ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

۳۵ سال مهاجرت ایرانیان پس از انقلاب اسلامی

انقلاب ۵۷ یا فصل بلند کوچ؟

آمار دقیقی از تعداد ایرانیانی که به خارج مهاجرت کرده‌اند در دست نیست. گفته می شود حدود پنج میلیون نفر ایرانی اقدام به مهاجرت کرده‌اند.

سه میلیون یا پنج میلیون؟ آمار دقیقی از تعداد ایرانیانی که به خارج مهاجرت کرده‌اند در دست نیست. بر اساس اظهارات حسن قشقاوی، معاون پارلمانی وزیر امور خارجه در دولت یازدهم ایران، حدود پنج میلیون نفر ایرانی اقدام به مهاجرت کرده‌اند.

 اکنون مهاجران ایرانی در بسیاری از کشورهای جهان از شرق گرفته تا غرب پراکنده‌اند و گرچه سابقه تاریخی مهاجرت آنها به قرون گذشته برمی‌گردد، اما شاید هیچ‌وقت به اندازه چند دهه‌ای که از انقلاب اسلامی در ایران گذشته، مهاجرت گستردگی نداشته و در میان همه طبقات اجتماعی فراگیر نبوده است.

 تجار ثروتمندی که در قرن نوزدهم به استانبول و ازمیر مهاجرت کردند و روشنفکران، فعالان سیاسی، نویسندگان و ناشرانی که در سال ۱۹۰۵ و پس از انقلاب مشروطه به استانبول رفتند، تنها اجداد ایرانیان مهاجر نبوده‌اند. پیش از آنها گروهی از ایرانیان روسیه تزاری را به عنوان مقصد مهاجرت خود برگزیده بودند؛ به خصوص اهالی آذربایجان که باکو، تفلیس و ایروان محل کسب و تجارت‌شان شده‌ بود.

حتی قبل از آنها هم می‌توان ردپای مهاجران ایرانی را درعراق پیدا کرد؛ جایی که دو شهر مقدس کربلا و نجف جاذبه زیادی برای ایرانیانی داشتند که می‌خواستند «مجاور» حرم امامان شیعه شوند.

بعدها – بعد از جنگ جهانی دوم- مقصدهای جذاب دیگری هم پیدا شد: کشورهای حاشیه خلیج فارس که کم‌کم داشتند به قطب‌های اقتصادی و مقصد تجارت تبدیل می‌شدند و البته اروپا و آمریکا که مقصد دانشجویان و روشنفکران بودند. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳ میلادی) اما مبداء تاریخی موج دیگری از مهاجرت‌ها به کشورهای بلوک شرق شد.

در دوران قدرت حکومت پهلوی، بیشتر دانشجویان بودند که برای درس خواندن از کشور خارج می‌شدند. این روند با وخیم شدن اوضاع سیاسی و سرکوب گسترده مخالفان در سال‌های پایانی حکومت پهلوی به مهاجرت فعالان و مخالفان سیاسی تبدیل شد.

محمود صباحی، جامعه‌شناس و پژوهشگر دانشگاه لایپزیک، علت اصلی مهاجرت ایرانیان را در سال‌های قبل از انقلاب ایران عمدتاً سیاسی می‌داند و می‌گوید: «در گذشته تا کسی جان و زندگی خود را در خطر نمی‌دید دلیل و انگیزه‌ای هم برای مهاجرت نداشت، البته بودند کسانی هم که برای دیدن و شناخت چهره جدید دنیا دست به سیاحت می‌زدند؛ مثل میرزا محمدعلی محلاتی در زمان قاجار که به سبب سفرهای زیادش به دور دنیا به «حاجی سیاح» نامور شده بود (او نخستین ایرانی است که توانست تابعیت آمریکا را به دست آورد)؛ یا همچون صادق هدایت که (به سبب زیاده نازل و سخیف بودن فرهنگ ایرانی در آن زمان) از این این‌جا رانده و (به خاطر تعلقات عمیق‌اش به فرهنگ کهن ایرانی) از آن‌جا مانده بود؛ اما چنین کسانی خب موج نبودند، بلکه افرادی تکین بودند.»

