«آی با کلاه، آی بیکلاه»ِ ساعدی در تئاتر سنگلج
باورکردنی نیست، اما ظاهراً حقیقت دارد: پس از ۳۵ سال نمایشی از غلامحسین ساعدی به کارگردانی جعفر والی در تئاتر سنگلج روی صحنه میرود.
باورکردنی نیست، اما ظاهراً حقیقت دارد: پس از ۳۵ سال نمایشی از غلامحسین ساعدی، نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس تبریزی که در سال ۱۳۶۲ در تبعید در پاریس درگذشت، در تئاتر سنگلج روی صحنه میرود. قرار است جعفر والی، کارگردان تئاتر و بازیگر نامآشنا، «آی با کلاه، آی بیکلاه» از غلامحسین ساعدی را در مهر ماه در تئاتر سنگلج اجرا کند. ظاهراً مدیران وزارت ارشاد با اجرای این نمایش موافقت کردهاند. «آی با کلاه، آی بیکلاه» یک نمایش تمثیلی است. ساعدی در این نمایش نشان میدهد که اگر روشنفکران منفعل باشند یا به مردم دروغ بگویند، چگونه در بیتفاوتی مردم، محله و به یک معنا کشوری غارت میشود. مسئولان دولت روحانی بارها، تلویحاً از غارت کشور در دولت پیشین گلایه کردهاند.
پس از ۴۰ سال با غلامحسین ساعدی
روزنامه شرق، چاپ تهران در شماره ۲۰۵۹ خود گزارش داده است که جعفر والی، بازیگر عرصه تئاتر و سینما پس از بازگشتش به ایران با حسین طاهری، رییس مرکز هنرهای نمایشی به توافق رسیده است که برای برونرفت از «تنگناها» و «بحرانهای» تئاتر ایران، پس از ۴۰ سال نمایشنامهای از غلامحسین ساعدی روی صحنه اجرا شود. به گفته جعفر والی او از میان نمایشنامههای غلامحسین ساعدی دو متن را به مرکز هنرهای نمایشی پیشنهاد داده است: «عزاداران بیل» که بر اساس آن داریوش مهرجویی فیلم «گاو» را ساخت و در سال ۱۳۴۸ به نمایش درآورد و دیگری «آی با کلاه، آی بیکلاه» که در سال ۱۳۴۶ به کارگردانی خود والی و بازی عزتالله انتظامی، پرویز فنیزاده، علی نصیریان، منوچهر فرید و مهین شهابی روی صحنه اجرا شد. در سالهای دهه ۱۳۴۰ هم فیلم «گاو» سینمای ایران را از برخی لحاظ متحول کرد و هم «آی باکلاه، آی بیکلاه» تحولی در تئاتر ایران به وجود آورد.
جعفر والی میگوید مرکز هنرهای نمایشی بیشتر مایل بود «عزاداران بیل» روی صحنه اجرا شود، اما به دلیل آنکه فیلم «گاو» شهرتی فراگیر دارد و همگان با داستان آن بیش و کم آشنا هستند، رأی بر «آی با کلاه، آی بیکلاه» قرار گرفت.
به گفته جعفر والی: «"آی با کلاه، آی بیکلاه" تازگی دارد و میتواند راه خودش را باز کند و در میان جوانها تأثیرگذار باشد.»
مردم فریب میخورند
«آی با کلاه، آی بیکلاه» مانند دیگر آثاری که غلامحسین ساعدی در عرصه ادبیات نمایشی پدید آورده، یک اثر تمثیلی است. این نمایش در دو پرده اجرا میشود. در پرده نخست، «آی با کلاه» در یک محله نوساز این گمان در مردم پدید میآید که دزد در خانهای متروکه کمین کرده است. در یک فضای وهمی که از جنون و سرگشتگی بینصیب نمانده، مردی روی بالکن میآید و او که سرخوش و نیمهمست است، اما با این حال بر خلق و خوی مردم محل تسلط دارد، آنها را فریب میدهد. در پایان پیرزن فرتوتی که عروسکی را بغل گرفته از خانه متروکه بیرون میآید و به یک معنا مردم میفهمند که کلاه سرشان رفته و فریب خوردهاند.
در پرده دوم، «آی بیکلاه» عدهای از غارتگران به راستی در خانه متروکه محله نوساز پناه میگیرند. حوادث پرده اول تکرار میشود، اینبار اما مردم که یک بار فریب خوردهاند، بیتفاوت میمانند و در انفعال و بی عملی «مرد روی بالکن» محلهای غارت میشود. ساعدی مینویسد: «حرامیها صحنه را پر میکنند. آنها به داخل کوچهها هجوم میآورند. آنها تمامشدنی نیستند. به تمام خانهها، به تمام محلهها و به تمام شهر شبیخون میزنند.»
