• دیدگاه
ویژهخواری فقیهانه و سکولاریسم
اکبر گنجی- خامنهای با امپراطوری مالی خود اکثر مراجع تقلید و فقیهان را خریده و درباری کرده است. "سلطان" دو ابزار مهم کنترل نظامیان و استقلال مالی را در اختیار دارد.
جمهوری اسلامی از ابتدأ تاکنون همیشه خود را با خطر سکولاریسم مواجه دیده است. آیتالله خامنهای در ۲/۶/۱۳۸۷ در دیدار با اعضای کابینه احمدینژاد گفته بود: «گرايشهاى سكولاريستى - كه متأسفانه باز داشت در بدنه مجموعه مديران كشور نفوذ مىكرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دين و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليونى اين ملت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفتهاند و جوانهايشان را به ميدان هاى خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان يك چنين نظامى دم از مفاهيم سكولاريستى بزنند؟! "يكى بر سر شاخ و بن میبريد"؛ يعنى خودشان بنشينند و بنا كنند بنِ اينمبنا و قاعده را كلنگ زدن! خيلى چيز خطرناكى بود. خب، الحمدللَّه اينها جلويش گرفته شد.»
اما هر بار که گمان میکنند نظام از شر سکولاریسم خلاص شده است، دوباره میبینند که این برساخته از راههای دیگری در حال نفوذ است. درست ۴ سال بعد، آیتالله خامنهای در ۱۹/۷/۹۱ گفته است: «حوزههای علميه نمیتوانند سكولار باشند. اين كه ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم، اين سكولاريسم است.»
یعنی سلطانی که گمان میکرد نظام از خطر نفوذ سکولاریسم نجات یافته، اینک خود را با خطر سکولار شدن حوزهها مواجه میدید. خطر دیگر این بود که روایتهایی از دین ارائه میشد که ظاهراً دینی و باطناً سکولاریستی بود.
به همین دلیل، آیتالله خامنهای در ۲۳/۷/۹۱ گفته است: «دچار سكولاريسمِ پنهان هم نشويم. گاهى اوقات در ظاهر، تبليغات، تبليغات دينى است؛ حرف، حرف دينى است؛ شعار، شعار دينى است؛ اما در باطن، سكولاريسم است.»
درست یک سال بعد از این سخنان سلطان، جنجال تازهای در این زمینه آفریده شد. فقیهان اصولگرا به شدت نگران پیامدهای انتخابات ریاست جمهوری ۲۴ خرداد ۹۲ هستند. این گونه وانمود میکنند که نگران اهانت به مقدسات اسلام و تشیع هستند، اما واکاوی روابط قدرت نشان میدهد که مسئله ربطی به اسلام و تشیع ندارد- که با سخنان منتقدان و حتی دشمنان آسیبی نخواهند دید- بلکه نگرانی در سطحی عمیقتر، ناشی از احتمال از دست دادن قدرت سیاسی و اقتصادی است.
سخنرانی حسن روحانی در جمع هنرمندان نیز صدای بسیاری از آنان را در آورد که او در حال زدودن تمایز هنر ارزشی و غیر ارزشی است.
به اظهارات چند تن از مراجع تقلید و رئیس قوه قضائیه توجه کنید:
الف- آیتالله مکارم شیرازی در ۸/۸/۹۲ گفت: «خیال نکنند دولت جدید سرکار آمده و آزادی ایجاد شده است و هر کس هر چیز دلش خواست بگوید و بنویسد. عقل هم همین را میگوید، اگر کسی دین هم نداشته باشد و تنها به این مملکت علاقه داشته باشد باید این عقاید را تقویت کند تا این مملکت حفظ شود. تمام ملّت به حضرت علی عشق میورزد و افتخار میکند، متأسفانه در این روزنامه [بهار]، نویسنده گستاخ حرفهای بسیار زشتی بیان کرده است. امیدوارم همه از جمله رسانهها و نهادها با هوشیاری کامل اجازه ندهند دستهای آلوده، مقدّسات مذهبی مردم را خدشه دار کنند.»
از نظر وی تقویت باورهای تشیع دوازده امامی توسط بی دین ها، مقتضای عقلانیت است.
ب- آیتالله حسین نوری همدانی در ۸/۸/۹۲ با اشاره به اهانت روزنامه بهار به امامت و ولایت، گفت: «دین و علوم اسلامی به قدری گسترده است که باید سالیان سال درس خواند تا در مسائل و مباحث دینی متخصص شد و تخصص در دین کار سادهای نیست که هرکسی بخواهد هر چیزی بنویسد. انسان نباید در مسئلهای که متخصص نیست، اظهارنظر کند. در کشور اسلامی باید به گونهای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد.»
