبه عمده ماجرا مسئولیت مشترک دولت عراق و ایران در رخداد یورش غافلگیرانه و مرگبار به اشرف است. موضع گیری‌های مسئولین سپاه فراتر از بی‌رحمی‌ای به صورت اظهار شادمانی است و شائبه حضور جدی در سازماندهی حمله مرگبار به مقر اشرف را به اذهان متبادر می‌کند.

لحن و نوع برخورد صورت گرفته در بیانیه سپاه غیر انسانی و مشابه برخورد‌های کینه توزانه قبیله‌ای و متعلق به دوران قبل از بلوغ تمدنی بشر است. منطق این بیانیه توجیه‌گر مقابله به مثل و شستن خون با خون بوده و به نحوی سخیف انتقام جویی را تجویز می‌کند.

اگر بنا بر استفاده از شیوه غلط انتقام گیری و اعمال خشونت متقابل باشد آنگاه بخشی از نیرو‌های سپاه که در سه دهه پیش مسبب اصلی فجایع در کشور بودند، زیر تیغ خشم و قهر حذف شدگان و آسیب دیدگان قرار می‌گیرند. برقراری صلح و آرامش پایدار در کشور نیازمند نفی روحیه انتقام جویی است وگرنه مدار بسته و سیکل معیوب خشونت جامعه را فرسوده و رنجور خواهد ساخت.

ردیف جنازه‌ها، عکس دیگری که در آلبوم فجایع ایران معاصر بافی می‌ماند

همچنین باید سیر تحولات سازمان مجاهدین خلق را در نظر گرفت. این سازمان از میانه راه دچار مشکلات حاد شد. کسانی که به سرکوب خشن و خونین این جریان در سال‌های نخستین بعد از انقلاب پرداختند و منافذ فعالیت قانونی را بر آنها بستند در سوق یافتن این گروه به فعالیت‌های تروریستی و سپس ضد ملی در همکاری با صدام مقصر هستند. برخورد منصفانه مستلزم در نظر گرفتن همه فاکتور‌ها و پرهیز از یکسویه نگری است.

از زاویه‌ای دیگر مسئولیت خطا‌های بزرگ و غیر قابل اغماض سازمان مجاهدین خلق بر عهده رهبران این سازمان است و اعضای سازمان نقش خاصی نداشته‌اند. ازاینرو تفکیک بین اعضا و مسئولین تصمیم گیر سازمان ضروری است.

• خلط مبحث

اما جنبه دیگری از موضوع که از همه چالش برانگیزتر است خلط مبحث بین دفاع از حقوق با حمایت از عقیده و مواضع سیاسی است. دو نگرش متضاد در این رویکرد با هم شبیه هستند. نخست طرفداران سازمان مجاهدین خلق و یا کسانی که ترجیح می‌دهند مخالفت شان را در این مقطع به تعلیق در بیاورند، هستند. آنها مسئله حمایت از حقوق انسانی اعضا سازمان مجاهدین خلق را به پشتیبانی و یا عدم ابراز مخالفت با مواضع این سازمان پیوند می‌زنند. البته کسانی هم هستند که معتقدند اشاره به تمایزات سیاسی و عقیدتی، حمایت از زاویه انسانی و حقوق بشری را کم فروغ می‌سازد.

در نقطه مقابل این دیدگاه مخالفان و منتقدان سازمان مجاهدین خلق حضور دارند که رویه خصمانه‌ای را با اعضا این سازمان در پیش گرفته‌اند. مدافعان دیدگاه یاد شده نیز حمایت از حقوق شهروندی و انسانی نیرو‌های مجاهدین خلق را به معنای حمایت سیاسی از این سازمان تفسیر می‌کنند و به تخطئه کسانی می‌پردازند که به کشتار و اعمال خشونت بر علیه ساکنان بی دفاع شهر اشرف اعتراض کرده‌اند.

هر دوی این دیدگاه‌ها در غفلت و با بی اعتنایی به تفکیک عقیده و حق اشتراک نظر دارند و علی رغم تفاوت‌های بنیادین، نظرات آنها پسامد مشترکی نیز دارد: نشاندن عقیده و سابقه رفتاری در جایگاهی برتر از شأن انسان. در حالی که بر مبنای فلسفه حقوق بشر، انسان چونان انسان، و انسان دارای پوست، گوشت و خون و به مثابه فاعل شناسایی، مستقل از اعمال و نگرش قبلی و فعلی او دارای حقوق است، و این حقوق تحت هیچ شرایطی از وی قابل سلب نیستند.

