• دیدگاه
وقتی اداره سانسور، اداره «توسعه کتاب» خوانده شود
کاوه کوهیار - برکناری مدیر اداره کتاب، همچون هر عزل و نصب دیگری در نظام اسلامی، اکنون ابعادی جناحی پیدا کرده و دستمایه افشاگری طیفهای قدرت علیه هم شده است.
برکناری مدیر اداره کتاب، همچون تقریبا هر رویداد و عزل و نصب دیگری در نظام اسلامی، اکنون ابعادی جناحی پیدا کرده و دستمایه رویارویی های طیف های مختلف حاضر در قدرت و در نتیجه «افشاگری» های آنان علیه یکدیگر شده است؛ وضعیتی که به تجربه دریافته شده فرجام محتوم آن تقویت سانسور، بی رمقی بیشتر کتاب و وارد آمدن آسیب های بیشتر به نویسنده و صنعت نحیف نشر خواهد بود.
روز ۱۱ بهمن، عباس صالحی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حکمی، علی شجاعی صائین را از مدیریت اداره کل امور کتاب برکنار و همایون امیرزاده را به عنوان سرپرست موقت «دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی» منصوب کرد.
اگرچه در این حکم دلیلی برای برکناری مدیری که یک سال پیش از سوی علی جنتی وزیر ارشاد اسلامی منصوب شده بود ارایه نشده بود، اما رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران و جناح اصولگرای منتقد دولت این وظیفه را بر عهده گرفتند تا توضیح دهند چرا مدیری که در دولت محمود احمدینژاد، از مدیران فعال در حوزه کنترل کتاب و نشر بوده، حالا برکنار میشود.
بیشتر بخوانید:رییس اداره کتاب برکنار شد
علی شجاعی صائین، عضو بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و در دوران خدمتش در سپاه، در اداره تبلیغات و انتشارات سپاه کار میکرد و سردبیر مجله «پیام انقلاب» بود.
او در دولت محمود احمدینژاد، به عنوان مدیر عامل مؤسسه خانه کتاب منصوب شد و علاوه بر مدیریت خبرگزاری کتاب و مجلههای کتاب هفته و کتاب ماه، مسئولیت برگزاری جایزههای کتاب فصل، کتاب سال، پروین اعتصامی و جلال آل احمد را به عهده داشت.
اکنون خبرگزاریهای وابسته به سپاه پاسداران و هوادار جناح اصولگرا میگویند که علی شجاعی صائین به دلیل اصولگراییاش و مقاومت در برابر صدور مجوز انتشار برای کتابهایی که مغایر و مخالف با آرمانها و ارزشهای نظام اسلامی توصیف میشوند، از سمت خود برکنار شده است.
به عنوان نمونه، در خبرگزاری فارس و رجا نیوز، علت برکناری شجاعی صائین مخالفت قاطع او با انتشار رمان «زوال کلنل» نوشته محمود دولت آبادی دانسته شده است.
این خبرگزاریها اما، اشارهای به موضعگیریهای شخص وزیر ارشاد اسلامی و معاون فرهنگی او در غیر قابل انتشار خواندن این رمان نکردهاند و توضیح ندادهاند که آیا وزیر و معاون، مغلوب و مرئوس مدیر منصوب خود بودهاند که برخلاف وعدههای پیشینشان برای انتشار این رمان، ناگهان تغییر عقیده دادند و همسو با مقامات وزارت ارشاد اسلامی در دوره محمود احمدینژاد، دیگر بار، تابع نظر مدیر اداره کتاب خود شدند و این رمان را همچنان عبور از خط قرمزهای نظام اسلامی دانستند و اجازه انتشار آن حتی پس از اصلاحات مکرر نویسنده را صادر نکردند.
بیشتر بخوانید: گاهشمار رویارویی سرداران با یک «کلنل»
همزمان، اصولگرایان منتقد دولت که آشکارا از برکناری علی شجاعی صائین ناراحت هستند و آن را تصمیمی سیاسی قلمداد میکنند، نوک حملات خود را متوجه یکی دیگر از مدیران وزارت ارشاد اسلامی کردهاند.