مرجع تقلید به جای دفاع علمی از تشیع، فتوای سرکوب صادر کرده و میگوید: «در کشور اسلامی باید به گونهای عمل شود که کسی جرأت هتاکی به مقدسات را نداشته باشد.»
پ- صادق لاریجانی- رئیس قوه قضائیه- در جلسه ۸/۸/۹۲ قوه قضائیه در خصوص مقاله دکتر غروی که منجر به توقیف روزنامه بهار شد، گفته است: محتوای آن "موهن" و از نظر علمی، تاريخی و روايی "سخيف" بود.سپس میافزاید: «نويسنده اين مقاله تقريبا تمام قطعيات تاريخی و متون روايی را تحريف كرده است، بنابراين نمیتوان نام علمی بر اين مقاله گذاشت و اگر نبود احساس اين كه میخواهند يك جريان سياسی و امنيتی ايجاد كنند اصلا به اين موضوع نمیپرداختيم. ما ترسی از طرح مسائل علمی با هيچ كس نداريم. در طول تاريخ همواره علمای ما از اسلام دفاع میكردند و به شبهات پاسخ میدادند اما كار عملی ابزار علمی میخواهد و جای بحث علمی در روزنامهها نيست. متاسفانه همان طور كه در دوره اصلاحات به ياد داريم برخی دنبال اين بودند كه مطالب حقه دين اسلام و ارزشهای دينی را زير سوال ببرند، بر اين اساس گاهی بحث شهادت را با طنز مطرح میكردند، گاهی ولايت ائمه را زير سوال میبردند حالا هم به راه افتادن همان بساط احساس میشود گويا يك جريان سياسی میخواهد همان كار را ادامه دهد.»
این نگرانیها و مدعیات را چگونه میتوان و باید تحلیل کرد؟
یکم- اگر مدعای شیعیان دوازده امامی را در قویترین، بهترین و همدلانهترین روایت مطرح سازیم، باید بگوئیم که پس از وفات پیامبر گرامی اسلام، مسلمین به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شدند. شیعیان گروهی بودند که مدعی گردیدند خداوند از طریق پیامبر علی بن ابی طالب و یازده فرزند بعدی او را به امامت و خلافت نصب کرده و آن ۱۲ تن، دارای عصمت و علم غیب نیز هستند. اما این مدعا از سوی اکثریت مسلمانان- از همان روز تا امروز- پذیرفته نشد. آیا بدین ترتیب اکثریت مسلمانان "تمام قطعیات تاریخی و متون روایی را تحریف کرده" اند، نظرشان "علمی" نبوده و به دنبال "ایجاد یک جریان سیاسی و امنیتی" بوده و هستند؟
قرآن تعریف و تمجید بسیاری از مهاجرین به عمل آورده است. آیا نزدیکترین یاران پیامبر به دنبال تحریف تاریخ و نقض فرمان خدا و پیامبرش بودند؟ آنان واقعاً بر این باور بودند که خداوند و پیامبر برای جانشینی او هیچ کس را نصب نکرده و این امر را به خود مسلمانان سپرده تا از طریق شورا فردی را به خلافت انتخاب کنند. آنان هیچ کس را هم دارای عصمت و علم غیب به شمار نمیآوردند. شیعیان پس از گذشت بیش هزار سال، اینک هم قادر نیستند با هیچ دلیلی حقانیت مدعیات خود را مقبول یک میلیارد مسلمان سازند (معکوس این هم صادق است).
دوم- واقعیت این است: تشیع و تسنن در طول تاریخ اختراع شده و هر دو برساختههای تاریخیاند. علی بن ابی طالب خود را مصون از خطا قلمداد نمیکرد، چه رسد به ادعای عصمت و علم غیب. پس از وفات پیامبر هیچ کس نمیدانست که علی بن ابی طالب چند فرزند و نواده خواهد داشت، تشیع دوازده امامی در نزاعی پر پیچ و تاب اختراع شد. درست مانند اختراع یهودیت و مسیحیت و اسلام و بهائیت.
"قطعیات تاریخی" مورد ادعای صادق لاریجانی، حتی "قطعیات تاریخی" شیعیان نبوده و نیستند، چه رسد به "قطعیات تاریخی" همگانی. شیعیان به دهها فرقه تبدیل شدند و بر سر همه مسائل اختلافهای عمیقی داشتند. پیروان هیچ یک از ائمه تا امام یازدهم، دوازده امامی نبودند. پیروان علی ابی طالب، تک امامی بودند. با امام حسن، دو امامی شدند، با امام حسین، سه امامی و همین طور تا آخر. باورهای کنونی شیعیان دوازده امامی، قرنها بعد اختراع و برساخته شد.
