سیمای زنی در گردباد انقلاب ۵۷؛ یادی از سودابه سدیفی
علی صدر − زنی «با بلوز و دامن و روسری، در حالی که پاها و موهایش پوشیده نبود» به صحن مجلسی قدم گذاشت که آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی از نمایندگان آن بودند.
روز افتتاح نخستین مجلس پس از انقلابِ ۱۳۵۷، مشاور ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهوری وقت، با بلوز و دامن و روسری در ساختمان مجلس ایران حاضر شد. در بحبوحه تندرویهای اوایل انقلاب، در مجلسی که ۸۵ کرسی آن را ائتلاف بزرگ (ائتلافی متشکل از گروههای اسلامگرا) تصاحب کردهبودند، «موها و پاهایش پوشیده نبود»؛ اما مجلسی که به قول احمد توکلی، یکی از نمایندگان آن ائتلاف بزرگ، «مجلس تند اول انقلاب بود» سودابه سدیفی را تحمل کرد.
سودابه سدیفی در روز ۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۳ در سن ۶۷ سالگی، در اثر بیماری سرطان درگذشت. زنی جوان از اعضای کنفدراسیون دانشجویان مقیم فرانسه که در زمان ورود آیتالله خمینی به پاریس نخستین میزبان او بود.
سودابه سدیفی که در آن زمان به عنوان روزنامهنگار فعالیت میکرد، در دوران اقامت آیتالله خمینی در پاریس، وظیفه جمعآوری و ترجمه اخبار مربوط به انقلاب ایران در مطبوعات فرانسه و انتقال آنها به آیتالله خمینی را برعهده داشت.
سدیفی قبل از آن در دانشگاه تهران، در قالب گروههای چپگرا بر ضد رژیم پهلوی فعالیت سیاسی و اجتماعی میکرد. او پس از ورود به فرانسه در اوایل دهه پنجاه و پیش از ورود به حلقه بنیصدر فعالیتهای خود را در قالب کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور ادامه داد. در این دوره حجم فعالیت سیاسی سودابه تا حدی بود که دولت فرانسه با خودداری از اعطای اقامت بلندمدت، تنها به صورت ماهانه به او اجازه اقامت میداد.
آیتالله خمینی در دوران تبعید و در بدو ورود به پاریس به منزل سودابه سدیفی و همسرسابقش احمد غضنفرپور، که از یاران و حلقه نزدیک به بنیصدر بودند، رفت. رهبر آینده انقلاب ایران تا آمادهشدن «خانه نوفللوشاتو» در این منزل اقامت داشت.
در بهمن ۵۷، سودابه وهمسرش مسافر همان هواپیمای ایرفرانسی بودند که آیتالله خمینی را پس از سالها تبعید به ایران بازگرداند، هواپیمایی که بنیصدر به صورت اختصاصی اجاره کرده بود و برای بالا بردن امنیت پرواز مسافران آن را چهرههای سرشناس انقلاب و خبرنگاران تشکیل میدادند.
با پیروزی انقلاب سدیفی فعالیت خود را در فضای مطبوعاتی کشور آغاز کرد. پس از آن به دنبال انتخاب بنیصدر در مقام رئیسجمهوری، او هم به دفتر ریاستجمهوری راه یافت تا به دعوت بنیصدر به عنوان مشاور در «امور نهضتهای آزادیبخش» مشغول به کار شود ــ پستی که پیشتر در زمان سرپرستی بنیصدر وسپس قطبزاده بر وزارت خارجه نیز عهدهدار آن بود.
کاظم کردوانی دبیر کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشوردر دهه پنجاه و از دوستان سودابه سدیفی میگوید که او در مقایسه با دیگر افراد مرتبط با رئیسجمهوری حساسیت بیشتری نسبت به حفظ آزادیهای سیاسی و اجتماعی داشت. به گفته کردوانی، او جزو آن دسته از افراد حلقه بنیصدر بود که پیشینهای چپ داشتند و به نسبت رادیکالتر از دیگر اعضای این حلقه بودند که سابقه مذهبی داشتند.