این رسانهها، علت دیگر برکناری شجاعی صائین را مخالفت او با انتشار کتاب «من یک نسل» نوشته محمد رضا اسدزاده، سردبیر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) عنوان کردهاند.
این کتاب پس از آنکه در ایران امکان انتشار نیافت، در سال ۱۳۹۱ در جمهوری آذربایجان چاپ شد، اما حالا و همزمان با تغییر و تحول در اداره کتاب، خبرگزاریهای اصولگرا از توزیع آن در بازار کتاب ایران خبر میدهند.
سایت رجا نیوز، این کتاب را «کتابی موهن و سراسر توهین به نظام، انقلاب، امام و رهبری» توصیف کرده و ضمن انتشار بخشهایی دستچین شده از آن، به سوابق و گناهان نابخشودنی نویسندهاش پرداخته تا ثابت کند که او هم از «فتنهگران» حوادث سال ۱۳۸۸ بوده، هم با روشنفکران میانه خوبی دارد و هم با ضد انقلاب خارج از کشور در ارتباط است و علاوه بر اینها، در حالی که خودش به عنوان یکی از مدیران وزارت ارشاد اسلامی، قوانین سانسور را دور میزند و کتابش را در خارج از کشور منتشر میکند.
در مقابل، هم سخنگوی وزارت ارشاد اسلامی و هم محمد رضا اسدزاده، این گزارشها را رد کرده و آنها را تهمتهای بیاساس «ناشی از تعصبات و علقههای سیاسی و جناحی»، «شایعهسازی و دروغپردازی و افتراء مدیران وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی» برای مخدوش نشان دادن آنها دانستهاند و تأکید کردهاند که «جریانی میخواهد معاونت فرهنگی ارشاد و اقدامات خانه کتاب و خبرگزاری ایبنا و نیز مشی اعتدالی معاونت محترم فرهنگی وزارتخانه را تخریب کند.»
محمد رضا اسدزاده در پاسخ و تکذیبیه خود، فراتر از سیاسی و جناحی خواندن گزارش جناح رقیب، بر اعتقاد و وفاداریاش به آرمانهای انقلاب اسلامی هم تاکید کرده است؛ هرچند به نظر نمیرسد که در این گیر و دار چنین توضیحی، در میان رقبا خریداری پیدا کند.
برعکس نهند نام زنگی کافور
اگر اختلاف نظر مدیر «دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی» یا همان اداره کتاب قبلی و اداره ممیزی و سانسور واقعی و مقاومت او در برابر صدور مجوز انتشار کتابی مثل «زوال کلنل» یا «من یک نسل» دلیل عزل او باشد، آیا میتوان و باید نتیجه گرفت که حالا با رفتن علی شجاعی صائین، این کتابها منتشر خواهند شد و دیگر کتابی گرفتار ممیزی و سانسور نخواهد ماند؟ آیا مشکلی به نام سانسور، زاییده این یا آن مدیر است که چند صباحی این مسئولیت را به عهده میگیرد؟
بیشتر بخوانید: خودداری ناشران خصوصی از همکاری با طرح سانسور کتاب
بیش از سه دهه حیات نظام اسلامی، و سابقه سانسور و نفی اصل و حق آزادی بیان در ایران، جای تردیدی باقی نمیگذارد که مسأله و مشکل، فقط مدیر نیست و تا چنین ادارهای برجاست، مدیری خواهد یافت و خواهد داشت که مصلحت خلق را بهتر دریابد و تشخیص دهد کدام کتاب و اثر میتواند منتشر شود و چگونه و کدام نه.
آنچه در این میان، به این وضعیت ظاهری کمیک میبخشد تغییر نامهاست. ادارهای که وظیفه و کارکرد اصلیاش بررسی آثار پیش از انتشار و سانسور آنهاست، در کشوری که مطابق آمار رسمی میانگین مطالعه سرانه به چند دقیقه هم نمیرسد، «دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی» نام میگیرد.
نام اداره کتاب، که خود نامی مستعار بود بر اداره سانسور، به «دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی» بدل میشود، مدیرانش تغییر میکنند و هر دوره یکی و طیفی از آن بهره میبرند، ولی بعضی چیزها هم ثابت میمانند و بعضی کسان هرگز شاهد تغییری مطلوب نیستند: وظیفه اصلی این اداره، همچنان سانسور است و نویسنده و ناشر و البته مخاطب از این تغییرات بهرهای نمیبرند.
یک سال پیش، عباس صالحی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی درباره انتخاب علی شجاعی صائین گفته بود: «در پی فردی بودیم که در کنار کار اجرایی، کتابشناس هم باشد؛ فردی که در حوزه کتاب مدتی زیست کرده باشد تا کتاب را تورق کند همه چیز دستش میآید.»
بیشتر بخوانید:یک مقام دستگاه احمدینژاد، مسئول کتاب شد
اکنون مدیر «کتابشناسی که با یک تورق همه چیز دستش میآید» رفته است، پس باید امید بست مثلا «زوال کلنل» یا همه کتابهای دیگری که به بند سانسور گرفتار ماندهاند، منتشر شوند؟ وزارت ارشاد اسلامی، قبلا به صراحت به این سؤال جواب منفی داده است.
کمتر از سه ماه پیش، سخنگوی وزارت ارشاد و نه مدیر اداره ممیزی و سانسور، به طور رسمی موضع وزارت ارشاد اسلامی را چنین مطرح کرد: «کتاب زوال کلنل منهای شخصیت آقای دولت آبادی، به دلیل اشکالات و نواقص محتوایی که در آن وجود دارد، تاکنون مجوز انتشار نگرفته است و تا زمانی که اصلاح نشود مجوزی برای انتشار آن صادر نخواهد شد.»
بیشتر بخوانید: وزارت ارشاد: «کلنل» دولتآبادی بدون اصلاح مجوز نمیگیرد
ماجرا روشن است: مشکل در اداره سانسور که حالا دیگر اداره توسعه کتاب و کتابخوانی نامیده میشود نیست. مشکل در نویسنده و اثر است. آنها باید اصلاح شوند.
همین سخنگو، هفته پیش درباره کتاب دیگری هم که در این نوشته از آن نام برده شد، کتاب «من یک نسل»، چنین گفت: «ارشاد نه مجوزی برای توزیع این کتاب دارد و نه آن را توزیع خواهد کرد. علاوه بر آن اگر "من این نسل" بخواهد برای صدور مجوز به ارشاد عرضه شود حتماً مورد توجه مسئولان ممیزی قرار گرفته و بعید است که با این ساختار به این کتاب مجوز داده شود.»
شگردهای پرسود و تیراندازان ماهر
بنابراین، چه جای تردیدی باقی میماند که فارغ از آنکه کدام مدیر برود و کدام بیاید، سانسور و ممیزی همچنان برقرار بوده و خواهد بود.
در این میان، دادن رنگ و بوی سیاسی و عقیدتی به عزل و نصبهای اداری هم البته شگردی پرسود بوده است. تیری است که با یک پرتاب سه نشانه را هدف میگیرد:
اول، اذهان را از واقعیتهای ساده و ملموس بهرهمند شدن از مواهب پست و مقامها دور میکند؛
دوم، برای معترض و ناراضی امید میآفریند و برای مقام و مسئول مهلت میخرد؛
و سوم و از همه مهمتر، با دامن زدن به بحث در خطر افتادن ارزشهای نظام اسلامی و افزایش حساسیتها، سانسور را تنومندتر و اجرای ممیزی را تضمین میکند.
در این گیر و دار نه مقامات وزارت ارشاد دولتی که با وعده آزادی و گشایش بر سر کار آمده بود توضیحی میدهند و نه کسی از آنان توضیحی میخواهد که شما از همان ابتدا، چرا کسی را مسئول اداره سانسور، یا به زبان رایج در ادبیات نظام اسلامی اداره توسعه کتاب و کتابخوانی، میکنید که سوابق و گذشتهاش به روشنی مسیر آیندهاش را نشان میدهد.
اگر مقامات جدید در وزارت ارشاد اسلامی به راستی در پی کاستن از ممیزیها و توسعه کتاب و کتابخوانی بودند، فردی را مسئول این کار میکردند که به صراحت گفته بود: «به ممیزی قبل از چاپ باور دارم و معتقدم در معیارها نباید هیچ کوتاه بیاییم؟»
نظرها
nader
این متعلقان به زباله دان تاریخ بدانند قرن ۲۱ است و حکومت شوروی با تمام سانسور و خفقان سوط کرد....
farid
مشکل انست که این حکومت را انگلیس و امریکا بوجود اوردند و تا نخواهند مانند خرچنگ گلوی ایرانیها را میفشارد: خمینی روز هفت دی ۵۷ در ویلای محل اقامتش در نوفل لوشاتوی فرانسه میهمان غریبی داشت. ریچارد کاتم، استاد روابط بین الملل دانشگاه پیتسبورگ و نویسنده کتاب «ناسیونالیسم در ایران»، اولین چهره آکادمیک آمریکایی بود که با خمینی دیدار میکرد. خمینی به پروفسور کاتم میگوید: «کارتر میرود اما میزان ملت آمریکاست. ما میخواهیم تمام بشر زندگی در صلح کند و ما با ملت حسن ظن داشته باشیم. کارهای کارتر ملت ما را به بدبینی به ملت آمریکا میکشد.» او میافزود: «شما باید چارهای بیندیشید.»!! ملاقات کننده که خود از منتقدان سرسخت شاه بود، نیازی به این توصیهها نداشت؛ او مدتها بود که چاره کار را در کنار آمدن هرچه سریعتر آمریکا با مخالفان شاه میدانست و برای معرفی ابراهیم یزدی، دستیارخمینی به مقامات دولت کارتر تلاش میکرد. آقای کاتم پس از آن دیدار، از پاریس عازم تهران شد و ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا را به تماس مستقیم با محمد بهشتی، «رهبر سازمانی اصلی اعتراضات در داخل کشور» تشویق کرد. . حدود دو سال بعد از پیروزی انقلاب معلوم شد کاتم در دهه ۱۹۵۰ میلادی مامور مخفی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بوده است. کاتم در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به مقامات و آشنایانی چون ارنست اونی توصیه میکرد به جای حمایت بیقید و شرط از شاه، برای باز کردن فضای سیاسی و بازگرداندن چهرههای ملی به شاه فشار بیاورند. این راهکار اما در آن دوران در واشنگتن خریداری نداشت تا اینکه در سال ۱۹۷۸ میلادی اعتراضات ضد سلطنتی در ایران آغاز شد. با شدت گرفتن بحران و پس از آنکه مقامات آمریکایی در نوامبر آن سال به این نتیجه رسیدند که شاه رفتنی است و باید در اردوی خمینی دوستانی پیدا کنند، طبیعی بود که ریچارد کاتم با دوستانی چون مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده، یکی از اولین رابطان وزارت خارجه آمریکا با انقلاب شود!! بنا بر اسنادی که پیشتر منتشر شده، آقای کاتم به سفارت آمریکا گفته بود که محمد بهشتی، روحانی ساکن قلهک، «رابط اصلی (مخالفان) با پاریس و رهبر سازمانی اصلی» اعتراضات در داخل کشور است. چند مکاتبه دیپلماتیک سفارت که در اواخر نوامبر ۲۰۱۳ از حالت طبقه بندی خارج شده، حاکیست ریچارد کاتم از حدود پنج سال پیش از پیروزی انقلاب، محمد بهشتی را میشناخت؛ هرچند بعید است این آشنایی، دوستی نزدیکی بوده باشند.!! چارلز نس، معاون ویلیام سالیوان، نیز پیشتر به نگارنده گفته بود که آقای بهشتی یکی از افرادی بود که کاتم به سفارت معرفی کرد. دیپلمات بازنشسته به خاطر میآورد: «کاتم گوشی تلفن را برداشت و با این افراد صحبت کرد. همان طور که گفتم یک آشنایی به آشنایی دیگر منتهی میشود. بنابراین ما زمانی که این گروه به قدرت رسید کاملا بدون آمادگی قبلی نبودیم!! از بی بی سی
رها
نوشته هاي آقاي كوهيار بر خلاف خيلي از تحليل ها، به عمق مسأله ميپردازد و پرده از واقعيت مسأله در جمهوري إسلامي يا به قول ايشان نظام اسلامي برميدارد و به همين دليل با خيلي از مطالب مشابه تفاوت دارد . اي كاش ايشان درباره شيوه هاي بازتوليد قدرت در جمهوري اسلامي بيشتر بنويسد.