از اینرو حتی تبهکار‌ترین مجرمان و جانی‌ترین قاتل‌ها نیز باید از حقوق انسانی‌شان بهره‌مند باشند. مجازات و پیگرد قضایی آنها تابع تشریفات و قانون است. کسی نمی‌تواند به صرف اینکه فردی خطا و تخلف بزرگی کرده است، خودسرانه و بدون حکم دادگاه صالح به اعمال خشونت بر علیه وی بپردازد یا چنین عملی را مشروع و عادلانه به شمار آورد.

 موضوع دفاع از حقوق قربانیان بیدادگری و خشونت ناموجه، نه حیثیت شخصی قربانیان، بلکه ظلم و ستمی است که بر آنان رفته است. ازاینرو اعتراض به کشتار بی رحمانه ساکنان اشرف مرتبط با مواضع، سابقه و موجودیت خاص افراد قربانی نیست بلکه قساوت و نقض حقوقی که در مورد آنان صورت گرفته، موضوع اعتراض و شکایت است.

خشونت ناموجه در تمامی اشکالش و به نحو مطلق محکوم است هیچ فرد و یا گروهی هر چقدر هم اعمال بدی داشته باشد و حقوق دیگران را سلب کرده باشد، نمی‌توان از مصونیت در برابر خشونت نا موجه و سلب حق حیات معاف ساخت. هیچ معیار ملی، مذهبی، عقدیتی و تباری را نمی‌توان بر فراز حقوق عام و سلب ناشدنی انسان‌ها قرار داد.

عمل ظالمانه و نقض حقوق بشر مستقل از خصوصیات شخصی مصداق خشونت، تقبیح می‌گردد. کسانی که کشته شدن اعضای سازمان را نتیجه اعمال تروریستی گذشته آنها دانسته و طبیعی فرض می‌کنند و یا اعتراض به ستم بر آنها را ضروری به شمار نمی‌آورند، باید به این سئوال پاسخ بدهند که آیا برخورد آنها دچار یک تناقض نیست و از منطق مشابهی که سازمان مجاهدین را به خاطر آن شماتت می‌کنند، پیروی نمی‌کند. خشونت اگر بد است برای همه بد است نه برای یک گروه خاص.

بررسی تخلفات هر چقدر هم سنگین باشد رویه و الزامات خاص خودش را دارد. در جاهایی که خشونت در مجازات موجه است، مرجع اعمال خشونت باید دولتی مشروع و بر اساس حکم دادگاهی صالح باشد. حکومت‌های نا مشروع ویا افراد بدون مجوز‌های لازم صلاحیت اعمال خشونت هدفمند و موجه را ندارند. اگر جز این باشد، سنگ بر روی سنگ بند نمی‌شود. بخش‌های مختلفی از جامعه ایران مخالفان‌شان را به خیانت متهم می‌کنند اگر قرار باشد توسل به این مواضع مجوز اعمال خشونت و یا سکوت در برابر قربانی شدن افراد باشد، آنگاه موج خشونت جامعه را فرا خواهد گرفت و آرامش و امنیت همگانی را با اخلال مواجه می‌سازد.

یکی از ارکان پایان‌بخشی به سرکوب دولتی و اشکال ناموجه خشونت در عرصه‌های فردی وسیاسی، محکوم کردن مطلق قتل، شکنجه، مجازات خود سرانه، ترور و انتقام گیری کور است. هر بخش و گروه باید نسبت به سلب حقوق بخش‌های دیگر جامعه و بخصوص مخالفان خود حساس باشد. در این صورت است که پرهیز از اعمال خشونت ناموجه در جامعه نهادینه می‌شود. اما اگر هر جریانی مخالفت با سلب حقوق بنیادین انسان‌ها را مشروط به دایره خودی‌ها و کسانی کند که خط قرمزش نیستند، آنگاه خشونت سیاسی بر جامعه حکمفرما خواهد بود. زمانی می‌توان این پدیده شوم را از سیمای جامعه ایران زدود که اتکاء به این شیوه‌های غیر انسانی تابو شود و عبور از آن بسیار پر هزینه باشد.