موج ۵۷ و اجبار به مهاجرت

۲۲ بهمن ۱۳۵۷.  چند ماه پیش از آن و چند ماه پس از آن، فصل مهاجرت گروهی از ایرانیان بود که فهمیده بودند به دلیل سابقه سیاسی‌شان در حکومت پهلوی یا ارتباط خانوادگی و نسبت فامیلی با این خاندان، در فضای انقلابی ایران جایی ندارند.

 این گروه اغلب همراه خانواده‌هایشان از ایران رفتند تا از موج کشتار و انتقامی که پس از پیروزی انقلاب در ایران راه افتاد جان سالم به در ببرند. برخی از هنرمندان و مردم عادی هم در میان مهاجران بودند که دیگر جایی در ایران انقلابی برای خود نمی‌دیدند و در صورت ماندن، با خطر زندان و اعدام مواجه می‌شدند.

خیلی زود اما چهره کسانی که مجبور شدند ایران را به دلایل سیاسی ترک کنند تغییر کرد. دیگر لازم نبود ارتباطی با خاندان پهلوی یا دربار وجود داشته باشد تا فردی تهدید شود. بسیاری از چهره‌های سیاسی که خود در انقلاب مشارکت داشتند، اما متعلق به جریان‌های سیاسی متفاوت بودند، از سوی حکومت به عنوان دشمن شناخته شدند و تحت تعقیب قرار گرفتند. پر شدن زندان‌ها از جوانان متعلق به گروه‌های سیاسی اندیشه چپ یا اسلام‌گرایانی مثل مجاهدین، زمینه‌های دیگری برای مهاجرت و گریز ایرانیان به خارج ایجاد کرد و خیلی زود اروپا و آمریکا به پناهگاه این گروه از ایرانیان تبدیل شد.

تونیا ولی‌اوقلی، قهرمان شنای کشور در سال‌های قبل از انقلاب داستان مهاجرت خود را این‌طور تعریف می‌کند: «من تابستان ۱۳۶۳ به دلیل اخراج شدن از دانشگاه و محرومیت از تحصیل برای همیشه و نداشتن کار و دانشگاه از کشور خارج شدم. در ثانی آن زمان اوج شناسایی و دستگیری جوانان بود و در نامه اخراج به عده‌ای گفته بودند که خود را به مراجع قضائی معرفی کنند. اگر می‌رفتی شاید بر نمی‌گشتی. آن زمان پس از چند سال انتظار با داشتن جواب مثبت پناهندگی، می‌توانستی کار یا تحصیل کنی که من در زمان انتظار زبان آلمانی را یاد گرفتم و با قبولی به عنوان پناهنده وارد دانشگاه ورزش آلمان شدم و  از آن زمان همواره برای امرار معاش و زندگی کار کرده‌ام. به دلیل کار کردن تماسم با آلمانی‌ها همواره خوب بوده زیرا به زبان نیز تسلط داشته‌ام. البته هرگز به ایران بازنگشتم، اما به وسیله اینترنت تماس‌های خودم را در حد امکان حفظ کرده‌ام.»

به جز این گروه، کسان دیگری هم بودند که به دلایل اجتماعی از ایران خارج شدند. عده زیادی از جوانان برای فرار از خدمت سربازی و اعزام به جنگ، گروه‌هایی از طبقات بالای اجتماعی که شرایط اجتماعی ایران، زندگی، تفریحات و آزادی‌های آنها را محدود کرده بود و برخی محرومان دیگر از حقوق اجتماعی مانند دگرباشان، مسیحیان، ارامنه، بهاییان و البته دانشجویان نخبه‌ای که ایران را برای پیشرفت تحصیلی خود مناسب نمی‌دیدند ازجمله مهاجران اجتماعی هستند.

موج ۸۸ و فرهنگ مهاجرت

انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸. اگر مبدائی برای آخرین موج مهاجرت از ایران بتوان در نظر گرفت، ۲۲ خرداد ۸۸، دقیق‌ترین زمان خیزش این موج است. حوادث آن سال باعث شد روند مهاجرت ایرانیان به دلایل مختلف سیاسی و غیرسیاسی شدت بگیرد.

هرچند معاون وزیر امور خارجه  ایران اخیراً مدعی شده که در سال‌های اخیر، «برعکس تبلیغاتی که انجام می‌شود» روند مهاجرت ایرانیان از خارج به داخل کشور بوده است، اما آمارهای سازمان ملل درباره روند پناهندگی ایرانیان نشان می‌دهد که تعداد زیادی از ایرانیان پس از حوادث سال ۸۸ به عناوین گوناگون تقاضای پناهندگی کرده‌اند.

