(مردم) در پرانتز − بحران اوکراین و دوراهی شرق و غرب
امین درودگر- طبقه نخبه حاکم در اوکراین دو بار از کار برکنار شدهاند، اما دوگانه ایدئولوژیک و هویتی از بین نرفته و به ابزاری برای نخبگان حاکم در کییف و مسکو بدل شدهاست.
بحران اوکراین حالا معنای یکی دیگر از توافقهای بینالمللی به نام «آتشبس» را زیر سوال بردهاست. پنجم سپتامبر سال جاری، شورشیان شرق اوکراین و دولت مرکزی بر سر ایجاد آتشبس به توافق رسیدند، اما تنها پس از یک ماه، در تاریخ هشتم اکتبر، سازمان ملل گزارشی منتشر کرد که بر اساس آن ۳۳۱ نفر از زمان برقراری آتشبس کشته شدهبودند.
به گزارش روزنامه «نیویورکتایمز»، در حالی که هنوز بهاصطلاح آتشبس بین طرفین برقرار است، تعداد کشتههای جنگ داخلی اوکراین مرز ۴۰۰۰ نفر را رد کرده، بیش از یکسوم جمعیت ۴.۵ میلیون نفری مناطق جنگی وادار به ترک خانههایشان شدهاند، و سنگینترین موارد گلولهباران دونتسک و برخی مناطق دیگر تحت کنترل شورشیان در دوران پس از انعقاد آن رخ داده است.
خبرگزاری «آسوشیتدپرس» نیز گزارش داده است که پوروشنکو، رییسجمهور اوکراین، دستور قطع تمام خدمات دولتی در مناطق تحت سلطه شورشیان را صادر کرده؛ یعنی قطع آب، برق، گاز و تلفن، بستن بیمارستانها، تعطیلی آتشنشانیها، و هر خدمات همگانی و ضروری دیگری که تصورش را بکنید.
مردم اوکراین که ابتدا با جنبشی انقلابی «برای خودشان» کار را آغاز کرده بودند، حالا خود را در میانه دو جبهه یافتهاند که انگار باید یکی را انتخاب کنند. رختبربستن سیاست از اوکراین مصادف شد با انتخابی میان دو هویت: هویتِ اوکراینی در تقابل با هویت روسی.
«رویترز» هم گزارش کرده است که نخستوزیر دولت کییف، فوریترین وظیفه جامعه بینالملل را تشکیل یک ارتش قوی برای توقف روسیه میداند. اما بهواقع از آخرین روزهای سال پیش و تصاویر امیدوارکننده «میدان» کییف تا ویرانههای امروز دونتسک چه اتفاقی رخ داده است؟
سال پیش، همان اوایل جنبش «میدان» در اوکراین، با یک فعال از «کییف» گفتوگو کردم. بر اساس توصیف او، همهچیز نشان از کوشش مردم جمعشده در میدان برای ساختن و در آغوشگرفتن یک چیز نو داشت؛ چیزی که اگرچه خودشان دقیقاً از ماهیتاش خبر نداشتند، اما برای تعینبخشیدن به آن کوشش میکردند و جانشان را بهخطر میانداختند. آن فعال اوکراینی، «نینا» زن جوان بیستوچهارسالهای بود که پیش از جنبش بهعنوان اجراگر رقص معاصر پروژههای هنریاش را پیش میبرد، اما حالا در میانه جنبش، در یک گروه چپ اتونومیست فعال شده بود. گروه آنها بخشی از وزارت آموزش اوکراین را اشغال کرده بودند و در هماهنگی با کمیتههای دیگر میدان، مشغول بررسی و بازبینی قوانین آموزشی برای یک سیستم آموزشی بدیل پس از «پیروزی انقلاب» بودند.
گروههای اتونومیست دیگری مثل آنها در میدان فعال بودند، و به مردم آموزش میدادند تا چهطور خود را سازماندهی کنند، و نیز چهطور ایده خودسازماندهی، آنها را بینیاز از اقتدار مرکزی دولت میکند. اگرچه طبق روایت نینا، چپها و همجنسگراها در میدان مرعوب خشونت گروههای راست افراطی علیه آنها شده بودند و نمیتوانستند به راحتی حضور خودشان را در آنجا ادامه دهند.
اعضای این راستهای افراطی دوسهباری چپها و اقلیتهای جنسی را کتک زده بودند. اما او تاکید میکرد که این مسئله، گرایش عمومی همه نبود؛ و هنوز اقلیتها در نقاط مختلف جنبش اشغال، مثلاً در ساختمانهای اداری اشغالشده به همکاری با هم میپرداختند.
در آخرین روزها نینا کاملاً غیرقابل دسترس شدهبود؛ تا اینکه بعدها پیام فرستاد نیروهای امنیتی به داخل وزارت آموزش هجوم بردهاند و فعالان همگی بهسرعت گریختهاند، درحالیکه لپتاپها، کاغذها، پوشهها و دیگر وسایل شخصیشان را آنجا پشت سر باقی گذاشته بودند.