اجماع همه گرایش‌های سیاسی وعقیدتی ایران حول مخالفت مطلق با سلب حقوق انسانی مستقل از اندیشه و اعمال شهروندان، کلیدی اصلی و مولفه‌ای استراتژیک در توسعه و تثبیت جامعه مدنی و توسعه سیاسی وفرهنگی در کشور است.

در این پارادایم نیرو‌های حکومت وحتی تند خو‌ترین بخش‌های آن نیز که دست اندر کار سرکوب، بیداد و پرونده سازی برای مردم ایران بوده‌اند، نیز مستحق مصونیت از اعمال خشونت نا موجه هستند و حقوق انسانی آنها باید مراعات گردد. انسان هر چقدر هم سقوط کند باز حقوق بنیادینش را از دست نمی‌دهد.

کسانی نیز که مرز بین دفاع سیاسی وحمایت حقوق بشری و انسانی را مخدوش می‌کنند، عملا و نا خواسته فضا را برای جزیره‌وار کردن عرصه دفاع از حقوق انسان‌ها مساعد می‌سازند. وقتی پای سیاست و دفاع ایدئولوژیک پیش می‌آید و لازمه حمایت، همراهی و یا عدم ابراز مخالفت با مواضع سیاسی و عقیدتی سوژه می‌شود، آنگاه قدم‌های حمایت کنندگان سست می‌شود و افراد به دلیل حفظ تمایزات و عدم پرداخت هزینه غیر ضروری از دفاع از حقوق دیگری و مخالف روی گردان می‌شوند. این مورد با توجه به حساسیت‌های موجود در مورد سازمان مجاهدین خلق برجستگی و نمود بیشتری دارد.

شباهت حمله به اشرف با کشتار زندانیان در سال ۱۳۶۷

ماجرای حمله فاجعه بار به اشرف شباهت‌های در خور اعتنایی با اعدام‌های جمعی و فراگیر زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ دارد. منطق و انگیزه‌های پشت هر دو جریان یکسان است.

همان دلایلی که در آن سال‌ها منجر به محکومیت آن جنایت بزرگ شد در مورد کشتار اخیر اعضا سازمان مجاهدین خلق نیز صدق می‌کند. این رویداد تلخ فرصتی است تا شرایط آن دوره را بازنگری کرد و به سترگی و اهمیت کار شجاعانه آیت الله منتظری برد.

آیت الله منتظری در زمانی به اعدام زندانیان از جمله زندانیان سازمان مجاهدین خلق اعتراض کرد که مدت زمان کوتاهی از عملیات "فروغ جاویدان"/"مرصاد" می‌گذشت. سازمان مجاهدین خلق به مبارزه با جمهوری اسلامی مشغول بود و تضاد عقیدیی و سیاسی بین آیت الله منتظری و رهبران سازمان مجاهدین خلق بر قرار بود ولی آیت‌الله منتظری به وظیفه انسانی خود عمل کرد. اکنون تاریخ از وی تجلیل می‌کند نه از کسانی که در آن زمان یا مقابل وی ایستادند و یا عمل متهورانه و انسانی او را از منظر تعارض با مصلحت سیاسی زیر سئوال بردند.

نیرو‌هایی که در اشرف باقی مانده بودند در محیطی محصور قرار داشتند و فرایند خروج آنها از عراق در حال طی شدن بود. بنا بر برخی روایت‌ها آنها مشغول جمع آوری اثاثیه و اموال سازمان‌شان و فروش آنها به نیرو‌های محلی بودند. پس دیگر اشرف به عناون مرکز تجمع و فرماندهی عملیات برای سازمان مجاهدین خلق موضوعیت نداشت بنابراین قربانی شدن این افراد را نمی‌توان ناشی از اصرار آنها بر ماندن در اشرف به هر قیمتی دانست. آنان در جایی محصور بودند، چونان زندانی. حمله به آنان، حمله به گروهی زندانی بود. در بررسی فاجعه حمله به اشرف بایستی به این نکته توجه ویژه‌ای داشت.

در همین زمینه

شیرین عبادی: هر دو حکومت ایران و عراق در کشتار “اشرف” مسئولیت دارند

یک نماینده مجلس عراق: همکاری‌های حکومت ایران و عراق علیه مجاهدین

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس»: حمله به اشرف مهم‌تر از عملیات مرصاد بود - سپیده دم

    [...] قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی «قدس» در کنار علی‌ خامنه‌ایعلی افشاری: گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی... [...]

  • قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس»: حمله به اشرف مهم‌تر از عملیات مرصاد بود | golparipour

    [...] قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی «قدس» در کنار علی‌ خامنه‌ایعلی افشاری: گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی... [...]

  • قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس»: حمله به اشرف مهم‌تر از عملیات مرصاد بود | zanyarmoradi

    [...] قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی «قدس» در کنار علی‌ خامنه‌ایعلی افشاری: گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی... [...]

  • قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس»: حمله به اشرف مهم‌تر از عملیات مرصاد بود « loghmanmoradi

    [...] قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی «قدس» در کنار علی‌ خامنه‌ایعلی افشاری: گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی... [...]

  • قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی «قدس»: حمله به اشرف مهم‌تر از عملیات مرصاد بود | houshangrezai

    [...] قاسم سلیمانی٬ فرمانده نیروی «قدس» در کنار علی‌ خامنه‌ایعلی افشاری: گزارش سردار قاسم سلیمانی به مجلس خبرگان در خصوص چگونگی... [...]

  • رحمان سنجابی پور

    مگر این ها نیروهای نظامی و شبه نظامی مخالف رژیم نبودند؟ اینها تسلیم دولت امریکا شدند نه دولت ایران. در نتیجه همچنان با ایران در حال جنگ بسر می بردند و می برند و رژیم ایران هم با اینان به مانند دشمن رفتار می کند. در ضمن بدون سند و مدرک هر چه بگویید حدس و گمان است و نه چیزی دیگر. باید ثابت بشود دولت ایران اینها را کشته است.

  • dara

    در جواب  رحمان سنجابی پور: کجایی هستی برادر؟  اینها که اسلحه نداشتند.  یک عده جنایتکارعراقی وسپاه قدس  که صورتشان را از شرم و ترس  پوشانده بودند با اسلحه و خمپاره به اینها حمله و از فاصله نزدیک در صورتشان شلیک میکنند.   همانگونه که فرخزاد را تکه تکه کردند.  چون گفته بود نوجوانان بسیجی اسیر عراق  در جنگ ۸ ساله  مورد تجاوز   جنسی  سربازان عراقی قرار میگیرند و  فعالیت در حمایت و آزادی  آنها میکرد.  حکومت ایران با همه جوانان ایرانی اینطور عمل میکند: سهراب٬ ندا٬ ستار.......تا به چپاول و غارت ادامه دهند. 

  • dara

    آيت‌الله شريعتمداری، تداوم جنگ، کشتار ۶۷ و... يادآوری به خاتمی، مجتبی واحدی .............. هنوز چند ماهی پيروزی انقلاب نگذشته بود که حوادث ترکمن صحرا و پس از آن کردستان، به اهرمی برای سرکوب آزادی ها تبديل شد . در آن زمان سران حکومت ادعا می کردند افشای برخی نابسامانی ها موجب سوء استفاده دشمنان خارجی انقلاب خواهد شد و دارندگان رسانه های بزرگ جهانی را در اقدامات فريب دهنده خود به منظور برهم زدن آرامش در داخل کشورياری می کند. در يک کلام به اين بهانه که نبايد به آسياب اقتدار گرايان جهان آب ريخت ،بستن دهانها و سرکوب رسانه ها را توجيه کردند. نمی توان انکار کرد که توانايی حکومت در وحشت آفرينی ازخطر اقتدار گرايان جهانی تا آنجا بود که بسياری از انقلابيون و زجرکشيدگان از سرکوب نيز به کاروانی پيوستند که جلودار آن آيت اله خمينی بود و سرکوب آزادی بيان و قلم را امری مقدس بر می شمرد. در همان فضا، بزرگانی همچون مرحوم آيت اله شريعتمداری به زندان خانگی افتادند و ميهن پرستانی همچون مهندس امير انتظام ، بهترين سال های زندگی خود را در بدترين زندانهای جمهوری اسلامی سپری کردند اما اغلب سياستمدارانی که امروز اصلاح طلب ناميده می شوند ساکت ماندند مبادا آب به آسياب دشمنان داخلی و خارجی ريخته شود.زندانی شدن برخی شخصيت های ملی ومذهبی، تنها ثمره سکوت مصلحت انديشانه برخی از آزاديخواهان سابق نبود . هنوز بستن دهان ها به بهانه جلوگيری از تضعيف انقلاب نو پا ادامه داشت که صدام با حمايت بسياری از حکام عرب و قدرت های شرقی و غربی ،به ايران حمله کرد . بسياری از کسانی که در دوره جنگ به بهانه حفظ يکپارچگی کشور در برابر دشمن خارجی ، چشم بر مظالم و مفاسد بستند شايد نمی دانستند که سکوت ايشان در برابر سياست های حاکم ، قدرت مسلط بر کشور را به « عدم پاسخگويی » در همه زمينه ها عادت می دهد . جنگ ويرانگر و خانمانسوز با عراق ، هشت سال به طول انجاميد اما همه کسانی که امروز بر بيهودگی ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر تأکيد می کنند سکوت پيشه ساختند. در واقع به بهانه جلوگيری از سوء استفاده دشمن، بزرگترين دشمنی در حق ملت و کشور ايران اعمال گرديد . سکوت در برابر ادامه جنگ ،هزينه ای معادل هزاران ميليارد دلار خسارت مادی و قربانی شدن صدها هزار زن و مرد مظلوم ايرانی را بر دوش ملت ايران گذاشت. جنگ هنوز به پايان نرسيده بود که يکی از ننگ آورترين اقدامات نظام يعنی اعدام ناگهانی صدها زندانی در يک دوره چندروزه انجام شد *. اين بار هم «ادامه خطر دشمن خارجی »و هراس افکنی از يک نيروی معارض داخلی، بهانه به دست نيروهای داخلی داد تا دربرابر يکی از بزرگترين جنايات نظام، سکوت کنند. لابد آن روزهم محمد خاتمی هايی بوده اند و اعتراض به خودی ها به خاطر آن جنايت را «ريختن آب به آسياب دشمن » می دانسته و عدم مچ گيری را توصيه می کرده اند. هرچه از سالهای نخستين انقلاب گذشت علاقه حکومت به «سکوتِ خودی و غيرخودی » در مقابل مفاسد و مظالم ، افزايش يافت والبته به موازات آن بر طيف قربانيان اين سکوت های مصلحت انديشانه يا کاسبکارانه افزوده شد. اگر در سالهای نخستين استقرار جمهوری اسلامی، رقبای احتمالی ومخالفان سرشناس آيت اله خمينی وبه حبس وحصر می رفتند در پايان دهه نخست از پيروزی انقلاب، کم کم نوبت به کسانی رسيد که سکوت خود نسبت به همه کژی ها را مقدس می شمردند زيرا به گمان آنها، فرياد اعتراض می توانست آب به آسياب دشمن بريزد. البته در گزينش قربانيان جديد، قبل از همه نوبت به برخی همراهان اوليه انقلاب رسيد که قبل از ديگران در برابر کج روی های نظام،قد علم کرده بودند. آيت اله منتظری شايد با توجيهی شبيه به آنچه امروز خاتمی می گويد در برابر حبس خانگی آيت اله شريعتمداری و آيت اله روحانی در قم وحصر آيت اله قمی در مشهد سکوت کرده بود .