سوم- صادق لاریجانی میگوید: "ما ترسی از طرح مسائل علمی با هيچ كس نداريم". اگر ترس از طرح روایتهای رقیب از اسلام و تشیع وجود نداشت، دلیلی برای ممانعت از بیان، بازداشت نویسنده و توقیف روزنامه پیش نمیآمد. اتفاقا رئیس قوه قضا به سرعت نگرانی و ناتوانی علمی را لو داده و میگوید: «متاسفانه همان طور كه در دوره اصلاحات به ياد داريم برخی دنبال اين بودند كه مطالب حقه دين اسلام و ارزشهای دينی را زير سوال ببرند...حالا هم به راه افتادن همان بساط احساس میشود.»
وقتی "قطعیات تاریخی" (؟؟!! ) در اختیار فقیهان قرار داشته و دلایل عقلی یا نقلی سازگار با قرآن نیز پشتیبان مدعیات آنان است، چه جای نگرانی از "به زیر سئوال بردن مطالب حقه دین اسلام"؟ اگر فقیهان اجازه دهند تا دیگران "قطعیات تاریخی" را انکار کنند و حقیقت اسلام را که با شواهد و قرائن قوی به اثبات رسیده زیر سئوال گیرند، چه پیش خواهد آمد؟ هر آدم عاقلی به ریش منکر "قطعیات تاریخی" و "اصولی که حقیقت آنها اثبات شده" خواهد خندید.
مانند این است که افرادی بگویند: ۲۲ بهمن ۵۷ روز پیروزی انقلاب نیست، ۱۲ فروردین ۵۸ روز جمهوری اسلامی نیست، در ایران جمعهها تعطیل نیست، ماست سفید نیست و زغال هم سیاه نیست. این مدعیات چه کسی را جذب خواهد کرد؟ مگر این که "قطعیات تاریخی" فقیهان، تا این حد "قطعی" نباشند.
چهارم- لاریجانی میگوید: «جای بحث علمی در روزنامهها نيست.» اگر این مدعا قابل دفاع است، شیعیان دوازده امامی هم نباید مطالب علمی شان- یعنی نصب ۱۲ امام توسط خدا و پیامبر، عصمت و علم غیب همگی آنان، و...- را در روزنامهها و دیگر رسانهها مطرح سازند. این "تبعیض" و "حق ویژه" را چگونه میتوان موجه ساخت که آنان از همه رسانهها (روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، نمازهای جمعه، مساجد، مدارس، دانشگاهها، و...) برای طرح "بحثهای علمی" شان استفاده میکنند اما به روایتهای متفاوت میگویند: این گونه رسانهها جای طرح "بحث علمی" نیست؟
صادق لاریجانی میگوید: «هر كس بخواهد با تحريفات تاريخی و تضعيف بنيانهای اعتقادی در برابر نظام جريانسازی كند، ما اين اقدام را در قالب يك جريان سياسی انحرافی میبينيم. شکلگیری يك جريان خزندهای احساس میشود كه هم بايد مسئولان فرهنگی و هم دستگاه قضايی بيدار باشند و باید ميان يك بحث علمی كه در يك محيط علمی مطرح میشود با جريانسازی سياسی فرق بگذارند...اين را آقايان يك اخطار تلقی كنند و امیدواریم این بساط جمع شود زيرا قوه قضاييه ساكت نمیماند كه آنان هر كاری دلشان بخواهد انجام بدهند".
اولاً: روایتهای رقیب (شیعه یا سنی) با برچسب "جریان سیاسی انحرافی" پیشاپیش از ابراز نظر محروم میشوند.
ثانیاً: به صراحت اخطار میشود که قوه قضائیه با نظریههای رقیب- که منکر نصب الهی و عصمت و علم غیب ائمه اند- برخورد خواهد کرد.
