باز این چه ماتم است، کز «معضل شر» است
بازدیدی از «مسئلهی شر» به بهانهی یک مقاله
یاسر میردامادی – معضل شر یعنی: اگر خدای قادر مطلقی باشد به صورت خیرخواه محض، وجود شر چگونه موجه میشود؟
شاید چندان شتابزده نباشد اگر بگوییم برای مسلمانان «مسئلهی شر» از نظر تاریخی-الاهیاتی چندان مهم و مطرح نبوده است؛ و این موضوع نه تنها اکنون این گونه است بلکه به نظر میرسد حتی در گذشته نیز چنین بوده است. مسئلهی شر به روایتی خلاصه و غیر دقیق از این قرار است: «اگر خدا دارای صفاتی مانند قادر مطلق، خیر خواه محض و عالم مطلق است، پس چرا اینچنین حجم عظیم شرور انسانی و طبیعی -که بیهوده به نظر میرسند- در جهان وجود داشته است، دارد و احتمالاً خواهد داشت؟»
اگر این داوری اولیه در باب بی اهمیتی الاهیاتی مسئلهی شر نزد مسلمانان درست باشد (که اثبات این داوری خود نیاز به تحقیقی گسترده دارد)، آنگاه آن را میتوان مقایسه کرد با مسیحیت، چه مسیحیت سدههای میانه و چه مسیحیت معاصر، که در آن رسالههای بسیار و بحثهای فراوانی پیرامون مسئلهی شر شکل گرفته است و اکنون نیز همچنان این موضوع بحثبرانگیز است و هیچ چشماندازی از پایان بحث در این باب به چشم نمیآید. البته منظور این نیست که هیچ کس در تاریخ تفکر اسلامی به مسئلهی شر نپرداخته است، بلکه مسئله این است که به ویژه در الهیات کنونی اسلامی مسئلهی شر جای چندانی ندارد و به نظر میرسد حتی در سدههای میانه نیز مسئلهی شر جایگاهی را که در الاهیات مسیحی از آن خود ساخته بود، دارا نبوده است.
همین اواخر در فیلیپین دختر کوچکی که مورد سوء استفادهی باندهای بهرهکشی جنسی قرار گرفته بود، از پاپ پرسید: کجا بود خدا وقتی ما رنج میکشیدیم؟ پاپ (یعنی بلندمرتبهترین مقام کلیسای کاتولیک که شاید هنوز در نظر بسیاری از طرفداراناش معصوم باشد) در پاسخ به این پرسش تنها به گفتن این بسنده کرد که نمیداند و سپس بی هیچ توضیحی به لاتین دعایی کرد. ندانمگوییِ پاپ، به عنوان عالیترین مرجع کلیسای کاتولیک، میتواند دستکم دو معنا داشته باشد: یا به معنای بی اعتنایی پاپ به مسئلهی شر است و یا به معنای آن است که این بحث چنان در الاهیات مسیحی پا خورده و ورز آمده است و رأی و بحث به خود دیده است که داوری در باب آن حتی برای پاپ نیز، که طبیعتاً به الاهیات مسیحی تسلط دارد، ساده نیست.
حقانیت پرسشگری
اما پاسخها همیشه یک ندانمگویی ساده نیست. در اواخر سال ۲۰۰۴ میلادی پس از سونامی عظیم اقیانوس هند و کشته شدن نزدیک به دویست و سی هزار نفر از ۱۴ کشور دنیا که بسیاری از قربانیان آن مسلمان بودند، این پرسش باز هم بیشتر در میان مسیحیان مطرح شد تا مسلمانان. روان ویلیامز (Rowan Williams)، الهیدان برجستهی مسیحی، شاعر و نیز اسقف اعظم سابق کلیسای کانتربری (بالاترین مقام در کلیسای انگلیکن) کمی پس از این حادثه در یادداشتی مشهور در روزنامهی بریتانیایی «ساندی تلگراف» از روا بودن پرسش از عدل خداوند (و تلویحا روا بودن تردید در این باب) سخن گفت و حتی بالاتر از آن، با ابراز یک داوری شگفت از سوی رهبری دینی، اظهار داشت که اگر از عدل خداوند پرسش صورت نگیرد، کاری خطا صورت گرفته است:
پرسش از اینکه: «چگونه میتوان به خدایی باور آورد که رنج را در چنین مقیاسی روا میدارد؟» پرسشی است که در هنگام فاجعه بسیار پرسیده میشود، و در این هنگامه اگر چنین پرسشی مطرح نشود، عجیب است -و اگر مطرح نشود همانا خطا است.[1]
این را مقایسه کنید با کشتار مسلمانان در سوریه: وسعت این فاجعه (که تعداد کشتهها دارد به سونامیِ سال ۲۰۰۴ نزدیک میشود) به هیچ عنوان الاهیدانان مسلمان و رهبران این دین را به طرح چنین پرسش مهیب الاهیاتی نکشانده است (چه رسد به آنکه این رهبران مطرح نکردن این پرسش را آشکارا خطا بدانند).