دولت حسن روحانی، بارها تلویحا یا آشکارا از غارتگری دولت پیشین گلایه کرده است. آخرین بار در قطعنامه همایش «ما دل آرامیم» که در حمایت از دولت برگزار شد به صراحت به گوشههایی از غارت کشور اشاره شده است: «فسادهای مالی سه هزار میلیارد تومانی، تاراج ذخایر ارزی، تحریمهای تخریبکننده صنعت، تجارت و تولید، بیکاری، اعتیاد، ناهنجاری، ناامنی و بیاعتباری در مجامع بینالمللی، رشد بیرویه و وحشتناک نقدینگی کشور، تضعیف بخش واقعی اقتصاد در اثر واردات بیرویه با ارز ارزان، کاهش بودجه عمرانی، رکود تورمی، بیانضباطی مالی و تخصیص غیر بهینه منابع از جمله حساب ذخیره ارزی، ناکارآمد کردن بازار سرمایه در کشور، منهدم شدن یکشبه داراییهای مردم بر اثر رکود تورمی و عواقب ناشی از آن، گرانی و از همه بدتر نابود شدن بزرگترین نهاد نظارتی، مالی و برنامهریزی کشور.»
مرد روی بالکن
«آی با کلاه، آی بیکلاه» غلامحسین ساعدی شخصیتهای متعدد دارد. یکی از جذابترین این شخصیتها، «مرد روی بالکن» است که به شکل ثمثیلی گروهی از روشنفکران منفعل در سالهای دهه ۱۳۴۰ را نمایندگی میکند.
جعفر والی در گفتوگو با خبرآنلاین تعریف میکند که هنگامی که در سال ۱۳۴۶ «آی با کلاه، آی بیکلاه» روی صحنه اجرا شد، احمد شاملو، شاعر بزرگ ایران با دیدن این نمایش گفته است: «آدم خجالت میکشد وقتی میآید و این نمایش را میبیند، چون با واقعیت وجودی خودش روبرو میشود.»
بعید به نظر میرسد که با توجه به سانسور، شخصیت «مرد روی بالکن» به همان شکل مورد نظر ساعدی روی صحنه تئاتر سنگلج در مهر ماه قابل اجرا باشد.
والی اما ظاهراً با چالشهای فرارویش آشناست. او میگوید: «چالش همیشه وجود دارد، ولی نمیشود دست روی دست گذاشت.»
سه شخصیت مهم «آی با کلاه، آی بی کلاه»
خرافاتی. وهمزده. ترسخورده و در آستانه جنون. میگوید: «من کتابای قدیمی میخونم، بیشتر مطالعاتم درباره علوم خفیه و اسرار غیب و این زمینههاست. امشب پیش از خواب داشتم مبحثی راجع به علم جفر می خوندم. مبحث احضار ارواح و علوم قدیمه و معرفتالروح.»
هوشیار اما به ظاهر مست. رند. فریبکار. مردم را دست میاندازد و در همان حال صدای هشداردهندهای دارد. میگوید: «حالا دیگه نباید وقت تلف کرد. الان او خوابه و شماها بیدار، اسلحهم که دارین، الان موقعیه که باید سرنوشت محله رو تعیین بکنین، باید همت کرد دو دست به کار شد و این هیولا را که باعث وحشت همه شده نابود کرد، یک بار تصمیم بگیرین و بعدش دیگه راحتی و آزادی.»
به ظاهر تحصیلکرده، و روشنفکر اما در واقع عوامفریب و زبانباز. اصلاحطلبی که از دگرگونیهای بنیادین وحشت دارد. میگوید: «به نظر بنده احتیاجات و اشکالات این محل در چند نکته خلاصه میشود. در درجه اول نداشتن مأمورین استحفاظی و تفکیک و تعیین محل از نظر امور انتظامی است. در درجه دوم آسفالت و ترمیم و ساختمان جاده است که مسئله رانندگی را مشکل کرده. تلفن و برق یکی دیگر از احتیاجات محل است.»
نظرها
نسا
عزاداران بیل نمایشنامه نیست مجموعه 8 داستان به هم پیوسته است. در ضمن پیرمرد کاراکتر خرافاتی نداره خیلی هم آدم روشنیه.
نسا
البته اسم نمایشنامه آی بی کلاه؛ آی با کلاه هست همونطوری که در تصویر کتابش هم نوشته شده/