کشتن کشته؛ شمشیر نظام اسلامی غلاف نمیشود
کاوه کوهیار- نمایشنامه «هذا حبیبالله...» عباس نعلبندیان را کاملاً تغییر دادند و متنی دیگر پرداختند و همان متن جرح و تعدیلشده هم سانسور شد.
میشد به جای گزارش کردن سخنان دو مقام وزارت ارشاد اسلامی، خیلی خلاصه و مفید نوشت با وجود حذفهای گسترده، متنی از عباس نعلبندیان که نام و آثارش در فهرست ممنوعه قرار دارند، اجازه روخوانی نیافت؛ همانگونه که در بیش از سه دهه گذشته، این جمله بارها گفته شده و در آن فقط نام نویسندگان عوض شده است.
اما، دشواری خواندن این اظهارات به مستند کردن رونمایی بخشی از سازو کار تغییر و قلب و حذف نویسنده و اثر در نظام اسلامی میارزد.
«شما خیالتان راحت باشد»
انتشار خبر توقیف روخوانی نمایشنامهای از عباس نعلبندیان آنقدر غیرمنتظره نیست و شگفتی نمیآفریند که خبر تلاش عدهای از مسئولان تئاتر کشور برای روخوانی نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله بسیف الله» حتی با اعمال تغییراتی در متن.
چندی پیش اعلام شد که نمایشنامه «ناگهان هذاحبیب الله...» با کارگردانی رضا دادویی، رئیس شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی، و با حضور شماری دیگر از مدیران کنونی و پیشین تئاتر از جمله پریسا مقتدی، رئیس تئاتر شهر و حسین پاکدل، از مدیران پیشین تئاتر شهر، نه اجرا بلکه روخوانی خواهد شد.
قرار بود نمایشنامه عباس نعلبندیان، روزهای ششم و هفتم آبان ماه در تئاتر شهر روخوانی شود، اما ناگهان در روز مقرر، بدون هیچ توضیحی اعلام شد که جلسه نمایشنامهخوانی «ناگهان هذا حبیب الله» برگزار نخواهد شد.
پس از انتشار توقف این نمایشنامهخوانی، و مطرح شدن نقش گروههای فشار در این رویداد، حسین طاهری، مدیر کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت این نمایش که به کارگردانی رضا دادویی بر اساس نمایشنامه «ناگهان هذا حبیبالله...» عباس نعلبندیان بازنویسی شده است، به درخواست کارگردان پس از بازبینی کامل، اطلاعرسانی لازم و تمرین بیشتر به اجرا درخواهد آمد.
او گفت: به دلیل عدم اطلاع رسانی کافی، این شائبه ایجاد شده که این نمایش، عین نمایشنامه ناگهان هذا حبیبالله... نعلبندیان است که اجرا میشود و همین امر، کارگردان را به بازبینی بیشتر و آگاهی رسانی لازم در این زمینه واداشته است.
مدیرکل هنرهای نمایشی وزارت ارشاد اسلامی در حالی از بازنویسی نمایشنامه عباس نعلبندیان سخن گفته که رضا دادویی، کارگردان این نمایش و رییس شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی خود به صراحت تأکید کرده بود که قرار است عین نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب الله...» روخوانی شود، البته تنها با حذف چند واژه.
رضا دادویی گفته بود: «این روخوانی فرصتی است تا متوجه شویم برخی اسامی که سالها بیدلیل و بیهیچ توجیه منطقی، امکان اجرا نداشتهاند، میتوانند به صحنه بازگردند (...) نعلبندیان از اساس این متن را به امام حسین (ع) تقدیم کرده است. او در این اثر، نگاهی امروزی به واقعه کربلا دارد. بنابراین تغییرات چندانی لازم نبود و فقط در حد چند واژه و جمله، حذفیاتی داشتیم.»
با این همه، چند روز پس از این اظهارات، آقای دادویی سخنان قبلی خود را انکار کرد و گفت: «متنی که در اختیار گروه بازیگری ما هست، در واقع بر اساس نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب الله...» است، یعنی بر اساس آن نمایشنامه تنظیم شده و اصل آن نیست و در واقع فقط خط سیر اصلی قصه حفظ شده و تمام المانها و قسمتهایی از متن که بر اساس فرهنگ آن موقع (قبل از انقلاب) نوشته شده، کاملاً از متن حذف شده است.»
رییس شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی حتی از این فراتر رفته و گفته است: «شما خیالتان راحت باشد که ما هر کلمهای که زشت و ناروا بوده و در واقع با فرهنگ و اخلاقیات ما هماهنگی نداشته کاملاً حذف کردهایم. و فکر میکنید که قرار بوده ما این کلمات زشت را بر روی صحنه اجرا کنیم؟ یعنی انقدر ما ساده و نابلدیم؟... از «ناگهان هذا حبیب اله...» فقط خط سیر اصلی قصه باقی مانده است و من میپذیرم که الان آنهایی که فکر میکنند میخواهند نمایشنامهای اجرا شود که دقیقاً مو به مو و نعل به نعل باشد، بر من خرده بگیرند که تو به چه حقی آن را تغییر دادهای؟ ولی من مصالح و اخلاقیات جامعه امروزم را در نظر گرفته و بر اساس آن کار میکنم و اگر غیر از این باشد، اصلاً کار نمیکنم.»