تبیینهای مختلفی میتوان از بی جایگاهی مسئلهی شر در اسلام پیشنهاد کرد. ممکن است گفته شود که مسئلهی شر بیشتر مشکلی مسیحی است تا اسلامی، و این درست به خاطر موضوع تجسّد (incarnation) و رنج کشیدن خدای پسر در مسیحیت است. این یعنی در الاهیات اسلامی خدا دور ایستاده است و وارد بازی نشده است و در نتیجه از شرّ، گردی بر دامن کبریای او ننشیند، اما در مسیحیت خدا خودش وارد معرکه شده است، لباس انسان به تن کرده است، رأساً و شخصاً در دل تاریخ شیرجه زده است، خطر را به جان خریده و نهایتاً بر صلیب رفته است. از این رو برای وجدان یک مسیحی مسئلهی شر بسا بیش از یک مسلمان از نظر الاهیاتی مشکلزا است. مسلمان به سادگی میتواند با ارجاع به تعالی و فرازینگی خداوند، دست خداوند را از شر پاک کند.
این پاسخ به نظر قانعکننده نمیرسد. از موضوع تجسد و تثلیث که بگذریم، ساختار الاهیاتی اسلام و مسیحیت آن قدر به یکدیگر شباهت دارد که مسئلهی شر را برای مسلمانان اندیشهورز به قدر مسیحیان مشکلزا سازد. شاید مشکل را باید تاریخیتر دید، شاید مشکل در فرومردن کلام فلسفی در جهان اسلام پس از غزالی است. وقتی فلسفه بمیرد، مسئلهی فلسفی-الاهیاتی شر نیز از اهمیت میافتد. با این حال حتی اگر پاسخ پرسش ما دستکم تا حدودی، در فرومردگی احتمالی فلسفه در جهان اسلام پس از غزالی نهفته باشد، معلوم نیست این هم پاسخی جامع به این پرسش فراهم آورد. زیرا دستکم در تشیع، کلام فلسفی در قالبی عرفانیشده پس از غزالی ادامه یافت، پس چرا برای شیعیان مسئلهی شر چندان مطرح نبود؟ این پرسش وقتی مهمتر میشود که در نظر بگیریم حسین ابن علی در تشیع جایگاهی شبیه مسیح در مسیحیت دارد (با این تفاوت مهم البته که حسین ابن علی خدای پسر نیست). پس شرّ برای شیعیان نیز میتوانست مشکلی الاهیاتی شبیه مسیحیان درست کند، اما نکرد، چرا؟
پاسخهای دیگری نیز میتوان داد، مثل اینکه در مسیحیت، مسیح بر سر صلیب از خداوند گلایه کرد که چرا رهایش کرده است، (انجیل متی، ۴۶: ۲۷) و یا یعقوب در عهد قدیم (کتاب ایوب) نهایتاً لب به گلایه از خداوند گشود. ممکن است گفته شود این اشارات در عهدین، راه را برای جدی گرفتن مسئلهی شر و پرسش از عدالت خداوند در مسیحیت و نیز یهودیت (خصوصاً پس از هولوکاست) باز میکند، اما در اسلام پیامبران چنان عاری از گلایه و شِکوه و پرسشگری نشان داده میشوند که جایی برای جدی گرفتن مسئلهی شر باقی نمیماند. این پاسخ هم چندان قانعکننده نیست، زیرا در قرآن نیز فرشتگان به خداوند به سبب آفریدن انسانها اعتراض میکنند (بقره، ۳۰) و خداوند نیز اصل اعتراض کردنِ آنها را ردّ نمیکند بلکه تنها با اشاره به محدودیت شناخت فرشتگان محتوای اعتراض آنها را ردّ میکند. با توجه به جایگاه هستیشناختی بلند فرشتگان در اسلام این اعتراضها میتوانست الهامبخش الاهیات اسلامی در پرسش از عدالت خداوند باشد. و یا مطابق یک تفسیر از آیهی ۱۱۰ سورهی یوسف (تفسیری که به ابن عباس نسبت داده میشود)، پیامبران نیز مأیوس میشوند و گمان میکنند که وعدهی یاریای که از سوی خداوند به آنها داده شده دروغ بوده است. مضمون آیهی دیگری از قرآن (آیهی ۲۱۴ سوره بقره) نیز میتواند تأییدگر تفسیر منسوب به ابن عباس باشد. این آیه میگوید که چنان فشار و مصیبت زیاد میشود که حتی پیامبران و مؤمنان میگویند: «پس کجاست یاری خداوند»؟ (متی نصر الله؟). بر این اساس، در قرآن نیز کمابیش مانند عهدین، مادهی اولیه برای جدی گرفتن مسئلهی شر و پرسش از عدالت خداوند وجود داشته است. پس چرا مسئلهی شر برای مسلمانان جدی نشد؟
الاهیات اعتراضی
در این باب که برای الاهیات معاصر اسلامی مسئلهی شر جدی نیست و بحث و رأیی برنمیانگیزد و هر چه هست تکرار آراء رایجِ به ارث رسیده از الاهیات سدههای میانهی اسلامی است، تقریباً تردیدی نیست، اما در باب سدههای میانه چه؟ شاید سدهی میانهی اسلامی را میبایست به نیت یافتن پرداختهایی متفاوت به مسئلهی شر و عدالت خداوند دوباره کاوید و در این میان چه بسا زوایایی پنهان یافت. این کار به ندرت انجام شده است، اما در موارد معدودی که صورت پذیرفته است، نتیجه بسیار جذاب و جالب بوده است. مثلاً نوید کرمانی، اسلامشناس آلمانیِ ایرانیتبار از این منظر به سراغ شیخ فرید الدین عطار نیشابوری (۶۱۸-۵۴۰ هجری قمری) و به ویژه «مصیبتنامه»ی عطار رفته است. تصویری که کرمانی از عطار در مصیبتنامه به دست میدهد، بسیار متفاوت از تصویری است که از عطار در «تذکره الاولیاء» به دست داده میشود. در تذکره الاولیاء عطار عارفی است راستکیش و پر از یقین. در مصیبتنامه اما عطار، به تعبیر کرمانی اهل شورش متافیزیکی (metaphysical revolt) است. او گرچه همچنان به خدا باور دارد اما درست شبیه ایوب و یا مسیح بر بالای صلیب و یا پیامبرانی که ناباورانه فریاد میزدند «پس کو یاری خداوند؟» از خدا عصبانی است و خشم و گلایهاش را پنهان نمیکند بلکه در قالب شعر بیان میکند. او قالب شعر را برمیگزیند تا با رد کردن سخناش از هزارتوی شعر، هم حرفاش را زده باشد هم طوق کفر بر گردناش افکنده نشود.
کرمانی به تفصیل این نوعِ منحصر به فرد از الاهیات را در سنتهای مسیحی، یهودی و نیز اسلامی و همچنین در الاهیات معاصر غربی بررسی میکند و معتقد است این نوع سخن گفتن از خداوند را میتوان «الاهیات اعتراضی» یا «الاهیات تقابلی» (counter-theology) نام نهاد.[2] این نوع الاهیاتِ اعتراضی به گوش ما -که امروزه میراثبر الاهیاتی فتوشاپی، اتوکشیده و بی هیچ درز و خللی هستیم- ممکن است غریب و نامأنوس برسد، اما با نظر به اعتراض یعقوب و مسیح و نیز تفسیر منسوب به ابن عباس از برخی آیات قرآن و نیز رویکرد احتمالی عطار در مصیبتنامه، انگاری در سدههای میانه و حتی پیش از آن رویکرد دیگری نیز در الاهیات وجود داشته است که امروزه دستکم در الاهیات اسلامی دیگر خبری از آن نیست.
