آلیس مونرو؛ یک نویسنده تأثیرگذار
عباس شکری - صداقت در بیان، زبان شفاف و روان و دقت در جزئیات از ویژگیهای داستانهای آلیس مونروست. از او به عنوان نویسنده نویسندگان یاد کردهاند.
سبک نوشتاری «آلیس مونرو» برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۳، موجز، مختصر و فشرده است. با این وجود در نوشتههای او هر آنچه که باید، یافت میشود.
خانم «آلیس مونرو» معروف شده به استاد نویسندگان یا نویسنده نویسندگان. روز اعلام «آلیس مونرو» به عنوان برنده نوبل ادبی سال ۲۰۱۳، آقای «پتر انرود» نماینده کمیته نوبل ادبی، به کوتاهی گفت: «آلیس مونرو» کانادایی برندهی نوبل ادبی امسال است. تاکنون هرگز دیده نشده بود که کمیته نوبل ادبی در مورد علت انتخاب نویسندهای اینقدر فشرده و کوتاه سخن بگوید.
آلیس مونرو، نویسنده ۸۲ ساله کانادایی، ۱۴ مجموعه داستان در کارنامه خود دارد و سالها است که در لیست نامزدهای نوبل ادبی قرار داشته.
عباس شکری: «انسانهایی که آلیس مونرو در داستانهایش طرح میکند، معمولاً در موقعیت گذار قرار دارند. آنها در آستانه یک تحول قرار دارند و در زندگیشان چیزی کهنه، نو میشود.»
او کار ادبی خود را با انتشار کتاب «رقص سایههای شاد» در سال ۱۹۶۸ شروع کرد و تاکنون هم جایزههای زیادی به خود اختصاص داده است. در همان آغاز راه نه تنها مورد توجه خوانندگان غیر حرفهای که با اقبال پژوهشگران، تحلیلگران و منتقدن ادبی نیز واقع شد و « Governor’s General Award»، مهمترین جایزه ادبی کانادا را دریافت کرد. در سالهای متمادی، او توانسته است هر سه یا چهار سال یک کتاب منتشر کند و برای خود خوانندگان وفادار، ثابتقدم و مهربانی را دست و پا کند.
بهسختی میتوان در بین نویسندگان معاصر کسی را یافت که مانند او آشکارا و به روشنی در مورد روح و روان انسان در شرایط گوناگون زندگی روزمره، در قالب یک اثر ادبی (داستان و رمان) چیزی آفریده یا نوشته باشد. «مونرو» درکی عمیق از جهان و چگونه زیستن در این جهان دارد و به همین دلیل هم از نادر نویسندگانی است که با هیچ، همه چیز میآفریند.
سبک نگارش او مستقیم و بدون واسطه است. داستان «دره اتاوا» با جمله «گاه به مادرم فکر میکنم در فروشگاهی» شروع میشود. مونرو به همین راحتی داستانی را شروع میکند؛ جملهای که هم قابل اعتماد است، هم واقعی، و هم نزدیک به زندگی روزانه مردم.
او بیتکلف مینویسد و مستقیم. همین ویژگی خواننده را محو خود میکند تا تصور کند که نوشتن به این شیوه، کار دشواری نیست. علاوه بر این، سبک نوشتاری او، ضمن نزدیک بودن با فراشد زندگی روزمره مردم، صیقل داده شده و پالوده است. این سبک، پیچیدگیهای تصویر، مشاهدات دقیق و شناخت ژرف زندگی را شامل میشود و آنها را با هم همساز میکند.
مثل این است که در داستانها و رمانهای «مونرو» چیزی رام شده، تسخیر شده و قابل اعتماد وجود دارد که خواننده را به او وفادار میکند. او این توان را دارد که نگرش و بینشی را به خواننده منتقل کند که خود در حین شستن ظرفهای آشپزخانه به آن فکر میکرده است؛ چیزی که ضمن سادگی، برای خواننده چنان جذاب میشود و قابل اعتماد مینماید که تا آخر داستان، کنار نویسنده میماند تا با تخیل خود، داستان و اندیشه نویسنده را ادامه دهد. اینکه او چگونه میتواند با موضوعهایی به این سادگی، جهانی بیافریند که سرشار است از امکانات و زندگی ملموس، نه تنها برای من که برای بسیاری از منتقدان هم هنوز روشن نیست. انسانهایی که آلیس مونرو در داستانهایش طرح میکند، به طور معمول در موقعیت گذار قرار دارند. یعنی در آستانه یک تحول هستند و قرار است که چیزی کهنه، نو شود. این آدمها در آستانه تحول بزرگ و نقطه عطف زندگیشان قرار دارند. با این وجود، سرزندهاند و روزهای زندگی را چنان که باید سپری میکنند. افزون بر آنکه سبک نوشتاری او، برای کمیته نوبل ادبی، شگفتانگیز بوده، خود او هم برنده نوبل ادبی ویژه و منحصر بهفردی است.
