پیشینههای تاریخی سکولاریسم هند: آشوکا شاه فیلسوف و زاهد
آشوکا درشقاوت و مروت همان راهی را پیمود که وزیر و آموزگار اجدادیاش کائوتیلیا به او اشارت داد.
مهرداد صمدزاده – در بخش پیشین از این مجموعه مقالات به تشرح سنت سکولار هند باستان به روایت از آرتاشاسترای کائوتیلیا پرداختیم. این سنت مبین دو نکته اساسی است:
۱) جدایی دین از حکومت و کاهش تبعیضهای مذهبی اگرچه از ویژگیهای سکولاریسم عصر مدرن هستند، اما در نوع پیشامدرن آن نیز دیده میشوند.
۲) رواداری مذهبی نه عامل سازنده سکولاریسم که بیانی است از توازن وهمگونی اجتماعی که با اتخاذ سیاستهای عادلانه تحقق مییابد. اندیشه تساهل یا رواداری مذهبی خود ابتکاری است مدرن که عملکرد آن در حذف یا تحریف گذشته تاریخی نمود مییابد.
با نظرداشت این دو نکته، اینک به دوران فرمانروایی آشوکا مینگریم و با تمرکز بر سیاستهای کلی او نمونه دیگری از پیشینههای سکولاریسم این سرزمین را برجسته میسازیم.
آشوکا
آشوکا درشقاوت و مروت همان راهی را پیمود که وزیر و آموزگار اجدادیاش کائوتیلیا به او اشارت داد. هشت سال نخست از سلطنت سی و هفت ساله او نمایانگر یکی از خونینترین دوران تاریخ باستان وبه تعبیری کل تاریخ هند است. روایات در باب خشونتهای اعمال شده توسط او در این دوره بسیارند، از جمله در آتش افکندن سوشیم، برادر مدعی سلطنت، و قتل عام 98 تن دیگراز برادران دیگر که راه را برای دستیابی او به تاج و تخت هموارکردند. همچنین گفته میشود که آشوکا دراولین سالهای فرمانروایی بیش از ۵۰۰ تن از زنان حرم خود را کشت، تنها به این دلیل که او را زشت خطاب کرده بودند.
اما آنچه که به استناد تاریخ بر خونخواری آشوکا صحه میگذارد شقاوت او در جنگ کالینگا Kalinga) ایالت کنونی Orissa و مناطق شمالی ایالت (Andhra Pradesh است که به اذعان خود او منجر به کشتار صد هزار نفر و اخراج صد و پنجاه هزار تن دیگر از ساکنان این سرزمین انجامید.[1]
اگر چه فتح و تسخیر کالینگا فرمانروایی آشوکا را بر کل شبه قاره هند تثبیت کرد، اما مشاهده نتایج مخرب این جنگ او را بر آن داشت تا ندامت خود را از مرگ و کشتار بیان دارد: «این چه کاری است که من مرتکب شدهام؟ اگر نام این پیروزی است؛ پس شکست چیست؟ این پیروزی است یا شکست؟ عدالت است یا بیعدالتی؟ آیا کشتار زنان و کودکان بیگناه شجاعت است؟ آیا من این کار را برای بسط و گسترش امپراتوری انجام دادهام یا به قصد انهدام شکوه و جلال سرزمین دیگر؟ برخی شوهران خود را از دست دادهاند، برخی پدران و فرزندان خود را. برخی از کشتهشدگان هم نوزادان متولد نشده بودند. این کوه انباشته از اجساد چیست؟ آیا اینها نشانه پیروزی است یا شکست؟ آیا این کرکسها،غرابها و عقابها قاصدان مرگاند یا شر؟»[2]
آشوکا در ستیز با این احساس عمیق عذاب وجدان که تا پایان عمر او را رها نکرد، روش پرهیز از خشونت را بعنوان اصل اساسی امپراتوری برگزید، چنانکه پس از خاتمه جنگ ابراز داشت: «سعی من تنها بر این است تا هر ناروایی را که مرتکب شدهام با ادای دین خود به تمامی موجودات زنده جبران کنم.»[3] او با توسل به مفهوم بودایی دارما سیاست آتی خود را بدینسان اعلام کرد: «من اکنون میخواهم تا دنیا را از طریق داما [دارما به زبان پالی و در مفهوم بودایی آن] تسخیر کنم که محبوب خدایان [امپراتورآشوکا] آنرا بهترین نوع تسخیر میداند.»[4]
این سیاست نه تنها عدم خشونت بلکه رواداری و عدم تبعیض را نسبت به همه موجودات در سرلوحه خود قرار داد. چنین است که آشوکا تصریح میکند: «من همه انسانها را همانند فرزندان خود میدانم. همانطور که برای فرزندانم هم در این دنیا و هم در دنیای بعد آرزوی سعادت و کامیابی میکنم، برای تمام انسانها نیز همین آرزو را دارم.»[5]
بیتردید احساس ندامت آشوکا از جنگ و تخریب و گرایش کامل او به آیین بودا را نباید در شکلگیری سیاست نوین آشوکا از نظر دور داشت. ولی در عین حال نمیتوان سیاست کلی او را صرفا به این دو عامل تقلیل داد. معروف است که هارشا سیلادیتیا (Harsha Siladitya) (۶۰۵-۶۵۵ ب. م) شاه بودا مسلک دیگر از سلسله پادشاهی گوپتا، باز هم بهمنظور تسخیر کامل هند، مدت سی سال بیوقفه سیاست خشونت و جنگ تهاجمی را اتخاذ کرد.
