آزادی زنان؛ فدای شعارهای ضدامپریالیستی
در پی انقلاب ایران، چه عواملی باعث شد اعتراض به حجاب اجباری تداوم پیدا نکند؟ آیا فعالان و گروههای سیاسی که بیشترین بار انقلاب ۵۷ را به دوش داشتند٬ حجاب اجباری برایشان دغدغه بود؟
مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۳ با تصویب قانون مجازات اسلامی٬ ۷۲ ضربه شلاق برای کسانی در نظر گرفت که در معابر عمومی حجاب را رعایت نمیکردند. اما پیش از تصویب این قانون٬ آیتالله خمینی در سال ۱۳۵۹ دستور داده بود که از ورود زنان بدون حجاب در ادارات دولتی جلوگیری شود.
روزنامه کیهان البته کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب و تنها یک روز پیش از هشتم مارس٬ روز جهانی زن، با تیتر «زنان باید با حجاب به ادارات بروند» منتشر شد. در صفحه اول این روزنامه نقل قولی از آیتالله خمینی آمده بود که «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند». (کیهان، ۱۶ اسفند ۵۷، شماره ۱۰۶۵۵، صفحه ۱).
در نهایت تظاهرات روز جهانی زن به تظاهراتی علیه حجاب اجباری تبدیل شد. تظاهراتی که حضور فعالان سیاسی را نیز به همراه داشت. روزنامه کیهان در گزارش این تظاهرات نوشته بود: «۱۵هزار زن که در دانشکده فنی دانشگاه تهران جلسه سخنرانی داشتند به دنبال یک رأیگیری تصمیم گرفتند دست به راهپیمایی بزنند. آنها در حالی که گروهی از مردان همراهشان بودند به طرف نخست وزیری حرکت کردند. زنها شعار می دادند: "ما با استبداد مخالفیم"، "چادر اجباری نمی خواهیم". پیش از ظهر امروز خبرنگار کیهان از دانشگاه تهران گزارش داد که یک گروه از مردان تندرو با شعار "مرگ بر ارثیه رضا کچل" وارد دانشگاه تهران شدند و به نفع چادر و حجاب دست به تظاهرات زدند». (کیهان، ۱۷ اسفند ۵۷، شماره ۱۰۶۵۶، صفحه دوم)
اگرچه هزاران نفر به اجباری شدن حجاب اعتراض کردند اما نتیجهای به همراه نداشت و بیش از سه دهه است که زنان در ایران مجبور به رعایت حجاب هستند. در پی انقلابی که مشارکت زنان یکی از اولویتهای آن بود و آیتالله خمینی نیز گفته بود که زن و مرد کنار یکدیگر میتوانند در تظاهراتها علیه شاه شرکت کنند، چه عواملی باعث شد که اعتراض به حجاب اجباری تداوم پیدا نکند؟ آیا فعالان و گروههای سیاسی که بیشترین بار انقلاب ۵۷ را به دوش داشتند٬ حجاب اجباری برایشان دغدغه بود؟
آنچه در ادامه میخوانید، مجموعه نظرات برخی از فعالان مدنی و سیاسی درباره اجباری شدن حجاب است. افرادی که در روزگار انقلاب نقش ایفا کرده یا آن را زندگی کردهاند.
فرنگیس حبیبی - رییس سابق رادیو فرانسه و فعال حقوق زنان: اگر جمعیت مورد نظرمان را زنان قشر متوسط شهری تحصیلکرده در نظر بگیریم که در انقلاب فعال و خواهان آن بودند٬ متوجه میشویم که اکثریت این جمعیت شناختی از حجاب و به مراتب حجاب اجباری نداشتند. در واقع تجربهای از آن نداشتند و با واسطه با این مساله تماس داشتند؛ مثلا مادربزرگهایشان یا احیانا مادرهایشان باحجاب بودند. البته حجابی که به هیچوجه معنای ایدئولوژیک نداشت. بنابراین زنان طبقه متوسط شهری چون شناختی از این تجربه نداشتند٬ چندان هم دغدغه آن را نداشتند.
برعکس کسانی که مسنتر بودند و در روزگاری حجاب قدیمی را داشتند و کشف حجاب رضاشاهی را تجربه کرده بودند٬ از آنجایی که به روحانیت حساسیت داشتند برایشان حجاب اجباری مطرح بود. این مساله برای بخشی دیگر از زنان هم مطرح بود؛ کسانیکه از انقلاب چندان طرفداری نمیکردند و شاید مخالف آن بودند. فعالان سیاسی زن و زنانی که بعدها مساله حجاب اجباری برایشان مطرح شد٬ در سالهای اول انقلاب دغدغهی آن را نداشتند چون اولویت آنها انقلاب بود. آنها برای شعارها و اهداف انقلاب نیز اولویت قایل بودند؛ ضد شاه و ضد امپریالیسم بودن اولویت بیشتری داشت تا اجباری بودن حجاب.