حسن قشقاوی هم در عین حال مهاجرت پس از حوادث انتخابات سال ۸۸ را تائید کرده اما گفته که آنها بخش‌های سیاسی جامعه بودند. او این بخش سیاسی را هم بین پنجاه تا صدهزار نفر برآورد کرده و گفته است که تعدادشان قابل اعتنا نیست. او در این مصاحبه همچنین ادعا کرده که از همین تعداد هم، برخی پس از گذشت چند ماه به ایران برگشته‌اند.

نگاهی به روند تقاضای ویزای دانشجویی و شکل‌های دیگر مهاجرت نشان می‌دهد تعداد کسانی که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری خواستند از ایران خارج شوند کم نبوده‌اند و در واقع موج تازه‌ای از مهاجرت در میان ایرانیان شکل گرفته است. تعدادی از این افراد هرچند به طور مستقیم  در مسائل سیاسی درگیر نبودند، اما جو ناامیدی حاکم بر جامعه و تشدید مشکلات اقتصادی و شدت گرفتن فشارهای اجتماعی و محدودیت‌های موجود در آزادی فردی، انگیزه آنها را برای خروج از کشور تقویت کرد. این روند هرچند به مرور کاهش پیدا کرده است، اما همچنان ادامه دارد.

سارا، زن جوانی است که در ماه‌های اخیر از ایران خارج شده، دست کم هشت سال آخر زندگی در ایران به موضوع مهاجرت فکر ‌کرده و حالا همسرش با پذیرش در دوره دکتری این رویا را تحقق بخشیده است.

او درباره اینکه چرا همیشه می‌خواسته از ایران خارج شود می‌گوید: «در واقع باید این پرسش را اینطور مطرح کرد که چرا باید در ایران ماند؟ من فکر می‌کنم شهروندان ایرانی بارها این سئوال را از خودشان می‌کنند. من به عنوان یک زن، بهترین سال‌های زندگی‌ام را در بحران گذرانده‌ام. کودکی‌ام در جنگ گذشته و دوران تحصیلم در دانشگاه، ازدواج و بچه‌دار شدنم با شدیدترین بحران‌های اجتماعی و سیاسی همراه بوده. پشت سرم را که نگاه می‌کنم می‌بینم چیزی برای حسرت خوردن وجود ندارد و تمام سرمایه جوانی و استعدادم را از دست داده‌ام، روبه رو هم چشم‌انداز مثبتی نیست. تغییر دولت نمی‌تواند چیزی را در ساختار جامعه ما عوض کند. نمی‌خواهم دخترم را در جامعه‌ای با بحران‌های اجتماعی، تبعیض جنسیتی و فشار اقتصادی بزرگ کنم. انتخاب حسن روحانی حتی یک لحظه هم نظر ما را برای مهاجرت تغییر نداد، حتی مصمم‌مان کرد؛ ضمن اینکه همسرم از نظر علمی نخبه است و در ایران هیچ چشم‌اندازی برای آینده نداشت. در زمان تحصیل در ایران برای پژوهش باید به آزمایشگاه‌ها التماس می‌کرد که به او امکانات بدهند، اما حالا با احترام از او برای کار و پژوهش در آزمایشگاه دعوت کرده‌اند.»

محمود صباحی، جامعه‌شناس می‌گوید: «گسترش موج مهاجرت پس از انقلاب، و حتی پس از انتخابات کذایی، چندان هم بلاواسطه‌ به خود این حوادث مربوط نمی‌شود، بلکه آن‌چه مردم و به ویژه نسل‌جوان را به مهاجرت وادار کرد انگیزه خروج از مدار بسته فرهنگی و سیاسیِ ایران، و به ویژه دیدن و زیستن دنیاهای دیگر بود (و نیز هست)؛ دنیاهای متفاوتی که پس از انقلاب ــ اما نه به واسطه انقلاب بلکه به واسطه ابرتکنولوژی‌ها و تحولات  پر سرعت و دامنه‌دار در جهان اقتصاد ــ برای جامعه ما رو به شناخته شدن گذاشتند.

