«آنها که گفتند نه»
در نقد و گزارش فیلم مستند ساخته نیما سروستانی
شهزاده سمرقندی - فیلم مستندی از نیما سروستانی درباره دادگاه «ایران تریبونال» و اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷. این فیلم در جشنواره «ایدفا» به نمایش درآمد.
«آنها که گفتند نه» (Those Who Said No) عنوان فیلمیست ساخته نیما سروستانی. او این فیلم را به برادر کوچک خود رستم سروستانی تقدیم کرده است. رستم سروستانی از آن قربانیانیست که به جمهوری اسلامی ایران «نه» گفتند و در سالهای دهه ۱۳۶۰ در نوجوانی اعدام شدند.
این فیلم مستند بدون راوی ۹۰ دقیقه بیننده را میخکوب میکند تا جزئیات رویدادهای آن سالها را از زبان شاهدان و جان بهدر بردگان بشنوند. چهره اصلی این مستند ایرج مصداقی، ایرانی مقیم استکهلم است که خود از فعالان حقوق بشر و از زندانیان آن سالهاست. ایرج مصداقی در دادگاه نمادین محاکمه جمهوری اسلامی در لاهه به عنوان مدرک نقشه زندان گوهردشت و محل اعدامها و تصاویر و اسامی افرادی که مسئول اعدامها بودند را ارائه داده است.
شاهدان زنده در دادگاه لاهه
در مستند «آنها که گفتند نه» دادگاه لاهه، شیوه برگزاری و پشتصحنههای آن به طور گلچین اما با ذکر جزئیات به نمایش گذاشته میشود. یکی از نکات مهم تصاویر پشتصحنه دادگاه لاهه این است که شاهدانی که برای شهادت در این دادگاه شرکت کردهاند در راهاندازی و برگزاری آن نیز یاری میرسانند. حس همدردی و اتحادی که در این جمع دیده میشود بیننده را بیشتر به عمق موضوع فیلم میبرد.
نیما سروستانی، کارگردان این فیلم نیز یکی از شاهدان شرکتکننده در دادگاه «ایران تریبونال» در لاهه است که در سال ۲۰۱۲ در شهر لاهه هلند برگزار شد. این دادگاه به مدت سه روز به شهادت بستگان و دوستان و آشنایان زندانیان اعدامشده گوش داد و سپس اعلام کرد که اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ «جنایت علیه بشریت» است. «ایران تریبونال» از سازمان حقوق بشر و سازمان ملل متحد درخواست کرد که به این رویدادها بر اساس قوانین بینالملی رسیدگی کند.
ایرج مصداقی که فیلم با بستری بودن او در بیمارستان استکهلم شروع میشود، از افراد جان به سلامت برده از حکم اعدام «کمیسیون مرگ» در تابستان ۶۷ است. او در طول فیلم مدام پیگیر این است که حق به حقدار برسد.
مصداقی گذشته از فعالیتهایش در دادگاه لاهه، در مراسمی که در سراسر جهان، هرچند گاه یک بار و به مناسبتهای گوناگون درباره کشتار زندانیان سیاسی ایران برگزار میشود حضور پیدا میکند.
یکی از صحنههای غیرعادی فیلم «آنها که گفتند نه» سفر ایرج مصداقی به توکیو برای دیدار با مصطفی پورمحمدی است. اما معلوم میشود به جای پورمحمدی، یکی از مشاوران امنیتی وزارت کشور در سالهای دهه ۶۰ به توکیو آمده است. گفتوگویی که بین این دو شکل میگیرد دوگانگی و شکاف بین دولت و مردم ایران را برای بیننده خارجی روشن میکند.
در کل این فیلم برای کسانی که در دادگاه لاهه حضور نداشتند تازگی دارد. مصالح و تصاویری که فیلمبردار در طول چهارده سال، چه از داخل ایران و چه از گفتوگو و دیدار با بازماندگان قربانیان در خارج از کشور تهیه کرده، به فیلمساز اجازه داده که بدون شرح و راوی، داستان را بدون کم و کاست تصویر کند.