ثالثاً: گفته میشود: «بحث علمی [باید] در یک محیط علمی مطرح شود.» پرسش مهم این است: محیط علمی جمهوری اسلامی کجاست؟ آیا دانشگاهها را باید "محیط علمی" به شمار آورد یا نه؟ آیا جمهوری اسلامی اجازه میدهد تا استادی در دانشگاه با ذکر دلایل عقلی و نقلی مدعیات اصلی شیعیان دوازده امامی (نصب الهی، عصمت، علم غیب، رجعت، فرزند داشتن امام یازدهم، امامت کودک ۸- ۷ ساله، و...) را نقد و رد کند؟ آیا فقیهان اجازه میدهند که در کانالهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی که مدعی ارائه علمی و عقلی اسلام و تشیع دوازده امامیاند، رقیبان نیز روایتهای متفاوت شان را مطرح سازند؟ میدانیم که "محیط علمی" از نظر فقیهان یعنی این که افراد دارای پرسش و شبهه (چون آنان صاحبان خوانشهای متفاوت را عالم و صاحب نظر به شمار نمیآورند) به نزد حوزویان رفته و درگوشی شبهات خود را مطرح سازند و پاسخ دریافت دارند، نه آن که نظرات خود را در قلمرو عمومی مطرح سازند.
پنجم- "فقیهان سلطانی" از هیچ برساختهای به اندازه آزادی نمیهراسند. به همین دلیل آیتالله مکارم شیرازی در ۱۸/۱۰/۹۲ دوباره هشدار داد: «اخیرا شنیده شده و در برخی رسانهها دیده شده افرادی که سابقه خوبی در مسائل مطبوعاتی ندارند مجوز انتشار روزنامه گرفتهاند. این افراد اگر از کار خود توبه کردند مشکلی نیست ولی اگر تصور کنند میتوان مسائلی علیه نظم اسلامی نوشت اشتباه است و این افراد خیال نکنند شرایط عوض شده و هرچه میخواهند بنویسند؛ اگر میخواهند روزنامهای درباره زنان و غیرزنان منتشر کنند باید مطالب مربوط به عفت اسلامی و موازین اسلامی را حفظ کنند، همه باید این کار را توجه داشته باشند.»
آزادی بیان از نظر مراجع سلطانی/درباری معنایی جز طرح باورهای مقبول آنان نداشته و ندارد. طرح روایت/خوانشهای رقیب از اسلام و تشیع، غیر قابل قبول است. مکارم هشدار میدهد که "خیال نکنید [با انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری] شرایط عوض شده و هرچه میخواهید بنویسید". یعنی سنت سرکوب خوانشهای رقیب از اسلام و تشیع تداوم خواهد یافت.
ششم- آیتالله خامنهای با امپراطوری مالی خود اکثر مراجع تقلید و فقیهان را خریده و درباری کرده است. مطابق نظریه سلطانیسم ماکس وبر، سلطان دو ابزار مهم در اختیار دارد. اول- کنترل نظامیان و وابستگی آنان به شخص او. دوم- استقلال مالی. نفت و دهها نهاد اقتصادی بزرگ تحت کنترل سلطان، استقلال مالی برای او پدید آوردهاند.
فقیهانی چون مکارم شیرازی، نوری همدانی، مصباح یزدی، و...کاملاً از این ساختار فاسد تغذیه میکنند. هر چه پول بیشتری میگیرند و بیشتر مطرح میشوند، اسلام و تشیع را بیشتر و بیشتر دولتی میسازند. فرزندان آقایان نیز از رانتهای عظیم- از جمله پتروشیمی- استفاده میکنند.
آیت الله خامنهای در سخنرانی ۲۹/۷/۱۳۸۹ برای طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، گوشزد کرد که نباید از مفهوم "آخوند حکومتی" هراسید. روحانیت باید از نظام پشتیبانی به عمل آورد و بدین ترتیب استقلال خود را از دست نخواهد داد. نظام هم باید پشتیبانی مالی از حوزهها و روحانیت به عمل آورد. او گفت: «در حوزهها هزينههائى وجود دارد كه جز با كمك بيتالمال مسلمين و كمك دولتها امكان ندارد آن هزينهها تحقق پيدا كند. دولتها موظفند اين هزينهها را بدهند، دخالتى هم نبايد بكنند...اين اشكالى ندارد. بايد هزينه كنند، دخالت هم نبايد بكنند. حوزه پشتيبانىهاى گوناگون را از سوى نظام میپذيرد، با عزت و با مناعت. اين پشتيبانىهائى كه امروز نظام از حوزههاى علميه میكند و بايد هم بكند و بايد هم بيشتر بشود، اينها وظائفى است كه دارد. فقط هم پشتيبانى مادى نيست. امروز بحمداللَّه مهمترين و عمومىترين تريبونهاى ملى در اختيار فضلاى حوزههاى علميه، در اختيار مراجع معظم است؛ اينها حمايت است، اينها حمايتهاى نظام است. نظام اسلامى بايد اين حمايتها را بكند، به دليل همان پيوندى كه گفته شد.»