طی این مدت نه اصل پرهیز از خشونت و نه آموزشهای اخلاقی بودا هیچیک مانع از بروز حوادث خونین نگردید. تنها درپایان این جنگهای سی ساله است که هارشا سیلادیتیا بار دیگر چهره بودایی خود را نمایان و سیاست عشق به همنوع و تقوا را جایگزین خشونت میسازد. پس شاید علت اساسی در چرخش سیاست آشوکا را باید در ضرورت ایجاد وحدت و یکپارچگی امپراتوری جست که حکومتی مبتنی بر قانون، عدالت و رفاه مردمی، به ارث رسیده از آرتاشاسترای کائوتیلیا، را تضمین میکرد.
فتح و تسخیر کالینگا آخرین فصل از عملیات نظامی امپراتوری موریان بود که بخاطر شدت خشونت اعمال شده علیه ساکنان آن منطقه نوعی تخطی از اصول مندرج در آرتاشاسترا محسوب میشد. اما سیاستهای اتخاذ شده پس از آن در تضاد با این اصول نبودند. حفظ وحدت امپراتوری نخستین اصلی است که آشوکا در پیروی از آموزگار اجدادیاش کائوتیلیا مورد تاکید قرار میدهد. او در یکی از ستون نوشتههای خود اعلام میکند: «محبوب خدایان حکم میدارد تا مهامتراها [ماموران ویژه دولتی] هر آنکس را که موجب نفاق در سنگا [جماعت مردم در زبان پالی] شود که اینک تحت یک امپراتوری متحد گردیده، چه راهب و چه راهبه ، به پوشیدن لباس سفید وا دارند [خلع لباس] و در جایی بهغیر از صومعه مستقر نمایند.»[6]
روی سخن آشوکا در این حکم مشخصا متوجه بودا مسلکان و مفاد آن حاکی از گرایش او به جدایی دین از حکومت است. او علیرغم گرایش شخصی به آیین بودا، برتری و ترجیح یک مذهب بر دیگری را در تضاد با وحدت امپراتوری میداند. هدف آشوکا اساسا کاهش اختلافهای مذهبی در جهت حفظ این وحدت است و بههمین منظور توصیه میکند: «هر فرد باید به اعتقادات و مسلک دیگران احترام بگذارد، زیرا با این کار آن فرد هم نفوذ و اعتبار مسلک خود را افزایش میدهد و هم به مسلک دیگران منفعت میرساند. در غیر اینصورت او نه تنها نفوذ مسلک خود را کاهش میدهد، بلکه به مسلک دیگران هم لطمه میزند. بنابراین، شیوه پسندیده آن است که افراد بجای تمجید از ایمان خود و بیقدر شمردن باورهای مذهبی دیگران با یکدیگر به تبادل نظر بپردازند. محبوب خدایان، شاه پیاداسی (Piyadasi) [اسم خود گزیده آشوکا به معنای خوشرو] خواهان این است که همه افراد دانش خود را نسبت به ادیان دیگر افزایش دهند.» [7]
آشوکا و مفهوم عدالت
این نگرش یکسان به همه ادیان که در سیاست رواداری مذهبی آشوکا تبیین میشود همزمان او را بر آن میدارد تا تفسیری جهانشمول از مفهوم داما عرضه دارد. این تفسیر هم برگرفته از دیگر تعالیم مذهبی است و هم مردمان با اعتقادات گوناگون را به وحدت و یگانگی فرا میخواند. در این تفسیر تاکید بر اخلاقیات لازم (تشریک مساعی) برای حفظ نظم اجتماعی، بهویژه در برخورداری از نعمات و مزایای این جهان است. دامای آشوکا واکنشی است به خودمحوری انسانها، خصوصیتی که مولف مهاباراتا با فغان و زاری، از آن ابراز تاسف میکند.
