سی و چهارمین سال ربوده شدن دکتر علیمراد داودی
علیمراد داودی، یکی از نخستین قربانیان قتلهای زنجیرهای
الاهه نجفی - ۲۰ آبان ۱۳۵۸ مصادف است با سیوچهارمین سال ربوده شدن علیمراد داودی، استاد فلسفه در دانشگاه تهران. این حادثه از نخستین قتلهای زنجیرهای در ایران است.
۲۰ آبان ۱۳۵۸ مصادف است با سیوچهارمین سال ربوده شدن دکتر علیمراد داودی، استاد فلسفه در دانشگاه تهران و نویسنده اثر پژوهشی «عقل در حکمت مشاء؛ از ارسطو تا ابنسینا» و مترجم آثاری مانند «تاریخ فلسفه» امیل بریه، «روح فلسفه قرون وسطی» از اتین ژیلسون، و همچنین «شناسایی و هستی» (تاریخ فلسفه موضوعی) نوشته مینارد.
از سرنوشت دکتر علیمراد داودی هیچ اطلاعی در دست نیست و او همچنان مفقودالاثر است. از این آدمربایی به عنوان یکی از نخستین نمونههای آدمربایی و قتل دگراندیشان در ایران یاد میکنند که بعدها گسترش یافت و دامنهاش به خارج از مرزهای ایران هم رسید و در تاریخ پس از انقلاب به عنوان «قتلهای زنجیرهای» ثبت شد.
دکتر بهروز ثابت درباره تلاش استاد علیمراد داودی در قلمرو فلسفه میگوید: «دکتر داودی در کار فلسفیاش معتقد راستین آزادی بود و خطرات دیکتاتوری نوع استالینی را چه در شکل مذهبی و چه در قالب سیاسی گوشزد میکرد. دکتر داودی مثل بسیاری از همقطارانش یک استاد فلسفه و متفکر ایرانی بود. اما برخلاف برخی که فلسفه عزیز و گرانبها را به پای سیاست و ارباب قدرت ریختند، او تلاش کرد تا روح متعالی فلسفه را ملاک حقیقتجویی و آزادی تفکر و انتخاب قرار دهد.»
آغاز سرکوبها در یک جامعه ملتهب
آبان ۱۳۵۸ است. انقلاب ایران چند ماهی است که پیروز شده، اما کشور همچنان در التهاب است. در تهران و شهرستانها دادگاههای انقلاب زیر نظر «شورای انقلاب اسلامی» و دولت برگزار میشود و پاسداران در کار مصادره خانهها و اموال کسانی هستند که به گمان آنها با انقلاب ضدیت دارند. کار این غارتها به آنجا کشیده است که دادستان کل انقلاب اسلامی در اطلاعیهای پاسداران را از بازرسی منازل مردم و ضبط اموال و پولهای شهروندان، بدون اجازه دادستان منع میکند.
دکتر بهروز ثابت: «استاد داودی در کار فلسفیاش معتقد راستین آزادی بود و خطرات دیکتاتوری نوع استالینی را چه در شکل مذهبی و چه در قالب سیاسی گوشزد میکرد.»
زندانهای شهر پر است از شهروندانی که معلوم نیست به چه جرمی بازداشت شدهاند. انبوه زندانیان تا آن حد است که دادستان تهران اعلام کرده که زندان قصر فقط از ساعت شش صبح تا شش بعد از ظهر میتواند زندانی بپذیرد. در ساعتهای دیگر روز بازداشتشدگان در کمیتهها نگهداری میشوند.
وضعیت شهرستانها نگرانکنندهتر است. پیش میآید که جنازه دانشجویی را در بیابانهای اطراف شهر یافته باشند. دانشآموزان و دانشجویانی که با برقراری حکومت اسلامی مخالفاند، در بسیاری از شهرها شناسایی شدهاند. پاکسازی دگراندیشان از وزارتخانهها و دانشگاهها آغاز شده است.
بسیاری از صاحبان صنایع و کارآفرینان در زمان شاه و همچنین اساتید دگراندیش دانشگاهها در بین این بازداشتشدگاناند. پیروان دیانت بهائی نشان شدهاند و سختگیریها نسبت به آنان از همان طلیعه انقلاب آغاز شده است.
استاد علیمراد داودی یکی از بهائیان شناختهشده است. سخنرانیهای او و تسلطش بر فلسفه و تاریخ ادیان و تواناییاش بر سخنوری و نفوذ کلامش، او را به یک چهره برجسته در جامعه بهائیان ایران بدل کرده است.
دکتر بهروز ثابت درباره تعلق استاد علیمراد داودی به دیانت بهایی میگوید: «استاد داودی تعلقی عمیق و ایمانی محکم به آئین بهائی داشت. بنده حدس میزنم در سلسله مراتب ارزشها و باورهای فردی و شخصی ایشان دیانت بهائی در الویت قرار داشت. در عین حال ایشان به همان شدت معتقد بود و تعهد داشت که نگذارد آراء شخصیاش وارد حوزه پژوهشهای آکادمیک فلسفی شود و یا کلاس درسش تحت تاثیر باورهای خصوصی او قرار گیرد.»
پاکسازی اساتید شناختهشده از دانشگاهها
شخصی به نام دکتر محمد اسلامی در ۲۰ اسفند ۵۷ در دبیرستان البرز سخنرانی کرده بود و از ضرورت انقلاب فرهنگی در دانشگاهها سخن در میان آورده بود.