اما مسئله فقط به این محدود نمیشود. ساختار اقتصاد دولتی کاملاً فاسد و رانتی است. به عنوان مثال، "هم اکنون وجود ۸۰ هزار میلیارد تومان معوقه بانکی داریم که بخش عمده آن در اختیار افرادی است که در زمینههای غیر تولیدی و متأسفانه رانت خواری فعال هستند". این نظام فاسد رانتی اکثر آقایان را بلعیده است. "شدیدترین تحریمهای اقتصادی طول تاریخ" به ناچار شبکه دور زدن تحریمها را پدید آورده که آن هم به دلیل تاریکخانهای بودن ضروری، کاملاً فاسد و رانتی است.
بابک زنجانی یکی از محصولات این ساختار است. به یاد داریم که محمود احمدی نژاد در مجلس فیلم دیدار برادر صادق لاریجانی با سعید مرتضوی را به نمایش در آورد که درخواست میکرد تا بتواند از منابع مالی بابک زنجانی بهره مند شود.
محمد جواد لاریجانی- معاون حقوق بشر قوه قضائیه که نقشی جز توجیه نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی در مجامع بینالمللی ندارد- برادر دیگر صادق لاریجانی است. در تمام ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به شدت از مواضع او دفاع میکرد. چرا؟ برای این که احمدینژاد مدارک فسادهای اقتصادی گسترده او را در اختیار داشت. اخیرا علی مطهری به برخی از آنها در نامه رسمی خود اشاره کرده است.
صادق لاریجانی که فاقد هرگونه سابقهای در دوران آیتالله خمینی است، در دوران زعامت آیتالله خامنهای صاحب همه چیز شد. سرکوب مخالفان و رقیبان کمترین خدمت او به سلطانی است که فسادهای خاندانش را نادیده گرفته و همه آنان را بر صدر نشانده است.
هفتم- چرا فقیهان از طرح روایت رقیب درباره تشیع تا این اندازه نگران شده و میشوند؟ وقتی غیر عقلی و غیر نقلی بودن مدعای نصب الهی بر ملا شود، وقتی روشن شود که پیامبر اسلام هیچ جانشینی برای زمامداری سیاسی تعیین نکردهاند، وقتی روشن شود که قرآن تأکید کرده که مسلمانان باید از طریق شورا امور جمعی خود را سامان بخشند، راه برای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست گشوده خواهد شد. به تعبیر دیگر، حکومت حق مردم است که از طریق انتخابات آزاد رقابتی زمامداران خود را برای مدت محدود انتخاب خواهند کرد، نه "حق ویژه" فقیهان. این تبعیض با هیچ ترفندی مدلل کردنی نیست که حکومت "حق ویژه فقیهان" است.
انکار عقلی و نقلی نصب الهی ائمه به خلافت، یعنی تن دادن به سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت. بگذریم از این که حتی اگر نظریه نصب الهی اثبات شود، نظریه ولایت فقیه امری است که نه تنها از آن استنتاج نمیشود، بلکه تصورش موجب تکذیبش میشود. گذار از حکومت دینی به حکومت غیر دینی (نه ضد دینی) به معنای از دست رفتن ویژه خواریهای ناشی از تبدیل مسلمانی و شیعه بودن به سکه و دلار است.
در مقاله "خامنهای و مسئله “سکولار” شدن هیئتهای حسینی" گفته شد که "هیأت رزمندگان اسلام" به دیدار آیت الله خامنهای رفته و از سکولار شدن هیأتهای عزاداری امام حسین ابراز نگرانی کردهاند. سلطان هم مخالفت شدید خود را با این فرایند ابراز کرده و فرامین لازم را صادر میکند.
پس از مدتی، یکی از مداحان در خیابان به سوی خانوادهای اسلحه کشیده و سپس آنان را "اراذل و اوباش" نامید. اما به گزارش نیروی انتظامی و دادستانی خانواده یاد شده از "اراذل و اوباش" نبودهاند. جامعه مداحان و حامیان اصول گرایشان به میدان آمده و مداح هفتتیرکش را نجات دادند.