در آن انتخابات کذایی هم، چنان که من ارزیابی می‌کنم، بخش بزرگی از کسانی که مهاجرت کردند چندان هم جزو کسانی نبودند که جان‌شان با ماندن در ایران در خطر باشد یا حتی خطر محبوس شدن آنان را تهدید کند. پس چه شد؟

 مردمانی که از پس تأمین مالی مهاجرت برنمی‌آمدند از شرایط پیش‌آمده برای دستیابی به مزایای قوانین پناهندگی در اروپا و آمریکا ـــ که اغلب به پناهندگی سیاسی محدود شده‌اند ــ بهره جستند و بدین بهانه به آرزویِ خود جامه عمل پوشاندند؛ خب البته حق‌شان هم بود. چرا که نه؟ آن‌ها می‌خواستند دنیای نو و دیگرگونه‌ای را تجربه کنند، اما چنان که می‌دانید، به دلیل بسته بودن نسبی راه‌های معمول خروج از ایران و نیز به سبب تفاوت نظام اقتصادی ما با اروپا و آمریکا آن‌ها نمی‌توانستند به سادگی امکان‌های قانونی دیگر را بیازمایند و در حقیقت از پس هزینه راه‌های دیگر مهاجرت برنمی‌آمدند.»

مهاجرت و درهم‌آمیختگی

ارتباط با جوامع میزبان و میزان پذیرندگی آنها همواره موضوعی موضوع بحث و نگرانی مهاجران ایرانی بوده است.

بسیاری از ایرانیان خود را به بهترین نحو در جامعه میزبان جا داده‌اند و بسیاری از آنان چون از میان نخبگان جامعه بوده‌اند توانسته‌اند به جایگاه‌های مناسبی در جامعه جدید دست پیدا کنند. یکی از ویژگی‌های مهاجران ایرانی در سال‌های پس از انقلاب این بوده که مانند برخی دیگر از گروه‌های مهاجران در میان خود محصور نمانده‌اند و بیشتر با جامعه میزبان در هم آمیخته‌اند. با این حال شیوه برخورد گروه‌های مختلف با مسئله مهاجرت گوناگون بوده و به گفته محمود صباحی، به برخوردهای متضادی انجامیده است: «طبیعی است که هر مهاجری در برخورد با دنیای فرهنگی تازه دچار تضادها و پارادوکس‌های ذهنی و عاطفی شود. واکنش‌ها البته متفاوت است برخی به طور افراطی تلاش خواهند کرد ستایشگرانه تمامی جزئیات فرهنگ جامعه میزبان را تقلید کنند (و از پاپ کاتولیک‌تر شوند) و برخی نیز ناسزا‌گویان به میزبانان به داشته‌های خیال‌گونه فرهنگی و سیاسی خود می‌چسبند، اما در نهایت پس از مدتی هرکس دوباره همانی خواهد شد که  هست یعنی "آن‌چه بود" خود را خواهد پذیرفت و با آن خواهد زیست.»

گسترش پدیده مهاجرت در میان گروه‌های مختلف اجتماعی تا آنجا بوده که گروه‌هایی از ایرانیان بدون کمترین تجربه و تحصیلات، خود را به آروپا و آمریکا و کشورهای دیگر رساندند و تبدیل به نیروی کار صرف شدند.

 محمود صباحی درباره رویکرد کلی کشورهای مهاجرپذیر معتقد است: «کشورهای میزبان در پذیرفتن مهاجران ایرانی و غیر ایرانی منتی بر دوش کسی ندارند. زیرا آنان نیز در این زمینه در پی منافع اجتماعی و اقتصادیِ خود هستند؛ در ساختار فرهنگ سیاسی و چه بسا فردی و اجتماعی غرب رحم‌‌آوردن به دیگری در جایی که منافع‌اش تأمین نشود هرگز معنی ندارد ــ من از افراد استثنایی و تکین سخن نمی‌گویم ــ مقصودم این است که آن‌ها نیز با چشم باز این مهاجران را پذیرفته‌اند و در فکر تأمین نیروی انسانی آینده خود هستند یعنی اگرچه ممکن است والدین این مهاجران بیشتر سربارِ جوامع میزبان باشند، اما فرزندان‌شان عضو مولدی از جامعه و فرهنگ میزبان خواهند شد چراکه اینان پیشتر برای آن طرح‌هایی آماده کرده‌اند. این نزاعی است بر سر نیروی انسانی؛ بدون نیروی انسانی و نیروی کار، ارزش افزوده‌ای هم در کار نخواهد بود. یعنی در حقیقت آن سرمایه‌ای را که جامعه ما با ندانم‌کاری حیف و میل می‌کند، جامعه میزبان با حسابگری خود آن را جذب و در راستای اهداف آینده  خود به کار می‌گیرد، چراکه به درستی می‌داند سرمایه بنیادی هر جامعه‌ جزو نیروی انسانی آن نیست؛  بنابراین به جای دار زدن، به روی مین فرستادن و اخراج، نیروهای انسانی را آموزش می‌دهد و به مرحله بهره‌وری اجتماعی می‌رساند.»