بر این اساس، حتی اگر خوانش کرمانی از عطار در مصیبتنامه را نیز بپذیریم، باز هم پرسش ما همچنان گشوده است که: «چرا مسئلهی شر از نظر تاریخی برای مسلمانان (چه شیعه، چه سنی، چه احمدی و چه اباضی) به قدر مسیحیان (و حتی یهودیان معاصر پس از هولوکاست) مهم نشد و هنوز نیز نشده است»؟
این نکته را نیز بیفزایم که تا کنون ندیدهام این پرسش چندان مطرح شود و یا کسی در باب آن دست به تحقیق بزند (اگر تحقیقی در این باب دیدهاید، لطفاً من را هم خبر کنید). در نتیجه کسانی که به دنبال موضوعات دستنخورده برای تحقیق دست اول میگردند، میتوانند این موضوع را دستمایهی تحقیق و پژوهش تاریخی-الاهیاتی قرار دهند.
معرفی یک مقاله
همهی اینها را گفتم تا صحنه را آماده کنم برای معرفی گذرایِ مقالهای خواندنی در باب مسئلهی شرّ که در شمارهی اخیر «مجلهی بینالمللی فلسفهی دین» (فوریه ۲۰۱۵) منتشر شده است. ماتس والبرگ (Mats Wahlberg) استاد فلسفه و الهیات در دانشگاه اومئو (Umeå) در سوئد در مقالهای خواندنی به نقد «نظریههای عدل الاهیِ تکاملی» (evolutionary theodicies) پرداخته است.[3] نظریههای عدل الاهیِ تکامل میکوشند به این پرسش پاسخ مثبت دهند که: «آیا حجم عظیم رنج، مرگهای زودرس و انقراضهای گستردهای که لازمهی روند تکامل است، با اعتقاد به خدای قادر، مهربان و حکیم سازگار است»؟ این نظریهها عموماً به استدلالِ «تنها راه» توسل میجویند. مطابق استدلال «تنها راه» اولاً آفرینش موجودات ارزشمند مانند انسانها صرفاً از طریق روند تکاملی میسر بوده است و ثانیاً لازمهی روند تکامل آن است که دستکم بخشی از روند تکاملْ تصادفی و خارج از کنترل باشد. نتیجه آنکه اگر آفریدن موجوداتی مانند انسانها ارزشمند باشد، و نیز تنها راه آفرینش این موجوداتْ تن دادن به روند تکامل باشد، آنگاه حجم عظیم رنج، مرگهای زودرس و انقراضهای گسترده نقضی بر قدرت، مهربانی و حکمت خداوند نیست. به تعبیر سادهتر، مطابق استدلال «تنها راه»، خدا برای آفرینش انسان چارهای جز تن دادن به ناخالصیهای تکامل نداشته است.
والبرگ نسخههای مختلف استدلال «تنها راه» را طرح میکند و سپس میکوشد نشان دهد که هیچ کدام از این نسخهها قابل دفاع نیست. او با به میان کشیدن برخی آزمایشهای فکری (thought experiments) استدلال میکند که خدا میتوانسته انسان را بدون تن دادن به روند تکامل (يعنی به طور مستقیم) بیافریند. او نتیجه میگیرد که نظریههای عدل الاهیِ تکاملی باید استدلال «تنها راه» را از اساس کنار بگذارند و به دنبال راههای دیگری برای سازگار ساختن قدرت، حکمت و مهربانی خداوند با شرور ناگزیر روند تکامل باشند.
بحث میان خداباوران، ندانمانگاران و خداناباوران در باب مسئلهی شرّ چنان دامنهدار و بیپایان به نظر میرسد که شاید مصداق جدال میان «جبری» و «اهل قدر» به تعبیر مولوی باشد:
همچنین بحث است تا حشرِ بشر
در میان جبری و اهل قدر (مثنوی، دفتر پنجم).
اما آنان که حکم به بیهوده بودن اینگونه بحثها میکنند، اگر ادعای خود را جدی بگیرند و بخواهند به سود آن استدلال کنند، خواسته یا ناخواسته، موج مکندهی این بحث آنها را از پیش به درون خود کشیده است، و این یعنی: لا يمکن الفرار من حكومتها (اعني مشلكة الشرّ).
پانویسها
[1] Rowan Williams, “The Asian Tsunami”, 2005
[2] Navid Kermani, The Terror of God: Attar, Job and the Metaphysical Revolt (Cambridge/Malden: Polity, 2011).
[3] Mats Wahlberg, “Was Evolution the Only Possible Way for God to Make Autonomous Creatures? Examination of an Argument in Evolutionary Theodicy,” International Journal for Philosophy of Religion 77, no. 1 (2015): 37–51.