«جوانانی بسان شاخ شمشاد»
نیما سروستانی در این فیلم به عنوان شاهد با اسناد در دادگاه لاهه حضور دارد و فیلمهایی را که در جریان پیگیریها و دادخواهیهای خود از کشته شدن نابرحق برادرش در نوجوانی تهیه کرده برای حاضران به نمایش میگذارد. یکی از این اسناد فیلم گفتوگو با گورکنیست که با اینکه در اوایل حاضر به گفتوگو نمیشود اما بعد از گذشت پنج سال راضی میشود که جلوی دوربین شهادت دهد و در محل دفن دستجمعی اعدامشدگان رویدادهای آن شب و روز را به یاد آورد. او که حال بازنشسته است و چیزی زیادی برای از دست دادن ندارد بدون ترس و نگرانی از آنهایی که با دست خود به خاک سپرده چنین یاد میکند: «این ردیف همه اعدامی هستند. بیش از بیست سال نداشتند. هر شب پنجاه - شصت جسد خاک میکردیم… به ما گفتند شما حق ندارید در اینباره صحبت کنید یا سؤال طرح کنید. آدم شرماش میشد نگاهشان کند… جوانهایی را خاک کردند که به خدا انگار شاخ شمشاد بودند.
«از من خواستند سیزدهسالهها را اعدام کنم»
مهدی معمارپور یکی دیگر از شاهدان «ایران تریبونال» است. شهادت او به عنوان «تواب» از تکاندهندهترین بخشهای این فیلم است. او میگوید: «مرا سوار مینیبوسی کردند و بردند محل اعدام… سه چهار مینیبوس دیگر هم آمد. اینها همه افرادی بودند که قرار بود اعدام شوند… من پشت سر کسی ایستاده بودم که قرار بود اعدامش کنند... دختری مانتوپوش ایستاده بود و کنارش یک پسربچه… شانزده سال بیش نداشت. بعد باز یک پسربچه دیگر… بعدی… همه نوجوان…»
مهدی معمارپور از صحبت باز میماند، اشکهایش روان است و نمیتواند ادامه دهد. بازپرس دادگاه لاهه به او میگوید میتوانی ادامه ندهی. ما میتوانیم دادرسی را متوقف کنیم برای چند دقیقه. اما او میگوید «نخیر. بیست و هشت سال است که این صحنه جلوی چشم من است. میخواهم آنچه را که دیدهام بگویم.»
و در ادامه میگوید: «... من کسی بودم که در کودکی از کشتن یک ماهی عذاب وجدان داشتم… حالا دستم به خون کسی آلوده بود که میخواست برای آزادی مبارزه کند. من! کسی بودم که دستیار قتل این آدم بودم...»
دیدار فیلمبردار با آیتالله منتظری
نیما سروستانی از اندک افرادیست که موفق شده بعد از پیگیریهای زیاد با آیتالله منتظری دیدار کند و صحبتهای او را به نوار بردارد. این نوار در دادگاه لاهه نیز به نمایش درآمد و اکنون یکی از سندهای مهم در تأیید اسامی افراد مسئول در این اعدامها بهشمار می آید. آیتالله منتظری در فرازی از گفتو گو با نیما سروستانی میگوید در ماه محرم حکم اعدام ۷۰۰ نفر را برای تایید نزد او فرستاده بودند.
نیما سروستانی در گفتوگو با رادیو زمانه میگوید در این فیلم ثابت کرده که دیگر هیچ شک و شبههای در جنایات دهه شصت باقی نمانده است. او میافزاید آنچه باقی مانده به پای دادخواهی کشاندن مجرمانی است که در این جنایات دست داشتهاند و در حکومت کنونی جمهوری اسلامی همچنان در مقامهای بلند و مهم ادای وظیفه میکنند و حتی آزادانه به سفرهای خارجی میروند.
گفتوگو با نیما سروستانی:
«آنها که گفتند نه» با یادآوری این موضوع به پایان میرسد که تا به حال جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری به موضوع اعدامها در تابستان ۶۷ چنانکه شایسته و بایسته است نپرداختهاند. برگزاری دادگاه نمادین لاهه از گامهای جدی در این راستاست.
فیلم مستند «آنها که گفتند نه» یکی از ۱۵ فیلم مستند بلندی بود که در جشنواره جهانی فیلم مستند آمستردم، (ایدفا) به نمایش درآمد. این جشنواره امسال از سه هزار فیلمی که دریافت کرده تنها ۳۰۰ فیلم برتر آن را به نمایش رساند که نشانگر کیفیت بالای فیلمهای منتخب است.