آیا فصل مهاجرت تمام خواهد شد؟

این تصور که جامعه ایران در زمانی کوتاه چنان تغییر کند که فضا برای بازگشت ایرانیان مهاجر فراهم شود، برای بسیاری از آنها که هجرت را برگزیده‌اند، تصویر نزدیکی نیست.

بسیاری از آنها معتقدند دلایلی که باعث شده آنها دست به چنین انتخابی بزنند همچنان به قوت خود باقی است و تغییرات کوچک سیاسی آن دلایل را از بین نمی‌برد. بسیاری از آنها اکنون در زندگی تازه خود جا افتاده‌اند و نسل‌ تازه‌ای را در جامعه میزبان ایجاد کرده‌اند، اما اینکه این نسل تازه بر آینده ایران اثرگذار باشد یا ارتباط خود را با آن حفظ کند، محل پرسش است.

با این حال محمود صباحی معتقد است که مهاجرت گسترده ایرانیان دستاوردهای خاص خود را داشته است و دارد: «من در نهایت پدیده مهاجرت را بسیارگشایش‌گر ارزیابی می‌کنم و به گمانم نتایج آن در آینده‌ای نه چندان دور در تحولات جامعه ایرانی قابل تشخیص خواهد شد، مهاجرانی که که پس از ارضای حس کنجکاوی و پس از درهم شکستن تصور طلایی از زندگی در محیط اروپایی و آمریکایی با کوله‌باری از آموخته‌ها و تجربیات خود به ایران بازخواهند گشت و فضای فرهنگی و سیاسی را از این حالت شکننده و خموده خارج  خواهند کرد و از این طریق تا اندازه مقبولی جامعه ایرانی خود را متوازن خواهد یافت. در حقیقت امید من به آینده‌گان دنیادیده‌ای است که هم اکنون در حال مهاجرت یا در مهاجرت هستند.»

پژوهشگر دانشگاه لایپزیک، مهاجرت را یک فرایند می‌داند که سرانجام روزی به پایان خواهد رسید: «مهاجر یا به کلی جذب فرهنگ و سرزمین جدید خواهد شد و با آن پیش خواهد رفت یا آن که به سرزمینی که آن را روزگاری ترک کرده بود، بازخواهد گشت اما این بار (چنان که گفتم) با کوله‌باری از دنیا‌دیدگی، آزمودگی و توسع ذهن ـــ و این همان پایانی است که  رخداد آن در میان مهاجران ایرانی  بیش‌ از نوع نخست دُم به تله پیش‌بینی و پیشگویی می‌دهد چرا که ستبری و درازی ریشه‌های کهن فرهنگ ایرانی اجازه گسست کامل و نهایی را نخواهد داد حتی اگر فرد مهاجر به گونه‌ای دیگر آرزو کند و بیندیشد زیرا دست اندیشه‌ کوتاه‌تر از آن است که بتواند چنان عمیق در خاک فرهنگ فرو رود که آن را از بن درآورد، اما این احتمال نیز وجود دارد که بخش دیگری از این مهاجران چندان با جامعه میزبان بیامیزند که دیگر فیل‌شان یاد هندوستان نکند.»

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مجید

    بعضی وقتها این حس را دارم که ما هم داریم میشویم مثل فلسطینی ها، سرزمین مادری ما هم به نحوی اشغال شده است. میهن انسان تنها یک محدوده جغرافیائی نیست، بلکه آنجائی است که بنواند آزاد باشد و ازادانه زندگی کند. کینک زیر به نظرم جالب آمد: http://najvahayeman.blogspot.se/2010/11/blog-post_4395.html

  • نیما

    سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم!