پانزدهمین سالروز درگذشت آکیرا کروساوا، فیلمساز سرشناس ژاپن
آکیرا کروساوا، استاد تردید
در آثار آکیرا کروساوا با شخصیتهایی آشنا میشویم که سنتها و اتوریته بزرگان را به چالش میکشند. او استاد تردید در درستی حقیقت است.
اگر میخواهیم به اهمیت آکیرا کروساوا، فیلمساز سرشناس ژاپنی پی ببریم، کافیست در نظر داشته باشیم که هالیوود تاکنون از روی «هفت سامورایی» (۱۹۵۴) شش فیلم سینمایی ساخته است و فیلمسازان بزرگی مانند فرانسیس فورد کاپولا هم از او به عنوان استاد مسلم سینما یاد کردهاند.
۱۵شهریور (۶ سپتامبر) مصادف است با پانزدهمین سالگرد درگذشت آکیرا کروساوا، استاد تردید در سینمای ژاپن.
با کدام قطعیت میتوان از کارگردانی سخن گفت که مهمترین درونمایه آثارش عدم قطعیت است؟
مهمترین ویژگی فیلمهای کروساوا نماهایی باز است پر از جنب و جوش و آمد و شد شخصیتها. در این نماها او آرامش و تحرک، خشونت و سکوت را در کنار هم قرار میدهد.
با این حال قطعاً کروساوا یکی از مهمترین فیلمسازان ژاپن و یکی از اساتید سینمای جهان است. قاطعیت او در سر صحنه مثالزدنی بود، تا آن حد که روزنامهنگاران ژاپنی به او لقب «امپراطور» داده بودند.
کروساوا در فیلمهایی مانند «کاگهموشا» (۱۹۸۰) یا «ران» (۱۹۸۵) بر پایه تراژدی شاه لیر از شکسپیر تصویرگر صحنههای باشکوه نبردهای تاریخی است. در «هفت سامورایی» (۱۹۵۴) جنگجویانی را نشان میدهد که مسحور سلاح شدهاند. مهمترین ویژگی فیلمهای او نماهایی باز است پر از جنب و جوش و آمد و شد شخصیتها. او این نماها را با الهام از منبتکاریهای ژاپنی روی چوب آفریده است. در این نماها او آرامش و تحرک، خشونت و سکوت را در کنار هم قرار میدهد.
بهرغم اینکه کروساوا از بنمایههای کهن فرهنگی ژاپن بسیار تأثیر گرفته است، اما او غیر ژاپنیترین کارگردان سینمای ژاپن هم هست. کروساوا تلاش میکرد با سینمایش یک گفتوگوی فرهنگی بین شرق و غرب به وجود آورد. او بر اساس «ابله»(۱۹۵۱) داستایوفسکی، «در اعماق» (۱۹۵۷) ماکسیم گورکی و «مکبث» و «شاهلیر» شکسپیر فیلمهایی ساخت.
کروساوا با فرهنگ «ایثارگری» در ژاپن که فردیت و خواستههای فرد را نفی میکند و خواهان آن است که فرد از روی آرمانخواهی جانش را هم فدا کند، میانه خوبی نداشت. در فیلمهای او، برای مثال در «ران» (۱۹۸۵) که درباره سقوط خونین یک خاندان پادشاهی در ژاپن است، با شخصیتهایی خردمند، یا ماجراجو و همچنین خودخواه آشنا میشویم که سنتها و اتوریته پدران را به چالش میکشند.
در «ران» وقتی که پادشاه کشورش را بین سه فرزندش تقسیم میکند، سابورو که کوچکترین فرزند پادشاه است از واهمه اختلافاتی که ممکن است در آینده بین او و برادرانش به وجود بیاید، به پدرش، به پادشاه میگوید: «باز هم یکی از همان سخنرانیهایی مسخرهات را شنیدیم.»
و به او میگوید: « شما مثل یک دروازه هستید. تصمیم ناگهانی شما مضحک است. یا خرفت شدهاید یا دیوانهاید.»
پادشاه پاسخ میدهد: «خرفت یا دیوانه؟»
و سابورو میگوید: «بله. پدر. خرفت. دیوانه»
و پادشاه به تحکم میگوید: « ساکت! به چه جرأتی به پدرت اینچنین توهین میکنی؟»
در برخی از آثار کروساوا با شخصیتهایی خردمند، یا ماجراجو و همچنین خودخواه آشنا میشویم که سنتها و اتوریته پدران را به چالش میکشند.