از سوی دیگر اصولا زنان چندان دورنمای روشنی از آینده انقلاب و آینده حکومت دینی نداشتند. به هیچوجه فکر نمیکردند که این انقلاب به سمت حکومت دینی برود. در رویا به سر میبردند. در آن زمان، روزی منشی دانشگاه با من تماس گرفت که شما فردا با روسری به سر کار بیایید. حجاب بسیار هوشمندانه وارد جامعه شد و کسی هم اعلام نکرد که این حجاب به طور کامل اجباری است، ولی خرد خرد و پراکنده٬ حجاب واقعیت اجتماعی ایران شد. اگر دید روشنی نسبت به حکومت دینی و آینده انقلاب وجود داشت شاید زنان واکنش دیگری نشان میدادند.
بیژن حکمت - فعال سیاسی: در آن زمان حجاب دغدغه فعالان سیاسی بود اما دیدگاهها به دو دسته تقسیم میشد: عدهای فکر میکردند که حجاب مساله ثانوی است و مساله اصلی محتوای اجتماعی انقلاب است و کوششی که علیه امپریالیسم خارجی انجام میگیرد. حتی بسیاری از کنشگران زن که میشناختم و از دوستان چپ من بودند٬ در خیابانها نیمچه چارقدی به سر میکردند.
دیدگاه دیگر که من طرفدارش بودم٬ معتقد بود که حجاب مساله اساسی است و ما باید از آزادیها از جمله آزادی پوشش زنان دفاع کنیم. به همین دلیل با بسیاری از دوستان در تظاهرات ضد حجاب اجباری شرکت و با نوشتن مقالاتی در نشریهها از این حق مثل سایر آزادیها دفاع میکردیم. این دو دستگی در اجباری ماندن حجاب تاثیر داشت. از یک طرف سرکوب بود و به تدریج آزادیهای دیگر نیز مورد تهدید قرار میگرفت مثل آزادی نوشتن یا زمانیکه در تظاهرات بودیم٬ حزباللهیها از داخل محیط دانشگاه به سمت تظاهرکنندگان آجر پرتاب میکردند.
بعدتر سرکوب سیستماتیکتر و امکان واکنش جدی گرفته شد؛ نه فقط بر سر حجاب بلکه همینطور واکنش نسبت به نقض باقی حقوق. این سرکوبها اجازه نمیداد که ما به طور علنی و آشکار به نقض حقوق اعتراض کنیم و از طرف دیگر همان دیدگاهی که خصوصا در مورد حجاب وجود داشت؛ اهمیت مبارزات ضد امپریالیستی و استقلالطلبانه باعث میشد که حجاب امری ثانوی تلقی شود. البته وجود سنت حجابداری در جامعه تامین آن را راحتتر میکند اما فکر نمیکنم که زنان باحجاب در آن زمان میخواستند که همه زنان به اجبار حجاب بر سر کنند. در آن زمان حجابدار و بیحجاب٬ شهری و روستایی کنار هم مینشستند و هیچکس سعی نمیکرد که دیدگاه خود را به دیگری تحمیل کند. اما از زمانی که اسلامگرایی شروع به رشد کرد٬ تظاهر به داشتن عقیده مذهبی در پوشش و گفتار و رفتار خود را نشان داد٬ در نتیجه حجاب هم رشد بیشتری داشت.
عفت ماهباز - فعال زنان: روز ۱۶ اسفند ماه٬ خمینی اعلام کرد که حجاب اجباری است. در آن لحظه «اجبار» را به جز عده معدودی از فعالان زنان خارج از کشور درک نکردند. به یاد دارم خانم آلیس شوارتسر از آلمان به همراه گروهی ۱۷ نفره از طرف خانم سیمین دوبوار آمده بودند٬ به خوبی پیام را درک کرده بودند. اما زنان و مردان احزاب ایرانی سکولار که پایگاه مذهبی نداشتند یا چپها درکی از آنچه بر سر زنان خواهد آمد٬ نداشتند.
خود من به عنوان زن فعال سیاسی ۱۸ ساله٬ صبح در تظاهرات علیه حجاب کنار دیگر زنان بودیم. من عضو فداییان بودم و بعد از ظهر به ما گفتند که در ادامه تظاهرات شرکت نکنیم. دلیل آنها هم این بود که تظاهرکنندگان بورژوازی و سلطنتطلب هستند. وقتی فیلم آن روز را نگاه میکنیم٬ میبینیم زنانی از جمله پرستاران در آن تظاهرات حضور داشتند و انگار که میدانستند این حجاب بر سر کردن٬ چه بر سرشان خواهد آورد اما ما درک آنها را نداشتیم. درک نمیکردیم که این اجبار را باید تا سالها به همراه بکشیم.