اعترافات شب اول قبر
سدیفی بعد از جریانات خرداد ۶۰ و طرح عدم کفایت بنیصدر، در روز ۳۰ خرداد همراه با عذرا حسینی، همسر ابوالحسن بنیصدر، دستگیر شد. عذرا حسینی در این باره میگوید: «بعد از کودتای خرداد ۶۰، همراه من دستگیر شد. فردای آن روز مرا آزاد کردند، ولی او را نگه داشتند و سالهای سال در زندان ماند و تحت انواع و اقسام شکنجههای سخت، و تن و روحفرسا، بهخاطر جرمهای نکرده قرار گرفت.»
دولت بنیصدر در فضایی غیر قابل پیشبینی و بعد از سخنرانی آیتالله خمینی بر علیه دولت سقوط کرد. چراغ سبزی که او به مجلس برای ارائه طرح عدم کفایت رییسجمهوری داد، در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ به سقوط دولت بنیصدر منجر شد. سقوطی که داستان زندگی سودابه سدیفی را نیز یک شبه تغییر داد.
طی دوران زندان، سودابه سدیفی و همسر سابقش غضنفرپور را در دوره بازجویی با شکنجه و اذیت و آزار به توبه کشاندند. چندی بعد این زوج سیاسی نزدیک به بنی صدر، دراعترافاتی که از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی پخش شد، ظاهر شدند.
این اعترافات در برنامهای با نام «شب اول قبر» در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ از تلویزیون ایران پخش شد و در مجموعه سمینارهای تلویزیونی از آغاز مهر تا پایان آبان ۶۱ ادامه پیدا کرد. در برنامهها شرکتکنندگان (که در ادبیات مقامات ایران تواب خوانده میشدند) از گذشته خود اعلام پشیمانی میکردند. این سمینارها به صورتی بود که شرکتکنندگان در آن بحث را ادامه میدادند و از حالت پرسش و پاسخ خارج میشد. در طی همین سمینارها بود که سودابه سدیفی از ارتباط بین بنیصدر و مجاهدین و دستور بنیصدر مبنی بر حذف بعضی از مخالفین صحبت کرد.
اعترافات و توبه پخششده در فضای انقلابی سالهای ۶۰ اعتراضات و انتقادهای بسیاری را برای او به همراه آورد.
فشارهای امنیتی پس از زندان از یک سو و انتقاد از «شکستهشدن» او در زندان و حضور در برنامه «شب اول قبر»، باعث شد که او تا پایان عمر از صحنه سیاسی ایران کنارهگیری کند.
در دهه شصت در ایران، بنابر گفته بسیاری از زندانیان سیاسی آن دوران، رویهای شکل گرفت که بازجویان میکوشیدند تا متهمان را به اعترافهای تلویزیونی علیه خود و گروههای متبوعشان وادار کنند. اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب تهران از جمله کسانی بود که این برنامهها را در حسینیه زندان اوین اجرا میکرد. بسیاری از رهبران حزبتوده ایران، چهرههای مذهبی همچون آیتالله شریعتمداری، و رئیس پیشین صدا و سیمای ایران صادق قطبزاده در این اعترافات حضور یافتند.
به گفته ابوالحسن بنیصدر در زمان بازرسی رینالدو گالیندوپل، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران از زندانهای این کشور در زمستان ۱۳۶۸، سودابه هم در جمع آن دسته از زندانیانی بود که با گالیندوپل ملاقات کردند. بر این اساس، او نیز گزارشی کامل از شکنجههایی که در زندان متحمل شده بود، ارائه کرد.