در گام بعد، "هیأت رزمندگان اسلام" نیز وارد میدان شده که منتقدان با نقد هفت تیرکشی مداحان، به جنگ هیأتهای مذهبی آمده تا نظام را سکولار سازند. بر نقش ویژه هیأتهای مذهبی (یعنی مداحان) "در خنثی سازی فتنه ۸۸ بعد از هتک حرمت به مقدسات در روز عاشورا و حضور چشمگیر هیأتهای مذهبی بطور خودجوش در ۹ دی " تأکید کرده و مدعی میشود که عزاداریهای سال جاری "موجب ناراحتی و عصبانیت دشمنان سکولار مسلک نظام و عوامل داخلی و خارجی آنان گردیده است". تخریب مداح هفت تیر کش برای خارج کردن حکومت از دست فقیهان است.
سپس با محکوم کردن این جریان میافزاید: «خط تخریب هیأتهای مذهبی و وابستگان آن جریانی است معاند و سکولار مسلک که اعتقادات و ارزشهای دینی مردم را نشانه رفته است زیرا تأثیرو نقش برپایی مراسم مذهبی را اعم از عزاداریها و جشنها در انسجام بخشی، بصیرتافزایی و حرکتهای اجتماعی مردم رصد کرده وبرای کم اثر کردن آن برنامه ریزی مینماید.»
جمهوری اسلامی برای همه اینها قدرت سیاسی و اقتصادی پدید آورده است. مخالفت آنان با سکولاریسم به معنای مخالفت با لغو رانتخواری سیاسی و اقتصادی است. تقوای نداشته را به چک و سفته و ریاست و مدیریت تبدیل کردهاند و میکنند.
به بودجه سالانه کشور بنگرید. همیشه به نهادهای غیر دولتی مذهبی خودی کمکهای زیادی میشود. احمدینژاد در بودجه سال ۱۳۹۱، مبلغ ۷۹۰ میلیارد تومان به آنها اختصاص داده بود که حسن روحانی آن را برای سال ۱۳۹۳ به ۱۹۰ میلیارد تومان کاهش داده است.
حسن روحانی با کاهش کمک به هیأت رزمندگان اسلام آن را به ۱۰۰۰۰ میلیون ریال رسانده است. موسسات آیتالله مصباح یزدی و موسسه اسرأ آیتالله جوادی آملی نیز همچنان از کمکهای ده میلیارد تومانی دولت استفاده خواهند کرد. با این حال باید هوشیار بود که این بودجه رسمی کشور است، نه کمکهایی که از سوی نهادهای بسیار قدرتمند مالی تحت امر آیتالله خامنه ای- از طریق بیت رهبری- دریافت میشود.
اینک دینداران بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که حکومت دینی به زیان دین، زندگی دنیوی و اخروی آنان است. فسادهای باورناکردنیای که هر روزه افشا میشوند، به پای دین ثبت میشوند. بحث، بحث منطقی نیست که گفته شود فساد و دزدی و غارت این گروه منطقا ربطی به دین ندارد، وقتی حکومت خود را دینی خواند و اعمالش را با دین توجیه کرد، فسادها و جنایاتش هم به نام دین ثبت خواهد شد. این متغیر، یکی از علل بسط سکولاریسم در میان دینداران واقعاً پارسا بوده است.
صادق لاریجانی در مورد رشد سکولاریسم در میان روشنفکران مسلمان گفته است: "امروز برخی گرایشهای سکولاریستی نیز در میان بعضی روشنفکران مسلمان رواج یافته که بر ارتباط فردی انسان با خداوند به عنوان دین تاکید دارد که این مسئله در کشورهای عرب زبان زودتر از ایران به وجود آمد. این سکولاریسم بر گرایش خاصی از دینداری تکیه دارد. نگاههای مختلفی به دین وجود دارد و گاهی اینگونه بیان میشود زمانی که انسان خود تقنین در مسائل را بر عهده میگیرد چه نیازی به دین خواهد داشت".
بدین ترتیب، نزاع بر سر اسلام و تشیع نیست، نزاع بر سر غارت و چپاول و تبعیض و سرکوب و ویران سازی است. گذار از "استبداد دینی" کنونی به "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر"، راهی است که نه تنها به کاهش شدید فساد و تبعیض و نابرابری خواهد انجامید، بلکه دینداری آزادانه را ممکن خواهد کرد. دین نه تنها در فضای آزاد و دموکراتیک نابود نخواهد شد، بلکه در اثر رقابت با حریفانی قدر رشد خواهد کرد و تا حد زیادی از خرافات پیراسته خواهد شد. اگر مسلمانی بر این باور است که اسلام در فضای آزادی که ناقدان آزادانه دین را نقد میکنند، رو به اضمحلال خواهد رفت یا تضعیف خواهد شد، باید در مسلمانی و دینداری خود شک کند.