تاسف او از همه آنهایی است که با نادیده انگاشتن احساسات و خواستهای متقابل همنوعان خویش به کسب ثروت و قدرت میاندیشند. او از نبود اخلاقیات در روابط انسانی سخن میگوید و چاره را تنها در پیروی از اصول جاودانه دارما میبیند که متضمن سعادت انسان در هر دو جهان است.[8]
آشوکا، شاه فیلسوف موریان نیز چنین میپندارد. او اما وجه دنیوی این روابط را بر تلویحات مذهبی آن غالب میسازد. رومیلا تاپر مورخ هند باستان در این خصوص مینویسد: »هدف داما [در نگرش آشوکا] ایجاد ذهنیتی بود که در آن مسئولیت اجتماعی و رفتارافرد نسبت به یکدیگر بیش از هر چیز اهمیت داشت. داما درخواستی برای به رسمیت شناختن منزلت انسانی و ترویج روحیه اومانیستی در زندگی اجتماعی بود.»[9]
آشوکا انجام این رسالت را به پیروی از سنت آموزگار اجدادیاش کائوتیلیا، منوط به اجرای عدالت و حکومت قانون میسازد، آنگونه که اعلام میدارد: «خواست من اجرای عادلانه قانون در همه موارد است ، حتی در آنجایی هم که خطایی مرتکب شده باشد.»[10]
جملات فوق نشانگر این واقعیت است که تلقی آشوکا از عدالت تنها به رفع تبعیضهای مذهبی محدود نمیشود. او عدالت را به دیگر شئون زندگی، بهویژه در حس رواداری نسبت به شهروندان امپراتوری نیز تعمیم میدهد. بهعنوان مثال، او دستگیری از خانواده زندانیان طی دوره محکومیتشان را از وظایف دولت میداند و در خصوص زندانیان محکوم به مرگ میافزاید: «من حتی مقرر میدارم که به این افراد سه روزمهلت داده شود تا در این مدت بستگانشان بتوانند با ارائه درخواست عفو برای آنها جانشان را حفظ کنند.»[11]
این نگرش سکولار به مفهوم عدالت همچنین در دیگر احکام او مشهود است، چنانکه میگوید: «کوشش ماموران قضایی شهر باید بر این باشد تا وظیفه خود را به بهترین نحو انجام دهند و هیچگاه مجازات ناروایی را در حق مردم اعمال نکنند و یا با رفتار خشن آنها را مورد آزار قرار ندهند. بههمین خاطر، من هر پنج سال یکبار مهامتراهای خود را که بخشنده ومهرباناند به شهرها اعزام خواهم کرد تا مرا از رفتار ماموران نسبت به مردم مطلع سازند.»[12]
آشوکا درعلاقه به مسائل مردمی از این هم فراتر رفته، اعلام میدارد: «من در هر زمان وهر مکان آماده دریافت گزارشهای ماموران دولتی در مورد وضعیت زندگی مردم هستم؛ هنگام غذا خوردن، در خلوتگاه شخصی (حرم)، در رختخواب، در آبریزگاه، در کالسکه یا در پارک سلطنتی، هنگام سان دیدن و در هر شرایط دیگر.»[13]
آشوکا و رفاه مردمی
با توجه به ملاحظات فوق میتوان دامای آشوکا را بیانی از سیاست رفاهی او دانست که در آن گرایش به تفکیک دین از حکومت به وضوح نمایان است. او بخش قابل توجهی از خزانه دولت را به ایجاد خدمات اجتماعی از قبیل تاسیس بیمارستانها و مراکز دامپزشکی اختصاص داد. اهمیت این نوع خدمات در آن است که هزینه درمان و مراقبت از بیماران، چه انسان و چه حیوان، در این مراکز بر عهده دولت بود.
