شکنجهگاهی به نام کمپ ترک اعتیاد؛ گزارش میدانی
حمید رضایی - حدود هزار کمپ ترک اعتیاد در ایران هست که نیمی از این شمار بدون مجوز هستند و اعمال خشونت علیه معتادان در آنها مرسوم است.
«شما فکر میکنید چون ما اعتیاد داریم آدم نیستیم. وقتی مادر آدم برگردد و به پسرش بگوید "حیوان"، بقیه که غریبه هستند جای خود دارد. آن یکی برادرم نشسته بود زیر پای مادرم که مرا بفرستد کمپ تهران فکر میکرد تهران فرق دارد. میخواهد من نباشم تا راحت ارث و میراث پدرم را بالا بکشد... در را که باز کردم ریختند سر من و گونی کشیدند روی سرم. قبلش بچهها تعریف کرده بودند وضعیت کمپهای تهران چه جوری است. هرچقدر داد زدم، مادرم را قسم دادم به جدش، التماس کردم، فایده نداشت. سه نفر بودند. مرا انداختند صندلی عقب. رسیدیم سوهانیهای قم، گونی را برداشتند برای دستشویی. خواستم فرار کنم؛ بی شرفها مرا گرفتند کتک زدند. دوباره گونی کشیدند و پرت کردند صندوق عقب. تا خود دماوند در صندوق عقب را باز نکردند... گونی نمیگذاشت نفس بکشم. داشتم خفه میشدم. شب اول را یادم نمیآید اصلاً. آمپول میزنند که موقع خماری پس دادن کسی سر و صدا نکند. روز دوم را یک کمی یادم هست. زیاد نه.»
بر اساس گزارش سایتهای نزدیک به نهادهای دولتی، تعداد کمپهای ترک اعتیاد در کشور هزار عدد است که از این تعداد نزدیک به نیمی از آنها فاقد مجوز هستند. البته در هیچ آماری مشخص نشده است که آیا همه کمپهای دارای مجوز تحت نظارتهای پزشکی و بهداشتی مستمر قرار دارند یا خیر. به گزارش روزنامه کیهان تمرکز کمپهای فاقد مجوز بیشتر در استان تهران است به طوری که بیش از ۹۰ درصد کمپهای ترک اعتیاد در تهران فاقد مجوز هستد.
اعمال خشونت علیه معتادان به مواد مخدر در این کمپها و استفاده از روشهایی شبیه شکنجه در این کمپها چنان مرسوم است که هر از گاهی خبری تکاندهنده از داخل کمپها در سایتها و روزنامههای فارسی زبان درج میشود. تکان دهندهترین ماجراهای انتشار یافته مربوط به «تنبیه مرگبار»، «شکنجه معتادان»، «افزوده شدن ایدز به سبد بیماریهای معتادان»، «مرگ ۵۳ نفر در کمپ شفق» و آمار رسمی «مرگ ۳۹ نفر در سال ۹۱ در کمپهای ترک اعتیاد» است. در این گزارش از معتادانی که سابقه زندگی در کمپهای مجاز و غیر مجاز را داشتهاند خواسته شده است تا خاطرات و تجربههای خود را از این کمپها بازگو کنند.
کمپهای تهران از همه بدتر است
ناصر معتادی است که سابقه زندگی در کمپهای مختلفی را داشته است، اما در نهایت هیچکدام از دورههای زندگی در کمپ نتوانسته است باعث ترک اعتیاد او شود.
ناصر تنها زمانی موفق به ترک اعتیاد شده است که با میل و اراده خود وارد انجمن معتادان گمنام شده است. او درباره وضعیت کمپهای ترک اعتیاد به کمپهای مستقر در محدوده استان تهران اشاره میکند و میگوید: «خانوادهها خسته میشوند. یک از اصول پاک شدن در NA جبران خسارت است. اول از همه خانواده. اگر معتاد چیزی از خانواده خود دزدیده است یا با اعتیاد خود آسیبی به اعضای خانواده خودش زده است باید در حضور آن شخص به گناهش اعتراف کند و تا جایی که در توان او است خسارت را جبران کند. از خانواده شروع میشود و به همه دوستان و آشنایان و غریبهها میرسد. این برای آن است که خواندهها بفهمند یک معتاد امکان بهبودی دارد و بعد از بهبودی مسئولیت خطاهای خود را میپذیرد. چرا؟ برای اینکه خانوادههای دیگری که عضو معتاد دارند این مسائل را بشنود، امید پیدا کنند و از رفتارهای ناامیدانه و سرد دست بردارند.»