نظرها
trma
گرچه از انگیزه ی نگارش مقاله که صرفا به طرح سئوال میماند تا ارائه پاسخ سردر نیاوردم با اینهمه لازم است نویسنده وخوانندگان بادقت وتامل بیشتری منابع کلام وعرفان اسلامی را جستجوکنندتامعلومشان شود مسئله شر وپاسخ ان ازمحوری ترین مباحث عرفان وفلسفه اسلامیست انچنانکه درالهیات وادبیات مسیحی ...ازداستایفسکی ومیلتون تامثنوی مولوی صریحا به این مسائل پاسخ داده شده البته درصورتی که غرض از نگارش وطرح این پرسش پاسخ دلخواه ازقبل تعیین شده ای نباشد
اسکندر مرادی
سلام اصل اساسی این است که اگر از دستورات خداوند اطاعت کنیم یعنی عبد او باشیم هیچ مشقتی بر ما وارد نمی شود. اصل دیگر این است که اگر اطاعت نکردیم و مشکلاتی بر ما وارد آمد با استغفار از خداوند این مشکلات بتدریج بر طرف خواهند شد. بر این استغفار خود باید ثابت قدم باشیم تا نتیجه را خودمان یا نسل یا نسل های بعدی ببینند. اصل بعدی این است که اگر مومنین جلوی تخلف از دستورات الهی را نگیرند زمانی میرسد که مومن و کافر هر دو مجازات میشوند و در دنیا عذاب میکشند. اصل بعدی این است که اگر از خداوند بریدیم و ارتباط ما با خداوند قطع شد (نه اطاعت و نه استغفار) ما خود مسئول اعمال و عواقب اعمال خود هستیم. به حال خود رها میشویم. البته کنترل های الهی جلوی فساد های نابود کننده حیات بشری را میگیرد. ما با فساد گسترده نمی توانیم طرح الهی برای حیات بشری را نابود کنیم.انسان نمی تواند خداوند را عاجز کند... در پی اصول بالا شر دو بعد انفرادی و اجتماعی پیدا میکند. برحسب اینکه اطاعت یا عدم اطاعت از دستورات الهی و گسست از خداوند در چه وسعتی رخ داده شود. دو دستور کلی این است که اگر با خداوند عهدی بستیم آن عهد را نشکنیم و اینکه آنچه را که گفته شده است "وصل" کنیم "قطع " نکنیم. "وصل" کردن یعنی "وصل" بین آیات زمینی (اعم از انسان ها ) و آیات کتاب الهی. .. خداوند فقط به "قطع" بین مومنین و کافرین و دنباله کافرین دستور داده است. والسلام Quranmizan.com
امیرحسین
آنچه نزد کودک شر است،میتواند نزد والدینش شر نباشد. زندگی این جهان ذاتا کوتاه و بی اعتبار است و حیات جاودان در جهان دیگر است و همین کوتاهی و بی اعتباری دنیا باعث میشود شرور آن هم کوتاه و بی اعتبار اعتبارمان و در نتیجه ارزش بحث چندانی نداشته باشند. لذا بر خلاف مساله جبر و اختیار که پرسشی فلسفی است که تا روز حشر پاسخی ندارد، مساله شر سالهاست نزد معتقدان به حیات جاودان پاسخی درخور یافته است. بدیهی است عدل خدا در این جهان و بدون تصور جهان آخرت تمام نمیشود و با هیچ استدلالی نمیشود این جهان را بدون آن قسمت بزرگی که هنوز ندیده ایم، عادلانه انگاشت.