احداث راههای بازرگانی و حفر چاههای آب آشامیدنی در سراسر مرز و بوم امپراتوری و ماورای آن از جمله خدماتی است که آشوکا به انجام آن همت گمارد.[14] آشوکا خود مجموعهای از این خدمات رفاهی را در یکی از سنگ نوشتههایش بدین قرار بیان میکند:«شاه پیاداسی، محبوب خدایان، مقرر نموده تا در سراسر قلمرو امپراتوری و حتی در فراسوی این مرز و بوم... مراکز درمان پزشکی هم برای انسان و هم برای حیوانات تاسیس شود. هر جا هم که داروهای گیاهی یا میوههای شفابخش موجود نبوده، دستور دادهام که آنها را وارد کنند و در آنجا بکارند. من امر نمودهام که در سراسر این سرزمین راهها احداث گردد، و در کنار این راهها چاهها حفر شود و درختان انجیر و بیشههای انبه کاشته شود تا هم انسان و هم حیوانات از مزایای آنها بهرهمند شوند... من همه این کارها را از آن جهت انجام دادهام تا مردمانم رفتار خود را با تعالیم داما هماهنگ سازند.»[15]
جمله پایانی آشوکا حاوی نکته بسیار مهمی است و آن اینکه او رستگاری انسان را در آخرت منوط به شرایط زندگی در این جهان میداند. این نگرش این جهانی ناظر بر عدالت و رفاه اجتماعی همچنین در اجرای قوانین مالیات بر درآمد، تثبیت نرخ بهره، و نظارت بر قیمت، توزیع و چگونگی کیفیت کالاهای بازرگانی نیز مشهود است.[16]
از دیگر سیاستهای اینجهانی آشوکا میتوان به سیاست حفظ محیط زیست او اشاره کرد. آشوکا همانند کائوتیلیا اساسا بخاطر حفظ منابع طبیعی و نظم موزون طبیعت و نه به الهام از تعالیم آیین بودا، هرگونه استفاده غیرمجاز از منابع جنگلی و شکار حیوانات را ممنوع اعلام کرد. در تاکید بر این سیاست و در ضرورت پیروی از آن است که در این زمان نقل قول نوینی از بیشما (Bhishma) شخصیت حماسی مهاباراتا ارائه میشود. بیشما، این مظهر طول عمر، در بستر مرگ اعلام میدارد: «هر آنکس که جنگلی را بسوزاند یا به آن آسیب رساند بزرگترین گناه را مرتکب شده است.»[17]
در خاتمه این بخش لازم است تا دو نکته اساسی را بر شماریم. نخست اینکه، باید به استناد شواهد تاریخی دوره صد سالهای در سیاست هند را که با ظهور کائوتیلیا آغاز و با مرگ آشوکا به پایان میرسد، یکی از شکوفاترین دوران سکولاریسم در این سرزمین دانست. از شاخصهای مهم این دوره کاهش تبعیضهای دینی و در نتیجه کاهش تنشها و خشونتهای فرقهای است که در رواداری مذهبی تبیین میشود. نکته دوم اما مربوط به افول سکولاریسم در اواخر این دوره است که شرح کامل آن نیازمند برشمردن مجموعه عللی است که سرانجام به انقراض امپراتوری موریان انجامید.
توضیح این علل خارج از حوصله نوشته حاضر است؛ در اینجا تنها به نقش عللی میپردازیم که از بطن برخی از سیاستهای دولتی آشوکا برخاستند و عملکردی جز نفی سکولاریسم نداشتند.
یکی از این سیاستها تمکین آشوکا در برابر پیشوایان مذهبی بود که با گرایش روزافزون او به آیین بودا شدت یافت. اواینک نه فقط خود را موظف به حمایت دولتی از راهبان بودایی میدید، بلکه برای رضایت خاطر برگزیدگان براهمن امتیازات بیشتری را به آنها اعطا کرد. چنین سیاستی از یکسو فرسایش اساس اجتماعی امپراتوری را موجب شد که در رابطه متقابل بین دولت و زارعان خودکفا تجسم مییافت و از سوی دیگر تبعیضهای ناشی از تمایزات کاستی را تداوم بخشید.
بنابراین، نقش اجتماعی و تمدنگرای دامای آشوکا، با توجه به اعلان موجودیت کاستهای برتر و شکلگیری مجدد هویت کاستی، از موفقیت محدودی برخوردار بود. این بهویژه از آن جهت بود که "تشدید قیود و آپارتاید کاستی" بگفته دی.دی. کوسامبی، مورخ برجسته هند، «امکان دستیابی به یک توافق عمومی را برای ایجاد عدالت و برابری بین انسانها قطع نظر از طبقه، حرفه، کاست، و عقیده، به دور انداخت.»