نیما سروستانی که مدیر شركت سینمایی «نیما فیلمز» در سوئد است تقریباً هر سال با فیلم مستند جدیدی در جشنوارههای مختلف بینالمللی حضور دارد. فیلم مستند "زندان زنان" No Burqa Behind The Bars که دو سال پیش در جشنواره ایدفا به نمایش رسیده بود امسال در جشنواره بینالمللی بروکلین به عنوان بهترین فیلم سال شناخته شد.
گفتوگوی ویدیویي با نیما سروستانی بعد از نمایش فیلم مستند "زندان زنان" در جشنواره ایدفا در سال ۲۰۱۲
نظرها
لطیف
سلام. تاریخ معاصر ایران وام دار دهه شصت است! وام دار آنهای ست که ٣٣ سال پیش با پوست و گوشت خود به قدرت حاکم نه گفتند، وام دار آن های ست که در برابر ظلم ایستادند و تا امروز استقامت کردند ، وام دار آن های ست که ندای آزادی سردادند تا پرچم اعتراض و مقاومت همچنان برفراز بماند! ٣٣ سال است که اعوان و انصار آفتاب پرست نظام سامری، هر آنچه در چنته داشته اند را به رخ کشیده اند، تا مانع رشد و بالندگی نهالی شوند که از زمین گنبد و ترکمن صحرا... که از زمین کردستان و خوزستان و آذربایجان ... که از زمین آمل و بابل و تهران سر برآورده است و اینک درختی شده تنومند و استوار، درختی که بیش از سه دهه در مسیر پر افت و خیز تعالی و رهایی پیش رفته و ریشه دوانده و لحظه ای، از جنب و جوش و حرکت باز نه ایستاده است، درخت سبز و تنومندی که در بزنگاه تاریخ، نخست وزیر دولت قتل عام را وامیدارد تا شعار مرگ بر ارتجاع-مرگ بر مرتجع را فراموش کند... تا لاطائلات بگوید:که چه دوران طلایی بود دوران آغام... تا یاد و نام سلطانپور را حیاتی دوباره ببخشد که سراومد زمستون... طنز تاریخ و ریشخند و پوزخندش را ببین! پس ناگفته پیداست که دهه شصت و ٣٠ خرداد و قتل عام سال ٦٧ هرگز فراموش نمیشود! چرا که ٣٣ سال از دهه شصت و ٣٠ خرداد و ٥ مهر و بهمن خونینش گذشته، ولی هنوز هر روزمان ٣٠ خرداد و ٥ مهر و بهمن خونین ست . چرا که ١٧ سال از ١٨ تیر و قتل عام فروهر و اسکندری و مختاری و پوینده و امیرعلایی گذشته، ولی هنوز هر روزمان ١٨تیر و یادمان قتلهای زنجیره ایست. چرا که ٥ سال از ٣٠ خرداد ٨٨ و جنایت آشکار در کوچه و خیابان و سوله کهریزک گذشته، ولی هنوز هر روزمان ٣٠ خرداد و شعارمان مااااا بیشماریم و هدفمان سرنگونی و خواستمان جمهوری ایرانیست! پس ناگفته عیانست که ماا پیروز این جنگ نابرابریم! وگرنه موسوی بعد از ٢٨ سال خلف وعده،قتل و غارت و تجاوز ، پسماندگی ذهن و وقاحت و بیشرمی خود و اعوان و انصارنظام مدفوعش را عیان نمیکرد تا همگان بدانند که آرزوی بازگشت به دوران طلایی، سند شکست شب پرستان ست و پیروزی ما ! باور ندارید؟ به اسید پاشی اصفهان، به مراسم خاکسپاری پاشایی، به اعتراف «شرم بر نظام »صانعی، به چاقو کشی جهرم،به دلواپسی و دلسوزی و شرکای نظام، به نرمش قهرمانانه و زانو زدن رهبر مشرکین نظر کنید، آنگاه به احترام همه آنهایی که از ٣٣ سال پیش تا به امروز به نظام و اعوان وانصارش گفتند نه، بپا خیزیم و کلاه از سر برداریم و با هم زمزمه کنیم که:ما هر روز متولد میشویم!
«آنها که گفتند نه» | سمرقند
[…] در نقد و گزارش فیلم مستند ساخته نیما سروستانی شهزاده سمرقندی برای رادیو زمان […]