عباس شکری: «صداقت در بیان، زبان شفاف و روان و دقت در جزئیات از ویژگیهای داستانهای آلیس مونروست. او سرگذشت زنانی را روایت میکند که اهل روستاهای کانادا هستند، اما درس خواندهاند و به شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند.»
کمیته نوبل ادبی، خیلی وقت است که بیشتر دلمشغول تجربههای رادیکال، تجربههای جنگ و شرایط بحرانی بوده است؛ به عنوان نمونه، موضوع پناهندگی یا شرایط اقلیتهای قومی، مذهبی و فرهنگی. با این پسزمینه از یک طرف و سبک نویسندگی «مونرو» از طرف دیگر که بیشتر در مورد «چیزهای ساده» هستند، در شگفت هستم که چگونه او برنده جایزه نوبل شده است. به هر حال، مهم آن است که او این جایزه را با طرح موضوعهای معمولی زندگی روزانه، از آن خود کرده است و کمیته نوبل ادبی را چنان مجذوب نوشتههای خود کرده که جایزهای به این اهمیت را به او دادهاند.
یکی دیگر از ویژگیهای سبک نوشتاری آلیس مونرو، استواری است. داستانهای او بیشتر شبیه به هم هستند، چه از نظر فرم و چه از نظر فضاسازی. او با این سبک، دنیایی را آفریده که هم ادبی است و هم از نظر زبانی، ظریف و ملایم. در دنیای ادبی او، مردم زیادی زندگی میکنند؛ مردمی که احساس دارند و در همدلی با خواننده، او را تنها نمیگذارند. خواننده مدام خود را شخصیت داستان «مونرو» میداند و تصور میکند نویسنده در مورد او با یکی صحبت کرده و داستان او را روایت میکند.
چنانچه پیش از این هم گفتم، «مونرو» به عنوان نویسنده نویسندگان شناخته شده است. افزون بر این، او برای میلیونها خواننده داستان مینویسد، قصه میگوید و با آنها زندگی میکند. به این خاطر هست که گفته شده، نوشتههای او تأثیرگذار هستند. مردم عادی را چنان به تصویر میکشد که احساسی بسیار قوی در خواننده برمیانگیزاند. خواننده به طور عمیقی با آدمهای داستان «مونرو»، احساس همدلی و گاه غمخواری میکند. برانگیختن این احساس، البته با وضوح و آشکاری کامل بر مشاهدههای عینی خواننده، نویسنده و شخصیت داستان، روایت میشوند. همین خصوصیت است که فرصت جدایی خواننده از داستانی که «مونرو» آفریده است را ناممکن میکند. نوشتههای او از نظر زبانی، دقیق و مشخص هستند. اگرچه او در خلق فرم و سبک جدید، پیشقدم نیست، اما داستانهایش در عین سادگی از پیچیدگیهای لازم برخوردارند. این ویژگی، به شرط خواندن آرام و نه با شتاب نوشته او، قابل درک و دریافت است. سبب این ویژگی هم فشردهنویسی اوست که شتاب را برنمیتابد.
اکنون آلیس مونرو در نواحی روستایی ایالت اونتاریو در کانادا زندگی میکند؛ در مزرعهای در منطقه کلینتون، کنار رود «لیک هورن» (Lake Huron). از همین روستای کمجمعیت است که «مونرو» دنیای داستانهای خود را مملو از آدمهای مختلف میکند و آنها را در آن اسکان میدهد.
عباس شکری: «سبک نوشتاری مونرو به زندگی روزمره مردم نزدیک است، اما در همان حال صیقل داده شده و پالوده است. این سبک، پیچیدگیهای تصویر، مشاهدات دقیق و شناخت ژرف زندگی را شامل میشود و آنها را با هم همساز میکند.»