بعدها که به زندان افتادم٬ مسایل بیشتر برایم مشخص شد اما باز هم درک درستی از حجاب اجباری نداشتم تا آنکه با مفاهیم فمینیستی آشنا شدم. سازمانهای سیاسی درک درستی از حجاب نداشتند و دیدگاه پدرسالارانه آنها باعث شد که متوجه نشوند که اجباری شدن حجاب٬ آغازی برای اعمال محدودیتهای بیشتر برای زنان خواهد بود. البته به نظرم احزاب ملی هم به دلیل مذهبی و سنتی بودن با مدافعان حجاب اجباری همراهی کردند.
روشنفکران در این آواری که بر سر زنان ریخت٬ درک درستی از حجاب نداشتند و ما زنان نیز به درستی نمیدانستیم که چه داریم. نسل من که ۲۰ سالهها بودیم و با شور در انقلاب شعار «مرگ بر شاه» و «زنده باد انقلاب» سر میدادیم٬ آگاهی چندانی نسبت به حقوق خود نداشتیم وگرنه تظاهراتی که سه روز طول کشید٬ میتوانست ادامهدار باشد. هرچند که مردم در آن دوران همصدا با زنان نبودند. زنان هم به تنهایی نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
متاسفانه این تظاهرات خیل عظیم زنهایی را که در انقلاب نقش داشتند٬ به همراه نداشت. در پی اجباری شدن حجاب٬ زنان حقوق دیگر خود را نیز از دست دادند و امروز باید با چنگ و دندان برای آن حقوق بجنگیم تا بتوانیم حجاب اجباری را به حجاب اختیاری تغییر دهیم. شاید اگر همراهی با آن تظاهرات بیشتر بود و آگاهی وجود داشت٬ امروز در این وضعیت نبودیم.
علی کشتگر - فعال سیاسی: روحانیت تازه به قدرت رسیده با آنچه زنان ایران در فاصله میان انقلاب مشروطیت تا تاسیس جمهوری اسلامی کسب کرده بودند، دشمنی ماهوی و کینه تاریخی داشت. حکومت آنها در جامعهای که الگوی زن روشنفکر فروغ فرخزاد باشد و زن مجاز باشد در عرصههای هنری از موسیقی و آواز گرفته تا سینما و تئاتر با مرد رقابت کند، احساس ناامنی میکرد و طبعا در سودای بازگردان جامعه به دورانی بود که قرة العین را زنده به گور میکرد. معماران جمهوری اسلامی از همان آغاز میدانستند که برابری زن و مرد چه در حق انتخاب لباس، چه در ارث و چه در سایر حقوق اجتماعی با ایدئولوژی مذهبی برساخته آنان که از لوازم حیاتی تحکیم سلطه مطلقه «ولی فقیه» است، ناسازگاری آشتیناپذیر دارد. آنها چه بسا این را نیز میدانستند که برای قلع و قمع آزادی در جامعهای که مردان از امتیازات و سنتهای مردسالارانه برخوردارند، باید نخست به سنگر حقوق و مطالبات زنان حملهور شوند.
اما بسیاری از ما که در رویای خوشخیالانه پیروزی نهایی طبقه کارگر و سوسیالیسم در ایران بودیم، هنوز نمیدانستیم که حجاب اجباری و شعار هولناک «یا روسری یا توسری» ماموران موتورسوار رژیم جدید در خیابانها، یک مساله فرعی نیست که بتوان به خاطر «مسایل اصلی» مثل «مبارزه ضد امپریالیستی» که از آن به عنوان یکی از مولفههای «سمتگیری سوسیالیستی» یاد میشد، گذشت. در هنگامه رونق بازار تظاهرات «ضد امپریالیستی» طرح مطالبات دموکراتیک از جمله حق آزادی لباس مسایلی کم و بیش «لیبرالی» تلقی میشد که پیگیری آن به تضعیف صفوف «مبارزات ضد امپریالیستی» میانجامید. بنابراین در جو انقلابی آن روزگار، صدای اعتراض علیه حجاب اجباری آن قدرها قوی نبود که فضا را پرکند و شنیده شود.