او درباره ربط صحبتهایش با موضوع خشونت در کمپهای ترک اعتیاد میگوید: «وقتی نزدیکترین افراد به فرد معتاد که خانواده او هستند طوری رفتار میکنند که صاحبان کمپها حس میکنند خانواده معتاد برای او ارزش قائل نیست، با او بدرفتاری میکنند. خود من این حس را داشتهام. در یکی از کمپهای اطراف کرج بود مرا به جرم بالا آوردن جلوی در خوابگاه با کابل کتک میزدند. برای خلاص شدن از دستشان تهدید کردم که وقتی از کمپ بروم شکایت میکنم. یک نفر در آن کمپ بود به نام "علی سیاه" که خودش معتاد بود و مسئولیت کتک زدن بچههای کمپ را داشت. میخندید و میگفت: "کثافت خانوادهات گفتهاند اگر کاری کنیم که برنگردی دعایمان میکنند." راست میگفت. من در زمان مصرف، کاری با خانوادهام کرده بودم که به آنها حق میدهم که آرزوی مرگ مرا کرده باشند.»
ناصر در مورد تفاوت کمپهای ترک اعتیاد در تهران و شهرستان میگوید: «به جز کمپهای شناخته شده که بچههای انجمن در ارتباط تنگانگ با آنها هستند، کمپهای شهرستان بهتر از کمپهای تهران هستند. خانواده معتاد به کمپ نزدیک است و ممکن است خواهری، برادری، کسی به فرد معتاد سر بزند. روی همین اصل حد و حدودی را رعایت میکنند. بدبختانه به دلیل خسته شدن خانوادهها این باعث میشوند به هر طنابی چنگ بزنند. فکر میکنند کمپهای تهران مجهز است و احتمال ترک مصرف، بیشتر است. هر باغ و ملک بی نام و نشانی را در تهران تبدیل به کمپ کردهاند. از خانواده معتادان خواهش میکنم اگر قصد کمک به عزیز خود را دارند با مسئولین شناخته شده انجمن معتادان گمنام در شهر خودشان تماس بگیرند تا آنها را راهنمایی کنند. خانواده باید به عنوان عضو یاری رسان در کنار انجمن به فرد معتاد کمک کند.»
به ما غذا نمیدادند
فرد دیگری به نام قدرتالله که اهل یکی از روستاهای استان همدان است میگوید: «مجاز و غیر مجاز ندارد. کمپها یک جورند فقط بعضیها خوشگلترند. اخلاق همه شان یکی است.»
قدرتالله ادامه میدهد: «سه بار مرا در ملایر بردند کمپ. قانونی بودند ولی بد، رفتار میکردند. چهارتا سگِ از خدا بی خبر داشتند که شبها ول میکردند تا کسی فرار نکند. بهشان میگویند دوبرمن و شیانلو. از همینها که توی فیلم رکس نشان میداد. بی داد بودند این سگها. چند بار به آقا مسعود گفتیم: "آخه مسلمانِ خدا اگر اینها شب بیان توی آسایشگاه یک نفر ما را زنده نمیگذارن." گوش نمیکرد. سگها از ما خوششان نمیآمد. در کمپ به ما غذا نمیدادند به ما نان خشک میدادند به سگها مرغ. چند میلیون قیمتشان بود. کسانی که گرسنه بودند به هر ترفندی غذای سگها را میدزدیدند. اگر دست سگها به ما میرسید خرخره همه را پاره میکردند. هر کس فرار میکرد ۴۸ ساعت میبستند نزدیک سگها. زنجیرشان در میآمد کار تمام بود. پایت را دراز میکردی پایت را از جا میکندند. یک وجب فاصله بود از آخر زنجیر. باید مچاله میشدی و میچسبیدی به دیوار تا این دو روز بگذرد.»