همان روزها، پس از فرار ویکتور یانوکوویچ، رییسجمهور سابق اوکراین به روسیه، «مردم» هنوز از «میدان» شهر کییف عقب نکشیده بودند که جنبش انقلابی آنها به حاشیه رفت. از همان آغاز، دو دستگاه تبلیغات وابسته به کشورهایی جز خود اوکراین، تصویر جنبش میدان را به نفع خود مخابره میکردند: از یک سو، رسانههای جمعی غرب، جنبش میدان را تلاش مردم این کشور برای فاصلهگرفتن از روسیه و پیوستن به اروپای غربی و در آغوشگرفتن ارزشهای اروپایی (که فینفسه هیچ تعریف مشخص و دقیقی ندارند) جلوه میدانند؛ از سوی دیگر، رسانههای روسیه جنبش میدان را حاصل شورش عدهای راستگرای افراطی و فاشیستهای ناسیونالیست معرفی میکردند که میخواهند روسزبانها و یهودیها و دیگر اقلیتها را نابود کنند.
طبقه نخبه حاکم در اوکراین دو بار از کار برکنار شدهاند، اما دوگانه ایدئولوژیک و هویتی از بین نرفته و به ابزاری برای نخبگان حاکم در کییف و مسکو بدل شدهاست.
نینا از عصبانیت فعالان مستقل اوکراینی از هر دو گروه خبر میداد. تصاویر جنبش نیز نشان میداد که مردم از فساد اداری و سرقتهای کلان دولتی از ثروت ملی به قیمت نابرابری اجتماعی، عدم ارائه خدمات رفاهی، دستمزدهای پایین، و غیره نارضایتی بیشتری داشتند تا اینکه به فکر ارزشهای اروپایی یا نابودی روسزبانها باشند.
اما دستگاههای تبلیغات و دخالت دولتهای خارجی در اوکراین از هر دو سو، ماجرا را به کل تغییر داد. همانطور که فیلسوفان رسانه میگویند، رسانههای جمعی فقط تبلیغ نمیکنند، بلکه جهان ما را با سوژهها و ابژههای داخل آن شکل (یا تغییرشکل) میدهند.
مردم اوکراین نیز که ابتدا با جنبشی انقلابی «برای خودشان» کار را آغاز کرده بودند، حالا خود را در میانه دو جبهه یافتهاند که انگار باید یکی را انتخاب کنند. رختبربستن سیاست از اوکراین مصادف شد با انتخابی میان دو هویت: هویتِ اوکراینی در تقابل با هویت روسی.
الکساندرا، جامعهشناس اوکراینی که دکترایش را در آلمان به پایان میرساند، میگوید که در خانواده او، از ابتدا، همه روسی سخن میگفتهاند، اگرچه اوکراینی هم به خوبی میدانند. به قول او، حتی در خیابان هم سخنگفتن به روسی هرگز کار عجیب یا ضداوکراینی محسوب نمیشده. اما آخرین بار که دو ماه پیش به کییف بازگشته، دیگر هیچکس در خیابانهای پایتخت به روسی سخن نمیگفته. خود او هم به دلیل «سنگینبودن فضا»، چنین کاری را امتحان نکرده.
تنش بین شرق و غرب اوکراین موضوع جدیدی نیست. سال ۲۰۰۲، میکولا ریابچوک، پژوهشگر کییفی که اکنون در موسسه مطالعات انسانی در وین مشغول به کار شده، مقالهای با نام «اوکراین: یک دولت، دو کشور؟» در مجله ترانزیت منتشر کرد که به این باور عمومی میپرداخت: وجود یک شرق اوکراین صنعتی به سبک شوروی قدیم که همهجا مردم در آن روسی سخن میگویند، در برابر یک غرب اوکراین لیبرال اروپایی که مردم آن اوکراینی حرف میزنند.
تصاویر ارسالی تلویزیونی از ابتدای بحران شرق، که پیرمردان و پیرزنانی را در حال خواندن سرود انترناسیونال سوم به روسی نشان میداد، شاید به حقیقتی حداقلی در این باور عمومی اشاره کنند، اما نویسنده همان مقاله نیز اشاره میکند که این تقسیم هویتی بیش از آنکه «حقیقی» باشد، ابزاری است برای طبقه نخبه حاکم در دوران پساشوروی برای بقای سیاسی.
حالا آن طبقه نخبه حاکم دو بار (انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ و انقلاب میدان ۲۰۱۴) از کار برکنار شدهاند، اما بر خلاف امید ریابچوک، نه تنها این دوگانه ایدئولوژیک و هویتی از بین نرفته، بلکه به ابزاری برای بقای «دو» طبقه نخبه حاکم در کییف و مسکو بدل شدهاست.