اما از انصاف نباید گذشت بودند و کم هم نبودند زنان و نیز مردانی که در اعتراض به حجاب اجباری به خیابانها آمدند و به شدت سرکوب شدند. بسیاری از مردم و روشنفکران نیز با وجود انزجار از موج ارعابی که رژیم جدید علیه زنان راه انداخته بود، بر عاقبت کار واقف بودند، سکوت میکردند و خون دل میخوردند. امروز که ۳۶ سال از سلطه حکومت ولایت فقیه میگذرد میتوان به روشنی دید که جمهوری اسلامی در تحمیل الگوهای دوران جاهلیت به زن ایرانی شکست خورده است. هرچند که هنوز و تا زمانی که حاکمیت ولایت فقیه پابرجاست، سرکوب مطالبات زنان و جنبش مدنی آنان که در صف مقدم جنبش آزادیخواهانه ملی علیه استبداد دینی است ادامه خواهد داشت.
حسن مکارمی - روانشناس و نویسنده: حجاب را نمیتوان از سایر مسایل انقلاب جدا کرد. امروز که از دور به انقلاب نگاه میکنیم٬ با چند مورد روبهرو هستیم: اول گفتمان خصوصی خمینی و یاران نزدیک وی که در اندیشه و باور او و نزدیکانش٬ در آموزشها و رفتار و کردار خصوصی آنها نمایان بود و دیگری انعکاس عمومی خمینی که به آن میتوان گفتار سیاسی گفت که برای دیگران و غیرخودیها مطرح میشد. این دو گفتمان به شکل آگاهانه در تمام زمینهها متفاوت بود. حجاب هم یکی از این نکات است که زودتر از باقی مسایل خود را آشکار میکند.
در مورد باورمندان مفهوم استثنایی نداریم. یعنی آنها نه میتوانند و نه میخواهند که باورهای خود را برای رسیدن به قدرت مطرح کنند. مگر هیتلر یا استالین چنین کردند؟ پروژه به قدرت رسیدن روحانیون هم کلاسیک است؛ یعنی از نظر استراتژیک باوری را که همه قبول میکنند و دور آن جمع میشوند را مطرح میکنند. در آن زمان همگان گرد این باور که شاه باید برود جمع شدند و آنهایی هم که در این مجموعه قرار نگرفتند٬ اقلیت شده و قوت دفاع پیدا نکردند. باورمندان در قدرت باقی مسایل را که مورد اختلاف است یا طرح آن ممکن است ایجاد انزجار کند، مطرح نمیکنند. مثلا خمینی بعدها گفت که مصلحت اسلام بود تا برای به قدرت رسیدن فلان اقدام را انجام دهیم. اجباری شدن حجاب نیز یک مکانیزم یک روزه نبود. تمام این اقدامات طی سه سال٬ یعنی تا کنار گذاشتن بنیصدر به تدریج و آگاهانه اتفاق افتاد.
هستههای اصلی گروههای سیاسی نیز مانند حزب توده٬ مساله ضدیت با امپریالیسم را باور داشتند و حاضر بودند هر مساله دیگری را فدا کنند. خود کیانوری گفت که آنچه آیتالله خمینیی میگوید با نظرات حزب توده چندان فاصله ندارد. این یک نمونه است. هرکدام از این گروههای سیاسی و حتی تکتک افراد روی مفهومی متمرکز بودند. این گروهها زمینهها٬ توهمات و انتظارات اصلی داشتند که باقی مسایل برایشان مهم نبود. تعداد افرادی که آگاهانه وارد این سسیستم شدند بسیار کم بود. آگاهی در عموم عمق نداشت و طبیعتا به وقت لازم، مقاومتی شکل نمیگرفت. برای بسیاری از این افراد حجاب خانمها در درجه دوم قرار داشت. گروههای سیاسی مثل مجاهدین خلق هم که مخالف نگرش خمینی بودند٬ خودشان حجاب داشتند. خصوصا که در آن زمان تنها ۴۰ درصد جمعیت ایران شهرنشین بود. ۶۰ درصد عشایر یا روستایی بودند که حجاب برایشان مساله نبود. آیا برای تمام آن ۴۰ درصد شهرنشین، حجاب دغدغه بود؟ و در نهایت این سوال که جدای از گروههای سیاسی، مساله حجاب برای چند درصد زنان مطرح بود؟
نظرها
یلییبل
رابطه میان زن و مرد و بطور مشخص "مشکل زن " در جامعه ما یک مورد کلیدی است که امیدوارم در این سایت بیشتر به آن پرداخته شود. اینکه در لایه های روان مردم ما چه میگذرد و چرا چنین رفتاری با زنها دارند و چگونه به این نقطه رسیده اند هنوز برای من پرسش بی پاسخی است. آنچه که هست این رفتار در وجود همه از مرد و زن بسیار ریشه دار میباشد.
غلامرضا خواجوی
ویراستار: همان گونه که در بالای قسمت کامنت آمده، پیامهای حاوی لینک به خاطر حفظ امنیت کاربران منتشر نمیشوند.