از نظر او نتیجه چنین تحولی این بود که «تقریبا تمام تاریخ هند نیز از صفحات محو گردید.»[18] منظور کوسامبی در اینجا دقیقا آن پیشینههای تاریخی است که در سنت آرتاشاسترا و اکبرنامه تجسم مییابند، ولی برای گریز از این سنن به محو آنها دامن زده میشود. از همینروست که رواداری مذهبی در هند به لفظ مترادف با سکولاریسم مبدل شده است.
اکنون به سیاست دیگر آشوکا نظر میافکنیم که آن نیز نفی گرایش سکولاریستی و اخلاقیات دامایی او را بههمراه داشت. اگرچه تلقی آشوکا از داما بر اساس نگرشی این جهانی بود، اما افراط او در ترغیب عامه مردم به پیروی از آن نوعی از کنترل دولتی را بر جامعه حاکم کرد. او برای نظارت کامل بر امور مملکتی گروههای متعددی از بازرسان ویژه را تحت نام مهامترا با برخورداری از قدرت نامحدود استخدام کرد که یکی از وظایف آنها ترویج و اشاعه داما در میان مردم بود.[19]
این امر تبلیغاتی به تدریج جنبه اجبار به خود گرفت، تا آنجا که این ماموران که رسالت اولیه آنها ارتقای اخلاقیات انسانی در میان مردم بود، خود عامل آزار و اذیت مردم شدند.[20] عملکرد این ماموران بیشباهت به گشتهای ثارالله جمهوری اسلامی نبود که در اجرای سیاست امر به معروف و نهی از منکر هر جنایتی را مرتکب شدند.
ادامه دارد
بخشهای پیشین:
پانویسها:
[1]The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, by Ven S. Dhammika, Kandy: Buddhist Publiation Society, 1993,edict 13, p. 10
[2] این گفتهای است که به آشوکا استناد میشود و تمام منابع تاریخی هم بدون ذکر ماخذ آنرا نقل کردهاند. معهذا او این احساس ندامت را در سنگ نوشته شماره 13 مشخصا بیان میدارد.
[3] D.D. Kosambi, The Culture and Civilization of Ancient India in Historical Outline, London: Routledge and Kegan Paul, 1965, p.52
[4] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Edict 13, p.10
[5] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Kalinga rock Edict 1, p.11
[6] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, the Minor Pilar Edict no.2, p.16
[7] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Rock Edict no.12, p.8
[8] C. Panduranga Bhatta, “Leadershio Values: Insights from Ashoka’s Inscriptions”, Journal of Human Values, Vol.6, No.2, 2000, p.104
[9] Romila Thapar, A History of India, Volume 1, p. 86
[10] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Rock Edict no. 13, Kalinga Rock Edict no. 1, pp. 10-11
[11] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Pilar Edict no. 4, p. 14
[12] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Kalinga Rock Edicts, Edict no.1, p.11
[13] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Rock Edicts, Edict no. 6, p.8
[14] D.D. Kosambi, The Culture and Civilization of Ancient India in Historical Outline, Section 6.5. Asoka and the Culmination of the Magadhan Empire
[15] The Edicts of King Ashoka: An English Rendering, Pillar Edicts, Edict no. 7, p.15
[16] Romila Thapar, A History of India, Volume 1, p.78
[17] D.D. Kosambi, The Culture and Civilization of Ancient India in Historical Outline, Section 6.5. Asoka and the Culmination of the Magadhan Empire
[18] همانجا Section 7.1. The New Priesthood.
[19] Sailendra Nath Sen, Ancient Indian History and civilization, New Delhi : Wiley Eastern Ltd., 1990, c1988. Rep. ed., p. 146.
[20] Romila Thapar, A History of India, Volume 1, p. 88.
نظرها
ایراندوست
بخشهای ۲ و ۳ طولانی بود و بهتر این بود که هرکدام در ۲ بخش منتشر میشد، هنوز فرصت خواندن کامل بخش ۳ را پیدا نکردم. امیدوارم نویسنده مقاله که دانش بیشتری در تاریخ و فرهنگ هند در توشه دارد، خوانندگان را از نقش بریتانیا، جامعه زرتشتی یا پارسیان، خاندان نهرو و تاگور و ارتباط آنها با قدرتهای استعماری از جمله کمپانی هند شرقی، چگونگی پیدایش سیک ها، اقلیت یهودی و... در صورت امکان روشنگرانه تحلیل و آگاه کنند.