او به تداوم بيهوده و هزينه ساز جنگ هم به صورت جدی اعتراض نکرد زيرا احتمالا فکر می کرد نبايد در مقابل دشمنانی که همه ابزارهای تبليغاتی را در اختيار دارند ،نظام مورد علاقه خود را تضعيف کند و آب به آسياب دشمنانی بريزد که با گفتمان انقلاب دشمنی دارند.اما آنگاه که همين آيت اله منتظری نتوانست شاهد برخی ظلم ها و فسادها باشد و لب به اعتراض گشود اعتـراض های او را تاب نياوردند زيرا برای معتادان به «آرامشِ گورستانی »هيچ نوع جنجالی قابل تحمل نيست . آيت اله منتظری با رفتن به حصر خانگی در سال هفتاد وهفت در واقع تاوان اعتراضاتی را پرداخت که از سال ۱۳۶۷ وپس از کشتار شرم آور زندانيان سياسی آغاز کرده بود . درآن زمان گروهی از سياستمداران اصلاح طلب با سکوت خود،عملاً مهر تأييد بر اقدام حاکميت - حصر آيت اله منتظری - زدند .آنها ظاهراً می دانستند شرط ادامه حضور در حاکميت ،تن دادن به اعتياد حکومت است :اعتياد به «مجيز شنيدن و تنفر از گوش سپردن به اعتراض »، غافل از اينکه اين اعتياد هرروز جلوه های جديد می يابد و روزی دامن گير تن دهندگان به آن خواهد شد. اکنون به سخن اخير خاتمی بازمی گردم . او از ياران اصلاح طلب خويش خواسته تا اطلاع ثانوی از مچ گيری درون جناحی خودداری کنند. اين سخن در آستانه تنظيم روابط جديد اصلاح طلبان حکومتی با نظام و ورود برخی از آنان به بدنه دولت بيان شده است. يعنی درست در شرايطی که احتمال افزايش کجروی اصلاح طلبان می رود و هم زمان با زير سؤال بردن برخی واقعيت های تاريخی توسط سعيد حجاريان، محمد علی نجفی وتعدادی از مشتاقان حکومت، خاتمی توصيه به "سکوت درون جبهه ای "می کند تا مبادا انحصار طلبان سوء استفاده کنند. گويی با مخفی نگهداشتن دستوری ضعف ها، خطاکاران به "خود اصلاحی" دست خواهند زد. توصيه خاتمی هيچ تأثير واقعی بر درک مردم از واقعيت های جامعه ندارد. اما بسته شدن مسير انتقاد در رسانه های اصلاح طلب، از يک سو منجر به "عادی سازی معامله پشت پرده گروهی از اصلاح طلبان برای بازگشت به حکومت" خواهد شد در حالی که هزينه اين زد و بند ،مشروعيت بخشی به اقدامات ظالمانه و پُرمفسده رهبر و عوامل اوست. از سوی ديگر سران نظام را آسوده خاطر خواهد کرد که مسابقه برای ورود به " کمپ اصلاح طلبان پشيمان " و کسانی که به خواسته های جنبش سبز پشت می کنند حتی در ميان "تريبون داران اصلاح طلب " نيز با مخالفت جدی مواجه نخواهد شد. بخشی از اصلاح طلبان که خاتمی دستور توقف انتقاد از آنها را صادر کرده، هم اکنون در جمع شرکا يا مباشران دولت قرار گرفته اند و عدم انتقاد از ايشان به معنای ادامه همان روندی است که در سی و پنج سال گذشته وجود داشته است. در اين سه و نيم دهه ،به بهانه " نريختن آب به آسياب دشمنان داخلی يا خارجی " ،بسياری از ضعف ها پنهان مانده و موجب عقب ماندگی کشور يا ظلم های غير قابل جبران به هموطنان شده است. آنچه خاتمی از همفکران خود خواسته ، همان چيزی است که سيد علی خامنه ای هم از پيروان خود می خواهد. در همه سالهای گذشته، ادعای خامنه ای و عوامل او ، اين بوده که نظام ، با دشمنانی در داخل و خارج مواجه است و نبايد در مقابل آنها جبهه حاکميت را تضعيف کرد.قبل از او هم نزديکان آيت اله خمينی همين خواسته را از همه فعالان سياسی و مذهبی داشتند.