چپها و روشنفکران اروپایی، مپریالیسم خاص پوتین و ناسیونالیسم رو به رشد روسی در خود این سرزمین را نادیده میگیرند که به اندازه راستهای افراطی اوکراین میتواند خطرناک باشد. انگار این واقعیت که «لنین» ربطی به پوتین ندارد، بین برخی از چپهای اروپایی به فراموشی سپرده شده.
اما این دوگانه ایدئولوژیک جانهای زیادی را گرفته. روز دوم مه سال جاری، یک روز پس از روز کارگر، در «اودسا»، سومین شهر بزرگ اوکراین در نزدیکی «کریمه»، طرفداران جنبش میدان کییف با طرفداران شورشی تحت حمایت روسیه درگیر شدند. این درگیریها به کشتهشدن ۴۸ نفر انجامید.
کسانی که دیدهاند «کریمه» به روسیه ملحق شده و کماکان آرام باقی مانده، اما اودسا، شهر باستانی و پرافتخار اوکراینیها به دست شهروندان خودش به محل کشتار بدل شده، حالا از خود میپرسند که تحت لوای کدام دولت، امنیت بیشتری خواهند داشت؟ جنبشی که آغاز آن برای مبارزه با دولت و اقتدار مرکزی بود، حالا به بزنگاهی برای انتخاب میان دو دولت رسیده: دولت کییف که تحت حمایت دولتهای غربی، تاکنون با گلولهباران شهرهای شرقی این کشور عدهی زیادی از شهروندان خود را به قتل رسانده، یا دولت روسیه، که برای ارضای توسعهطلبی خود عده زیادی را در بحران اوکراین به کام مرگ فرستاده.
شاید آخرین گفتوگو با نینا این تغییر در روند جنبش را بهتر روشن کند. وقتی حدود یک ماه پیش از او درباره فعالیتهای کنونیاش پرسیدم، گفت که خبرنگار شده، اما ابتدا تصور او و رفقای قبلیاش ــ همان چپهای اتونومیست ــ این بوده که باید به خط مقدم بروند و با شورشیهای «مزدور خارجی» بجنگند؛ ولی بعدتر فهمیدهاند که حضور آنها به عنوان نیروهای غیرحرفهای در خود کییف بهتر است. وقتی از او پرسیدم که یعنی میخواسته واقعاً برای «کشتن» آنها به خط مقدم نبرد برود، و آیا از قرارگرفتن در صفی متحد با شبهنظامیان راستگرای افراطی مسلح هراسی ندارد، پاسخ داد: «شورشیها اوکراینی نیستند، آنها از روسیه آمدهاند و تنها زبان تفنگ را میشناسند. نمیشود با آنها حرف زد.» و سپس به انتقاد از چپهای اروپایی پرداخت که به حمایت از شورشیان میپردازند و آنها را نیروهای مبارز علیه فاشیسم میدانند.
نینا در مورد برخی از چپهای اروپایی و یا روشنفکران مستقل حق دارد که حمایت بیقید و شرط از شرق اوکراین را در دستور کار خود قرار دادهاند. آنها متوجه نیستند که ریختن سوخت به آتش این جدایی «هویتی»، تنها به غیاب بیشتر سیاست میانجامد. برخی دیگر هم مثل «استفان کوهن»، پروفسور برجسته و نشاندار مطالعات روسی در دانشگاه نیویورک و پرینستون آمریکا که از ولادیمیر پوتین در این بحران حمایت میکنند، فرض گرفتهاند که او در برابر امپریالیسم آمریکا در حال مقاومت است؛ اما امپریالیسم خاص پوتین، و ناسیونالیسم رو به رشد روسی در خود این سرزمین را نادیده میگیرند که به اندازه راستهای افراطی اوکراین میتواند خطرناک باشد. انگار این واقعیت که «لنین» ربطی به پوتین ندارد، بین برخی از چپهای اروپایی به فراموشی سپرده شده.
اما نینا نیز همچون رفقای اتونومیست خودش در کییف و بسیاری دیگر از روشنفکران اوکراینی حاضر در آنجا نمیپذیرند که به جای دست زدن به انتخاب در جنگ بین غرب و شرق، باید در نظر بگیرند که مردم میدان، مردمی که زمانی جنبش خودشان را برای بیرون راندن الیگارشها برپا کرده بودند، اکنون در پرانتز قرار گرفتهاند و معادلات کنونی را بار دیگر الیگارشها و حامیان خارجی رقم میزنند.
نینا پس از اینکه تردیدهایم را درباره هویتیشدن این مبارزه گوشزد کردم، دیگر پاسخی به سوالهای بعدی من نداد. حالا تنها سکوتِ سیاست است که اوکراین را فرا گرفته. و شاید غرشهای بمبافکنها و گلولهبارانهای پیاپی که هزاران کشته بر جای گذاشته، به این زودیها جایی برای ترانههای سیاست مردمی باز نکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.