شاهد
این" تنها راه" خدا پرستان " راه " توجیحی است که وجود اندکی تصادف در کار کردگار را پذیرفته اند . اما بهتر است فکر دیگری کنیم . اساسا به قول نیچه چه لزومی دارد که در پس جهان کارتونک باز عظیمی نشسته باشد که مدام تار ببافد ؟ راه دیگر این است که بپذیر یم نه فقط در "تکامل انسانی " بلکه بر کل جهان علیت احتمالی حاکم است انچنان که کارل ریموند پوپر در کتاب "فیزیک کوانتم و جهان باز " موخره ای بر منطق اکتشاف علمی کوشید توضیح دهد . در کل جهان از جمله جامعه بشری علیت احتمالی اصل است و نه علیت قطعیتی . ادمیان می کوشند با منظم ساختن جهان خویش از وقوع احتمالاتی که بی نظمی و شر می افریند در امان باشند اما برخلاف نظر پاسکال حتی با وجود یکسان بودن شرایط اولیه و کل علت های موثر در وقوع دو پدیده نتیجه می تواند به دو پدیده متفاوت بینجامد چون یکم هر علتی با ضریب احتمالی متفاوتی موثر است دوم علت ها چنان در هم بافته اند که تاثیر ضرایب احتملی شان بر یکدیگر می تواند نتیجه را تغییر دهد . اما همه استدلال بالا بر وجود "جهان باز" نافی بررسی محققین خداشناس در باره " وجود و لزوم شر در جهان " نیست چون بهر حال خیل عظیمی از مردمان به وجود ان "کارتونک باز عظیم " باور دارند و اندیشیدن و سخن گفتن در باره او از قدرت "اطاعت بی کلامی" می کاهد که "شر مطلق " است
trma
نظربه اینکه تمامی وازگانی که در این موارد مکرراستفاده میشوندمحتاج بازتعریف میباشندنظیرخداوند خیرشرو...وباتوجه به اینکه بدون چنین تعاریفی صرفاتوهماتی نظیرکارتونک بازو...مباحث اینچنینی را دچارسوتفاهماتی تاریک ترونازل تراز قبل مینماید..به نظرمیرسدارائه ی این مباحث درفضای محدود نتایجی جز مقاصدسیاسی دربرنداشته باشد
بابک
استادان استدلال می کنند و موافق اعتقاد خود پاسخ هایی می دهند. چنان که در بالا می بینیم. ولی نمی شود باور کرد که نیرویی عادل و مهربان باشد و این همه پیشامدها و جنایت ها و ستم ها را ببیند و قدرت پیشگیری داشته باشد و کاری نکند. بجای اینکه به وجود چنان موجودی اعتقاد داشته باشند و عدالت را تعریف کننند و بکوشند تا با سخنهای پیچیده مسائل را توجیه کنند؛ تلاش کنند تا واقعیت را بشناسند و معرفی کنند. خدا پدر پاپ را بیامرزد که گفت نمیدانم. گرچه این از مسئولیتش کم نمی کند. او دست کم می تواند با امکاناتی که دارد برای کاهش و جلوگیری از جنایت هایی که در باره کودکان می شود کارهایی بکند. نیروهایش را بسیج کند تا از این گونه جنایت ها بکاهد. نمیدانم، من خودم که از پرسش آن کودک تیره روز از پاپ و جنایت های دیگر مثل کارهای داعش و بوکوحرام و طالبان و پیش از آنها جمهوری اسلامی و .... و از اسیدپاشی ها به روی دختران جوان و .... چنان آزرده و درمانده ام که دیگر روحیه و رو ندارم که برای بچه هایم هم دعا کنم ................... که چه بشود؟ باید راهی جست. وضع بسیار خطرناک است.
جاوید
اگر ادعای دین این بود که عالم فقط همین دنیا بود و دنیای دیگه ای در کار نبود انتظار میرفت این پرسش خیلی پرسروصدا باشه، اما نیمه کتب مقدس به دنیای دیگه اختصاص داده شده و انگار نظام جزا و پاداشی درکاره و اینجاست که کلمه "ایمان" ، "مومن" خودشو خوب نشون میده. شاید گفته شه ، نه این بحثش فرق میکنه و ما داریم درمورد "شرور گزاف" حرف میزنیم ، من میگم گزاف باشه، کجا خدا بهمون گفته که از شرور گزاف در امانید ؟ پاسخ این سوال رو میشه اینجوری داد که خدا عادله، منتهی "بالقوه" ، و اون دنیا معلوم میشه ک این بالقوگی به فعلیت میرسه یا نه ...
علی کبیری
نویسنده چنین میگوید: «اگر خدا دارای صفاتی مانند قادرِ مطلق، خیر خواه محض و عالِمِ مطلق است، پس چرا اینچنین حجم عظیم شرور انسانی و طبیعی -که بیهوده به نظر میرسند- در جهان وجود داشته است، دارد و احتمالاً خواهد داشت؟» پس اگرخدائی که " قادر وعالِمِ مطلق " بوده وضمناً " خیر خواه محض " [بندگانش] باشد، نباید به "شر" و"شرور" اجازۀ وجود بدهد. ولی چون "شر" و "شرور" وجود داشته و دارند، پس خدا نه عالِم به شر وشرور بوده، نه خیرخواه است و نه دارای قدرتی میباشد. پس "خدائی وجود ندارد!" باقی مقاله هم فلسفه بافیست. همین.