طُرفه آنکه در آن دوران، گاه بدون درخواست علنی آقای خمينی ياران چپ گرا و راست گرای او ـ اصلاح طلبان و محافظه کاران فعلی ـ داوطلبانه ، سکوت اختيار می کردند. امروز با نگاهی گذرا به سرنوشت کشور در سه دهه گذشته می توان ثمره « سکوت برای جلوگيری از سوء استفاده غير خودی ها » را ديد.تداوم نابخردانه جنگ و تحميل ميلياردها دلار خسارت به کشور در کنار قربانی شدن دهها هزار ايرانی غيرتمند، ثمره سکوت آن دوران وشرايط تأسف بار ايران در همه عرصه های داخلی و خارجی، دستاورد تداوم سکوت در دوره رهبری سيد علی خامنه ای است. آقای خاتمی لابد توصيه خرداد ماه يکهزار وسيصد وپنجاه ونه سيد احمد خمينی را به ياد دارد.روز بيست ودوم خرداد سال پنجاه ونه ،سازمان مجاهدين خلق در ورزشگاه امجديه مراسمی برگزار می کرد که توسط عناصر حزب الهی به خون کشيده شد . دو روز بعد از آن حادثه،سيد احمد خمينی در گفتگويی، اين پرسش را مطرح کرد که «چرا اگر به فلان مرکز نماز جمعه حمله شود حتی گربه ای که در خانه حمله کنندگان هست نيز شناسايی می شود اما در روز روشن به يک تجمع قانونی حمله می شود و هيچکس پاسخگو نيست».اندکی بعد از اين حادثه، ادعای کودتا در کشور ، همه مسائل را به حاشيه برد. پس از آن هم جنگ آغاز شد و تضييع حقوق مردم به امری عادی تبديل گرديد. البته تا مدتی ، برخی از مقامات حکومتی ، همچنان در خصوص پاسداشت آزادی ها سخن می گفتند.مثلا سيد احمد خمينی در نامه ای که روز بيست و هشتم بهمن ماه پنجاه و نه در روزنامه کيهان به چاپ رسيد ضرب و شتم شيخ حسن لاهوتی در رشت و سکوت اکثر دست اندرکاران نظام در برابر آن را به باد انتقاد گرفت.او ازجمله خاتمی و دعايی - نمايندگان آيت اله خمينی در کيهان و اطلاعات - را مورد خطاب قرار داد:« عزيزانم دعايی و خاتمی ! چرا ساکتيد و هيچ نمی گوييد؟چه مرگمان شده است؟لابدشما هم استدلالتان اين است که اگر فرياد برآوريد ....ضدانقلاب از آن سوء استفاده می کند». اما به تدريج سيداحمد خمينی هم در کنار کسانی قرار گرفت که « به خاطر جلوگيری از سوء استفاده ضد انقلاب ، ظلم ها را می ديدند و سکوت می کردند». نتيجه اينکه سيد احمد خمينی از موضع اعتراض به قتل يک نفر در حادثه امجديه، به موضع سکوت در برابر اعدام يک شبه صدها تن رسيد. اين تغيير موضع از عوامل مختلفی ريشه می گرفت امايقيناً نمی توان سکوت های مصلحت انديشانه و گاه کاسبکارانه که همه آنها با توجيه جلوگيری از سوء استفاده اغيار صورت می گرفت را در نهادينه شدن «حق کشی های روز افزون» بی تأثير دانست. سيد محمد خاتمی خود از نزديک روند تثبيت تک صدايی در کشور به بهانه «جلوگيری از سوء استفاده دشمن» را شاهد بوده است .لذا بسيار عجيب است که بار ديگر همان «سکوتِ ديکتاتورپرور» را توصيه می کند. او اگر لحظاتی خاطرات خود را مرور نمايد درخواهد يافت که که از حصر آيت اله شريعتمداری تا حصر آيت اله منتظری، از بازداشت سخن گوی دولت بازرگان - مهندس اميرانتظام - تا حبس نايب رئيس مجلس اصلاحات - مهندس بهزاد نبوی -، از توقيف روزنامه ميزان مهندس بازرگان تا توقيف اعتماد ملی کروبی و از تداوم نابخردانه جنگ با عراق تا دشمن تراشی ابلهانه خامنه ای و احمدی نژاد، مسيری طی شد که هموار کننده آن مسير، بستن تدريجی زبان ها به بهانه جلوگيری از سوء استقاده دشمن بود. پس شايسته نيست کسانی که داعيه مبارزه با ديکتاتوری را دارند توجيه گر عامل اصلی نهادينه شدن تک صدايی در کشور باشند و اقدام خود را مبارزه با انحصار طلبان ضد دموکراسی بنامند