به این ترتیب، رضا دادویی، اگر نتوانسته در مقام کارگردان کار خود را به خوبی انجام دهد، در مقام رییس شورای ارزشیابی و نظارت اداره کل هنرهای نمایشی به خوبی از عهده کارش برآمده و با تغییراتی که دیگر حتی فراتر از سانسور و ممیزی است، نمایشنامه عباس نعلبندیان را به تمامی به نمایشنامهای دیگر بدل کرده است؛ هرچند حتی این میزان سانسور و اعمال تغییر هم ظاهراً هنرمندان متعهد و رسانههای دلسوز و چشمهای آگاه جامعه اسلامی را راضی نکرده است.
در حالی که وزارت ارشاد اسلامی و رسانههای نزدیک به این وزارتخانه از توقف داوطلبانه نمایشنامهخوانی و یا به دستور حسین طاهری مدیر کل هنرهای نمایشی خبر داده بودند، اظهارات آقای طاهری جای تردیدی باقی نمیگذارد که چرا روخوانی نمایشنامهای از عباس نعبلندیان حتی با این میزان حذف و تغییر متوقف شده است.
آقای طاهری با «قدردانی از توجه هنرمندان متعهد و رسانههای دلسوز به عنوان چشمهای آگاه جامعه اسلامی» که همسو با خانواده تئاتر پیگیر موضوع بودهاند، گفت: «دغدغههای دلسوزان را محترم میشماریم و اطلاعرسانی لازم در این خصوص ارایه خواهد شد.»
ققنوسهای ما
ماجرا روشن است و سابقهای سی و چند ساله دارد. نظام اسلامی، در اعمال سنت خود کوتاهی نمیکند.
عباس نعلبندیان را پیشتر نظام اسلامی کشته بود. چهل ساله بود که خودکشی کرد. ده، دوازده سال آخر عمرش کاری نکرد یا اگر کرد امکان نیافت که دیگران را مطلع کند که چه کرده. هر چه نوشت و انجام داد و رشته کرد در همان سی سال اول زندگیاش بود که بعد ناگهان با انقلاب اسلامی متوقف شد و پنبه شد.
هنوز بیست سالش نشده بود که با نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای قرن بیست و پنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمیکند»، جایزه دوم مسابقه نمایشنامه نویسی جشن هنر شیراز را برد. با اجرای این نمایشنامه سری میان سرها درآورد، و خیلی زود مدیر کارگاه نمایش شد؛ محفلی که رضا قطبی رییس وقت رادیو و تلویزیون راه انداخته بود.
به گواهی آثار و گفتههای دوستانش، عباس نعلبندیان دیدگاههای عرفانی و مذهبی داشت و مخالف سلطنت بود؛ اما نه اینها و نه آوانگاردیسمش در نوشتن که برخی آن را افراطی دانستهاند، نویسنده و آثارش را حذف نکردند.
با انقلاب اسلامی اما دیگر دوران همین میزان از تحمل هم به سرآمد. ابتدا بازداشت شد و مدتی را در زندان گذراند. بعد که از زندان آزاد شد دیگر نه کارگاهی یافت، نه سالن تئاتری و نه حتی نشریه و ناشری برای نمایشنامهها، قصهها و ترجمههایش. ده دوازده سالی این مرگ را زیست و بعد به دوگانه زندگی فیزیکی و مرگ و حذف معنویاش پایان داد.
سرگذشت عباس نعلبندیان، یگانه و منحصر به فرد نیست. آنچه بر او و آثارش رفته، سرگذشت و سرنوشت سی و اندی ساله بسیاری از نویسندگان ما و آثارشان بوده است.
نظام اسلامی نویسنده را میکشد، اثرش را میکشد، متن را میکشد و واژه را میکشد. در این قتل عام کلمات، هر کاری را مباح و حلال میداند: از بازداشت و کشتن تا تبعید از میهن یا تحمیل سکوت؛ از جلوگیری از انتشار اثر گرفته، تا سانسور و حذف و تغییر اثر. فرقی نمیکند. برای نظام اسلامی مهم آن است که زنجیره پاره شود. ارتباط نویسنده و اثرش با جامعه و مخاطب قطع شود؛ اگر شد با حذف و سانسور، نشد با ندادن مجوز، و اگر باز هم نشد با تبعید و زندان و قتل.
نویسندگان ایرانی در نظام اسلامی اما و حیرتا کهگاه به ققنوس میمانند؛ گویی مدام جانی تازه مییابند و زنده میشوند، وگرنه کشته را که دوباره نمیتوان کشت. هربار که نوشتهای قلع و قمع میشود، سانسور میشود یا اجازه نمییابد به دست مخاطبش برسد، به تعبیری نویسندهاش دیگر بار کشته میشود؛ اما همین نشان و دلیلی است که متنها و نویسندههایشان هنوز زندهاند که باز و دوباره نظام اسلامی را از کشتنشان گریز و گزیری نیست.
نظرها
شاهد
"ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد . جعل یعنی قرار دادن قیم برای ملت . قیم ملت با قیم صغیر از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی نمی کند .والسلام " کتاب حکومت اسلامی نوشته ایت الله خمینی انتشار سال 1344