آکیرا کروساوا در ۲۳ مارچ ۱۹۱۰ در یک خانواده سامورایی بسیار کهنسال چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۹۸ هم در دامن همان خانواده چشم بر جهان فروبست. او به نسلی از ژاپنیها تعلق دارد که بر ضد سنتها و شایستها و نبایستهای نسل پیش از خودشان قیام میکنند. پدر کروساوا که افسری بود در ارتش امپراطور، قصد داشت او را با تربیت نظامی پرورش دهد، اما کروساوا کمال مطلوب و آرزوهای پدرش را برنیاورد. او که تحت تأثیر شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم قرار داشت، پس از جنگ از سنتها در ژاپن بیش از پیش فاصله گرفت. او بر آن بود که دموکراسی و آزادی هنگامی پایدار است که فرد بتواند با همه تناقضهای درونیاش فردیتش را آشکار کند.
شخصیتهایی که کروساوا در آثارش میآفریند، از ژرفای شخصیتی نمایشنامههای شکسپیر برخوردارند و از دوگانگی رنج میبرند. یکی از این شخصیتهای دوگانه اما ژرف، شخصیت دزد در فیلم «در اعماق» (۱۹۵۷) است که کروساوا بر اساس نمایشنامه گورکی ساخت. این شخصیت بهتدریج دگرگون میشود و او که در ابتدا یک دزد است، برای اینکه انسان بهتری باشد، به مذهب گرایش پیدا میکند.
«تو آدم خوشمشربی هستی. داستانهایی هم که از خودت درمیآوری شنیدنی هستند. اما نمیشود باورشان کرد. باز هم از این داستانها تعریف کن. خوشمان میآید. اما اعتراف کن که اینها افسانهاند. کی علاقهای دارد به شنیدن حقیقت در این کثافتدونی؟» (در اعماق)
این اندیشه که نیک را از بد و خیر را از شر نمیتوان تفکیک کرد و حقیقت همواره برساخته انسان است و به این بستگی دارد که انسان از چه زاویهای به یک موضوع نگاه کند، در «راشومون» (۱۹۵۰) حتی به شیوه روایت سینمایی کروساوا هم شکل میدهد. در این فیلم کروساوا در چهار فصل، داستان دزدی را روایت میکند که در قرن دوازدهم زندگی میکند. او روزی به یک مرد مسافر و همسرش حمله میکند، مرد را میکشد و به همسر او هم تجاوز میکند. سپس از دریچه چشم شخصیتهایی متعدد این واقعه بازگو میشود و هر کس روایت متفاوتی از آنچه که اتفاق افتاده بهدست میدهد. آنها بدون آنکه تمامی حقیقت را بیان کرده باشند، هر یک تصور دلخواهشان از این واقعه و گوشه و زاویهای از آن را بیان میکنند.
زن تجاوزشده میگوید: «دست و پای شوهرم را بسته بود. وقتی این صحنه را دیدم، دست بردم به خنجرم. اما من که یک زن ضعیف هستم چه کاری از دستم برمیآمد. من درمانده بودم.» (راشومون)
کروساوا اعتقاد داشت که با «راشومون» (۱۹۵۰) میتوان زیباشناسی او و کلیت آثارش را درک کرد. وقتی در سال ۱۹۵۰ شرح حالش (اتوبیوگرافی) را منتشر کرد، این کتاب را با خاطراتش از چگونگی فیلمبرداری و ساخت فیلم «راشومون» به پایان برد.
کروساوا نوشت: «او که فیلمی میسازد درباره انسانهایی که از حقیقت گریزاناند، پس از به پایان رساندن فیلمی مانند "راشومون" دیگر نمیتواند دست به قلم ببرد و زندگینامه بنویسد. زیرا آنگاه برای او این پرسش مطرح میشود که تلاش برای نوشتن بیوگرافی آیا جز این است که مثل شخصیتهای راشومون، انسان تلاش میکند حقیقت را به گونهای قلب کند که خودش را موجه جلوه دهد؟» (شرح حال کروساوا)
در تاریخ سینمای جهان بهندرت میتوان فیلمسازی را یافت که مانند کروساوا از نظر اخلاقی به این ایده پایبند بوده باشد که در جهان هیچ قطعیتی وجود ندارد.
نظرها
طاها
کروساوا استادِ مسلمِ سینماست و هیچگاه هم از یاد نمیرود.
راس الغول
اگرواقعا این حرف رو زده حرف بی خودی بوده. چون اگر در جهان هیچ قطعیتی وجود ندارد، هیمن جمله هم نمی تواند قطعی باشد، و اگر حقیقت هماره برساخته انسان است، همین جمله آخر هم حقیقتی است برساخته انسان، پس مطلق نیست و به جای اول بازمی گردیم. آخر نمی دانم چرا ملت دو دقیقه *** فکر نمی کنند.