اینها درمانهای زندان است
محمود کسی است که به قول خودش ۱۶ سال از عمرش را با مواد دود کرده است. او میگوید:«خیلی که بخواهند روی قانون رفتار کنند یک دانشجو یا پرستار را به عنوان دکتر برای کمپ میآورند.
نشان به آن نشان که دکتر نیستند. آبِ یخ، درمان دکتر نیست. اینها درمانهای زندان است. داخل زندان که مثل این کمپها نه دکتری است و نه فریادرسی، شاخدارهای بند هم خدا هستند، هم دکتر، هم داروخانه. ورودی جدید که پایش را در زندان میگذارد دو حالت دارد. یا پولدار است یا بی نوا. پول داشته باشد یک مدت او را میتیغند و مواد میدهند. بی نوا باشد، به خماری که بیافتد میگویند باید جایش سرد باشد. سرما لرز را بیشتر میکند و سم زدایی را کوتاه میکند. اگر تابستان باشد میبرند داخل هواخوری و شلنگ آب سرد را میگیرند رویش. میگویند گرمای مواد را توی تن بیرون میکشد. بیشتر برای این است که عرق آدم خمار خیلی بد بو است. همه بعدش به زانو درد و کلیه درد و سرماخوردگی میافتند.»
از همه اخاذی کرده بود
ماجرایی که بهروز تعریف میکند درباره تجربه تلخ او در زمینه اعتماد خانوادهاش به افراد سودجو در کمپهای ترک اعتیاد است.
او میگوید: «اسمش بهادر است. همه او را میشناسند. قبلاً عمل تریاک داشته ولی به دروغ میگوید عمل هروئین داشته که جلب توجه کند. الان ترک کرده و بدنکار شده است. دارو مصرف کرده یا اسکلتش اینجوری بوده را من نمیدانم. نگاهش که میکنی انگار از بچگی بدنکار بوده است. روی حساب بدنش، خانوادهها اعتماد میکنند. عکسهای زمان عملش را نشان میدهد و خانوادهها فکر میکنند بچه خودشان هم وقتی مواد را کنار گذاشت ورزشکار میشود. از همه اخاذی کرده. میگویند کمپ هم مال خودش نبوده، برای صاحب اصلی کمپ پاپوش درست کرده و افتاده زندان. هر کاری بهادر کرده به اسم صاحب اصلی که مجوز به اسم او بوده تمام شده است.»
بهروز ادامه میدهد: «از هر کس را که فکرش را کنید اخاذی کرده. یکی برادرش قصابی داشته، صد کیلو گوشت برده و پولش را نداده، یکی دامادشان طلافروشی داشته، به اسم روز مادر گردنبند قسطی برداشته و پولش را نداده... از مادر من ماشین مرا گرفته بود به اسم اینکه برای کارهای پزشکی و اداری ماشین نداریم. با ماشین خانم بلند کرده بود رفته بود شمال. شمال گیر کرده بود، ماشین را خوابانده بودن. ماشین سه ماه پارکینگ بود اصلاً عین خیالش نبوده. از کلانتری زنگ زدند ما فهمیدیم.»
کپسول را که خوردم حالم قشنگ شد
محسن آدم شوخ طبعی است. میگوید از وقتی اعتیاد را کنار گذاشته است تلخیهای زندگی را جدی نمیگیرد و دوست دارد از زندگیاش لذت ببرد.