محمد
آقایان ظاهرا شما با همه چیز نظام جمهوری اسلامی مشکل دارید و فرقی بین مثلا آقایان خاتمی و روحانی با ا.ن قاعل نیستید. جهت اطلاع خوانندگان می گویم چرا در نظر نمی گیرید که دولت اعتدال، تحت فشار و برای جلوگیری از بحران های بیشتر که طرفداران ا.ن به دنبال آن هستند، به برخی مدیران آن دوره هم امکان و فرصت دادند که جهت گیری خود را اصلاح کنند و جبران گذشته کنند؟ و حالا وقتی می بینند که آنها همان مسیر قبلی را ادامه می دهند، آنها را برکنار می کنند؟ واکنش اصولگرایان هم همین نکته را ثابت می کند. دوستان، همه را با یک چوب نرانیم. نظام جمهوری اسلامی ایده آل نیست، ولی سرتاپا هم ایراد نیست و در آن جریان ها و افرادهای خیلی سالم و درستی هم وجود دارد.
سعیده
واقعا که چه طنز غریبی. در جمهوری اسلامی حتما هم باید نام اداره سانسور کتاب را بگذارند اداره توسعه کتاب. هاهاهاهاهاهاها مثل همه چیزهای دیگرشان....
شاهد
مسلمانان ۱۴۰۰ سال قبل به ایران حمله کردند و آدمهای زیادی را کشتند و کارهای خیلی بدی کردند. مغولها هم ۸۰۰ سال قبل به ایران حمله کردند. کارهای خیلی وحشتناک کردند. تعداد بیشتری آدم کشتند و شهرها را سوزاندند و زدند و بردند و کشتند و سوختند. روس ها هم ۲۰۰ سال قبل به ایران حمله کردند و لطمه های وحشتناکی به ایران زدند و بخش بزرگی از ایران را از کشورمان جدا کردند. طبیعی است که ما باید از دست مغولها خیلی ناراحت باشد و از دست مسلمانان و اعراب هم و باید از دست روسیه هم ناراحت باشیم. جدا از این سه تا انگلیس و آمریکا هم در ایران دخالت هایی کردند. حالا درباره انگلیس ممکن است کسی بتواند ناراحت بشود اما واقعا آمریکا چه هیزم تری به ما فروخته است؟ در بدترین حالت ممکن است کسی فکر کند کودتای ۲۸ مرداد اولا دخالت در وضعیت ایران بود و دوما ضربه به جنبش ملی ایران. ولی واقعا فکر کردید که این ضربه آمریکایی چقدر تاثیر داشته؟ واقعا اگر کودتای ۲۸ مرداد که من آن را کودتا نمی دانم رخ نداده بود "دولت مصدق خودش سقوط نمی کرد؟ حالا حتی اگر فرض کنیم که آمریکایی ها کودتا هم کرده باشند" قطعا ضرر کاری که کردند هرگز به اندازه مغولها یا روسیه و عرب های مسلمان نبوده "پس چگونه است که ما نسبت به آمریکا و انگلیس که سهم کوچکی از خاطرات بد را در تاریخ ما دارند" عامل همه بدبختی های مان می دانیم "یا عرب ها و مسلمانان را عامل همه بدبختی های مان می دانیم" ولی هیچ وقت با روسیه و مغول ها مشکلی نداریم؟ آیا بخاطر این نیست که مغولها در دنیای امروز اهمیتی ندارند و ارزش خاصی هم ندارند "به همین دلیل ما نمی توانیم مسوولیت بدبختی های مان را به گردن آنها بیاندازیم" در حالی که هم دنیای اسلام و هم آمریکا و انگلیس قدرت دارند و ما می توانیم همه بدبختی ها "بی لیاقتی ها" و کوتاهی هایمان را گردن اسلام و آمریکا بیاندازیم. ابراهیم نبوی
شاهد
وقتی این افراد اینچنین درباره غرب و امریکا و انگلیس و نقش انها سخن می گویند آدم نمی فهمد این نوع شیشه ای که مصرف می کنند، چقدر خلوص دارد که به چنین توهمات عمیقی دچارشان می کند. اگر خبردار شدید به ما هم بگویید