علی افشاری، فعال سیاسی و مدنی درباره وضع دانشگاهها در آغاز انقلاب میگوید: «در برخی دانشگاهها مانند دانشگاه تهران شوراهایی متشکل از اساتید، دانشجویان و کارمندان برای اداره دانشگاه انتخاب شدند؛ از تدریس برخی اساتید هم که متهم به همکاری با ساواک و رژیم گذشته بودند جلوگیری شد. این ممانعتها نظم و شیوه معین نداشت و هرج و مرج ماههای اولیه بعد از انقلاب بر آن حاکم بود. برخی از محذوفین انقلاب فرهنگی در آن دوره معتقد به پاکسازی اساتیدی بودند که با دربار و یا نهادهای دولتی همکاری کرده بودند.»
غلامحسین ساعدی، نویسنده نامآور ایرانی درباره آن روزها مینویسد: «دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیهنشینهای کوچکرده که بیشترشان مذهبی بودند و هیچوقت شغل ثابتی نداشتند، با حضور ملایان در صحنه قدرت، شغل ثابتی پیدا کردند، و آن شرکت مدام در مراسم دستهجمعی بود، جماعتی که وسایل کارشان عبارت بود از مشت و لگد و چوب و چماق و زنجیر و پنجه بوکس و اسلحه گرم و کار ثابتشان حمل عکس آیتاللهها و ملاها، حمل عَلَم و کُتَل، سینهزدن و بر سر کوبیدن و نعره کشیدن و مهمتر از همه نعشکشی.»
و میگوید: «هر کس پاکیزه و تمیز بود، لباس مرتبی به تن داشت، ضد انقلابی معرفی میشد.»
همه راهها به بنبست رسیده بود
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در چنین شرایطی دکتر علیمراد داودی را ضد انقلاب و ضد اسلام خواند و او که نمیتوانست در چنین محیطی به تدریس ادامه دهد، از دانشگاه تهران استعفا داد و خانهنشین شد.
دکتر مرجان داودی: «دکتر داودی همواره از تعصب و واپسگرایی مذهبی بخصوص در پارهای از نظریات علمای شیعه انتقاد میکرد و در عین حال اساس فلسفه علمی شرق را در مورد مذهب عملاً تصدیق مینمود و آن را زیربنای حقایق امر بهائی میدانست.»
در دانشگاه تهران دکتر علیمراد داودی را به عنوان یک استاد بهایی میشناختند. اما آیا او از کرسی دانشگاه برای تبلیغ بهائیت استفاده میکرد؟ دکتر بهروز ثابت در اینباره میگوید: « استاد داودی در دانشگاه هر چند به عنوان استاد بهائی شناخته شده بود اما کسی به خاطر ندارد که ایشان ضمن درس سخنی در باب عقائد شخصیاش به میان آورده باشد. دکتر داودی مرز میان باور شخصی و کار علمی دانشگاهی را به حد وسواس حفظ میکرد. اما فلسفه فقط حرفه دکتر داودی نبود. او با فلسفه زندگی میکرد. لذا این را هم میتوان گفت که تعلق او به آئین بهائی نیز در بستر تفکرات فلسفی او حرکت میکرد. او در آئین بهائی پاسخی میدید به اضطراب متافیزیک در فلسفه معاصر.»
در آن شرایط که « دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیهنشینهای کوچکرده» به تدریج تحت رهبری روحانیت شیعه بر جامعه تسلط پیدا میکردند، جایی برای کنکاشها و تفکرات فلسفی باقی نمانده بود.
غلامحسین ساعدی پیرامون اضطراب و وحشتی که بر فضای دانشگاهها سایه انداخته بود مینویسد: «دستجات لومپنی با موتورسیکلتهایی که حکومت در اختیارشان گذاشته بود، پرچمهای مذهبی به دوش میبستند و با فریاد الله اکبر به خیابانها میریختند و مایه ترس و ارعاب میشدند. به محوطه دانشگاهها هجوم میکردند و دانشجویان را مضروب میساختند (...)کتابفروشیها و کتابخانهها را غارت میکردند و کتابها را به آتش میکشیدند.»
در این میان عدهای از وابستگان «جامعه تبلیغات اسلامی» خانه علیمراد داودی را محاصره کرده بودند.
۲۰ آبان ۱۳۵۸ هنگامی که دکتر علیمراد داودی به پارکی در حوالی منزلش رفته بود، توسط پاسداران انقلاب ربوده شد.
دکتر مرجان داودی مینویسد: «در بازگشت به خانه، مادرم را از غیبت بدون دلیل پدرم بینهایت مضطرب و پریشان یافتم. گرچه برای او دلیل میآوردم که این کار چندان هم غیر معمول نیست ولی چیزی از تشویش مادرم کاسته نمیشد.»
بهزودی معلوم شد دکتر داودی به زندان انتقال یافته اما کسی از محل زندانی شدن او اطلاع نداشت و شکایت به مسئولان هم به جایی نمیرسید.
مرجان داودی مینویسد: «همه راهها به بن بست رسیده بود.»
فلسفه و دیانت در گستره یک زندگی
علیمراد داودی در سال ۱۳۰۰ در روستای «شمسآباد» در خلخال آذربایجان متولد شد. او در دهسالگی برای تحصیل به تبریز رفت و به مدت هشت سال در این شهر اقامت کرد. شاهنامه و قرآن را در این دوره فراگرفت و در همان زمان بود که پدرش، تعلقش به دیانت بهایی را آشکار کرد و با دشواریها و سختیهایی روبرو شد. علیمراد در پانزدهسالگی پدرش را از دست داد. در هجدهسالگی به تهران رفت و در دانشگاه ثبت نام کرد. چهار سال بعد، از دانشکده ادبیات فارغالتحصیل شد و به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد. در همین دوران با «ملکه آفاق» که قبلاً جزو شاگردان وی بود ازدواج کرد. سه دختر و دو پسر حاصل و ثمره این ازدواج است.
دکتر بهروز ثابت: «دکتر داودی به قران و عربی و علوم اسلامی و به اصطلاح علوم قدیمه نقلی و نیز عرفان تسلط داشت. از طرف دیگر آشنائیش با فلسفه کلاسیک و جدید غرب او را به عنوان یک متفکر نواندیش مطرح میساخت. ترکیب این دو نحله در کارگاه فلسفه، کارهای او را جامعیت کمنظیری میبخشید.»
علیمراد داودی اما همچنان به تحصیل ادامه داد، تا اینکه در سال ۱۳۴۳به استادی دانشگاه تهران نائل شد. از این دوره به عنوان یکی از پرثمرترین دورههای زندگی او یاد میکنند. دکتر داودی بیشتر به فلسفه شرق، ادبیات فرانسه و مطالعه آثار بهائی علاقمند بود.
دکتر بهروز ثابت میگوید: «دکتر داودی در خانوادهای بهائی به دنیا آمد و بزرگ شد. در اوان تحصیل و سالهای اولیه جوانی در فعالیتهای بهائی چندان فعال نبود. میتوان گفت هر چند تعلق اولیه او به آئین بهائی در اثر تربیت خانوادگیاش جوانه زد اما شکوفائیاش به عنوان یک اندیشمند پرتوان بهائی نتیجه یک عمر تفکر و مطالعه نقادانه در حوزههای فلسفی و علمی و ادبی و دینی بود.»
دکتر مرجان داودی، دختر استاد میگوید: «او همواره از تعصب و واپسگرایی مذهبی بخصوص در پارهای از نظریات علمای شیعه انتقاد میکرد و در عین حال اساس فلسفه علمی شرق را در مورد مذهب عملاً تصدیق مینمود و آن را زیربنای حقایق امر بهائی میدانست.»
دکتر بهروز ثابت درباره دستاوردهای استاد علیمراد داودی در فلسفه به رادیو زمانه میگوید: «به نظر بنده کتب و ترجمههای ایشان، یعنی: درباره نفس از ارسطو، عقل در حکمت مشاء، تاریخ فلسفه در دوره یونانی و رومی، روح فلسفه قرون وسطی و نیز مقالات فلسفی ایشان در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به نحوی برجسته تفکر فلسفی و آموزش فلسفه را در ایران غنیتر ساخت. ترجمههای او زبان فلسفه را فاخرتر و گرانمایهتر ساخت. استادی او در ترجمه فقط ناشی از تسلطش به فارسی و عربی و فرانسه و انگلیسی و ترکی نبود. نویسنده و ادیبی توانا نیز بود. و چون فلسفه روح و جانش بود میدانست چگونه جامعیت نظرات فلسفی را از زبانی به زبان دیگر منتقل کند. دکتر داودی به قران و عربی و علوم اسلامی و به اصطلاح علوم قدیمه نقلی و نیز عرفان تسلط داشت. از طرف دیگر آشنائیش با فلسفه کلاسیک و جدید غرب او را به عنوان یک متفکر نواندیش مطرح میساخت. ترکیب این دو نحله در کارگاه فلسفه، کارهای او را جامعیت کمنظیری میبخشید. به نظر بنده از دیگر دستاوردهای ایشان در فلسفه میتوان به نقد فلسفه ماتریالیسم و مطالعه رابطه فلسفه با معنویتی صلحجو و ایثارگر اشاره کرد.»
نظرها
رکسانا
دکتر بهروز ثابت: «دکتر داودی به قران و عربی و علوم اسلامی و به اصطلاح علوم قدیمه نقلی و نیز عرفان تسلط داشت" اگر جناب دکتر داوودی به زبان عربی تسلط داشتند پس متون عربی بهائیت که مملو از اشتباهات صرفی و نحوی است را چگونه به عنوان کتب مذهبی می پذیرفتند؟ اصولا" یک بهایی چگونه می پذیرد که پیامیرش ایرانی باشد ولی به زبان عربی که آن را نمی داند تبلیغ کند ؟ حضرت زرتشت ایرانی بود و به فارسی پهلوی با پیروانش سخن گفت. محمد عرب بود و به زبان عربی کتاب آورد؟ ولی بهاء... و عبد البهاء ایرانی بودند چرا عربی را انتخاب کردند؟ منتظر پاسخ هستم!
کاوه
با تشکر از درج این مقاله که بار دیگر دردها و رنج های ناشی از یک انقلاب سرخ وسیاه را بادآوری کرد. من هم در پارادوکس فیلسوف برجسته که در خفا مذهب می ورزید مانده ام. متاسفانه دسترسی به منابعی ندارم که بیشتر در مورد ارا و زندگی ایشان مطالعه کنم. ولی تصورم بر آن است که مطالعه ی عمیق و باز برای درک هستی و علتش با اساس دین و دین ورزی در تعارض است و فقط دگماتیزم و یا اعتیاد به مناسک می تواند معجون فیلسوف مذهبی را تدارک ببیند چون دین کلا به معنای بستن در عقل است. عاقبت نظرات چنین فلسفه ای هم بهتر از تفسیر نامیزان و امثال آن نیست که به جای راه بیشتر چاه می نماید به خواننده. به هر حال نویسنده گاهی در وصف صفات و دانش ایشان اغراق کرده و ضمن تجمیع اضداد در یک شخصیت به بزرگ نمایی توانمندی های او پرداخته که واقعا لزومی ندارد. مدتها بود که اوصافی چون که "عالم طبیب حکیم ستاره شناس دریانورد سنگ نورد شیمی دان ریاضی دان" نشنیده بودم. هرچند که عاقبت داستان زندگی این استاد دانشگاه نا مشخص است ولی بنا بر قراین و شرح حال های مشابه اساس را بر صحت مطالب این مقاله می گذارم و از نامردمی و ظلمی که به او شده ناراحت هستم.
طوبی لاهوتی
یک سئوال و دو پاسخ: 1- لطفاً منبع قولی را که از دکتر غلامحسین ساعدی نقل شده بنویسید. مطلب بسیار مهمی است. 2- آقای کاوه. جزمیت شدیدی که در نوشته شما است باعث تعجب است. یعنی هیچ عقیده مذهبی با "مطالعه عمیق و باز" قابل جمع نیست؟ خود جنابعالی چقدر در مطالعات عمیق و بازتان حتی سعی کرده اید آثار بهایی را بررسی کنید که قاطعانه چنین حکمی می دهید؟ رفتار شما در این مورد با حجةالاسلام های بهایی ستیز عملاً چقدر فرق دارد؟ اگر قرار برنخوانده حکم کردن است هر دو یکسان عمل می کنید. 3- خانم رکسانا جهت اطلاعتان حضرت بهاءالله در 40 سال آخر عمر ، و حضرت عبدالبها تقریباً همه عمر (بعد از 9 سالگی)در کشور عثمانی در تبعید زندگی می کردند، و نه در ایران. هر دو آثار بسیار مفصل و متعددی هم به فارسی و هم به عربی دارند.
فرهنگ زمانه
لطفاً بنگرید به فهرست منابع در پایان گزارش
کاوه
خانم لاهوتی عقیده و عقیده ورزی یعنی فکر کردن و راه رفتن در چارچوب. وقتی این عقیده مذهبی باشد اغلب هیچ دلیل قابل فهمی هم برای این مرزهای من درآوردی وجود ندارد. مثل ماجرای دخول به مبال با پای راست و چپ. مگر هر دینی شریعتی به دنبال خود نمی آورد. برای درک این موضوع بدیهی که عقل سلیم آن را نمایان می سازد لازم نیست تمام عقاید مذهبی مردمان جهان را مطالعه کنیم که کاری است نشدنی. اگر گفته شود که خورشید همواره از شرق طلوع می کند آیا لازم است به پنج قاره جهان سفر کنم تا چنین حقیقت بدیهی را درک کنم؟ من یکی که برای اتکا به دانش روز و خرد بشری به ارشاد و نصیحت و وصیت هیچ حضرت متصل به آسمانی نیاز ندارم. به هر حال همواره از بحث با باورمندان حذر کرده ام چون کسی که رگ گردنش بر اساس باورهایش بیرون می زند مورد مناسبی برای گفتگو ی مبتنی بر خرد نیست و باور کنید که نه مقاله ای پر از غلو و نه دفاع بد تر از حمله کمکی به حراست از حقیقت یا بسط توهمات ما نمیکند.
نوید
در هزارۀ سوم هستیم و زمان، زمان یافتن وحدت ها بین عناصر فرهنگی و اجتماعی و علمی است تا به اختلافات چندهزارسالۀ تصنعی و نامحققانه بین این عناصر پایان داده شود تا بتوانیم به درکی مشترک از انسان و انسانیت برسیم تا بتوانیم صلح جهانی را متحقق سازیم و دنیا را از اختلافات کنونی نجات دهیم. تاکی قرار است دین و علم و فلسفه و سایر دارائی های بشریمان را در تعارض هم ببینیم و به بحث های بیهوده ادامه دهیم؟ تاکی تقالید و تعصبات را بجای دین حقیقی بگیریم و تا کی فرضیات علمی را مسلم فرض کرده و بر سر دین بکوبیم؟ کی قرار است محققانه علم حقیقی و دین حقیقی و فلسفه را بررسی کنیم و بجای مثله کردن فرهنگ و شناخت و معرفت انسان به دنبال نزاع های قرون وسطائی باشیم. آثار فلسفی و ترجمه ای و نیز آثار دینی بهائی او موجود است و سراسر آن موج می زند از روح وحدتی که بین این عناصر فرهنگی بشر وجود دارد. دکتر داودی به دنبال وحدت بین معارف وحیانی و انسانی انسان است و این چیزی است که بشر امروز را به کار آید. برای درک آنها باید تمام آنها را خواند. ذکر اشتباه بودن قسمت های عربی آثار بهائی مطلبی نخ نما است که بارها بهائیان دربارۀ آن نوشته اند. ای کاش بجای این تکرارها، محتوای آن آثار تحقیق گردد. چون فرصت نیست، آدرس بعضی از آثار مزبور و نیز آثار دکتر داودی برای ملاحظه تقدیم می گردد. با احترام reference.persian-bahai.org http://www.velvelehdarshahr.org http://www.noghtenazar.org http://www.negah.org http://www.bahai-projects.org http://www.vaselan.org/
رکسانا
خانم لاهوتی چرا بهاءلله و و عبدالبهاء هم به زبان عربی و هم فارسی با امتشان سخن گفته اند مگر غیر از این است که امت ایشان ایرانی و فارسی زبان بوده اند؟! پس چه نیاز به زبان عربی؟ آیا غیر از این است که با استفاده از یکی از زبانهای سامی گه پیامبران قبلی به آن سخن گفته اند خواهان کسب اعتبار برای آئین اش بود. ادعای خدایی در اقدس: نخستین چیزی که خدا به بندگان خود امر کرده شناختن من است که از سوی وحی آورده ام و در آفریدن جهان و گردانیدن آم جانشین خدا بوده ام! بهائیان به باب استناد می کنند چون از من یظهره استفاده کرده و پیامبر خلق کردند ولی به یکباره دین بابیت را از میان بردند. به فاصله کوتاهی از کشته شدن باب چون تنور دعوی پیامبری کردن داغ بود میرزا حسینعلی ادعا پیامبری کرد. مداحی های که این به اصطلاح پیامبر از خود کرده است در نوع خود بی نظیر است خدا و جهان هستی در مقام بعد از خود او قرار دارند. بهایی ها کتب مقدس خود را به راحتی در اختیار دوستانشان که قصد نقد و بررسی این آئین را دارند قرار نمی دهند ولی بشدت تبلیغ می کنند در حالی که چیزی برای عرضه ندارد. مسائل مالی نقش مهمی در جذب افراد به این دیانت بازی می کند.