  • پيام

    البته مطلب بسيار خوبي هست هم ازلحاظ حقوقي وهم از لحاظ ديدگاه سياسي بسيار جالب بود واقعا من فكر ميكنم كه شما بعنوان يك سايت مسئوليت داريد كه ازاين جنايت وحشيانه پاسدار قاسم سليماني براحتي عبور نكنيد وازمنظرهاي مختلف آنرا بررسي كنيد تا تمام مردم ما اين رژيمي كه بخود اجازه ميدهد براحتي آدم بكشد وهدف اصلي اش دراين مورد اين است كه هرچه بيشتر ازاينها قرباني بگيرد وپس ازاين همه سال كشتار اين پاسداران جاني ازكشتن خسته نمي شوند وانگار قصد كناررفتن ندارند براي ايران وايراني رژيم پاسداران ازهردشمني دشمن تر بوده وهستند پيروزباشيد

  • وحید

    چند نکته درباره سازمان مجاهدین و اتفاقات اخیر در پادگان اشرف میتوان گفت: چرا بعضی انتظار دارند این باصطلاح حمله و کشتار محکوم شود؟ هنوز بعد از چندین روز معلوم نیست اصل قضیه چه بوده است. چند نفر در این حادثه کشته شده اند؟ چند نفر مجروحند؟ مهاجمین چگونه به پادگان وارد شده اند؟ مگر نیروهای عراقی و نیز نگهبان های خود سازمان دائما مراقب و محافظ این مرکز نیستند؟ چرا هیچ خبرنگار مستقلی اجازه پیدا نکرده به ان منطقه برود و گزارش دقیقی از حادثه تهیه کند؟ ایا خبرنگاران بی بی سی مثلا میتوانند اینکار را بکنند؟ چرا با مجروحان و شاهدان حادثه مصاحبه نمیشود تا بتوان تا حدودی به اصل ماجرا پی برد؟ ابهامات جدی وجود دارد که قضیه کشتن کسانی با دست بسته چه بوده است. ایا اینها را مهاجمین کشته اند یا این یک تصفیه درون گروهی بوده است؟ چند نفر در حمله به اشرف نقش داشته اند؟ فیلم های گرفته شده که ادعا میشود مربوط به این حمله است توسط چه کسانی بریده و ادیت شده است و چگونه بدشت رسانه های اروپا رسیده است؟ چرا مسعود رجوی که رهبر و مسوول مستقیم این مسائل است هیچ اظهارنظری در این باره نکرده است؟ این انتظار بسیار بیجا و غیر منطقی است که کسی انتظار داشته باشد افکار عمومی و افراد مستقل بدون اینکه بدانند اصل قضیه چه بوده و این افراد چگونه کشته شده اند صرفا حکومت ایران را محکوم کنند و انرا قاتل بنامند. سازمان مجاهدین حتی در این مرحله بحرانی و با وجود کشته شدن بیش از 50 نفر از اعضایش این احترام را برای دیگران و افکار عمومی قایل نیست که روایت مستند و واقعی و دستکاری نشده ای از این حادثه بدست دهد. انها انتظار دارند افکار عمومی و ناظران بیرونی روایت انها را دربست بی هیچ سوال و اشکال و انتقادی بپذیرند. این بسیار شرم اور و تاسف بار است. من شخصا تا وقتی ندانم اصل ماجرا چه بوده است و چه کسی این افراد را کشته است و چرا اینها دست بسته بوده اند و قضیه ربوده شدن 7 نفر از اینها چیست هرگز چیزی مبهم و نامشخص و نامعلومی را محکوم نخواهم کرد. یک سوال دیگر: ایا هیچیک از دولت های دمراتیک و مقتدر اجازه میدهند گروهی در خاک کشور انها پادگان یا اردوگاهی تاسی کند و اجازه دسترسی ئ بازرسی از ان مرکز را به ماموران رسمی و دولتی ندهد؟ ایا کشورهای امریکا و چین و سویس و روسیه و اسراییل و چین به کسی یا سازمانی چنین اجازه ای را میدهد؟ پس چرا از دولت عراق انتظار دارند با وجود تمام تکبر و غرور و لجبازی کودکانه سازمان مجاهدین باز هم با اینها راه بیاید و از گل بالاتر به انها نگوید؟ اینها و بسی بیش از اینها مطالبی است که مردم ایران و روشنفکران و دانشجویان و نخبگان مقیم داخل و خارج کشور بدرستی و بخوبی میدانند و میفهمند. ایا رسانه ها و دولت ها هم این مطلب را متوجه اند؟