Dead Minbari
««این یعنی در الاهیات اسلامی خدا دور ایستاده است و وارد بازی نشده است و در نتیجه از شرّ، گردی بر دامن کبریای او ننشیند»» این بخشی که نقل قول کردم، در تناقض با متن صریح قرآن است که در آن بارها اشاره شده که تمامی وقایع در جهان، حتی اعمال و افکار هر انسان، مستقیماً توسط الله و خواسته ی وی کنترل میشوند: - سرنوشت هر فردی رو الله نوشته و از قبل تعیین نموده - الله به احوال گذشته و آینده همه چیز بینا و داناست - حتی بارها گفته میشه بلایای طبیعی، توسط الله صورت میگیرند برای مجازات گناهکاران و کفار، و برای اینکه دیگر انسان ها درس گرفته و بترسند (محمد رسماً میگه "من آمدم که شما را بترسانم") - محمد در قرآن اشاره میکنه که الله بعضاً کاری میکنه که یک قوم، بیشتر گناه کرده و کفربورزند تا مجازاتشون کنه!!! - الله تعیین میکنه که چه کسی مؤمن باشه و چه کسی کافر (حال آنکه به خاطر کافر بودن، میخواد شما رو تا ابد شکنجه کنه و دیگری رو بگذاره در فاحشه خانه ای به نام بهشت) - الله 7 آسمان (ماه-عطارد-زهره-خورشید-مریخ-مشتری-زحل شناخته شده در آن دوران) رو بر سطح زمین بر روی ستون هایی نگه داشته تا نیفتند (و مسائل دیگر مربوط به باور زمانه مبنی بر مرکزیت زمین در عالم و گردش این 7 آسمان به دور ما!) - محمد حتی میگه الله هست که پرندگان رو در آسمان نگه میداره تا وقتی که بال نمیزنن یا با بال های بسته پرواز میکنند، نیفتند! آیه 67:19 (این محمد و الله احتمالاً نمیدونستن چیزی به نام جو و تئوری های مربوط به گازها در علوم فیزیک وجود داره!) اینا مواردی بود که به یاد داشتم؛ برخی بارها تکرار شدن در قرآن و حدیث، مثلاً در مورد اینکه الله فلان عذاب رو فرستاد فلان جا، فلان یکی رو در فلان جا اجرا کرد و داستان های مربوطه. از داستان تخیلی نوح هم که نباید بگذریم که الله مستقیماً زمین (تمام حیوانات و حتی بچه ها و نوزادان بیگناه) رو غرق در آب میکنه! یا در آتش و چاقوی ابراهیم دستکاری میکنه، یا یونس رو در شکم نهنگ اسکان میده! اصولاً کلمه ی "اسلام" یعنی "تسلیم شدن به خواست الله" (surrendering to Allah's will) در هر موضوعی و تمام امور زندگی، و اطاعت بی چون و چرا از خواست الله (که البته خود این هم در تناقضه با سخنان قرآن: اگر خود الله تعیین کرده هر فرد چیکاره بشه و چه افکاری داشته باشه، دیگه چه معنی میده و چه فرقی میکنه که حالا ما بخواهیم تصمیم بگیریم یا نگیریم که به خواست این موجود خیالی تسلیم بشیم یا نشیم؟!)... اصولاً من میان خدا(یان) دخالت-گر دیگر ادیان و الله که در همه چیز اصولاً دخالت کرده و کنترل همه چیز دستشه طبق قرآن، تفاوتی نمیبینم. از قرآن و حدیث به نظر نمیاد این یک خدایی باشه که دور ایستاده و کاری نمیکنه!
بچه شمرون
آفرین آقای میردامادی! بحث رو خووب راه انداختی میون خوانندگانت. نشسته اند و دارن حرف خودشونو می زنن و طبعا حرفشون هم قطع نمیشه. این یه محصول خووبه، که حاصل زحمتی یه که کشیده ای و پرسش مطرح کرده ای. لطفا باز هم ادامه بده، منتهی باز از انتزاعیات هر چه دورتر. سلامت باشی.