او درباره تجربه خود از کمپ ترک اعتیاد میگوید: «کمپ دوم عالی بود. بچههای مسئول کمپ الان جزو دوستان صمیمی من هستند. موقع سم زدایی پا به پای ما بیدار میماندند. هرکس تشنج میکرد سریع سرم وصل میکردند. شرط ملاقات با خانواده سم زدایی بود... اما کمپ اول، نمیدانم شانس ما بود یا خدا خواست از بدبختیام خندهام بگیرد تا سرم به سنگ بخورد. از شب اول به همه قرص میدادند. من خود معرف رفته بودم. ۱۸ ساعت قبلش مواد نزده بودم و حالم خراب بود. به این فکر افتاده بودم که بی خیال شوم. کپسول را که خوردم احساس کردم حالم قشنگ شد. یک میلیون و هفتصد هزار تومان گرفتند و دو ماه نگه داشتند. موقع بیرون آمدن صد تا کپسول دادند و گفتند هر موقع بدن درد داشتی بخور... کپسولها را خودشان میساختند. ترامادول، آنتی هیستامین، متادون، داروی محرک جنسی، کافئین و... را با هم قاطی میکردند! موقعی که آزمایش دادم برای استخدام کیت مثبت شد. دوباره برگشتم سر خانه اول. با خودم گفتم محسن بین چطوری فیلمت کردهاند؛ دل بکن و تمامش کن.»
برخورد بد دوران سمزدایی یعنی مصرف در اولین دقیقه آزادی
حجت به عنوان کسی که چهار سال است مصرف مواد مخدر را کنار گذاشته است میگوید: «کسی که یکبار مواد مخدر مصرف کرده باشد یک معتاد است چون مواد وارد ذهنش شده است. در راه ترک مصرف مواد مخدر همه مراحل مهم است ولی اگر در مرحله سم زدایی با فرد معتاد درست رفتار نشود و بعد لغزش کند، دیگر از ترس کتک و فحش و بقیه چیزها پایش را در کمپ نمیگذارد.»
او ادامه میدهد: «بسته به نوع موادی که فرد مصرف میکند سمزدایی سخت و راحت دارد. بدترین خماری، خماری تریاک است. خماری تریاک ۲۰روز، خماری شیره ۴۰ روز طول میکشد. میگویند خماری شیشه سه روز است، اما موادی که روی مغز تاثیر میگذارد توهم دوران خماریاش بالاست. کسانی که قرص مصرف میکنند تا چند روز اول خماری ندارند چون قرصهایی که در معدهشان رسوب کرده کنده میشوند و بدن تامین میشود. بعد از چند روز خونریزی معده شروع میشود و توهم قرص خودش را نشان میدهد. یک بچه ۱۶-۱۷ ساله بود که روزی چهار، پنج خشاب کلردیازپوکساید میخورد. وقتی توهم قرص شروع شد برای اینکه از دستش راحت شوند یک چهارپایه سنگین آهنی گذاشتند روی سرش تا مجبور شود خم شود. دست و پایش را به چهارپایه زنجیر کردند و چندتا بلوک سیمانی گذاشتند روی چهارپایه که نتواند چهارپایه را بیاندازد. بچههای کمپ آدمهای مسئول و پاکی بودند اما آموزش دوران سمزدایی را ندیده بودند و سنتی عمل میکردند. این بچه سه ماه بعد بیرون رفت و نیم ساعت بعد از آزادی اوردوز کرد و مُرد. برخورد بد دوران سم زدایی یعنی مصرف در اولین دقیقه آزادی! »
خودشان میکشند
علی بیمار است. به شکل بسیار واضحی به جز اعتیاد از بیماری یا بیماریهای حاد دیگری رنج میبرد.
او چندین بار در طرحهای جمعآوری معتادان بازداشت شده و مدت زمان زیادی را به صورت مقطعی در اردوگاههای ترک اعتیاد دولتی و کمپهای خصوصی ترک اعتیاد بوده است. میگوید: «پلیس بگیره، کتک میزنه. بهزیستی شب اول ول میکنه چون میدونه فایده نداره. بودجهام ندارن هیچ وقت. شهرداری معلوم نیست. بستگی دارد تحویل کی بده.»
او درباره کمپهای خصوصی میگوید: «آقام آدم خوبیه. اگه یه روزی ترک کنم واسه خاطر آقامه. پول داد که ما بریم کمپ. آقام از این چیزها سر در نمیآورد. خبر نداشت پشت دیوار چه خبره. خودشان تا صبح میکشیدند. ما پشت نردههای پنجره نگاشون میکردیم. بو میآمد. آدم خمار باشه، بوش صد برابره لامصب. خدا نصیبت نکنه اینجوری گیر کنی...»