رکسانا
جناب نوید پرداختن به اشتباهات چشمگیر و متعددی که در کتابهای بهاییان وجود دارد موضوعی نخ نما نیست، بلکه بسیار مهم است چرا که هیچ عقل سلیمی استفاده از متون نادرست را به عنوان مرجع نمی پذیرد. درخواست لقب "سر" و اعطا شدن آن از سوی انگلیس به عبدالبهاء را می توان نتیجه خوش خدمتی رهبران این دیانت به انگلیس و خیانت به ایران دانست.
رکسانا
جناب نوید وحدت جهانی که یکی از ایده آلهای بهائیت محسوب می شود، با خلق دین های جدید امکان پذیر نمی شود بالعکس تولید دین های جدید موجب ایجاد اختلاف و عدم وحدت است.
اخبار ایران : » سی و چهارمین سال ربوده شدن دکتر علیمراد داودی: علیمراد داودی، یکی از نخستین قربانیان قتلهای زنجیرهای
[…] رادیوزمانه: ۲۰ آبان ۱۳۵۸ مصادف است با سیوچهارمین سال ربوده شدن دکتر علیمراد داودی، استاد فلسفه در دانشگاه تهران و نویسنده اثر پژوهشی «عقل در حکمت مشاء؛ از ارسطو تا ابنسینا» و مترجم آثاری مانند «تاریخ فلسفه» امیل بریه، «روح فلسفه قرون وسطی» از اتین ژیلسون، و همچنین «شناسایی و هستی» (تاریخ فلسفه موضوعی) نوشته مینارد. دکتر علیمراد داودی، استاد فلسفه در جمع عدهای از دانشجویانش […]
mmansour piry khanghah
از اقایان و خانم های محترم مذهب ستیز استدعا دارم که بفرمایند,بهائیت چه مزیتی نسبت به دین اسلام دارد و چرا روشنفکران غیر دمکرات ما لجاجت کودکانه در پیش گرفته اند؟ اینکه غلام حسین ساعدی کمونیست و ضد مذهب، شریعتی و یا دیگر مبارزین مذهبی را مرتجع،سردسته لومپنهای سر کار آمده و غیره می خواند و یک بهایی را احترام می کند،چه معنی و یا علتی *** میتواند داشته باشد؟
علیمراد داودی، یکی از نخستین قربانیان قتلهای زنجیرهای | mostafasalimi
[…] الاهه نجفی - رادیو زمانه […]
نوید
مدیر محترم سایت زمانه، با درود، چند روز است که نظر زیر را می گذارم ولی ارسال نمی شود: دوستان عزیزم مواردی را مطرح فرموده اند که ذیلاً بصورت فشرده نکاتی را تقدیم می کنم: در مورد ادعای اشتباه بودن آثار عربی بهائی از نظر صرف و نحو عربی و پاسخ به آن، در کتب و سایت های بهائی آمده است. در این خصوص حتی خود حضرت بهاءالله در لوحی با عنوان «قناع» توضیحات مفصّل داده اند. از جمله این که ایرادات صرف و نحوی به قران هم گرفته شده است. این لوح در «مجموعه الواح مبارکه» چاپ مصر در این آدرس موجود است: http://reference.persian-bahai21.info/fa/t/b/ متأسفانه توجه به صورت ظاهر صرف و نحوی که فرع است و غفلت از محتوای آثار که بالنسبه به صورت ظاهر آن اصل است، از اشتباهات رایجی است که در زمان ظهور ادیان قبل هم سابقه داشته است. یکی از اساتیدی که به این موضوع توجه داشته است استاد ناصرالدّین صاحب الزّمانی است كه در كتاب «خط سوم» (دربارۀ شخصیّت، سخنان و اندیشه شمس تبریزی؛ نشر مطبوعاتی عطایی، تهران، خیابان ناصر خسرو،چاپ 1351) ضمن بحثی درباره نحوی گری- سوفسطایی گری، در عصرِ شمس تبریزی و مولوی، و نقد و خرده گیری به چنان جَوّی، در تشبیهی كه از جوِّ موجود در زمان حضرت باب در عصر قاجار با جوّ و فضای فرهنگی زمان مولانا و شمس می كند، چنین می نویسد: «داوران، بویژه در ایران، همواره از سران «قیام های مذهبی- سیاسی اسلامی» می خواسته اند كه آیا آنان، بر زبان عربی — بر زبان وحی قرآن — تسلّط كافی دارند، یا نه؟ آیا آنها می توانند مستقیماً از منبع وحی، برخوردار گردند یا نه؟ تا جایی كه، حتّی در مورد سیّد علی محمّد باب، مهمترین ركن، و نكته در «محاكمه» او، «تست زبان عربی» بوده است. و باب را بیشتر از این جهت تحقیر نموده و محكوم شمرده اند كه قبل از همه چیز، بنابر گفته داوران «محكمۀ شرع» (منظور نویسنده مجلس علماء در تبریز در حضور ولیعهد محمّد شاه قاجار یعنی ناصرالدّین میرزا می باشد)، وی «نحو» نمی دانسته است. و در عربی گویی هایش، لغزش های نا بخشودنی فراوان به چشم می خورده است. در فرهنگی صورتگرا، و محتوی گریز — در فرهنگ الفاظ نه فرهنگ مفاهیم — درونمایۀ اندیشۀ باب، قصدش از قیام، انگیزه اش از دعوی ابلاغ پیام، علل رویكرد مردمان، بویژه روستاییان به وی، رسائی ها و نارسائی های قیام وی، در نظام روابط استبدادی عصر قاجار (1342-1193ه/1924-1779م) تا كنون هرگز به درستی، بی طرفانه، انگیزه كاوانه، و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است. هنوز ارزیابی از باب از مرز الفاظ در نگذشته است؛ بلكه همچنان شكل ظاهری سخن او، بویژه تازه گویی های نا پخته وی به عنوان یك ایرانی و تطبیق آنها با موازین دستور زبان عرب— با «نحو»— مورد گفتگوهاست. «مخالفت با نحوی گری» از ویژگی های «عصر شمس» است. این مخالفت، اختصاصی به مكتب او و مولوی ندارد. بلكه اینجا و آنجا، رگه ها و آب راهه های این طغیان را، در ادب فارسی می توان مشاهده كرد...همزمان با شمس و مولوی، سعدی با همه «بغداد زدگی» هایش، با همه تازی گویی ها و عربی سرایی هایش، «ضدّ نحوی گری» است... مولوی وارث بزرگ پیكار ضدّ فورمالیسم، ضدّ سوفسطائی گری، فرهنگ زدایی، پالایش فرهنگی و بازگشت به واقعیّت و مفهوم گرایی در مكتب شمس است. مولوی در اوج خلاقیّت شاعرانۀ خود «نیاز به زایش هنری،» «نیاز به قالب شكنی» یك آفریننده را كه به محدوده ها بی اعتناست، نشان می دهد و بخاطر پرواز، برای سهولت برقراری تفاهم با مردمان، می خواهد هر گونه قید و بند مزاحم را از دست و پای اندیشه ی خود بگشاید،... رستم ازاین بیت وغزل، ای شه وسلطانِ ازل مُفْتَعِلُنْ، مُفْتَعِلُنْ، مُفْتَعِلُن، كشت مرا. قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر. پوست بود، پوست بود درخورمغزشعرا. ... آینه ام، آینه ام، مرد مقالات نه ام. دیده شود حال من ار، چشم شود، گوش شما.» و یا حتی ردیه نویسانی از قبیل آقای فضائی، دركتاب ردّیّۀ خود به نام «تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری، بابی گری، بهایی گری،... و كسروی گرایی»، ص97، می نویسد: «اگر به پرسشهای علمای اصفهان دقّت کنیم می بینیم که چیزهایی که از باب می پرسند هیچ گونه ربطی به موضوع ندارد ... اگر باب به آن پرسش ها جواب درست هم می داد ربطی به دعوی او نداشت. از اینجا باید سطح فکر علماء و مجتهدان معاصر باب را با این گونه مهمل گوئیهایشان دریافت.» (کسروی هم در «بهائی گری» ، ص61 و «آدمیت» و «نوایی» نیز نقدهایی در همین خصوص کرده اند). در این مورد که چرا آثار بهائی به زبان عربی هم نازل شده باید گفت دیانت بهائی چون در بستر فرهنگ ایرانی اسلامی در کشور ایران ظاهر شده آثار آن هم به فارسی و هم به عربی نازل شده است و اگر به دیدۀ انصاف نگاه شود نزول آثاری به عربی توسط شخصی ایرانی و غیر عرب در مقایسه با نزول آثاری به عربی توسط شخصی عرب (حضرت محمد) خود بسی اعجاب انگیزتر است. بر همین اساس ازجمله در بشارات اسلامی است که موعود آن از فارس ظاهر می گردد ولی اصحاب وی جز به عربی تکلم نمی کنند: «وهم من الأعاجم ما فيهم عربی، لكن لا يتكلمون إلّا بالعربية.» لذا نزول قسمتی از آیات به عربی در حقیقت تحقق وعود کتب آسمانی قبل در مورد آثار دین موعودشان بوده است. از طرفی همانطور که در فوق عرض شد برفرض محال که ایرادات صرف و نحوی را درست بدانیم، آنچه مهم است محتوا و تعالیم و آموزه های دین بهائی است و لذا علیرغم نزول آثار به عربی و فارسی، از آنجا که دین بهائی دینی جهانی است و صرفا مخاطب آن ایرانی ها نیستند بلکه کل جهانیان اند، بدیهی است نمی شده آثار آن به صدها زبان نازل شود، بلکه مهم در دسترس جهانیان قرار گرفتن آثار مزبور است که هم اکنون به بیش از 800 زبان ترجمه شده و طالبین از ملل و عقاید و کشورهای گوناگون نه تنها با آنها آشنا هستند بلکه از آن برای صلح و وحدت جهان و روش های رسیدن به آن سود جسته و می جویند و هیچگاه نزول آثار مزبور را به زبان های غیر زبان خودشان بهانه یا مانعی برای تحقیق و فهم مقصود و هدف دیانت بهائی ندانسته و نمی دانند. از گروه قلیلی مخالف دین بهائی در ایران که بجای توجه به مفهوم و محتوا و مقصود آثار بهائی و بجای توجه به اصل، زبان عربی و فارسی را بهانه کرده اند باید پرسید: راستی جهانیان با آثار ادیان هندو و بودائی و اسلام و مسیحی و یهودی و زردشتی و غیره و یا با آثار فلاسفه و یا با آثار علمی که به غیر از زبان های مادری هر یک از ایشان نوشته شده چگونه آشنا شده اند که حال نتوانند از طریق ترجمه با آثار بهائی آشنا شوند؟ با توضیحات فوق، پاسخ دوست عزیز هم داده شده است که فرموده اند: «پرداختن به اشتباهات چشمگیر و متعددی که در کتابهای بهاییان وجود دارد موضوعی نخ نما نیست، بلکه بسیار مهم است چرا که هیچ عقل سلیمی استفاده از متون نادرست را به عنوان مرجع نمی پذیرد»، و عقول سلیمۀ زیادی آثار بهائی را مطالعه نموده و آن را برای رفاه و صلح و وحدت جهانی دارای ارزش والا شمرده اند. از جمله: پروفسور وارن واگار، دانشمند و عالم اجتماعی امریکایی با مطالعۀ عمیق و ارزشیابی دقیق دربارۀ امکان حصول وحدت و تمدن جهانی چنین می گوید: «از بین همۀ مذاهب و ادیان معاصر، این تنها آیین بهایی است که بلاشبهه و بدون هیچ گونه ابهامی با قطعیت تمام همۀ همّ خود را وقف مسأله وحدت عالم انسانی نموده است.» (کتاب دیانت بهایی، آیین فراگیر جهانی، نوشته ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، صص ١٧٦ـ١٧٥) یا عالی ترين مجمع قانون گذاری كشور برزيل در28 می 1992، به مناسبت صدمين سال صعود (وفات) حضرت بهاءالله جلسه اي مخصوص تشكيل داد ومقام ايشان وتعاليم مباركه اش وخدماتی را كه جامعه پيروانش به نوع بشرارزانی داشته اند تجليل كرد، وسخنگوی مجلس ونمايندگان جميع احزاب به پا خاستند و يكي بعد از ديگری آن مظهر ظهور الهی در دور جديد راستودند و حضرتش را آفريننده «عظيم ترين مجموعه آثار دينی كه تا كنون از قلم شخصي واحد صادر شده»، خواندند. یا آن که دادگاه عالی آلمان نيز، به مناسبتي چنين رأي صادر كرد كه «ماهيت امر بهايی به عنوان يك دين وجامعه بهايی به عنوان يك جامعه دينی، چه درحيات روزانه وچه در سنت فرهنگي و رأی عامه وچه بنابرعلم تطبيق اديان واضح است وشكي در آن نيست». علامه اقبال لاهوری می گوید: «همۀ خطوط و سیرهای متنوع فكری ایرانی را بار دیگر به صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت، یعنی در آئین بابی و بهایی»(کتاب بسط و توسعه فلسفه ماورا الطبیعه در ایران، نوشته محمد اقبال لاهوری) و یا اروین لازلو محقق فرانسوی و عضو کلوپ رم در بیانیه ای در بارۀ صلح می نویسد: «برای نیل به صلح، ما به شیوه های جدید اندیشه و تفكر و نیز معرفتی بدیع در باب قوای موثر در فرایند تغییر و تحول تاریخ جوامع انسانی نیاز داریم و چنین تصور می كنیم كه دیانت بهایی قادر است به این هر دو نیاز، پاسخی را كه بطور اساسی در بطن تعالیم خود از آن بهره مند است، به ما ارائه كند... در این لحظات حساس، ما تنها در صورتی می توانیم به بقای نوع انسان و شكوفایی و غنای تمدن و فرهنگ او امیدوار باشیم، كه شیوۀ تفكر و تلقی متعارف خود را تغییر داده و از بینش بدیعی كه منبعث از تعالیم و دیدگاههای دیانت بهایی است، و تازه ترین اكتشافات علوم تجربی نیز بر آن مهر تأیید زده اند، برخوردار گردیم.» http://www.iranpresswatch.org/fa/post/3315 بیانیۀ اروین لازلو در بارۀ دیانت بهائی و نقش جامعۀ بهائی در وحدت و صلح جهانی پس از انتشار بیانیۀ «وعدۀ صلح جهانی» از مرکز جهانی بهائی، بیت العدل اعظم، در اكتبر ١٩٨٥، http://new.persian-bahai.org/node/112 http://reference1.persian-bahai.org/fa/t/uhj حضرت عبدالبهاء جانشین منصوص حضرت بهاءالله در موارد فوق فرموده اند: « فارسی و عربی و ترکی هر سه لسان عاشقان جمال جانان است عشق را خود صد زبان ديگر است مقصد معانی است نه الفاظ حقيقت است نه مجاز صهبای حقايق و معانی در هر کأس گوارا خواه جام زرّين باشد خواه کاسهء گلين ولی البتّه جام بلور و مرصّع لطيفتر است» (مائدۀ آسمانی، ج9، ص 35) و در جواب عزیزی که نوشته اند: «بهایی ها کتب مقدس خود را به راحتی در اختیار دوستانشان