نظرها
امین م
نقد اندیشمندانه ای بود. درود بر شما آقای گنچی
نویسنده سایت "اندیشه های یک روشنفکر پیر"
متن جامع و بسیار کاملی بود. مطلبی که می خواهم اضافه کنم برای تکمیل این سخنان این است که من تقدسی در یک دین نمی بینم. بنابر آنچه که در طول سالیان زندگیم یاد گرفته ام ، و مطالعه ای که اندیشه هایم بر آن اساس استوار یافته است ، درک در دین را درک مقدسات نمی پندارم بلکه روند تاریخی موجب گسترش ادیان شده است. من ممکن است که از روال موجود در یک دین و یا فرهنگ لذتی نبرم و یا قواعد آن را نپذیرم ولی برای اختلاف تفکر و عقاید احترام قائلم. از آن جهت بنابر موارد فکری خود ، به دین احترام می گذارم ولی درکی ندارم که چگونه یک فرهنگ و آداب مورد استفاده در آن توانایی مقدس شدن دارند. پس باید بگویم احترام من به یک فرهنگ یا دین مساوی مقدس دانستن آن نیست
شاهد
دفاعی بجا از سکولاریسم و نشان دادن درستی و نفع ان برای دین و جامعه ! دست مریزاد اقای گنجی .
محمد رضا فرزین
درود و سلام بر شما و آقای گنجی که از سال های ابتدایی انقلاب دوستش می داشتم و در حال حاضر بهترین ها را برایش آرزو می کنم و امیدوارم قلمش روز به روز برا تر شود .
صادق بهرامی
یادداشت آقای گنجی مقاله ی بسیار روان و گویا نوشته شده است، الا اینکه که نقد و تحلیل مدعیات فقیهان جعفری را با این فقره آغاز میکند که: "اگر مدعای شیعیان دوازده امامی را در قویترین، بهترین و همدلانهترین روایت مطرح سازیم ... آیا بدین ترتیب اکثریت مسلمانان “تمام قطعیات تاریخی و متون روایی را تحریف کرده” اند، نظرشان “علمی” نبوده و به دنبال “ایجاد یک جریان سیاسی و امنیتی” بوده و هستند؟... آیا نزدیکترین یاران پیامبر به دنبال تحریف تاریخ و نقض فرمان خدا و پیامبرش بودند؟" این نقد اگرچه وارد است اما ممکن است در ذهن خواننده این پیش داوری را ایجاد کند که این یک مقاله چالش انگیز نخواهد داشت. واقعیت این است که قاطبه شیعیان دوازده امامی این ادعا را جزو نقاط قوت و از افتخارات خود می دانند. چرا که در پی اکثریت بدنبال "باطل" و انحراف نرفته اند و در این میان از آیات حاوی "اکثرهم لایعلمون" و "لا یعقلون" بهره فراوان می برند. با اینحال مقاله گنجی سوالات خوبی را طرح میکند و به نکات بسیار کلیدی اشاره دارد. اگرچه این ایرادات آنقدر تکرار شده اند که از شدت تکراری بودن شنیده نمی شوند. البته که رخنه در فولاد سخت اعتقادات راسخون کار دشواری است.
روح الله
مبانی نظری ولایت فقیه و ریشه های آن بسیار سست و بی پایه هست به طوریکه حتی ممکن است فقیهان از وسط بحث پا به فرار بگذارند .به همین جهت است که تا جامعه آرام میشود مشکلات اینها شروع میشود و سعی در فوقالعاده کردن اوضاع دارند.مطبوعات مخالف نباید از مغالطاتی نظیر بیا در حوزه تا جوابت را بدهم .یا نقد تشیع توهین به ان است.به راحتی عبور کنند و غیر مستقیم هم که شده در مطبوعات داخل خارج سستی اینگونه دلیل ها را برجوانان اشکار کنند.. از طرفی مگر فقیهان نمیگویند تقلید در توحید و نبوت جایز نیست و هر فرد خود باید به ان برسد .پس حداقل اجازدهند در مورد خداو نبوت بحث اشکار صورت گیردکه هرگز چنین نمیکنند
omid
اشتون نماینده انگلیس و بی پی منتظر انتهای ۶ ماه و عقد قرارداد کرسنت گونه برای غارت نفت مرد م ایران هستند وزیر امیرکبیر زمان از همه دلال های آلمان و فرانسه و انگلیس دعوت کرده از سفره مردم ایران لقمه ای بگیرند. نخست وزیرشان تلفنی به روحانی و جک استرا به ظریف دستور داده اند ۶ ماه صبرکنند. و بعداز عقد قرار داد نفتی ٬ خدا بزرگ است وحتی میتوانند بمب را نادید گیرند. هر چند بدن شاه و مصدق در قبر میلرزد. مصاحبه شاه با بی بی سی مبنی بر افزایش قیمت نفت باعث سقوطش و پرواز اختصاصی معروف ایرفرانس از پاریس شد که همچنان مصیبتش ادامه دارد!.