در دنیای داستانهای او بیشتر زنان نقش دارند تا مردان. یعنی، زنان بسیار و مردان اندکی در دنیای نویسندگی او اسکان دارند. به طور معمول مونرو سرگذشت زنانی را روایت میکند که اهل روستاهای کانادا هستند؛ زنانی که درس خواندهاند و اکنون به شهرهای بزرگ مهاجرت کردهاند. چنین زنانی، انگیزه قوی در سبک نوشتاری او هستند. تجربه مهاجرت از روستا به شهر همان مرحله گذاری است که در بالا ذکر کردم؛ تجربهای که زندگی نوینی را برای شخصیت داستان رقم میزند و سبک نوشتاری جدیدی برای نویسنده.
در یک تماس تلفنی با آلیس مونرو که از تلویزیون نروژ پخش شد، صدای او، پیر، مهربان چونان همه مادربزرگها بود. به نظر میآمد که او زیرک و فوقالعاده موفق است در یافتن پاسخی که بتواند شخصیت او را به همان گونهای نشان دهد که هست. با شنیدن صدای او میشد سالهایی را که با مهر یا خشونت، شادی یا اندوه، سلامت یا رنج، بر او رفته است احساس کرد. صدایی که برای هماره در برگ برگ آنچه برای خوانندگان به جای گذاشته، باقی خواهد ماند و باشد که چنانچه خود گفته، بازنشستگی در نوشتن را انتخاب نکند و اکنون این جایزه، انگیزهای باشد برای ادامه راهی که تاکنون رفته است.
«آلیس آن مونرو» در دهم ژوئیه ۱۹۳۱ در کانادا به دنیا آمد. پدرش کشاورز و مادرش معلم مدرسه بود. او نویسندگی را از نوجوانی شروع کرد و اولین داستانش به نام «ابعاد یک سایه» در سال ۱۹۵۰ زمانی که هنوز دانشجوی دانشگاه وسترن اونتاریو بود منتشر شد. او تا پیش از انتخاب نویسندگی به عنوان یک حرفه، مشاغلی چون پیشخدمتی و تصدی کتابخانه را تجربه کرده بود و حتی مدتی نیز در مزارع تنباکو مشغول به کار بود. با این حال او سال ۱۹۵۱ دانشگاه را ترک کرد تا ازدواج کند. در سال ۱۹۶۳ به ویکتوریا نقل مکان و کتابفروشی «کتاب مونرو» را افتتاح کرد که هنوز هم در همان کتابفروشی مشغول به کار است.
«مونرو» به ویژه در داستانهای اولیهاش به مضامینی چون بلوغ و کنار آمدن با خانواده پرداخته است. اما با گذر سن، توجه او به میانسالی و تنهایی بیشتر شده است. زادگاه «مونرو» شهر کوچک وینگم در ایالت انتاریوی کانادا است و فضای داستانهایش هم اغلب شهرهای کوچک این ایالت است. داستانهایش به طور معمول روندی آرام دارند، ولی حادثهای در زیر این سطح آرام جریان دارد که «مونرو» در طول داستان با ظرافت از آن رازگشایی میکند و در پایان خواننده را شگفتزده بر جا میگذارد. مضامین خود را از زندگی روزمره مردم انتخاب میکند و چنانچه پیش از این آمد، نگاه ویژهای به مسائل و جزییات زندگی زنان دارد. اگرچه به مشکلات و دغدغههای دختران جوان علاقه دارد، در کتابهای اخیرش اما، به مسائل زنان میانسال و سالمند توجه بیشتری نشان داده است.
خاطره در داستانهای مونرو نقش مهمی دارد. شخصیتهایش را به خوبی میشناسد و درباره زندگی آنها تأمل میکند و دیالوگها را با مهارت به کار میگیرد. صداقت در بیان، زبان شفاف و روان و دقت در جزئیات از ویژگیهای داستان های اوست. «مارگرت اتوود»، نویسنده نامدار کانادایی، «آلیس مونرو» را یکی از «مقدسات ادبیات جهان» نام داده است. منتقدان و نویسندگان، سبک ساده و بیپیرایه و پیرنگهای چند لایه و شخصیتهای ساده و دیالوگهای مناسبش را ستودهاند.
برای ایرانیهایی که خواننده رمان و داستان کوتاه هستند، نام «مونرو» آشنا است و تاکنون کتابهای «گریزپا»، «پاییز داغ»، «رؤیای مادرم»، «دورنمای کاسلراک»، «عشق زن خوب»، «فرار»،، «دستمایهها» و «خوشبختی در راه است» ترجمههایی هستند که از اثرهای این نویسنده در ایران منتشر شدهاند.
نظرها
نظری وجود ندارد.