که قصد نقد و بررسی این آئین را دارند قرار نمی دهند ولی بشدت تبلیغ می کنند در حالی که چیزی برای عرضه ندارد. مسائل مالی نقش مهمی در جذب افراد به این دیانت بازی می کند.» باید عرض شود کتب بهائی در اینترنت در دسترس است: http://reference.persian-bahai21.info/fa/ از جمله ترجمۀ کتاب مستطاب اقدس به انگلیسی و توضیحات مقدمۀ کتاب مستطاب اقدس در مورد ترجمۀ آن در لینک زیر: http://reference.persian-bahai21.info/fa/t/b/ http://reference.persian-bahai.org/fa/t/b/ لزوم شدت تبلیغ هم برای این است که دنیا دچار مشکلات بی سابقه ای است که باید حل گردد و در آستانۀ وقایع وحشتناکی هستیم که فقط با قبول قلبی اصل «وحدت عالم انسانی» می توان بر آن فائق آمد و به نظر نه تنها بهائیان بلکه هر گروه دیگری که فکر می کند راه حلی برای صلح جهانی دارد نباید دست روی دست گذارد و باید راه حل های خود را بر طبق اخلاص در اختیار جهانیان قرار دهد. بهائیان در ایران حتی با دادن خون خود و با زندانی شدن و اخراج شدن از کار و محرومیت از تحصیلات و از حقوق شهروندی و با تمام مشکلات سعی دارند راه حل های خود را برای صلح و وحدت و نیز سعادت ایران عزیزمان ارائه دهند. سلاح ایشان آنطور که نوشته اید «مسائل مالی» نیست بلکه جانشان را بر طبق اخلاص گذاشته اند و اینک از حقوق بشر سازمان ملل تا فرهیختگان عزیز ایرانی بر ستم هایی که بر بهائیان در این راه رفته و می رود شهادت داده و می دهند. برای اطلاع از اقدامات بهائیان برای صلح و وحدت جهان مراجعه شود به: http://www.persian-bahai21.info/ و در خصوص عزیزی که نوشته اند: «وحدت جهانی که یکی از ایده آلهای بهائیت محسوب می شود، با خلق دین های جدید امکان پذیر نمی شود بالعکس تولید دین های جدید موجب ایجاد اختلاف و عدم وحدت است.» باید عرض شود بهائیان دین جدید زمان را دین بهائی می دانند و در آموزه های آن راه های جلوگیری از اختلاف و نیز رفع اختلاف پیروان ادیان گذشته مفصلا توضیح داده شده است و هم اکنون بیش از 7000000 ملیون بهائی با سوابق دینی و غیر دینی مختلف یک صدا و متحد و متفق در حال تلاش برای تحقق صلح جهانی و وحدت بین ادیان و انسان ها هستند. آنچه موجب اختلاف است ادیان نیستند بلکه تقالید و خرافات و تعصباتی هستند که با دین حقیقی اشتباه گرفته شده اند. از جمله شعارهای دین بهائی است که «دین باید سبب الفت و محبت شود؛ اگر سبب دشمنی گردد بی دینی بهتر است» دربارۀ مواردی چون لقب سر، و عربی بودن بعضی آثار بهائی، ادعای خدائی، بشارت حضرت باب در خصوص من یظهره الله، و... که دوستان مطرح فرموده اند بارها پاسخ داده شده. فهرستی از کتب و مقالات و مطالب در این خصوص در آدرس های زیر است: http://www.velvelehdarshahr21.info/node/150 http://www.velvelehdarshahr21.info/node/151 http://www.noghtenazar21.info/content/all-art-page http://www.negah21.info/ همچنین رجوع فرمایید به کتاب طلوع عشق: http://www.velvelehdarshahr21.info/node/152 http://www.ketabhayebahai21.info/tolooi-eshgh و مجموعۀ ولوله در شهر 3 در این آدرس: http://velvelehdarshahr21.info/sites/velvelehdarshahr/files/Velvelehdarshahr-3.pdf صُورِ اِسرافیلِ مالِکِ اَنام؛ نتیجۀ بهائی ستیزی سال های ۱۳۳۴، ۱۳۴۲، ۱۳۵۷ ه. ش. در اینجا: http://www.velvelehdarshahr21.info/node/338 چشم و خون و دندان و دست و روی و گوش و موی و زبان و فوُت و موزیک و زندان خدا http://www.velvelehdarshahr21.info/node/310 قربانتان، نوید
محسن حکیمی
به راستی تاسف آور و حتی شرم آور است که در این کامنت ها به تنها چیزی که پرداخته نشده ظلم آشکاری است که در حق این انسان انجام گرفته است. او را صرفا به دلیل عقیده اش کشته اند و حالا عده ای نشسته اند و فقط درباره درستی یا نادرستی عقیده او بحث می کنند، بی آن که کمترین اشاره ای به این امر مهم بکنند که او حق داشته است هر عقیده ای - صرف نظر از درستی و نادرستی آن - داشته باشد.