صادق پويان
درود بر گنجى و همه دوستان فرهيخته: فرهنگ در وهله نخست زندانى است كه انسان ها درآن زاده مى شوند.ازسوى ديگر انسان ها شعور دارند و به گونه اى اجتناب ناپذير روزى سرانجام بأسر بر ديوارهاى اين زندان موروثى مى كوبند .اكثر توده ها مادام كه فكر نمى كنند نسبت به فرهنگ احساسى مالكانه ،بدوى،قبيله اى،غير ت ورزانه ،و كودكانه دارند.مى گويند:زبان ما،سنت ما ،گذشته پر افتخار ما،بت هاى ازلى ما،پدران بوتر ما،نژاد ما و بالاخره دين و مقدسات ما.اين آخرى از همه عصاه اى زير بغل سخت سر تر است .به همين دليل شاه خود راني كردحضرت عباس مى خواند و شاهان ديگر هر يك به نوعى خود را ظل الله و المتوكل بالله و سايه كردگار و داراى فره ايزدى و مانند اين ها مى خواندند تا بر زندان بزرك فرهنگ بى دردسر حكومت كنند.اما از آنجا كه اين خلاف ذات انسان است حتى در تيره ترين دوران ها يك نفر ،دونفر ،چند نفر،و هرچه به عصر مدرن نزديك تر مى شويم وفرات بيشترى به اين فكر مى افتند كه به جاى تعبد به ميراث فرهنگى خود تفكر كنند.اينجاست كه هر حكومتى كه فرهنگ همچون زندان را عمده ترين پشتوانه بقا و دوام خود ساخته لاجرم رژيم كشتار مى گردد.مردم سالارى دينى يعنى:تا وقتى كه سنت موروثى و در مورد ميهن پايمال شده ما همين مداحى ها و سينه زنى ها و آخوند سالارى هابتواند جماعت را با حكومت همراه سازد دموكراسى بسته براى خالى نبودن عريضه مقبول متشرعان قدرت پرست است در غير اين صورت حتى به بهاى كشتار و تجاوز و بهتان و پرونده سازى و شكنجه و ارعاب و فروش وطن و زد وبند ذليلانه با همان دولت هايي كه مخالفان را بناحق به مزدورى آنها متهم مى كنند باز هم حفظ نظام از اوجب. واجبات است .اين عمق درد ماست .
صادق پويان
از دوستان بابت برخى إشكالات تايپى در اين تنگناى جريان پر سنگ و لأخ اطلاعات پوزش مى خواهم
bektas...
yasha ganji bey efendi ...aferin sana helal olsun.....good man ...good man
ابراهیم ورسجی
آقای گنجی ،سلام به شما! نوشته تان خواندم وازآن بسیارحظ بردم.واقعاًنوشته ی شماودیگرنوشته های همانند درجامعه ی اسلامی چه شیعه وچه سنی دارای اهمیت بسیارمی باشد.چرا؟ به این خاطرکه دین اسلام راپس ازدرگذشت رسول خدا،خلیفه سازان وامام سازانِ مکاروقدرت طلب به نفع سیاست ودولت وبه زیان آزادی وکرامت انسانی مصادره کرده اند.اکنون که ریاکاریی امام-خلیفه سازان بخاطرانقلاب رسانه ی فاش شده است،خطرسکولاریسم رابزرگ می سازند.کاری شیادانه ی که خامنه ی ودسته ی ریاکارش سالها است مصروف آن می باشند. اینکه، خمینی دستوردادکه "حکومت اسلامی می تواند حتاتوحیدراتعطیل نماید"نشان داده بود که تاچه اندازه این بنیادگرایانِ قدرت پرست بزیان دین کمربسته اند! ازاین رو، برای رهائی دین ازچنگال بی رحم قدرت دولتی،باید سکولاریسم دموکرایتک که ارزش های دینی را ارج می گذارد، درجامعه ی اسلامی تشویق شود.درغیرآن،بنیادگرایان دین رانابود خواهند کرد.
علی
سلطانو خوب اومدی....