حق نان و نمک: میزبانی از آیتالله خمینی
سدیفی فروردینماه سال ۱۳۶۳ و پس از دستور مستقیم آیتالله خمینی از زندان آزاد شد. گفته میشود که دلیل این دستور، اقامت چندروزه آیتالله خمینی در منزل سودابه در بدو ورود به پاریس بوده است.
در ارتباط با دستور آیتالله خمینی در مورد آزادی او، سید حسین موسوی تبریزی، دادستان وقت کل کشور، در مصاحبهای با سایت «مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی» میگوید: «امام به من گفت در رابطه با آقای بنیصدر سه نفر دستگیر شدهاند: آقای غضنفرپور نماینده مجلس، پسر مرحوم آیتالله حاج آقا رضا موسوی زنجانی، که مسئول دفتر آقای بنیصدر بود و خانم سودابه سدیفی خبرنگاری که از فرانسه با امام آمد و بعد با بنیصدر کار میکرد. امام فرمود: "همانها را هم بگویید آزاد کنند".»
این گفته موسوی تبریزی اما به اسفندماه ۱۳۶۲ میگردد و همزمان است با دستور رهبر وقت ایران در مورد آزادی داریوش فروهر. به همین خاطر، باید تأیید کرد که دیدار سدیفی با گالیندوپل بعد از آزادی و احتمالاً به عنوان زندانی سابق صورت گرفته است.
سودابه سدیفی بعد از آزادی، مدتی در زمان ریاست محمد خاتمی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در این وزارتخانه مشغول به کار شد. با این حال این دوره نیز چندان نپایید تا اینکه او به شمال ایران رفت و تا پایان عمر به کشاورزی پرداخت.
انقلاب مردان، مردان انقلاب
سودابه سدیفی همنسل زنان فعالی بود که هر یک به نحوی از صحنه سیاست ایران پس از انقلاب کنارزده شدهاند؛ خواه کسانی که همچون خود او به حبس و حصر دچار شدند یا دیگرانی همچون اعظم طالقانی و عاتقه صدیقی، همسر محمد علی رجایی که بهتدریج به حاشیه رانده شدند.
او از معدود زنانی بود که در فضای مردانه سالهای اول انقلاب فعالیت سیاسی خود را دنبال میکرد، دورانی که در دولت موقت بازرگان و سپس شورای انقلاب و دولت بنیصدر جایی برای فعالیت زنان نبود و جوی تکجنسیتی بر دایره حکمرانان غلبه مطلق داشت. علاوه بر این، دهه نخست انقلاب ۵۷، دههای بود که گروههای سیاسی که نقش زنان در آن پررنگتر بود، هر روز بیشتر به حاشیه رانده و یا سرکوب میشدند.
این دوره با شروع حجاب اجباری اندکی پس از پیروزی انقلاب در اسفند ۵۷ آغاز شد. در برابر تحمیل حجاب مقاومتهایی صورت میگرفت، چنانچه در تجمعات روز ۱۷ اسفند همان سال که مصادف با ۸ مارس و روز جهانی زن بود شعارهایی علیه حجاب اجباری سر داده شد. این در حالی بود که شب قبل از آن در تلویزیون دولتی ایران که ریاست وقت آن را صادق قطبزاده بر عهده داشت از ۸ مارس به عنوان یک سنت غربی یاد شده بود و همان روز ۱۶ اسفند روزنامه کیهان از قول آیتالله خمینی نوشته بود «در وزارتخانه اسلامی نباید معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند. زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند لیکن با حجاب شرعی باشند.»
بنیصدر که خود در آن دوره برای مدتی ریاست دورهای شورای انقلاب را عهدهدار شد و سپس به ریاستجمهوری رسید، در برابر سیاست حجاب اجباری سکوت کرد و اگر مخالفتی هم داشت، ترجیح داد به صورت علنی در این مورد اظهار نظر نکند. دولت موقت هم به نوعی سکوت پیشه کرد.