برای شما راحت است
برادر بزرگتر محمد معتاد است. او به تازگی برادش را برای ترک اعتیاد بدون موافق خودش به کمپ فرستاده است. ازمیان گفتههایش متوجه شدم که هیچ نوع تحقیقی درباره کمپی که برادرش در آن است نکرده است. او میگوید:«میدانم که شما پیش خودتان فکر میکنید من آدم بدی هستم ولی به خدا اینجوری نیست. محمد حسین دو سال از من بزرگتر است ولی آبروی ما را در محل برده. از صندوق صدقات دزدی کرده، ضبط ماشین همسایه را دزدیده. خواهر من ۳۲ سالش است ولی ازدواج نکرده. هر کس میآید تحقیقات به خاطر برادرم میرود و پشت سرش را نگاه نمیکند. چکار کنم؟ شما بگویید من چکار کنم؟ چند بار کارم را تعطیل بکنم و بروم دنبال کارش؟ اسم هر کمپی که شما میگویی پزشکی است را شما بگو؛ من میبرمش آنجا. فایده ندارد. چهار ماه بعد بر میگردد و یک چیزی از خانه میدزدد و شروع میکند. مادرم کارش شب و روز شده است گریه. فکر میکند با دعا کردن، محمد ترک میکند. کاش برادر من جزو همینها بود که شما گفتید مردن. من بی غیرت، من بی عاطفه، هر چیزی شما بگویئد. خسته شدهام. یک لحظه از دستش آرامش نداریم. آبرویمان را برده، تمام هستی ما را برده. آدمی که ذاتش خراب است درست نمیشود. خدا نکند برای خود شما پیش بیاید. یک ساعت نمیتواند تحمل کنید. فکر میکنید راحت است؟»
نظرها
anonymous
واقعا! جای تاسف دارد که عده ای سودجو و از خدا بی خبر این چنین از افراد بیمار (معتادن) سوء استفاده میکنند و با کمپ درمانی شان مشکل را بیشتر و بزرگتر میکنند. به همین منوال هم خانواده هایی که فرزندان خودرا به این شیادان میدهند تا انها را به ترک اعتیاد راغب کنند. نه تنها رغبتی و پیشرفتی در ترک اعتیاد نخواهد شد بلکه پولشان را هم از انها گرفته و به ریش معتاد و خانوتده معتد هردو میخندند. راستی کدامش بی آبرویی بیشتر است که از همسایه خجالت بکشیم و یا پول و عزیز خانواده را هردو به این شیادان بدهیم و فکر کنیم که آبروی خودرا حفظ کرده ایم. تنها راه مبارزه و مدیریت اعتیاد اینست که شخص معتاد خودش به ترک اعتیاد راغب شود و خانواده وی فقط میتوانند اورا حمایت کنند. اما اینکه اعضای خانواده معتاد را به زور به کمپ ببرند فقط جیب کمپی هارا پر خواهد کرد و آبروی اهل خانواده را پیش خدا هم خواهد برد. راستش را بخواهید این رفتار ها و بی حرمتی های خانواده است که فرد را معتاد میکند و نه مواد اعتیاد آور. وقتی شخصی احساس کند ارزشی ندارد به دنبال پیدا کردن راهی برای فرار از این درد بی کسی میرود و وقتی که اولین نشعه را تجربه کند دیگر کار تمام است. مراجعه به انجمن معتادان گمنام تنها راه شروع و ادامه است و شرکت اعضای خانواده معتاد در جلسات خانواده برای ادامه پاکی امری ضروری است.
هاشم
سلام من چند سال پیش برای ترک قرص رفتم کمپ خود معرف بودم نمیدونم همه جا اینجوریه یا فقط کمپ که من رفتم این حالو روزو داشت مثل حیوانهایی که شکار کرده بودن رفتار میکردن 22روز موندم بعد از این که ولم کردن از افسردگی که بعد نرک پیش میاد رنج میبردم از آن بدتر کابوس کمپ میدیدم طولی نکشید که بعد 10 روز همان آشو همان قرص الانم مصرف میکنم