شاید سودابه سدیفی هم در این زمان نوعی سیاست سازشکارانهای در پیش گرفت و به عنوان زنی روزنامهنگار عکسالعملی به سیاست تحمیل حجاب و آن گونه اظهارات آیتالله خمینی نشان نداد. اما نوع رفتار و پوششی که او حدود دو سال پس از اسفند ۵۷ در جریان افتتاح مجلس اول شورای اسلامی داشت و بعد از سالها هنوز به عنوان عملی هنجارشکن در اذهان نمایندگان تندرو آن زمان باقی ماند، نشان از همان روحیه سرکش و بیقراری دارد که کاظم کردوانی از دوران فعالیت او در کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور سراغ دارد.
زنی «با بلوز و دامن و روسری، در حالی که پاها و موهایش پوشیده نبود» به صحن مجلسی قدم گذاشت که آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی از نمایندگان آن بودند.
نظرها
حمید
یار و همرزم عزیزی بود، خدا بیامرزدش، روحش شاد و یادش گرامی باد.حمید
nader
رژیم طبق موافقتنامه های پاریس پس از بقدرت رسیدن تمام گروههای تحصیلکرده را یکی پس از دیگری سرکوب کرد......
بهنام
همان بهتر که ذلیل شد و از دنیا رفت . همین مرتجعین اسلامگرا بودند که ملایان را بر کشورمان حاکم کردند .
کیا
مطلب خیلی خوبی بود . لطفا از این مطالب اوریجینال که توی سایت های دیگه دیده نمی شه رو بیشتر کار کنید
شاهد
محمد قائد توصیف خوبی دارد . "نیرنگستان اریایی اسلامی و روشنفکران انارشیست خود ویرانگر" نتیجه این است . سودابه سدیفی چپ حتما این سخن مارکس را می داند " مذهب افیون توده هاست " او به جنبشی می پیوندد که تنها هدفش بازگشت هویت گرایانه به مذهب است و انتهایش شبه توتالیتاریسمی که همه و بخصوص زنان را وادار می کند بی کلام به ارزشهای همه گیرش سر تعطیم فرود اورند و به شعار "یا روسری یا توسری " تسلیم شوند . سپس او به دفتر ریس جمهوری می پیوندد که در سخنرانی یازدهم اردیبهشت سال 59 برای کارگران خطاب به انان در گردهمایی امجدیه اظهار می کند " سرمایه دار پلو و گوشت می خورد شما نان پپسی .معده شما سالم می ماند و معده او خراب می شود" . همان کارگران پس از این سخن فریاد الله اکبر سر می دهند . سودابه سدیفی چپ گرا باز سکوت می کند !! هانا ارنت در مورد روشنفکران المان که به جنبش توتالیتر هیتلری پیوستند عبارتی دارد که به خوبی در مورد روشنفکران ایران سالهای 44 تا 57 حق مطلب ادا می کند ." این حالت بیمار گونه و نیست گرایی روشنفکران جدید و روحیه خودبیزاری انان و دشمنی انان با زندگی و ضدیت شان با سر زندگی بدل به پدیده عمومی در میان انان شده بود " انکس که بیش از همه الگو این روشنفکران شد "دکتر" علی شریعتی بود که ندا داد شَهید قلب تاریخ است " و دیگران از جمله سودابه سدیفی گروه گروه به او اقتدا کردند به مثابه این ایه " ادخلون فی دین الله افواجا"
کورش
خدایش بیامرزد انشاالله
محمد
اگر مطلبی هم در باره همسر وی احمد غضنفرپور نوشته شود، مفید خواهد بود.
سعید
درجواب به کامنت شماره پنج: این کامنت مصداق این استدلال است:دیوارموش دارد-موش گوش دارد-پس دیوارگوش دارد!!
مومن
کامنت شماره 8 ، اتفاقا نتیجه خوبی است: دیوار گوش دارد، چرا که نه؟ شنونده باید عاقل باشد.